این مصاحبه با هنری ژیرو توسط میتجا ساردوچ، از موسسه تحقیقات آموزشی، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه لیوبلیانا، اسلوونی انجام شده است.
میتجا ساردوچ: برای چندین دهه در حال حاضر، نئولیبرالیسم در خط مقدم بحث ها نه تنها در اقتصاد و امور مالی بوده است، بلکه در واژگان ما در حوزه های مختلفی مانند مطالعات حکومت داری، جرم شناسی، مراقبت های بهداشتی، فقه، آموزش و غیره نفوذ کرده است. باعث استفاده و کاربرد آن شده استاین"اقتصادی"ايدئولوژيمرتبط استبا ارتقای اثربخشی و کارایی؟
هانری ژیرو: نئولیبرالیسم به ایدئولوژی غالب زمان تبدیل شده و خود را به عنوان یکی از ویژگی های اصلی سیاست تثبیت کرده است. نه تنها خود را به عنوان یک سیستم سیاسی و اقتصادی تعریف می کند که هدف آن تثبیت قدرت در دست نخبگان شرکتی و مالی بود، بلکه جنگی را نیز بر سر عقاید به راه انداخته است. در این مثال، خود را به عنوان شکلی از عقل سلیم تعریف کرده است و به عنوان شیوه ای از آموزش عمومی عمل می کند که الگویی برای ساختار نه تنها بازارها بلکه کل زندگی اجتماعی ایجاد می کند. به این معنا، نه تنها از طریق آموزش عمومی و عالی برای تولید و توزیع ارزشها، هویتها و شیوههای نمایندگی مبتنی بر بازار، بلکه در دستگاهها و پلتفرمهای فرهنگی گستردهتر برای خصوصیسازی، مقرراتزدایی، صرفهجویی، و موضوع فعالیت دارد و ادامه میدهد. همه نهادها و روابط حاکم بر زندگی روزمره به دستورات خصوصی سازی، کارآمدی، مقررات زدایی و کالایی سازی هستند.
از دهه 1970 که هر چه بیشتر نهادهای حاکم بر جامعه تحت کنترل ایدئولوژی نئولیبرال، مفاهیم عقل سلیم آن - یک فردگرایی کنترل نشده، رقابت سخت، حمله تهاجمی به دولت رفاه، از بین بردن کالاهای عمومی و آن قرار گرفتند. حمله به همه مدلهای اجتماعی در تضاد با ارزشهای بازار - به هژمونی حاکم بر جوامع سرمایهداری تبدیل شدهاند. آنچه بسیاری از چپها نتوانستهاند متوجه شوند این است که نئولیبرالیسم چیزی بیش از ساختارهای اقتصادی است، بلکه نیروی آموزشی قدرتمندی است - بهویژه در عصر رسانههای اجتماعی - که در هر سطحی از جامعه مدنی سلطه کامل دارد. دامنه آن نه تنها به آموزش، بلکه در میان مجموعهای از پلتفرمهای دیجیتال و همچنین در حوزه گستردهتر فرهنگ عامه گسترش مییابد. تحت شیوه های حکومت نئولیبرالی، صرف نظر از نهاد، هر رابطه اجتماعی به یک عمل تجاری تقلیل می یابد. ارتقای اثربخشی و کارآمدی نئولیبرالیسم به توانایی آن در تمایل و موفقیت در محور قرار دادن آموزش برای سیاست اعتبار می بخشد. همچنین هشداری به مترقیها میدهد، زیرا پیر بوردیو تأکید میکند که چپ ابعاد نمادین و آموزشی مبارزه را دستکم گرفته و همیشه سلاحهای مناسبی برای جنگیدن در این جبهه تولید نکرده است.»
میتجا ساردوچ: به گفته حامیان نئولیبرالیسم، آموزش یکی از شاخصهای اصلی رشد اقتصادی و رفاه فردی آینده است. چگونه – و چرا – آموزش به یکی از عناصر اصلی «انقلاب نئولیبرال» تبدیل شد؟
هانری ژیرو: طرفداران نئولیبرالیسم همیشه دریافته اند که آموزش و پرورش محل مبارزه است که در مورد چگونگی آموزش جوانان، چه کسانی باید آموزش ببینند و چه دیدگاهی از حال و آینده باید بیشترین ارزش و امتیاز را داشته باشد، خطرات بسیار زیادی وجود دارد. . آموزش عالی در دهه شصت دوران انقلابی را در ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر سپری کرد، زیرا دانشجویان به دنبال بازتعریف آموزش به عنوان یک حوزه عمومی دموکراتیک و گشودن آن برای گروه های مختلفی بودند که تا آن زمان مستثنی شده است. محافظه کاران از این تغییر به شدت ترسیده بودند و هر کاری که می توانستند برای مقابله با آن انجام دادند. شواهد این امر در تولید یادداشت پاول که در سال 1971 منتشر شد و بعداً در گزارش کل کتاب کمیسیون سه جانبه، یعنی: بحران دموکراسی، در سال 1975 منتشر شد. از دهه 1960، محافظه کاران، به ویژه راست نئولیبرال، جنگی را علیه آموزش به راه انداختند تا آن را از نقش بالقوه خود به عنوان یک حوزه عمومی دموکراتیک خلاص کنند. در همان زمان، آنها به شدت به دنبال تغییر ساختار شیوه های حکمرانی آن بودند، قدرت اساتید را تضعیف کردند، دانش ممتازی را که برای بازار مفید بود، تعریف کردند، دانشجویان را عمدتاً به عنوان مشتری و مصرف کننده تعریف کردند، و کارکرد آموزش عالی را تا حد زیادی به آموزش دانشجویان کاهش دادند. نیروی کار جهانی هسته اصلی سرمایه گذاری نئولیبرالی در آموزش، تمایل به تضعیف تعهد دانشگاه به حقیقت، تفکر انتقادی، و تعهد آن به ایستادگی در دفاع از عدالت و به عهده گرفتن مسئولیت حفاظت از منافع جوانان در حالی است که آنها وارد دنیایی می شوند که دارای نابرابری های گسترده و طرد شده است. و خشونت در داخل و خارج از کشور. آموزش عالی ممکن است یکی از معدود مؤسساتی باشد که در جوامع نئولیبرال باقی مانده است که فضایی محافظتی برای پرسش، چالش و تفکر در برابر غلات ارائه می دهد. نئولیبرالیسم چنین فضایی را خطرناک میداند و برای حذف آموزش عالی بهعنوان فضایی که دانشجویان میتوانند خود را بهعنوان شهروند انتقادی بشناسند، اساتید بتوانند در ساختار حاکمیت مشارکت داشته باشند و آموزش و پرورش خود را بهعنوان یک حق تعریف کند و نه بهعنوان یک حق، دست به هر کاری زدهاند. یک امتیاز
Mitja Sardoč: تقریباً طبق تعریف، اصلاحات و سایر ابتکارات با هدف بهبود عملکرد آموزشی یکی از مکانیسمهای محوری برای نفوذ در دستور کار نئولیبرالی اثربخشی و کارایی بوده است. کدام جنبه از نئولیبرالیسم و دستور کار آموزشی آن را بیشتر مشکل ساز می دانید؟ چرا؟
هنری ژیرو: آموزش عالی که به طور فزاینده ای با نیروهای بازار همسو می شود، بیشتر برای آموزش اصول کسب و کار و ارزش های شرکتی طراحی شده است، در حالی که مدیران دانشگاه ها به عنوان مدیران اجرایی یا بوروکرات ها در فرهنگ حسابرسی مبتنی بر نئولیبرال ارزش دارند. بسیاری از کالجها و دانشگاهها توسط مکدونالدز تبدیل شدهاند، زیرا دانش بهطور فزایندهای بهعنوان یک کالا در نظر گرفته میشود که در نتیجه برنامههای درسی شبیه یک منوی فست فود است. بعلاوه، اساتید به طور فزاینده ای در معرض یک مدل وال مارت از روابط کار قرار می گیرند که همانطور که نوام چامسکی اشاره می کند "برای کاهش هزینه های نیروی کار و افزایش خدمت به نیروی کار" طراحی شده است. در عصر بیثباتی و انعطافپذیری، اکثر اساتید به موقعیتهای پاره وقت تقلیل یافتهاند، در معرض دستمزدهای پایین قرار گرفتهاند، کنترل خود را بر شرایط کار خود از دست دادهاند، از مزایای کاهشیافته رنج میبرند و از پرداختن به مسائل اجتماعی بهطور انتقادی در کلاسهای درس خود هراسان هستند. ترس از دست دادن شغل خود مورد دوم ممکن است موضوع اصلی مهار آزادی بیان و آزادی آکادمیک در آکادمی باشد. علاوه بر این، بسیاری از این اعضای هیئت علمی به دلیل حقوق ضعیف خود به سختی می توانند زندگی خود را تامین کنند و برخی از آنها در کوپن غذا هستند. اگر با اساتید مانند کارکنان خدماتی رفتار شود، دانشجویان وضعیت بهتری ندارند و اکنون به جایگاه مشتریان و مشتریان تنزل مییابند. علاوه بر این، آنها نه تنها غرق ارزشهای رقابتی، خصوصیشده و بازار محور نئولیبرالیسم هستند، بلکه توسط این ارزشها به شکل نرخهای گزاف شهریه، بدهیهای نجومی به بانکها و سایر مؤسسات مالی و در بسیاری موارد مجازات میشوند. موارد عدم اشتغال معنی دار است. نئولیبرالیسم به عنوان یک پروژه و جنبش، توانایی مربیان و دیگران را برای ایجاد شرایطی تضعیف میکند که به دانشآموزان فرصت کسب دانش و شجاعت مدنی لازم برای غیرقابل باور کردن و عملی ساختن مهجوریت و بدبینی را میدهد. به عنوان یک ایدئولوژی، نئولیبرالیسم با هر مفهوم قابل دوام دموکراسی که آن را دشمن بازار می داند، در تضاد است. با این حال، دموکراسی نمی تواند کارساز باشد اگر شهروندان مستقل، خود قضاوت کننده، کنجکاو، متفکر و مستقل نباشند - ویژگی هایی که برای دانش آموزان ضروری است اگر بخواهند قضاوت ها و انتخاب های حیاتی در مورد مشارکت و شکل دادن به تصمیماتی داشته باشند که بر زندگی روزمره و نهادی تأثیر می گذارد. اصلاحات و سیاست های دولت
Mitja Sardoč: چرا ارزیابیهای مقیاس بزرگ و دادههای کمی به طور کلی بخش مرکزی «مجموعه ابزار نئولیبرال» در تحقیقات آموزشی هستند؟
هنری ژیرو: اینها ابزار حسابداران هستند و ربطی به دیدگاه های بزرگتر یا سوالاتی در مورد آنچه به عنوان بخشی از تحصیلات دانشگاهی مهم است ندارند. اتکای بیش از حد به معیارها و اندازه گیری ها به ابزاری تبدیل شده است که برای حذف مسائل مربوط به مسئولیت، اخلاق و عدالت از زبان و سیاست های آموزش و پرورش استفاده می شود. من معتقدم که جعبه ابزار نئولیبرال همانطور که شما بیان می کنید بخشی از گفتمان بی سوادی مدنی است که اکنون در تحقیقات آموزش عالی بیداد می کند، نوعی سرمایه گذاری بیهوش کننده در فرهنگ مبتنی بر متریک که تخیل را می کشد و به آنچه که در آن تعرض می کند. به معنای انتقاد پذیر بودن، متفکر بودن، جسور بودن و تمایل به ریسک کردن است. معیارها در خدمت فرهنگ حسابرسی به چهره جدید فرهنگ پوزیتیویسم تبدیل شده است، نوعی پانوپتیکون مبتنی بر تجربی که ایده ها را به اعداد و انگیزه خلاق را به خاکستر تبدیل می کند. ارزیابیهای مقیاس بزرگ و دادههای کمی مکانیسمهای محرکی هستند که در آن همه چیز در فرهنگ تجارت جذب میشود. تمایز بین اطلاعات و دانش در این مدل بی ربط شده است و هر چیزی که با اعداد قابل درک نباشد با تحقیر برخورد می شود. در این پانوپتیکون حسابرسی جدید، تنها دانشی که مهم است آن چیزی است که می توان آن را اندازه گیری کرد. البته آنچه در اینجا نادیده گرفته می شود این است که فایده قابل اندازه گیری به عنوان یک اصل جهانی یک نفرین است زیرا هر شکلی از دانش را نادیده می گیرد که بر اساس این فرض است که افراد نیاز به دانستن بیشتر از چگونگی کار کردن چیزها یا کاربرد عملی آنها دارند. این زبانی است که نمی تواند به این سؤال پاسخ دهد که در زمان استبداد، در برابر ناگفتنی ها و هجمه گسترده کنونی به مهاجران، مسلمانان و دیگران که یکبار مصرف تلقی می شود، مسئولیت دانشگاه و مربیان چیست؟ این زبانی است که هم میترسد و هم نمیخواهد تصور کند چه جهانهای بدیلی الهامگرفته از جستوجوی برابری و عدالت ممکن است در عصری که توسط نیروهای تاریک فزاینده اقتدارگرایی محاصره شده است، ممکن باشد.
میتجا ساردوچ: در حالی که تحلیل دستور کار نئولیبرالی در آموزش به خوبی مستند شده است، تحلیل زبان آموزش نئولیبرالی در حاشیههای مورد توجه پژوهشگران قرار دارد. به ویژه گسترش واژگان نئولیبرال با ایده های برابری طلبانه مانند انصاف، عدالت، برابری فرصت ها، رفاه و غیره. [در بهترین حالت]فقط توجه محدود چه عواملی در این تغییر تاکید نقش داشته است؟
هنری ژیرو: نئولیبرالیسم نحوه استفاده از زبان را هم در آموزش و هم در جامعه گسترده تر تغییر داده است. برای گفتمانهای مناسب مرتبط با لیبرال دموکراسی که عادی شدهاند کار میکند تا هم معانی آنها را محدود کند و هم از آنها به معنای مخالف آن چیزی که به طور سنتی منظور میکردند، استفاده کند، به ویژه در مورد حقوق بشر، عدالت، قضاوت آگاهانه، عاملیت انتقادی، و خود دموکراسی نه فقط بر سر رابطه بین ساختارهای اقتصادی، بلکه بر سر حافظه، کلمات، معنا و سیاست. نئولیبرالیسم کلماتی مانند آزادی را میپذیرد و آن را به آزادی مصرف، نفرت پراکنی و تجلیل از مفاهیم منفعت شخصی و فردگرایی هار به عنوان حس مشترک جدید محدود میکند. برابری فرصت ها به معنای درگیر شدن در اشکال بی رحمانه رقابت، جنگ همه علیه همه اخلاقیات، و بقای مناسب ترین شیوه رفتار است. واژگان نئولیبرالیسم در خدمت خشونت عمل می کند، زیرا ظرفیت تحقق انسان را به معنای جمعی کاهش می دهد، درک گسترده از آزادی را به عنوان اساسی برای گسترش ظرفیت عامل انسانی کاهش می دهد، و تخیل اخلاقی را با تقلیل آن به سود بازار و انباشت سرمایه. کلمات، حافظه، زبان و معنا در نئولیبرالیسم به سلاح تبدیل شده اند. مسلماً نه رسانهها و نه مترقیها به چگونگی استعمار زبان نولیبرالیسم توجه کافی نشان ندادهاند، زیرا هیچ یک از گروهها توجه کافی به تلقی بحران نئولیبرالیسم نه تنها به عنوان یک بحران اقتصادی، بلکه یک بحران ایدهها نیز نداشتهاند. آموزش به عنوان نیرویی مرکزی برای سیاست تلقی نمی شود و به همین دلیل تلاقی زبان، قدرت و سیاست در پارادایم نئولیبرال تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. علاوه بر این، در زمانی که فرهنگ مدنی در حال نابودی است، حوزههای عمومی در حال از بین رفتن هستند و مفاهیم شهروندی مشترک منسوخ به نظر میرسند، کلماتی که حقیقت را بیان میکنند، بیعدالتیها را آشکار میکنند و تحلیلهای انتقادی آگاهانه ارائه میکنند نیز شروع به ناپدید شدن میکنند. این امر استفاده انتقادی از استعمار زبان نئولیبرالیسم را دشوارتر می کند. در ایالات متحده، توئیتهای شگفتانگیز ترامپ نه تنها نشاندهنده زمانی است که در آن دولتها درگیر آسیبشناسی ساختگیهای بیپایان میشوند، بلکه همچنین نشان میدهند که چگونه آنها برای تقویت یک آموزش کودکگرایی طراحی شدهاند تا پایگاه او را در شوک فراوان و در عین حال تقویت فرهنگ جنگ، ترس، تفرقه افکنی و طمع به شیوه هایی که منتقدان او را ناامید می کند.
میتجا ساردوچ: شما مطالب زیادی در مورد نئولیبرالیسم نوشته اید دیدگاه منحصرا ابزاری آموزش، درک تقلیل گرایانه آن از اثربخشی و تصویر تحریف شده آن از انصاف. آموزش رادیکال چگونه باید با نئولیبرالیسم و برنامه آموزشی آن مقابله کند؟
هانری ژیرو: اولاً، آموزش عالی باید ماموریت خود را به عنوان یک کالای عمومی مجدداً تأیید کند تا انگیزه های برابری طلبانه و دموکراتیک خود را بازیابد. آموزگاران باید گفتگوی ملی را آغاز و گسترش دهند که در آن آموزش عالی به عنوان یک حوزه عمومی دموکراتیک و کلاس درس به عنوان مکانی برای تحقیق مشورتی، گفتگو و تفکر انتقادی قابل دفاع باشد، سایتی که ادعایی بر تخیل رادیکال و احساسی دارد. از شجاعت مدنی در عین حال، گفتمان در مورد تعریف آموزش عالی به عنوان یک حوزه عمومی دموکراتیک می تواند بستر را برای تعهد آشکارتر در توسعه یک جنبش اجتماعی در دفاع از کالاهای عمومی و علیه نئولیبرالیسم به عنوان تهدیدی برای دموکراسی فراهم کند. این همچنین به معنای بازنگری در چگونگی تأمین بودجه آموزش به عنوان یک کالای عمومی است و مبارزه برای سیاستهایی که هم از کاهش بودجه آموزش و پرورش جلوگیری میکند و هم برای انتقال بودجه از بودجههای نظامی و زندانیها به کسانی که از آموزش و پرورش در تمام سطوح حمایت میکنند مبارزه میکند. جامعه. چالش اینجاست که آموزش عالی تعهد خود به دموکراسی را رها نکند و تشخیص دهد که نئولیبرالیسم در خدمت نیروهای سلطه اقتصادی و سرکوب ایدئولوژیک عمل می کند. ثانیاً، مربیان باید این ادعا را بپذیرند که یک شهروند با سواد انتقادی برای یک دموکراسی ضروری است، به ویژه در زمانی که آموزش عالی در حال خصوصی سازی است و در معرض تلاش های بازسازی نولیبرالی است. این نشان می دهد که اخلاق، سواد مدنی، مسئولیت اجتماعی و شفقت را در خط مقدم یادگیری قرار دهیم تا دانش، آموزش و تحقیق را با مبانی آنچه می توان دستور زبان یک تخیل اخلاقی و اجتماعی نامید، ترکیب کرد. این امر مستلزم جدی گرفتن ارزشها، سنتها، تاریخها و آموزشهایی است که حس کرامت، خوداندیشی و شفقت را در قلب یک دموکراسی واقعی ترویج میکنند. سوم، آموزش عالی باید به عنوان یک حق در نظر گرفته شود، همانطور که در بسیاری از کشورها مانند آلمان، فرانسه، نروژ، فنلاند و برزیل وجود دارد، به جای اینکه امتیازی برای تعداد محدودی باشد، مانند ایالات متحده، کانادا، و انگلستان. چهارم، در جهانی که توسط دادهها، معیارها و جایگزینی دانش توسط فراوانی اطلاعات هدایت میشود، مربیان باید دانشآموزان را قادر سازند تا در سوادهای متعددی که از فرهنگ چاپی و تصویری تا فرهنگ دیجیتالی گسترش مییابد، درگیر شوند. آنها باید مرزنشینانی شوند که بتوانند دیالکتیکی فکر کنند و نه تنها نحوه مصرف فرهنگ، بلکه تولید آن را نیز بیاموزند. پنجم، اساتید باید حق خود را برای کنترل بر ماهیت کار خود، شکل دادن به سیاستهای حاکمیتی، و خطوط تصدی با تضمین اشتغال امن و حمایت از آزادی آکادمیک و آزادی بیان، پس بگیرند.
Mitja Sardoč: چرا تحلیل رابطه بین نئولیبرالیسم و سواد مدنی به ویژه به عنوان یک پروژه آموزشی مهم است؟
هنری ژیرو: برتری نئولیبرالیسم در سیاست آمریکا، طاعون بی سوادی مدنی عمیق، یک سیستم سیاسی فاسد و تحقیر عقل را که ده ها سال در حال شکل گیری است، قابل مشاهده کرده است. همچنین به پژمردگی وابستگی های مدنی، از بین رفتن فرهنگ مدنی، زوال زندگی عمومی و فرسایش هرگونه احساس شهروندی مشترک اشاره می کند. از آنجایی که ذهنیت ها و اخلاقیات بازار کنترل خود را بر تمام جنبه های جامعه تنگ می کند، نهادهای دموکراتیک و حوزه های عمومی در حال کوچک شدن هستند، اگر نگوییم به طور کلی ناپدید می شوند. با ناپدید شدن این نهادها - از مدارس دولتی و رسانه های جایگزین گرفته تا مراکز مراقبت بهداشتی- فرسایش جدی گفتمان جامعه، عدالت، برابری، ارزش های عمومی و خیر عمومی نیز وجود دارد. در عین حال، عقل و حقیقت صرفاً مورد مناقشه قرار نمیگیرند، یا موضوع بحثهای آگاهانه آنطور که باید باشد، بلکه به اشتباه مورد سرزنش قرار میگیرند - به دنیای سمی اخبار جعلی ترامپ تبعید میشوند. به عنوان مثال، در دولت ترامپ، زبان غارت شده، حقیقت و عقل تحقیر شده است، و کلمات و عبارات از هر ماده ای تهی شده یا به مخالف تبدیل شده است، همه اینها از طریق تولید بی پایان طوفان های توییتری ترامپ و نمایش دلقک های مداوم فاکس نیوز. این واقعیت تلخ به شکست در قدرت تخیل مدنی، اراده سیاسی و دموکراسی باز اشاره دارد. همچنین بخشی از سیاستی است که هر گونه آرمان های دموکراتیک را از فضای اجتماعی سلب می کند و هرگونه درک از آموزش به عنوان یک کالای عمومی را تضعیف می کند. آنچه در نئولیبرالیسم شاهد آن هستیم، صرفاً یک پروژه سیاسی برای تحکیم قدرت در دست نخبگان شرکتی و مالی نیست، بلکه بازنگری در معنای سواد و آموزش است که برای ایجاد یک شهروند آگاه و جامعه دموکراتیک بسیار مهم است. . در عصری که سواد و تفکر برای نیروهای ضد دموکراتیک حاکم بر تمامی نهادهای اقتصادی و فرهنگی فرماندهی ایالات متحده خطرناک می شود، حقیقت به عنوان یک مسئولیت تلقی می شود، جهل به یک فضیلت تبدیل می شود و قضاوت آگاهانه و تفکر انتقادی تحقیر می شود و به آن تبدیل می شود. قلوه سنگ و خاکستر تحت فرمانروایی این معماری عادی شده عقل سلیم ادعایی، سواد با تحقیر تلقی میشود، کلمات به دادهها تقلیل مییابند و علم با شبه علم اشتباه گرفته میشود. با تبدیل شدن جهل به اصل سازماندهی اولیه جامعه آمریکا، رگه هایی از تفکر انتقادی بیشتر و بیشتر در حاشیه فرهنگ ظاهر می شود.
تحت فرمانروایی چهل ساله نئولیبرالیسم، زبان نظامی شده است، به تبلیغ کنندگان سپرده شده است، حماقت نمایش بازی، و ضد روشنفکری سیاسی و فرهنگی شرم آور مورد تایید کاخ سفید. این را با فرهنگ سلبریتی که اکوسیستمی از غرغر کردن، شوک، و سرگرمیهای بینظیر ایجاد میکند، همراه کنید. روشنفکران ظالم و دلقک ضد عمومی مانند جردن پیترسون را که از نابرابری، اشکال کودکانه مردانگی دفاع میکنند، و جهل و ذهنیت جنگجو را به عنوان بخشی از نظم طبیعی تعریف میکنند، و در عین حال هر گونه حس عاملیت و امر سیاسی را از تخت میبرند را اضافه کنید.
فرهنگ بی سوادی ساختگی نیز از طریق دستگاه رسانه ای بازتولید می شود که با توهمات و نمایش خشونت معامله می کند. در این شرایط، بی سوادی به یک هنجار تبدیل می شود و آموزش به نسخه ای از سیاست زامبی نئولیبرالی تبدیل می شود که عمدتاً برای حذف ارزش های دموکراتیک، روابط اجتماعی و شفقت از ایدئولوژی، سیاست ها و نهادهای فرماندهی که اکنون جامعه آمریکا را کنترل می کنند، عمل می کند. در عصر بی سوادی ساخته شده، چیزی بیشتر از فقدان یادگیری، ایده یا دانش وجود دارد. همچنین نمی توان سلطنت بی سوادی ساخته شده را صرفاً به ظهور رسانه های اجتماعی جدید، فرهنگ بی واسطه بودن و جامعه ای که در لذت آنی شکوفا می کند نسبت داد. برعکس، بی سوادی ساخته شده یک پروژه سیاسی و آموزشی است که محور یک ایدئولوژی شرکتی دست راستی و مجموعه سیاست هایی است که به طور تهاجمی در جهت غیرسیاسی کردن مردم و همدست ساختن آنها با نیروهای سیاسی و اقتصادی نئولیبرال و نژادپرست است که بدبختی و رنج را بر زندگی آنها تحمیل می کنند. . در اینجا چیزهای بیشتری از آنچه آریل دورفمن آن را "حماقت جنایتکارانه" می نامد، وجود دارد، همچنین شکل عمیقاً بدخواهانه 21 وجود دارد.stفاشیسم نئولیبرال قرن و فرهنگ ظلم و ستم که در آن زبان مجبور می شود در خدمت خشونت باشد و در عین حال حمله ای بی امان به تخیل اخلاقی و مفهوم خیر عمومی انجام دهد. در برهه تاریخی کنونی، بی سوادی و ناآگاهی تظاهر به یک جامعه در انجام این کار، اهمیت سواد مدنی را چه در آموزش عالی و چه در جامعه بزرگتر تضعیف کرده است.
میتجا ساردوچ: آیا در تحلیل پدیده اجتماعی پیچیده (و بحث برانگیز) مانند نئولیبرالیسم و دستور کار آموزشی آن نقصی وجود دارد؟ متفاوت بیان کنید: آیا جنبه ای از دستور کار آموزشی نئولیبرال وجود دارد که منتقدان آن نتوانسته اند به آن بپردازند؟
هانری ژیرو: هر گونه تحلیل از ایدئولوژی مانند نئولیبرالیسم همیشه ناقص خواهد بود. و ادبیات نئولیبرالیسم در اشکال مختلف و زمینه های متنوع آن بسیار فراوان است. آنچه اغلب در ذهن من کمرنگ می شود سه چیز است. اول، در مورد اینکه چگونه نئولیبرالیسم نه صرفاً به عنوان یک مدل اقتصادی برای سرمایه مالی، بلکه به عنوان یک آموزش عمومی که از طریق تعداد زیادی سایت و پلتفرم عمل می کند، بسیار اندک صحبت می شود. دوم، در مورد جنگ آن بر مفهوم دموکراتیک اجتماعی و مفهوم امر اجتماعی به اندازه کافی نوشته نشده است. سوم، در زمانی که پژواک فاشیسم گذشته در حال افزایش است، به اندازه کافی در مورد رابطه بین نئولیبرالیسم و فاشیسم، یا آنچه من فاشیسم نئولیبرال می نامم، به ویژه رابطه بین رنج گسترده و فلاکت ناشی از نئولیبرالیسم و ظهور برتری سفیدپوستان من فاشیسم نئولیبرال را هم به عنوان یک پروژه و هم به عنوان یک جنبش تعریف میکنم که بهعنوان نیرویی توانمند عمل میکند که نهادهای فرماندهی یک دموکراسی را تضعیف میکند، اگر نگوییم نابود میکند و در عین حال ارزشمندترین اصول آن را تضعیف میکند. در نتیجه، زمینه مساعدی را برای آزادسازی معماری ایدئولوژیک، ارزشهای مسموم و روابط اجتماعی نژادپرستانهای فراهم میکند که در فاشیسم مورد تایید و تولید قرار گرفتهاند. نئولیبرالیسم و فاشیسم در یک پروژه و جنبش راحت و سازگار با یکدیگر که افراطهای بدتر سرمایهداری را با آرمانهای فاشیستی مرتبط میسازد، به هم پیوسته و پیشروی میکنند - احترام به جنگ، نفرت از عقل و حقیقت. جشن پوپولیستی از ناسیونالیسم فوق العاده و خلوص نژادی؛ سرکوب آزادی و مخالفت؛ فرهنگی که دروغ، نمایش، اهریمن سازی دیگری، گفتمان زوال، خشونت وحشیانه، و در نهایت خشونت دولتی را در اشکال ناهمگون ترویج می کند. به عنوان یک پروژه، تمام نهادهای فرماندهی دموکراسی را از بین می برد و قدرت را در دستان نخبگان مالی تثبیت می کند. به عنوان یک جنبش، نابرابری و رنج اقتصادی عظیم را تولید و مشروعیت میبخشد، کالاهای عمومی را خصوصی میکند، سازمانهای اساسی دولتی را از بین میبرد و همه مشکلات اجتماعی را فردی میکند. علاوه بر این، دولت سیاسی را به دولت شرکتی تبدیل میکند و از ابزارهای نظارت، نظامیسازی و قانون و نظم برای بیاعتبار کردن مطبوعات و رسانههای منتقد، تضعیف آزادیهای مدنی و در عین حال تمسخر و سانسور منتقدان استفاده میکند. آنچه منتقدان باید به آن بپردازند این است که نئولیبرالیسم چهره یک فاشیسم جدید است و به این ترتیب از نیاز به رد این مفهوم که سرمایه داری و دموکراسی یک چیز هستند، تجدید ایمان به وعده های سوسیالیسم دموکراتیک، ایجاد تشکیلات سیاسی جدید صحبت می کند. حول ائتلافی از جنبشهای اجتماعی متنوع، و نیاز به مرکزیت بخشیدن به آموزش در خود سیاست را جدی بگیرید.
لطفا به ZNet و Z Magazine کمک کنید
با توجه به مشکلاتی که در برنامهنویسی ما وجود داشت و در نهایت توانستیم آنها را برطرف کنیم، بیش از یک سال از آخرین جمعآوری سرمایه ما میگذرد. در نتیجه، ما بیش از هر زمان دیگری به کمک شما نیاز داریم تا به ارائه اطلاعات جایگزینی که 30 سال به دنبال آن بودید، ادامه دهیم.
Z مفیدترین اخبار اجتماعی را که می توانیم ارائه می دهد، اما در قضاوت درباره آنچه مفید است، برخلاف بسیاری از منابع دیگر، ما بر چشم انداز، استراتژی و ارتباط فعالانه تأکید می کنیم. برای مثال، وقتی ترامپ را مورد خطاب قرار میدهیم، یافتن راههایی فراتر از ترامپ است، نه اینکه بارها و بارها تکرار کنیم که او چقدر وحشتناک است. و همین امر برای پرداختن به گرمایش جهانی، فقر، نابرابری، نژادپرستی، تبعیض جنسی، و جنگافروزی نیز صادق است. اولویت ما همیشه این است که آنچه ارائه میدهیم پتانسیلی برای کمک به تعیین اینکه چه کاری انجام دهیم و بهترین روش آن را انجام دهیم، باشد.
در رفع مشکلات برنامهنویسی خود، سیستم خود را بهروزرسانی کردهایم تا کمکهای مالی را آسانتر کنیم. این یک روند طولانی بوده است، اما امیدواریم که برای همه راحتتر شود تا به ما کمک کند رشد کنیم. اگر مشکلی دارید، لطفاً فوراً به ما اطلاع دهید. ما در مورد هر مشکلی به ورودی نیاز داریم تا مطمئن شویم استفاده از سیستم برای همه آسان است.
با این حال، بهترین راه برای کمک این است که یک نگهدارنده ماهانه یا سالانه شوید. پشتیبانها میتوانند نظر بدهند، وبلاگ ارسال کنند، و یک تفسیر شبانه از طریق ایمیل مستقیم دریافت کنند.
همچنین میتوانید یکبار کمک مالی کنید یا یک اشتراک چاپی در مجله Z دریافت کنید.
در مجله Z مشترک شوید اینجا کلیک نمایید.
هر کمکی کمک بزرگی خواهد کرد. و لطفاً هر گونه پیشنهادی برای بهبود، نظرات یا مشکلات را فوراً ایمیل کنید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا