همانطور که دیک مایستر در ZNet صفحه اول امروز، اول ماه مه (اول مه) "herald['s] the آمدن بهار با آواز و رقص» اما بود
روزی نیز... روزی برای تظاهراتی که برای به دست آوردن مهم ترین حقی که تا به حال توسط کارگران به دست آمده است - حقی که بیش از همه توسط فعالان کارگری یک قرن پیش خواسته شده بود، بسیار مهم بود:هشت ساعت برای کار، هشت ساعت برای استراحت، هشت ساعت برای آنچه که ما می خواهیم!»
مایستر میافزاید: «اقتصاد در حال تغییر، بسیاری از کارگران را در سالهای اخیر مجبور کرده است که به طور منظم از هشت ساعت روز کاری که پیشینیانشان میبردند تجاوز کنند. حداقل یک آرزو در دیگران."
من می خواهم چیزی را اضافه کنم که برای اولین اتحادیه های کارگری در ایالات متحده بسیار واضح بود: زمان یک مسئله دموکراسی است.
دموکراسی طول می کشد. آی تی طول می کشد بررسی مسائل و زمینه و مفهوم تاریخی آنها. آی تی طول می کشد برای جدا کردن دروغ های بی پایان نخبگان قدرت و رسانه های شرکتی آن. آی تی طول می کشد تمام مزخرفات تبلیغاتی خودخواهانه روسا، معلمان، گویندگان اخبار، نویسندگان کتاب های درسی، تبلیغ کنندگان، نامزدها، مشاوران سیاسی، بوروکرات ها، اساتید و دیگر دروغگویان حرفه ای و هماهنگ کننده های فکری را از بین ببرند.
It طول می کشد تا بفهمیم واقعاً چه اتفاقی می افتد و در مورد آن چه باید کرد. آی تی طول می کشد برای ساختن نهادها و ایده ها و فرهنگ مقاومت. آی تی طول می کشد برای توسعه دید جایگزین
افراد معدودی که دارای امتیاز هستند، ارتشی از فریبکاران را استخدام می کنند تا به صورت 24 ساعته و 7 روز هفته، دروغ بسازند. ما خوش شانس هستیم که به اندازه کافی می خوریم زمان برای خواندن یکی از روزنامه های آنها
مقاومت و حتی (تصور کنید) انقلاب خیلی چیزها را می طلبد زمان و به همین دلیل است که بخش بزرگ و کلیدی دهه شصت ایالات متحده آمریکا است. ضدانقلاب (1973 - ?) در میان چیزهای دیگر یک وحشی را درگیر کرده است بازگرداندن اوقات فراغت ما... حمله به اوقات فراغت و تشدید شدید مرگبار کار زیاد در امریکا
در زیر چسبانده ام a ZNet Sustainer قطعه ای که در پاییز 2002 انجام دادم. من این کار را در حوالی روز کارگر جعلی (در پایان سپتامبر) انجام دادم و به یاد داشته باشید که در آن زمان فکر می کردم که باید این کار را در زمان روز واقعی کارگران انجام می دادم: اول ماه مه.
من در روز اول ماه مه در ساعت 8 بعد از ظهر در شهر آیووا (به طور خلاصه) علیه برخی از بزرگترین دروغ های جنگ عراق صحبت خواهم کرد و شاید (زمان اجازه دادن) در مورد زمان به عنوان یک مسئله دموکراسی
در اینجا (در زیر) قطعه 2002 است که من انجام دادم. این یک خواندن سریع است - خیلی طول نمی کشد زمان خواندن. لطفاً توجه داشته باشید که اولین فعالان طبقه کارگر آمریکایی چگونه در مورد آن فکر می کردند زمان موضوع ... به عنوان مهمتر از همه یک مسئله دموکراسی.
بازتاب روز کارگر: زمان یک مسئله دموکراسی است
http://www.zmag.org/sustainers/content/2002-09/03street.cfm
بیش از حد کار سخت تر
نتیجه واقعی انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 - پیروزی واضح گور در صورتی که آرا به درستی شمارش شده باشد و اگر از بی نظمی های متعدد رای گیری که به ویژه علیه سیاه پوستان تبعیض می شود جلوگیری شود - تنها اطلاعات حیاتی مربوط به وضعیت دموکراسی آمریکا نیست که تا 9-11 و پیامدهای آن کنار گذاشته شد.
بخش دیگری از این اطلاعات توسط سازمان بین المللی کار (ILO) مستقر در بروکسل در آستانه روز کارگر آمریکا، 11 روز قبل از حملات هواپیمای مسافربری منتشر شد. لارنس جف جانسون، اقتصاددان ارشد بازار کار سازمان بینالمللی کار، دریافت: «کارگران در ایالات متحده، بیش از هر کس دیگری در جهان صنعتی، ساعات کاری خود را صرف میکنند». تحقیقات ILO نشان داد که میانگین یک آمریکایی در سال قبل 1,978 ساعت کار می کرد که این رقم در سال 1,942 1990 ساعت بود.
قبلاً در سال اول، تعداد زیادی از آمریکاییها از اینکه تا حد مرگ کار میکردند شکایت داشتند. جولیت شور، اقتصاددان چپ، در حال نوشتن کتاب آمریکایی پرکار: افول غیرمنتظره اوقات فراغت است که بسیار مورد تحسین قرار گرفت (NY: Basic، 1992).
بر خلاف روند سایر کشورهای صنعتی که تعداد ساعات کار سالانه در دهه 1990 کاهش یافت، این افزایش نزدیک به یک هفته کار را نشان داد. میانگین کارگران مکزیکی، کانادایی، استرالیایی و حتی ژاپنی تقریباً 100 ساعت کمتر از میانگین کارگران آمریکایی در آخرین سال قرن بیستم مشغول به کار بودند. کارگران برزیل و انگلیس 20 ساعت کمتر از آمریکایی ها کار می کردند. آلمانی ها حدود 250 ساعت یا 500 هفته و نیم کمتر از همتایان خود در ایالات متحده کار کردند.
قابل توجه است که از بین کشورهایی که توسط ILO به عنوان "در حال توسعه" طبقه بندی شده اند، تنها جمهوری چک و کره جنوبی ساعات کاری بیشتری نسبت به ایالات متحده داشتند.
این یافتهها وقتی به یاد میآوریم که بیشتر کشورهای جهان روز کارگر خود را در 1 می جشن میگیرند، روزی که توسط اتحادیههای کارگری آمریکایی برای تظاهرات گستردهتر به نمایندگی از ساعات کوتاهتر (روز هشت ساعته) در سال 1886 تعیین شده است، طنزآمیز است. ایالات متحده آمنزیا» (همانطور که مایکل اریک دایسون ایالات متحده می نامد)، فقط تعداد کمی از منشأ آمریکایی «روز اول ماه مه» می دانند، زمانی که «شهدای های مارکت» شیکاگو در روستاهای دورافتاده آند به دلیل فداکاری هایشان به نمایندگی از کارگران کوتاه مدت تجلیل می شوند. ساعت ها.
بدون پاداش برای افزایش بهره وری
طنز به ظاهر دیگر مربوط به کشف ILO بود که از اواسط دهه 1990 بهره وری نیروی کار با سرعت قابل توجهی سریعتر از سایر کشورهای صنعتی رشد کرد. در یک جامعه منطقی و انسانی، افزایش بهره وری به کاهش ساعات کاری برای جمعیتی که بیش از حد کار می کنند، تبدیل می شود.
با این حال، در جامعهای سود محور که بیشتر سرمایهدار است تا مردم پسند، چنین ترجمهای رخ نمیدهد. در ایالات متحده، جایی که کمتر از یک نفر از هر ده کارگر بخش خصوصی به یک اتحادیه تعلق دارد و سیاست، فرهنگ و سیاست عمومی به طور چشمگیری تحت سلطه سرمایه است، طبقه کارفرما به طور منحصر به فردی آزاد است که محدودیت های عادی، اخلاقی و غیره را دور بزند. در مورد "مردم تا سر حد مرگ کار می کنند." محدودیتها با رکود مداوم تضعیف میشوند، که ارتش ذخیره نیروی کار را که سرمایه برای نظم بخشیدن به کسانی که به اندازه کافی «خوشبخت» برای داشتن شغل استفاده میکنند، گسترش میدهد.
ضعف اتحادیه ها محوری است. همانطور که Schor نشان داد، مطابق با برچسب سپر روی فورد من (که نوشته شده است "جنبش کارگری: مردمی که آخر هفته را برای شما به ارمغان آوردند")، هیچ نیروی نهادی واحدی برای محدود کردن ساعات کاری آمریکا، از نظر تاریخی، بیشتر از کار سازمان یافته انجام نداده است.
زمان و فضا
به دلیل زمان زیادی که بسیاری از آمریکایی ها برای رفت و آمد به محل کار و همچنین مراکز خرید، مدارس، و مکان های مختلف تفریحی و درمانی صرف می کنند، همه چیز همچنان مرگبارتر می شود. به لطف الگوی توسعه تجاری و مسکونی متمرکز بر خودرو که به نام «پراکندگی» شناخته میشود، دهها میلیون آمریکایی روزهای کاری طولانی را شروع میکنند و به پایان میرسانند و ساعات «تفریحی» کمیاب را به مکیدن اگزوز سپری میکنند – پشت چرخهای اتومبیلهای اکوکشنده روی بخشهای وسیعی از خودروهای بدون چهره گیر کردهاند. "آزادراه" پر ازدحام. آنها در فضا و همچنین زمان به شیوه های جدایی ناپذیر دیالکتیکی بیش از حد گسترش یافته اند.
آمارهای سرشماری اخیر منتشر شده برای مناطق شهری نشان می دهد که میانگین زمان رفت و آمد 14 درصد افزایش یافته است، از 22.4 دقیقه در سال 1990 به 25.5 دقیقه در سال 2000. طبق برنامه اطلاعات جاده ای مستقر در واشنگتن، "نتیجه رفت و آمدهای طولانی تر این است که مردم هر سال به اندازه یک هفته کاری اضافی برای رفت و آمد به محل کار خود صرف می کنند."
خودمان تا حد مرگ کار کنیم
کارگران آمریکایی از چرخه معیوب کار، خرج کردن و رفت و آمد، از پیامدهای زیانبار متعددی رنج می برند: اضطراب مزمن، بی خوابی، افسردگی، بیماری جسمی و روانی، و زمان ناکافی برای گذراندن با دوستان و عزیزان یا فعالیت های خودپرورانه. برخی از محققان در طول دهه 1990 حتی دریافتند که کارفرمای شرکتی جایگزین خانواده، دوستان و جامعه محلی به عنوان منبع اصلی شناسایی اجتماعی و "پرورش" برای میلیون ها آمریکایی شده است. این کشف کلیدی بود که آرلی راسل هوچشیلد به طور گسترده مطالعه کرد: «وقتی کار به خانه تبدیل شد و خانه به کار تبدیل شد»، 2001.
زمانی که عمق و میزان تعهد شرکتهای آمریکایی به «خانواده» کارمندان خود را که در رسواییهای اخیر فاش شد، در نظر بگیریم، یک یافته نگرانکننده است.
جای تعجب نیست که آمریکایی ها از بخش فوق العاده بزرگی از زندگی خود که مجبورند به طبقه کارفرما اجاره دهند ناراحت هستند. یک نظرسنجی اینترنتی CNN که پس از انتشار گزارش ILO در تابستان گذشته انجام شد، 6,994 پاسخ به این سوال دریافت کرد که آیا شما ساعات بیشتری نسبت به 10 سال پیش کار می کنید؟ شصت و چهار درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی پاسخ "قطعا و من آن را دوست ندارم" را انتخاب کردند.
مصائب "آمریکایی بیش از حد کار" به درستی در منابع انسانی گسترده و ادبیات روابط صنعتی گزارش شده است، که برخی از شرکت کنندگان جرأت می کنند کارایی واقعی درازمدت "مردم تا سر حد مرگ" را زیر سوال ببرند.
"زمان مناسب برای شهروندی": موضوعی که به طرز عجیبی نادیده گرفته شده دموکراسی
با این حال، یک مشکل، حتی در کار محققان حساس و مترقی مانند Schor و Hochschild، به اندازه کافی مورد توجه قرار نمی گیرد. این چالشی است که دور باطل برای توانایی مردم برای اطلاع رسانی منطقی و مشارکت معنادار در امور عمومی ایجاد می کند.
این یک افسانه شغلی خودخواهانه از به اصطلاح "دانشمندان علوم اجتماعی" و سایر اعضای طبقه پاپی است که فرد به "تخصص" ویژه، یعنی سالها آموزش (و تلقین) در زمینه های تخصصی "آموزش عالی" به طور معناداری نیاز دارد. جریانهای اصلی تحولات اجتماعی و سیاسی بشری در گذشته و حال را درک کنید. با این حال، چنین درکی مستلزم اندازهگیری معقولی از وقت آزاد است که به فرد اجازه میدهد بخواند و تأمل کند، تا ادعاهای رقیب و حقایق ظریف و اغلب مدفون در مورد سیاست، سیاست و قدرت را مطالعه و مرتب کند.
کسی توانایی انتقاد از سیاستهای خاورمیانه یا هستهای یا محیطزیست یا عدالت جنایی ایالات متحده را در حالت فرسودگی و حواسپرتی دائمی ایجاد نمیکند و تنها بخشهای کوچکی از زمان را از چرخه بیپایان کار، رفتوآمد، خرید و در صورت امکان، ربوده است. خوابیدن
بدون زمان، کارگران-شهروندان خسته مغزی تمایل دارند بیش از حد به اطلاعات اغلب بد، عموماً مغرضانه و به شدت فیلتر شده تولید شده توسط کسانی که وظیفه حقوقی آنها شکل دادن به افکار عمومی به نفع کسانی است که حقوق خود را پرداخت می کنند، بیش از حد متکی شوند. تعداد روزافزون شرکت های بزرگ رسانه ای خصوصی که خود اعضای اوج پلوتوکراسی شرکتی کشور هستند، رو به کاهش است.
سپتامبر گذشته، این رسانه «جریان اصلی» (واقعاً شرکتی) از نقش فوقالعاده قدرتمند خود استفاده کرد که با کاهش اوقات فراغت بسیار تقویت شده بود تا به طور احمقانه به تودههای گرسنه زمان آمریکا اطلاع دهد که هواپیماربایان 9-11 عمدتاً به این دلیل که از «آزادی» ما نفرت داشتند به آمریکا حمله کردند. و شیوه زندگی "دموکراتیک".
البته، تشکیل سازمانها و برگزاری نشستهایی برای بسیج مشارکت دموکراتیک و شاید حتی تشکیل رسانههای «جایگزین» (غیر شرکتی) نیز به زمان آزاد کمی نیاز دارد.
بی توجهی به پیامدهای ضد دموکراتیک کاهش زمان توسط حتی تحلیلگران دلسوز کارگری، از نظر تاریخی، طعنه آمیز است، زیرا مسلماً اوقات فراغت که موجب شهروندی می شود، اولین مسئله اصلی کارگری در ایالات متحده بود. از دست دادن اوقات فراغت برای سرمایه، به قول هلن سامنر، مورخ اولیه کارگری، "علت بیداری حقوق بگیران آمریکایی به منافع خود به عنوان یک طبقه" در اوایل قرن نوزدهم بود.
در آغاز، زمانی که جنبش کارگری بیشترین ارتباط را با میراث انقلاب داشت، دلیل این امر این بود که این کارگران معمولاً به دنبال وقت آزاد بیشتری بودند که مستقیماً با نگرانی های شهروندی مرتبط بود. مورخ بنجامین هانیکات خاطرنشان کرد: «آنها نیاز به زمان برای مطالعه و درک فرآیند دموکراتیک، بحث در مورد مسائل، سازماندهی سیاسی و صرفاً برای رأی دادن را بیان کردند».
این نگرانیها بهشدت با سنت جمهوریخواهان کشور منعکس و طنینانداز شد و کارگران را برای ساعات کوتاهتر در طول قرن، حمایت مردمی قابلتوجهی را در مبارزاتشان بهدست آورد. یک مثال در گزارش کمیسیون ویژه ساعات کار به مجلس نمایندگان ماساچوست در سال 1866 ارائه شده است. کمیسیون نتیجه گرفت که "کار بیش از حد، ذهن را کم کاری می کند، هیچ زمانی برای فرهنگ، فرصتی برای مطالعه، مطالعه نمی دهد. ، یا بهبود ذهنی
این سیستم را خسته و فرسوده میکند و توانایی مطالعه ندارد. این کمیسیون، با ابراز احساسات گسترده در آن زمان، افزود: «این کشور کارگر است. رفاه دولت و ملت ایجاب می کند که به او زمان داده شود تا خود را برای شهروندی شایسته مناسب کند. یک کشور آزاد نیازمند مردمی باهوش و آزاد است.»
بدون زمان برای پرورش و اعمال آزادی های لیبرالی که از طریق انقلاب به دست آمده بود، حقوق بگیران اولیه آمریکایی احساس کردند که "محکوم به موقعیت پست تر در ایالت هستند." بسیاری از آمریکاییهای قرن نوزدهم احساس میکردند که وضعیت آنها کمی بهتر از بردههای خود آمریکا یا پرولتاریای تحقیر شده اروپای مرتجع (به ظاهر بیشتر) بود. یکی از حامیان هشت ساعته در ایالات متحده در سال 19 به مجلس قانونگذاری ماساچوست گفت: «یک کارگر در ایالات متحده بیش از یک کارگر در همان موقعیت در اروپا به اوقات فراغت نیاز دارد زیرا او حق امتیاز انتخابی را دارد و بخشی از دولت است.»
این مشتاق ساعات کوتاه در زمانی می نوشت و صحبت می کرد که کارگران آمریکایی اغلب (در صورت امکان) یکی از خدمه کار خود را تعیین می کردند تا با صدای بلند از روزنامه ها بخواند در حالی که بقیه زحمت می کشیدند و این نشان دهنده عزم راسخ بود که اجازه ندهند دستورات سرمایه بر ظرفیت آنها برای ماندن غلبه کند. جاری در مسائل زمانه او محصول کشوری بود که بنیانگذاران آن از صنعتگران و کشاورزان انتظار داشتند که از استدلالهای سیاسی و سیاسی پیچیده (با استانداردهای مدرن) پیروی کنند (مقالههای فدرالیستی) که وقتی به دانشجویان معاصری که به طور فزایندهای تحت فشار زمان قرار میگیرند و افکار مدیسون و مدیسون را پیدا میکنند باعث شورش میشود. خواندن همیلتون "خیلی سخت" است.
توماس جفرسون که احساس میکرد دموکراسی بدون یک شهروند تحصیلکرده غیرممکن است، از فقر دوران مدرن آمریکا وحشت زده میشود. او تعجب می کند که آیا اجداد انقلاب او زمان شهروندی را بیشتر از نام و نام خانوادگی پیدا می کنند؟
زمانی که اکثر ساعات بیداری خود را صرف آماده شدن، سفر و بازگشت و بازگشت می کنند، کجا و چه زمانی فضا را برای یادگیری نکات و نکات وقایع و مسائل جاری بیابند (مثلاً بحث جاری در مورد سیاست آمریکا در خاورمیانه). در حال بهبودی از مشاغلی که عملکرد آنها معمولاً بسیاری از انرژی فکری آنها را تخلیه می کند؟ او ممکن است بپرسد که اعلامیه استقلال او چه سودی برای انبوه بردگان دستمزد، حقوق و دستمزد آمریکا دارد؟
کاهش اوقات فراغت قطعا تنها یا حتی شاید بزرگترین مانع دموکراسی در ایالات متحده نیست و نیروهای کنترل فکر شرکتی بیش از چند حمله استعماری به دنیای درونی اوقات فراغت آمریکا ایجاد کرده اند. با این حال، ساعات کاری و انقباض زمان سزاوار ذکر بیشتر از آن چیزی است که معمولاً از سوی کسانی که سعی در درک و معکوس کردن کسری خطرناک دموکراسی آمریکا دریافت می کنند - کمبودی که پیامدهای تاریکی برای کل کره زمین دارد در عین حال، کسانی که در مورد موارد منفی می نویسند و صحبت می کنند. عواقب ساعات کار بیش از حد طولانی می تواند ناتوانی دموکراسی را به لیست شکایات آنها اضافه کند
همانطور که بنیانگذاران ملت و جنبش کارگری ملت به خوبی میدانستند، زمان یک مسئله دموکراسی است و فرسایش دسترسی مردم به آن برای آینده حکومت مردمی در «سرزمین آزادگان» نوید خوبی ندارد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا