با گوش دادن به سخنان سناتور برنی سندرز در 10 دسامبر، مقایسه این لحظه با آخرین موضع جیمی استوارت در فرانک کاپرا آسان بود. آقای اسمیت به واشنگتن می رود. اما یک تفاوت بزرگ وجود دارد. برای قهرمان فیلم، یک دانشجوی سال اول ساده، این یک ابراز ناامیدانه از ناامیدی بود که منجر به پایان یک کتاب داستان شد. برای برنی که به مدت 20 سال در کنگره خدمت کرده است، این سخنرانی اساساً ادامه همان سخنرانی بود که از زمانی که برای اولین بار به عنوان نامزد حزب سوم ورمونت در سال 1971 ظاهر شد. به نظر می رسد که نتیجه معامله مالیاتی معلق را تغییر داده است.
برنی یک بار در طی مصاحبه ای به من گفت: "نظر من در مورد آنچه که فکر می کنم درست است و آنچه می خواهم در این کشور ببینم بسیار کمی تغییر کرده است." هنوز این کار را نکرده اند و شاید این راز موفقیت او باشد. او چیزی نیست، اگر سازگار نباشد، بدون توجه به شرایط سیاسی، اساساً به همان نکات صحبت میپردازد. تصویر سطحی تکامل یافته است - از تند تند حرف زدن رادیکال شخص ثالث در شلوار جین و صندل، که با عصبانیت در تلاش برای شنیده شدن است، تا دولتمردی با اعتماد به نفس که انتقادات خود را با اعترافات مکرر از "دوستان جمهوریخواه" خود بیان می کند. پیام، هر چند با شواهد تازه به روز شده باشد، قابل توجه است.
او استدلال می کند: "شما دو حزب سیاسی دارید که توسط منافع مالی کنترل می شوند." «شما یک رسانه شرکتی دارید. وقتی از تجمیع صحبت میکنید، در مورد نفت و گاز، بانکداری و شاید مهمتر از همه رسانهها صحبت میکنید - جایی که صدای مخالف بسیار کمی در مورد موضع فعلی ما در اقتصاد جهانی وجود دارد. این حتی به موضوع اساسیتر هم میرسد - سلامت دموکراسی آمریکایی. آیا مردم می دانند چه خبر است؟ و چگونه می توانند با آنچه در حال وقوع است مبارزه کنند؟ می ترسم که این کار را نکنند.»
او همچنین از "دوستان" خود در چپ انتقاد می کند. همانطور که او در زمان خدمت به عنوان تنها نماینده کنگره ایالت ورمونت (1990-2006) بیان کرد: «من مدتهاست که نگران این بوده ام که برخی از فعالان مترقی به طور مؤثر برخاسته و مبارزه نکنند یا به نیازهای آمریکایی های عادی توجه کافی نداشته باشند. در حال حاضر یکی از مسائلی که من به شدت نگران آن هستم این است که برای تامین اجتماعی چه پیشنهادی می شود که به نظرم فاجعه خواهد بود. امروزه بر شهروندان مسن تأثیر می گذارد. بر نسل های آینده تأثیر می گذارد. چقدر در میان فعالان و روشنفکران در این مورد بحث شده است، چه کسی باید آن را درک کند؟ من خیلی کم شنیده ام.»
سندرز قبل از ورودش تصور چندانی از نحوه عملکرد کنگره نداشت. این یک بیداری بی ادبانه بود، شبیه به روزهای اولیه او به عنوان شهردار برلینگتون (1981-1989)، در برخورد با یک قانونگذار غیر همدل و بوروکراسی ریشه دار. اگرچه او مطمئناً میداند که بازی تا به حال چگونه انجام میشود، اما هنوز هم او را آزار میدهد که «آنچه در کتابهای درسی میخوانیم در مورد اینکه چگونه یک لایحه به قانون تبدیل میشود، درست نیست.»
یکی از جنبههای غیرمعمول رویکرد برنی در کنگره، به راه انداختن نبردهای کنگره با افرادی است که از مواضعشان در مورد موضوعات دیگر متنفر است. در واقع، بسیاری از موفقیت های قانونگذاری برنی از طریق جعل معاملات با مخالفان ایدئولوژیک حاصل شده است. برای مثال، اصلاحیه ای برای ممنوعیت هزینه ها در حمایت از ادغام پیمانکاران دفاعی، با کمک کریس اسمیت، یکی از مخالفان برجسته سقط جنین انجام شد. جان کاسیچ که دیدگاههایش در مورد رفاه، حداقل دستمزد و سیاست خارجی به سختی میتوانست بیشتر از دیدگاه برنی متفاوت باشد، به او کمک کرد تا بیمه ریسک برای سرمایهگذاریهای خارجی را حذف کند. و این یک «ائتلاف چپ-راست» بود که او به ایجاد آن قانون «راه سریع» منحرف شده در مورد توافقهای بینالمللی که توسط بیل کلینتون به اجرا گذاشته شد، کمک کرد. قدرت این استراتژی ممکن است در می 2010 به اوج خود رسیده باشد، زمانی که کمپین برنی برای شفاف سازی فدرال رزرو منجر به رای 96-0 سنا در مورد اصلاحیه وی برای حسابرسی فدرال رزرو و انجام ممیزی اداره حسابداری عمومی از تضاد منافع احتمالی شد. در وام به بانک های ناشناس
داشتن محافظه کاران به عنوان متحد ممکن است برای یک سوسیالیست عجیب به نظر برسد. توضیح او غیرقابل معذرت خواهی عملگرایانه است: کار تصویب قانون به جای اخلاقی کردن است. او معتقد است: «اگر شما سیاستمدار خوبی هستید – و من از آن به معنای مثبت استفاده میکنم – از فرصت استفاده میکنید تا همه چیز را به وقوع بپیوندید.» و همانطور که او در نامه های جمع آوری کمک های مالی بیان کرده است، گاهی اوقات نه تنها به معنای دنبال کردن "برنامه ارتجاعی جمهوری خواهان، بلکه حرکت به سمت راست" توسط دموکرات ها است.
نقش دیگری که شاید به قلب او نزدیک تر باشد، تحریک کننده است. او می گوید: «من به افرادی که در روند سیاسی هستند احترام می گذارم. اما او همچنین از رد کردن آنها لذت می برد، که تا حدی سخنرانی طولانی او در سنا را در مخالفت با ادامه معافیت های مالیاتی برای ثروتمندان توضیح می دهد. او را ناراحت می کند که بیشتر مردم از مسائلی که بر آنها تأثیر می گذارد بی خبرند. او استدلال می کند: "من فکر می کنم، در نتیجه نقشی که من و دیگران بازی کرده ایم، ممکن است شفافیت بیشتری وجود داشته باشد." اما بدیهی است که موضوع فراتر از این است.»
این به هسته تحلیل برنی نزدیک میشود: سیاستمداران و گروههای مالی بینالمللی از منافع بانکها و ثروتمندان به هزینه افراد فقیر و کارگر در پشت پردهای از رازداری محافظت میکنند. دولتها تحت مدیریت سرمایهداری بینالمللی به جایگاه شخصیتها تنزل یافتند. هر دو حزب سیاسی به پول های کلان خم می کنند. و نزدیک بینی رسانه ای به جهل عمومی دامن می زند. او می گوید وظیفه او افزایش آگاهی و در صورت امکان افشای برنامه های واقعی قدرتمندان است.
او همچنین اغلب گفته است که مردم باید «به کار بر روی کاری که بسیار دشوار است ادامه دهند. یعنی ایجاد یک شخص ثالث در آمریکا.» با این حال، علیرغم این موقعیت، از زمان خروج از حزب ضدجنگ اتحادیه آزادی در ورمونت در سال 1977، او کمک چندانی به توسعه آن نکرده است. او گفت: «من خیلی درگیر هستم و خیلی سخت کار می کنم. من قرار نیست نقش فعالی در ایجاد یک شخص ثالث ایفا کنم.»
در ظاهر، این یک تناقض به نظر می رسد. اما آنچه که او را به عنوان یک نامزد احتمالی جدایی طلب ریاست جمهوری در سال 2012 می بینند باید به خاطر بسپارند این است که برنی رابطه نزدیکی با حزب مترقی ورمونت داشته است که پیروزی های اولیه خود به ایجاد آن کمک کرد. و اگرچه او اغلب ابراز امیدواری میکند که پایگاه حزب ثالث گسترش یابد، و گاهی اوقات به طور انتخابی از نامزدها حمایت میکند، مشارکت مداوم و فعال در حزبسازی، تنشهای سودمند دوجانبه او را با دموکراتها کاهش میدهد.
بنابراین، سخنرانی به همان صورت باقی مانده است، اما برنی سندرز مدت ها پیش با عمل گرایی صلح خود را اعلام کرد. او از بازی برای برد خجالت نمی کشد. او که مجبور به انتخاب بین «فضیلتمند» و مؤثر بودن است، موفقیت را انتخاب میکند – به شرطی که باورهای قدیمی را نقض نکند.
از سوی دیگر، او استدلال میکند که «اعضای زیادی در کنگره وجود ندارند که دیدگاههای من را داشته باشند». رئیس جمهور نظرات من را ندارد. رسانه های شرکتی نظرات من را قبول ندارند. این واقعیتی است که من باید هر روز با آن دست و پنجه نرم کنم.» کار او، همانطور که در طول سال ها تعریف کرده است، این است که محدودیت ها را درک کند و «با قدرت هایی که دارید بهترین کار را که می توانید انجام دهید. شما فقط در گوشه خیابان بایستید و سخنرانی کنید.»
این یک اظهار نظر کنایه آمیز ناخواسته است. به هر حال، سخنرانی – در واقع، اساساً همان سخنرانی – به وضوح یکی از کارهایی است که برنی سندرز به بهترین نحو انجام می دهد. و زمانی که زمان مناسب باشد، او آماده است تا به تنهایی در مجلس سنای ایالات متحده بایستد. گوشه خیابان او تبدیل به C-Span و پتانسیل ویروسی اینترنت شده است.
گرگ گوما در دهه 1980 با برنی سندرز در برلینگتون کار کرد و نوشت جمهوری خلق: ورمونت و انقلاب سندرز.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا