هنگامی که در سال 1973 هنری کیسینجر جایزه نوبل صلح را دریافت کرد، کمدین مورت ساول با کنایه گفت: "این پایان طنز است". پیشنهاد، بسیار کمتر، انتصاب لری سامرز به ریاست سیستم فدرال رزرو (معروف به فدرال رزرو)، میخ دیگری به تابوت طنز اضافه می کند، و همچنین چندین استعاره دیگر را پیشنهاد می کند:
- دراکولا مسئول بانک خون است
- زندانیان پناهندگی را در اختیار می گیرند
- شاید مناسب ترین، "تحویل کلید صندوق به دزدان بانک".
بیل بلک، یکی از همکاران دائمی شبکه خبر واقعی، کتابی نوشته است، بهترین راه برای دزدی از بانک داشتن یک بانک است. او ممکن است دنباله ای بنویسد، بهترین راه برای ایجاد یک فاجعه مالی، انتصاب لری سامرز رئیس فدرال رزرو است.. مقاله اخیر در گاردین توسط دین بیکر تشریح کاملی از تعهد ثابت سامرز به تقویت بیثباتی مالی جهانی از طریق خدمت وظیفهآمیز به منافع سرمایه مالی ارائه میکند.*
اگر تا به حال کسی وجود داشته است که بدنامی به جای رسیدن به آن بدنام باشد، لری سامرز مرد شماست، برادرزاده دو برنده به اصطلاح نوبل اقتصاد،** کنت ارو و پل ساموئلسون. تا حدودی طعنه آمیز است که ارو و ساموئلسون، به قول اقتصاددانان، نسبتاً مترقی بودند، به ویژه اولی. تابستان ها آن گرایش سیاسی را ذاتی نداشتند.
به جای توضیح بیشتر در مورد کاتالوگ دفاتر سامری بیکر در مقابل 99%، من بر سیستم فدرال رزرو تمرکز می کنم. برخی از مترقیان ممکن است بگویند، "فدرال رزرو فقط یک جبهه برای سرمایه داران مالی است، پس چرا مهم است که آنها یکی از ظروف خود را مسئول اسمی آن باشند؟" من امیدوارم که خواننده را متقاعد کنم که چنین کاری لازم نیست وظیفه فدرال رزرو باشد و مهم است که چه کسی در آنجا مسئول است.
دقیقاً 100 سال پیش، قانون فدرال رزرو در سال 1913 چارچوبی را برای تنظیم سیستم مالی و پولی ایالات متحده ایجاد کرد که تا به امروز به شکل کمی تغییر یافته وجود دارد. برخی از ترقی خواهان (و اکثر آزادیخواهان) مالکیت بانک های تجاری بر فدرال رزرو را به عنوان مدرکی ذکر می کنند، اگر دلیل نمی کنند که بانک مرکزی ایالات متحده چیزی جز ابزار سرمایه مالی نیست (برای مثال به ویدیوی ضد فدرال رزرو مراجعه کنید، http://www.youtube.com/watch?v=RrwbgdtbdXE). در مورد ساختار، قضیه برعکس است. را رسمی ساختار حاکمیتی سیستم فدرال رزرو آن را احتمالاً مترقی ترین نهاد درگیر در سیاست اقتصادی می کند. مشکل در شکاف بین ساختار و عمل به وجود می آید.
مالکیت قانونی FRS توسط بانکهای تجاری (در واقع بانکهای منطقهای FRS) منعکسکننده اصرار تدوینکنندگان قانون اصلی است که سرمایهگذاری خصوصی و نه دولتی باید سازمانی را که آنها را تنظیم میکند تامین مالی کند. این قانون تضمین میکرد که مردم هزینه جلوگیری از بیاحتیاطی بانکها را متقبل نمیشوند - بانکها باید خودشان این کار را انجام دهند. این مالکیت به معنای کنترل مستقیم نیست. برعکس، قانون فدرال رزرو مستلزم «نمایندگی منصفانه منافع مالی، کشاورزی، صنعتی و تجاری و تقسیمات جغرافیایی کشور» است که در آن بانکهای تجاری دارای سهام هیچ نقش رسمی ایفا نمیکنند.
در زمانهای کمتر ارتجاعی، بانکهای منطقهای این تعهد را شامل «نمایندگان مردم»، از جمله رهبران اتحادیههای کارگری و دیگران از جامعه مدنی تفسیر کردند (در دهه 1950 یکی از معلمان دبیرستان من در هیئت مدیره منطقه 11 بود). رئیس کل FRS و روسای مناطق فدرال رزرو توسط رئیس جمهور منصوب می شوند و باید توسط سنا تأیید شوند. علاوه بر این، رئیس FRS طبق قانون باید به طور منظم به کنگره گزارش دهد تا تصمیمات خود (تا به امروز همگی مرد بوده اند) درباره سیاست پولی توضیح دهد.
به همان اندازه مهم، دستور فدرال رزرو مشخص می کند که تصمیمات خود را بر تقویت اشتغال و همچنین نظارت بر تورم استوار می کند: "برای ارتقای موثر اهداف حداکثر اشتغال، قیمت های پایدار و نرخ های بهره متوسط درازمدت". در عمل، اثربخشی نظارت سیاسی بسته به رئیس و سیاست آن زمان، کاهش یافته و کاهش یافته است. تقریباً بیست سال سلطنت آلن گرینسپن نشاندهنده نادیر FRS بود که با مقررات زدایی بانکی، وامهای ارزان قیمت برای سفتهبازان مالی و تقویت امور مالی کابوی مشخص میشد. لری سامرز همه اینها را برمی گرداند.
خرد متعارف معتقد است که در طول حکومت نادرست گرینسپن، قدرت فدرال رزرو به طرز چشمگیری افزایش یافت. خود گرینسپن اغلب به عنوان یک «تزار» اقتصادی نامیده میشد و ریسمانهایی را که اقتصاد ایالات متحده را کنترل میکرد، میکشید. حقیقت کاملا برعکس است. در دوران گرینسپن، FRS تماماً وظیفه اصلی خود یعنی نظارت و تنظیم بانک تجاری را رها کرد. گرینسپن که یک جناح راست حتی در حرفه اقتصاد ارتجاعی بود، از خصوصی سازی تامین اجتماعی دفاع کرد و تمام تلاش خود را برای خصوصی سازی کرد. بالفعل فدرال رزرو
ماهیت ذاتا ارتجاعی جریان اصلی اقتصاد در ترجیح گسترده در این حرفه برای جدایی کامل بانک مرکزی از نظارت سیاسی آشکار می شود. این تمایل با این استدلال توجیه میشود که بدون استقلال، دولتها بانکهای مرکزی را مجبور میکنند تا برای تقویت سیاستهای مالی پوپولیستی، توسعه پولی بیدیده را دنبال کنند. یعنی سیاست هایی که به نفع 99 درصد هستند. گرینسپن خود را وقف پرهیز از هرگونه پاسخگویی به مردم کرد و حضور خود در کنگره را به نمایشی برای تبلیغ خود تبدیل کرد. تعداد کمی از رئیسهای فدرال رزرو تا این حد آشکارا اعلام کردهاند که سیاستهای پولی حوزه «متخصصان» است که در آن پاسخگویی عمومی غیرضروری و همچنین ناکارآمد است.
بدون بانک مرکزی، سرمایه مالی سیستم پولی ما را کنترل می کند، همانطور که انحصاراتی مانند مایکروسافت بازار «نرم افزار» را کنترل می کنند. بدون نظارت عمومی مؤثر، سرمایه مالی بانک مرکزی را کنترل می کند که باید آن را تنظیم کند. بدیهی است که وجود رئیس بانک مرکزی که متعلق به سرمایه مالی نباشد برای نظارت عمومی ضروری است.
لری سامرز مجبور است خود را "کینزی" خطاب کند. این به همان معنا درست است که ماتادورها کشاورز هستند. با توجه به انتخاب مستقیم برای رئیس فدرال رزرو، دراکولا را به سامرز ترجیح می دهم.
کتاب جدید جان ویکز در اکتبر منتشر می شود، اقتصاد 1 درصد: چگونه جریان اصلی اقتصاد به ثروتمندان خدمت می کند، واقعیت را پنهان می کند و سیاست ها را تحریف می کند (سرود)
*http://www.theguardian.com/commentisfree/2013/jul/29/larry-summers-federal-reserve-chair
**به این دلیل که توسط بانک مرکزی سوئد اعطا می شود, Sveriges Riksbank، و هیچ ربطی به جوایز واقعی نوبل ندارد جز نام دزدی و اهدای آن در همان مراسم. بعد از Sveriges Riksbank، جایزه مشکوک را ایجاد کرد که کمیته نوبل به رسمیت شناختن هرگونه سوء استفاده اضافی از نام "نوبل" را ممنوع کرد. اکثریت قاطع "جوایز" به مرتجع ترین اقتصاددانان جهان (یعنی کسانی که در دانشگاه شیکاگو هستند) تعلق گرفته است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا