بیچاره لرد کینز پیر. مطبوعات جهان هفته گذشته را به سیاه نمایی نام او اختصاص داده اند. نه عمداً: اکثر افراد غافلگیرکننده که از نشست سران گروه 20 که در آخر هفته برگزار شد، گزارش میدهند، واقعاً معتقدند که او صندوق بینالمللی پول را پیشنهاد و تأسیس کرده است. این یکی از آن داستان هایی است که بدون بررسی از روزنامه نگاری به روزنامه نگار دیگر می رسد.
حقیقت جالب تر است. در کنفرانس برتون وودز در سال 1944، جان مینارد کینز ایده بسیار بهتری را مطرح کرد. پس از بیرون انداختن آن، جفری کروتر - سردبیر مجله اکونومیست - هشدار داد که "لرد کینز درست میگفت... دنیا از این واقعیت که استدلالهای او رد شد، به شدت پشیمان خواهد شد."(1) اما جهان از این موضوع پشیمان نیست. تقریباً همه - از جمله اکونومیست - آنچه را که او پیشنهاد کرده است، فراموش کرده اند.
یکی از دلایل بحران های مالی، عدم تعادل تجارت بین کشورهاست. کشورها تا حدودی در نتیجه حفظ کسری تجاری، بدهی انباشته می کنند. آنها به راحتی می توانند در یک مارپیچ باطل گرفتار شوند: هر چه بدهی آنها بزرگتر باشد، تولید مازاد تجاری دشوارتر است. بدهی های بین المللی توسعه مردم را از بین می برد، محیط زیست را به زباله دانی می برد و سیستم جهانی را با بحران های دوره ای تهدید می کند.
همانطور که کینز تشخیص داد، کشورهای بدهکار کار زیادی نمی توانند انجام دهند. تنها کشورهایی که دارای مازاد تجاری هستند، عاملیت واقعی دارند، بنابراین این آنها هستند که باید ملزم به تغییر سیاست های خود باشند. راه حل او یک سیستم مبتکرانه برای متقاعد کردن کشورهای طلبکار بود تا پول مازاد خود را به اقتصاد کشورهای بدهکار خرج کنند.
او یک بانک جهانی را پیشنهاد کرد که آن را اتحادیه بین المللی تسویه حساب نامید. بانک ارز خود را صادر می کرد - بانکور - که قابل مبادله با ارزهای ملی با نرخ ثابت مبادله بود. بانکور تبدیل به واحد حساب بین کشورها می شود، به این معنی که برای اندازه گیری کسری تجاری یا مازاد تجاری یک کشور استفاده می شود (2,3,4،XNUMX،XNUMX).
هر کشوری یک تسهیلات اضافه برداشت در حساب بانکی خود در اتحادیه بین المللی تسویه حساب خواهد داشت که معادل نصف میانگین ارزش تجارت خود در پنج سال گذشته است. برای اینکه سیستم کار کند، اعضای
کینز پیشنهاد کرد که هر کشوری که کسری تجاری زیادی داشته باشد (معادل بیش از نیمی از کمک هزینه اضافه برداشت بانکور) به حساب آن سود تعلق می گیرد. همچنین موظف است ارزش پول خود را کاهش دهد و از صادرات سرمایه جلوگیری کند. اما - و این کلید سیستم او بود - او اصرار داشت که کشورهایی که دارای مازاد تجاری هستند تحت فشارهای مشابهی قرار خواهند گرفت. هر کشوری با مانده اعتبار بانکور که بیش از نیمی از تسهیلات اضافه برداشت آن باشد، 10 درصد سود دریافت میکند. همچنین موظف است ارزش پول خود را افزایش دهد و اجازه صادرات سرمایه را بدهد. اگر تا پایان سال موجودی اعتباری آن از کل ارزش اضافه برداشت مجاز آن بیشتر شود، مازاد آن ضبط می شود. کشورهای دارای مازاد انگیزه قوی برای خلاص شدن از شر آن خواهند داشت. با انجام این کار، آنها به طور خودکار کسری سایر کشورها را برطرف می کنند.
هنگامی که کینز شروع به توضیح ایده خود کرد، در مقالاتی که در سال های 1942 و 1943 منتشر شد، این ایده در ذهن همه کسانی که آن را می خواندند منفجر شد. لیونل رابینز، اقتصاددان بریتانیایی، گزارش داد که «اغراق کردن تأثیر نیروبخش بر اندیشه در سراسر دستگاه مربوطه دولت دشوار خواهد بود... تا به حال هیچ چیز به این تخیل و بلندپروازانه مورد بحث قرار نگرفته بود»(5). اقتصاددانان سراسر جهان دیدند که کینز آن را شکسته است. همانطور که متفقین برای کنفرانس برتون وودز آماده می شدند،
اما یک کشور - در آن زمان بزرگترین طلبکار جهان - بود که در آن پیشنهاد او کمتر مورد استقبال قرار گرفت. رئیس از
عواقب آن، به ویژه برای فقیرترین کشورهای بدهکار، فاجعه بار بوده است. صندوق بینالمللی پول به نمایندگی از جهان ثروتمند و با تحمیل شرایطی که هیچ کشور آزاد آن را تحمل نمیکند، آنها را خشک کرده است. همانطور که جوزف استیگلیتز نشان داده است، صندوق بحران های اقتصادی موجود را ترکیب می کند و بحران هایی را در جایی ایجاد می کند که قبلاً وجود نداشته است. نرخ ارز را بی ثبات کرده، مشکلات تراز پرداخت ها را تشدید کرده، کشورها را به بدهی و رکود واداشته، خدمات عمومی را ویران کرده و شغل و درآمد ده ها میلیون نفر را از بین برده است(7).
کشورهایی که صندوق دستور می دهد باید کنترل تورم را مقدم بر سایر اهداف اقتصادی قرار دهند. فوراً موانع خود را برای تجارت و جریان سرمایه بردارید. سیستم های بانکی خود را آزاد کنند. کاهش هزینه های دولت برای همه چیز به جز بازپرداخت بدهی. و دارایی هایی را که می توان به سرمایه گذاران خارجی فروخت، خصوصی کرد. اینها اتفاقاً سیاست هایی هستند که به بهترین وجه برای سفته بازان مالی غارتگر مناسب هستند (8). آنها تقریباً هر بحرانی را تشدید کرده اند که صندوق بین المللی پول برای حل آن تلاش کرده است.
ممکن است تصور کنید که
روز شنبه، رهبران کشورهای گروه 20 اعتراف کردند که "موسسات برتون وودز باید به طور همه جانبه اصلاح شوند." (11) اما تنها پیشنهادهای ملموس آنها این بود که باید به صندوق بین المللی پول پول بیشتری داده شود و کشورهای فقیرتر "باید صدای بیشتری داشته باشند و صدای بیشتری داشته باشند. نمایندگی." ما قبلاً معنی این را دیدیم: افزایش اندک در قدرت رای آنها که هیچ مانعی برای کنترل کشورهای ثروتمند بر صندوق ندارد، چه رسد به وتوی ایالات متحده (12).
آیا این بهترین کاری است که آنها می توانند انجام دهند؟ نه. همانطور که بحران مالی جهانی عمیق تر می شود، کشورهای ثروتمند مجبور خواهند شد تشخیص دهند که مشکلات آنها با دستکاری با سیستمی که طبق قانون اساسی مقدر شده است که شکست بخورد حل نمی شود. اما برای درک اینکه چرا اقتصاد جهان همچنان با مشکل مواجه می شود، ابتدا باید بفهمند که چه چیزی در سال 1944 از دست رفت.
منابع:
1. جفری کروتر، به نقل از مایکل روباتام، 2000. خداحافظ
2. منابع من عبارتند از:
Michael Rowbotham، 2000، همان;
3. رابرت اسکیدلسکی، 2000. جان مینارد کینز: مبارزه برای
4. آرماند ون دورمال، 1978. برتون وودز: تولد یک سیستم پولی. مک میلان،
5. لرد رابینز، به نقل از آرماند ون دورمال، همان.
6. هری دکستر وایت، به نقل از آرماند ون دورمال، همان.
7. جوزف استیگلیتز، 2002. جهانی شدن و نارضایتی های آن.
8. همان.
9. به عنوان مثال رومیلی گرین هیل و آن پتیفور، آوریل 2002. ایالات متحده به عنوان یک HIPC (کشور مرفه بسیار بدهکار) - چگونه فقرا ثروتمندان را تامین مالی می کنند. تحقیقات جوبیلی در بنیاد اقتصاد جدید،
و
10. هنری کی لیو، 11 آوریل 2002. هژمونی دلار آمریکا باید از بین برود.
11. G20
12 دیدن http://www.monbiot.com/archives/2006/09/05/still-the-rich-worlds-viceroy/
منتشر شده در گاردین 18 نوامبر 2008