منبع: Truthout
پرچم های قرمز بی شماری در ماه های اخیر برافراشته اند که نشان دهنده الف اقتدارگرایی خزنده به شکل کامل در می آید. شکلهای هوشیارانه «عدالت» راست افراطی، مانند گذشته، رایج شدهاند پرونده پرمخاطب کایل ریتن هاوس 17 ساله در کنوشا، ویسکانسین، و موارد متعدد خشونت و ارعاب راست افراطی از زمانی که اعتراضات سراسری در پی قتل جورج فلوید توسط پلیس در ماه مه آغاز شد، خطاب به فعالان زندگی سیاه پوستان مهم است. رئیس جمهور به طور منظم برای پایگاه برتری گرایان سفیدپوست خود سوت می زند و ممکن است در صورت شکست حتی نتایج انتخابات نوامبر امسال را نپذیرد. وقتی بافت اجتماعی یک ملت به هم میخورد، وقتی یک جامعه خودش را زنده میخورد و مرکز دیگر نمیتواند نگه دارد، به نظر میرسد.
دهر جمیل قبلاً این را دیده است، اگرچه اینجا نیست. جمیل بهعنوان یکی از معدود روزنامهنگاران غیرمجاز که از عراق گزارش میداد، توانست دیدگاهی روی زمین از تهاجم نظامی جنایتکارانه و کاملاً غیرقابل توجیه ایالات متحده در سال 2003، از جمله تمام وحشتهای آشکاری که بر جمعیت غیرنظامی آن کشور مشاهده شده بود، دریافت کند. . جمیل در این مصاحبه می گوید آنچه در آمریکا شاهد آن است به طرز وحشتناکی یادآور آنچه در زمان حضورش در عراق از آن گزارش کرده و دیده است.
پاتریک فارنسورث: شما شروع به روزنامه نگاری با پوشش جنگ در عراق کردید، و این داستان بسیار باورنکردنی است. چگونه وارد روزنامه نگاری شدید؟ در وهله اول چه چیزی شما را مجبور به خبرنگاری کرد؟
دهر جمیل: من حدود شش ماه پس از آغاز تهاجم در سال 2003 به عراق رفتم. من روزنامه نگار نبودم. رفتم چون تبلیغات داخلی فروش جنگ را تماشا میکردم که همه میدانیم بر اساس سلاحهای کشتار جمعی غیرقابل استفاده بود و این همه تبلیغات مزخرف و صرفاً بیمعنی، آشکار و بیاساس. من رفتم چون رسانههای شرکتی را میدیدم که این را میفروشند در حالی که رسانههای بینالمللی را میخواندم که حقیقت را در مورد آنچه بازرسان تسلیحات سازمان ملل پیدا کرده بودند، میگفتند که چیزی نبود. من مبهوت و عصبانی بودم. تصمیم گرفتم خودم را مستقر کنم. این کاری بود که من به عنوان یک شهروند امپراتوری می توانستم مسئولانه انجام دهم تا بروم و در مورد تأثیر این فاجعه بر مردم عراق گزارش دهم. بنابراین، من خودم را به معارضه انداختم.
شما یکی از معدود روزنامه نگاران غیرمجاز بودید که آن جنگ را در عراق پوشش می دادید. میتوانید توضیح دهید که بهعنوان یک روزنامهنگار به چه معناست و اینکه بهعنوان یک روزنامهنگار به چه معناست؟
درست. این یک چیز بسیار مهم است و نه فقط در مورد جنگ، بلکه به طور خاص در مورد عراق نیز صدق می کند. حداقل در دوران مدرن، همیشه امکان همراهی با ارتش در سفرهای قبلی آنها در سراسر جهان وجود داشته است، اما پنتاگون تصمیم گرفت: خوب، ما می توانیم از این به عنوان وسیله ای برای کنترل اطلاعات استفاده کنیم.
بنابراین، آنها برنامه جاسازی را برای تهاجم سال 2003 به عراق به شدت گسترش دادند، تا جایی که یافتن ویدیو از آن بسیار آسان است، جایی که اکثر خبرنگاران شرکتی تصمیم گرفتند با ارتش جاسازی کنند، به این معنی که شما بروید و کمی از آن عبور کنید. فرآیند تلقین که آنها راه اندازی کردند. آنها یک ژاکت پوسته پوسته روی شما می گذارند و یک کلاه ایمنی به شما می دهند و شما به نوعی روش آنها را یاد می گیرید. سپس برای امنیت خود کاملاً به آنها متکی هستید، اما همچنین به آنها کنترل کامل میدهید که چه چیزی را میبینید، چه زمانی آن را ببینید، چگونه آن را ببینید، و اگر قرار است آن را ببینم، و اینگونه بود که بیشتر جنگ توسط رسانه های شرکتی در ایالات متحده پوشش داده شد.
از این رو، فروش این اشغال برای دولت بوش بسیار آسان بود. و به یاد داشته باشید، روزهای آغازین اشغال، مرحله کوچک بوش که بر روی ناو هواپیمابر فرود آمد، در سواحل سن دیگو در ماه مه 2003 لنگر انداخت و اعلام کرد "ماموریت انجام شده است" در حالی که هنوز همه چیز واقعاً شروع نشده بود.
برنامه جاسازی تا چه حد مؤثر بود، جایی که در آن چند ماه اول، مردم اینجا فکر می کردند: اوه، این یک کیک پیاده روی بود، ما آزادی را برای مردم عراق به ارمغان آورده ایم، در مقابل یک روزنامه نگار غیرمجاز، یعنی کسی که با یک مترجم عراقی (اگر شما مانند من عربی صحبت نمی کردید) بیرون رفت و به خیابان ها رفت و مستقیماً با عراقی ها صحبت کرد. من داشتم به بیمارستانها و سردخانههای فلوجه و مکانهایی مانند این میرفتم، که اگر تعبیه شده باشید، معمولاً به آن مکانها نمیروید، یا اگر بروید، کاملاً کنترلشده خواهد بود. شما با خواندن آنچه من از عراق نوشتم در مقابل شخصی که سوار هاموی همراه با سربازان است، با واقعیت کاملا متفاوتی روبرو خواهید شد. این تفاوت کلیدی است.
خط پایانی این است: اگر تعبیه شده بود، آن افراد اساساً به عنوان روزنامه نگار برای ارتش ایالات متحده کار می کردند، و اگر تعبیه نشده بودند، بیشتر آن افراد در مورد واقعیت می نوشتند.
می خواستی بشنوی که آنها چه می گویند, در مقابل این نوع فیلترپیام اد که از روزنامه نگاران جاسازی شده می آید، درست است؟
زیرا اعتراضات کار را انجام نمی داد. من در آنکوریج به تظاهرات می رفتم. من نافرمانی مدنی می کردم. من برای سناتورها نامه می نوشتم. من همه این کارها را انجام میدادم که فرهنگ غالب به ما میگوید اگر بخواهیم در یک به اصطلاح دموکراسی تأثیر بگذاریم، باید انجام دهیم. و البته، در اوایل فرآیند سیاسی شدن من بود، بنابراین من ساده لوحانه هنوز فکر می کردم که این چیزها تغییر خواهد کرد. البته هیچ کاری نکرد.
همچنین ساده لوحانه بود زیرا معتقد بودم که اگر افراد کافی این اطلاعات را داشته باشند، تفاوت ایجاد می کند. و من ساده لوحانه می گویم زیرا تأثیرات آنچه را که اکنون در آن زندگی می کنیم، که مرحله پایانی [آرامش] عمدی چند دهه ای جمعیت است، دست کم گرفتم. با شرکتی شدن رسانه ها، قطع آموزش، و متعاقب آن فقدان مسئولیت اخلاقی و مدنی در افراد عادی در ایالات متحده، نباید از اخلاق یا تعهد معنوی صحبت کرد. جمعیت ما شباهت زیادی به جمعیت اورول دارد 1984به جای جمعیت متعهد مدنی که میدانند دموکراسی بر دوش هر یک از ما است و ما این مسئولیت را از دست مقامات منتخب نمیپذیریم.
قبل از جنگ عراق، من آن احساس را در هوا به یاد میآورم - که باید تلافی شود. من نمی دانم که آیا در این کشور به طور کامل از بین رفته است یا خیر. بیایید احساس شما را در زمانی که در عراق بودید با احساسی که در حال حاضر در ایالات متحده دارید مقایسه کنیم.
تاریخ همیشه به ما نشان داده است که کاری که امپراتوری ها در خارج از کشور انجام می دهند، زمانی که به کشورهای دیگر حمله می کنند و سعی می کنند مستعمره های دیگری ایجاد کنند - همانطور که ایالات متحده در عراق و بسیاری از جاهای دیگر انجام داد - در نهایت به خانه بازخواهد گشت. جوجه ها همیشه برای جوجه کشی به خانه برمی گردند.
به عنوان مثال، در عراق، تاکتیک تفرقه بینداز و حکومت کن به معنای دادن اسلحه و پول زیاد به یک گروه بیشتر از گروه دیگر بود که باعث درگیری داخلی در گروه ها و سپس بین گروه ها می شد. ما شاهد این بودیم که این اتفاق افتاد و در تمام مدت اشغال مورد بهره برداری قرار گرفت، جایی که آنها جنگ فرقه ای را در میان مردم عراق، به طور بسیار مؤثر، در عرض چند سال پس از اشغال ایجاد کردند. پس تفرقه و غلبه کار می کند.
جمعیت را در گلوی یکدیگر نگه دارید. ما شاهد این هستیم که در زمان واقعی به آشکارترین و آشکارترین شکل با رئیس جمهور به اصطلاحی که هر روز آتش های نژادی را برافروخته می کند، مردم را به خاطر گرایش جنسی یا جنسیت یا رنگ پوستشان تعقیب می کند. هر موضوع داغ عاطفی در جامعه دامن می زند، زیرا باعث می شود که ما علیه یکدیگر بجنگیم در حالی که آنچه از این کشور باقی مانده است به طور آشکار در مقابل ما غارت می شود. به جز این که اکنون این کمک های مالی تریلیون دلاری به قدرت های شرکت ها و افراد ثروتمند در حال حاضر است، در حالی که بقیه ما اساساً برای مسائل مختلف علیه یکدیگر می جنگیم. بنابراین، تفرقه و غلبه بدیهی است.
نکته دیگر این است که کار در عراق به عنوان روزنامه نگار، در واقع در شرایطی که درجه پایین تا یک منطقه جنگی بسیار گرم بود، به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) مبتلا می شوید. رفتارها و احساسات خاصی با آن همراه است. من میخواهم در مورد آن صحبت کنم زیرا فکر میکنم ما در کشوری زندگی میکنیم که در آن هر کسی که حتی در نیمه راه به آنچه در حال وقوع است توجه داشته باشد، از PTSD رنج میبرد. رابرت جی لیفتون، روانشناس بزرگ، به طور گسترده در این مورد (به ویژه پس از یازده سپتامبر) نوشته است - که ما در کشوری به شدت آسیب دیده زندگی می کنیم. این از نسلکشی اصلی و آسیبهای التیامنشده، هم از سوی عامل و هم از آنهایی که تحت تأثیر این اعمال قرار گرفتهاند (یعنی بومیان آمریکا) بازمیگردد. سپس بردگی و هر آنچه را که از آن زمان تاکنون رخ داده است بیاورید. ما در کشوری زندگی می کنیم که غرق در PTSD درمان نشده است.
این موضوع اخیراً با وحشی گری در خیابان ها به منصه ظهور رسیده است - خودروهای پلیس یا خودروهای ملی گرایان سفیدپوست از میان جمعیت تظاهرکنندگان عبور می کنند. حالا گاهی اوقات در روز روشن یا شبها در این تظاهرات تیرباران می شوند، همانطور که در روزهای اخیر دیدیم.
من در یک منطقه جنگی فعالیت میکردم که انتخاب کردم به آن بروم و زمانی که میخواستم میتوانستم آنجا را ترک کنم - و این یک تمایز مهم است، زیرا مردم عراق نمیتوانستند، این انتخاب را نداشتند. اکثر آنها و اکثر آمریکایی ها اکنون چنین انتخابی ندارند، به خصوص با COVID-19. سعی کنید همین الان به مرز کانادا بروید و ببینید تا کجا پیش می روید. ما نمی توانیم ترک کنیم، و این موضوع مهمی است که باید درک کنیم. در مورد آن صحبت نمی شود. زمانی که در یک منطقه جنگی زندگی می کنید، هر روز نوعی تفنگ ساچمه ای سواری با اضطراب دارید. تو هم قرار نیست بخوابی رژیم غذایی شما، سلامت شما تحت تاثیر قرار می گیرد. یادم میآید که چشمهایی در پشت سرم داشتم. شما این هوشیاری بیش از حد را دارید.
در آلبوکرکی، این افراد ظاهر می شوند، آنها دقیقاً شبیه ارتش ایالات متحده هستند، اما آنها مردان شبه نظامی ناسیونالیست سفیدپوست هستند و آنها آنجا هستند تا مردم را به کشتن تهدید کنند. و در عراق هم همینطور بود. تظاهراتی در عراق برگزار میشد، یک گروه معترض به بخش خاصی از دولت بود، و سپس یک شبهنظامی دیگر ظاهر میشد و شروع به تکتیراندازی میکرد، یا ممکن بود یک خودروی بمبگذاری شده را در میان آنها بفرستد، یا از کسی بخواهد که به آنها حمله کند.
ما شاهد چنین اتفاقاتی در اینجا در ایالات متحده هستیم. کار در یک منطقه جنگی و ابتلا به PTSD - که بخشی از آن بقا است، به این معنی است که شما به چشم در پشت سر خود نیاز دارید. شما باید با مقدار مشخصی از اضطراب زندگی کنید. شما باید تیزبین باشید شما باید به آنچه در حال رخ دادن است توجه داشته باشید و منتظر باشید تا چیز بعدی پایین بیاید تا بتوانید به عنوان وسیله ای برای بقا به آن واکنش نشان دهید.
چه کسی در اینجا چنین احساسی دارد، جایی که فقط خواندن اخبار روزانه به اعصاب پولادین نیاز دارد؟ ما اکنون در یک منطقه جنگی کم درجه در این کشور زندگی می کنیم. اگر در هر روز به هر یک از این اعتراضات Black Lives Matter بروید، حداقل به صورت ناخودآگاه، می دانید که ممکن است بمیرید. یک ملیگرای سفیدپوست میتواند ظاهر شود و با ماشین در آن تظاهرات رانندگی کند یا با یک AR-15 حاضر شود و برود. شما ممکن است به COVID-19 مبتلا شوید. منظورم این است که در حال حاضر تهدیدهای متعددی برای سلامتی ما وجود دارد.
آسیب روانی و استرس روانی را که همه ما در این کشور در این زمان زندگی می کنیم، درک کنید. در همین حال امپراتوری اساساً در آخرین مرحله خود است. اینجاست که خودش را می خورد و شروع به حمله به شهروندان خودش می کند.
این اعتراضات چیزی فراتر از فریاد زدن مردم است. مردم اسلحه می زنند و ممکن است حتی برای شرکت کردن به شما شلیک کنند. بیرون رفتن در انظار عمومی، دیدن افرادی که با پرچم های ترامپ در حال تردد هستند. این احساس در هوا وجود دارد که ما در یک منطقه جنگی هستیم، ما گروه هایی از جامعه خود را داریم که مایل به درگیری مسلحانه با تمام اقشار مردم هستند. و سپس شما کمپین ترامپ را دارید ارسال تبلیغات در فیس بوکبه عنوان مثال، سوت سگ برای ملی گرایان سفیدپوست و برتری طلبان سفیدپوست.
معمولاً یک کامیون وانت وجود دارد که یا به شدت بزرگ است یا به جای ضرب و شتم، پرچم بزرگ آمریکا را در پشت آن به اهتزاز در می آورد. اغلب اوقات مقداری سازگاری وجود داشته است، یا صدا خفه کن یا صدا خفه کن نصب نشده است، و گاهی اوقات حتی می توانید اسلحه آنها را در پشت آن ببینید، یا نه، شاید پنهان باشد. این یک نمایش عمدی قدرت است.
در عراق، این یک تاکتیک رایج بود، درست همانطور که ارتش ایالات متحده در سراسر بغداد و سایر شهرها گشت زنی می کرد و به مردم اجازه می داد متوجه شوند که شما تحت اشغال هستید و ما کسانی هستیم که اکنون کنترل می کنیم. این یک تاکتیک با ارتش ایالات متحده است و این تاکتیکی است که توسط این شبه نظامیان اتخاذ شده است. تعداد این افراد در جادهها بهویژه در شهر کوچکی که من زندگی میکنم، که عمدتاً از نظر سیاسی مترقی است، افزایش چشمگیری داشته است. این تصادفی نیست، این از روی طراحی است.
من از همین چیزها در عراق زیاد دیدم. برخی از شبه نظامیان در آنجا با دولت همسو بودند. به عنوان مثال، زمانی که ایالات متحده از حمایت صدام و اقلیت سنی اش در دولت جلوگیری کرد. در عرض حدود یک سال و نیم، [نخست وزیر نوری] المالکی به قدرت رسید، شیعیان همسو با شبه نظامیان شیعه بودند. پس از محاصره فلوجه در نوامبر 2004، دولت عراق به همراه یک شبه نظامی شیعه تحت حمایت ایران در ارتش عراق وارد فلوجه شد، یک شهر کاملا سنی و بسیار محافظه کار. آنها آنها را آوردند تا کار پاکسازی کثیف را انجام دهند و جمعیت سنی آنجا را تحت سلطه خود درآورند.
این به نوعی شبیه به اینجا بود، جایی که میبینیم شبهنظامیان ملیگرای راست افراطی و سفیدپوست، به این سوتهای سگ ترامپ پاسخ میدهند، کارهایی مانند رانندگی با وسایل نقلیه در تظاهرات و تظاهراتها و تظاهرات «جان سیاهپوستان مهم است» انجام میدهند، یا گاهی اوقات به طور آشکار به روی آنها آتش میزنند. ما فقط در هفته گذشته شاهد افزایش این موارد هستیم. این اتفاق در خارج از کشور می افتاد. ایالات متحده به طور مستقیم و غیرمستقیم در داخل دولت عراق از آن در استفاده از شبهنظامیان مختلف برای سرکوب بخشهایی از جمعیت که همسو و حامی دولت نبودند، حمایت میکرد.
اکنون میبینیم که ترامپ - یا نه او، بلکه دولتش - همین تاکتیکها را در اینجا به کار میگیرد. بیایید سوت سگ را بزنیم. بیایید یک توییت دیگر از قدرت سفید را مانند ترامپ در یکشنبه گذشته منتشر کنیم و البته آن را حذف کنیم. مهم نیست که آن را پایین بیاورد. پیام ارسال می شود؛ او فقط به حامیان اصلی پایه خود نشان می دهد، من با شما هستم، پشت شما هستم، از من حمایت کنید و آنها هستند، و این را با بیرون رفتن در تظاهرات و برهم زدن آنها نشان می دهند و باعث می شوند که برای هرکسی که در آن شرکت می کند خطرناک تر باشد.
خلاصه همه اینها این است که مردم در این کشور بفهمند ما کجا هستیم و چه میبینیم بسیار مهم است - که حجاب در این مرحله کاملاً از بین رفته است، که واقعاً هرگز دموکراسی نبوده است، اما اکنون کمتر شده است. از همیشه ما باید بپذیریم که حتی توهم دموکراسی، یا اینکه فرصت واقعی در این کشور برای آن وجود دارد، کاملاً از بین رفته است. واقعاً هرگز آنجا نبوده است، اما توهم آن اکنون از بین رفته است.
آیا ما به وضوح خواهیم دید که در یک دولت استبدادی زندگی می کنیم؟ آیا میخواهیم بپذیریم که انتخابات قانونی در نوامبر برگزار نمیشود؟ حتی اگر یک انتخابات غیرقانونی مسخره شود، شاید این اتفاق نیفتد، اما آیا میخواهیم بپذیریم که انتخابات در این کشور انجام میشود و مطابق آن رفتار کنیم؟ آیا میخواهیم بپذیریم که دولتی داریم که میخواهد ما را بگیرد؟ آیا می خواهیم بپذیریم که پاسخ آنها به یک بیماری همه گیر جهانی این است که می خواهند مردم بمیرند؟ آنها می خواهند رنگین پوستان بمیرند. آنها می خواهند افرادی که ثروتمند نیستند بمیرند. به حرف های آنها نروید، فقط به آنچه انجام می دهند نگاه کنید. توهمات باعث شد خیلی از ما در این کشور زندگی کنیم و فکر کنیم که فرصت و آزادی وجود دارد.
این زمان پایان است. نه فقط در این کشور، بلکه در سطح جهانی نیز، وقتی به بحران آب و هوا، بیماری همه گیر جهانی، و پایان این اقتصاد سرمایه داری فراری که ما می شناسیم نگاه می کنیم، همه این چیزها در حال پایان است. برخی از این موارد دارای خطوط نقرهای است، اما این بدان معناست که ما وارد عصری بسیار تاریک میشویم، جایی که هر استرس، هرج و مرج و فقدانی که امروز میبینیم، این واقعاً فقط یک مقدمه برای آنچه در راه است است.
توجه داشته باشید: این مصاحبه در ابتدا در پادکست «آخرین متولد در بیابان» در 2 ژوئیه 2020 منتشر شد. رونویسی بالا برای طولانی بودن و وضوح ویرایش شده است. متن کامل را بخوانید و قسمت را بشنوید اینجا کلیک نمایید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا