منبع: سوسیالیست جدید
همانطور که گرامشی زمانی نوشت، اکنون زمان هیولاها است. صبح پس از انتخابات 2017، سوسیالیستها در سراسر بریتانیا احساس کردند که «در کشوری که نمیدانستند وجود دارد» از خواب بیدار شدهاند.1 روز جمعه، آنها بار دیگر در کشوری از خواب بیدار شدند که با آسیب شناسی ها و نارسایی های مختلف آن آشنا بودند. در طول چند هفته گذشته، هزاران نفر از آنها، با آگاهی از مقیاس کار، اما مصمم در تلاشهای خود، برای تعقیب یک دولت رادیکال کارگر بسیج شده بودند، دولتی که امیدوار بودند – در نهایت – در مورد ضربه زدن به ریشهها جدی باشد. بیعدالتیهای اجتماعی بیشمار بریتانیا و قرار دادن آن در مسیری جدید و کاملاً متفاوت.
در عوض، آنها اکنون خود را به عنوان کیسه بوکس مورد استفاده قرار می دهند خودپسند از تفاسیر میانه رو، که به ندرت نسبت به خود محافظهکاران از نتیجه انتخابات خوشحال هستند. اینها افرادی هستند که به هیچ چیز فراتر از علایق شغلی خود و دوستانشان باور ندارند - علایق شغلی که، آنها امیدوارند با پیروزی فرماندهی حزب محافظه کار در روز پنجشنبه به شدت احیا شده باشد. با انکار آن در سال 2017، آنها احساس میکنند با وجود انتخابات، اکنون لحظهشان فرا رسیده است هیچ پیروزی برای مرکز لیبرال وجود ندارد. با یک حرکت سلطنتی، آنها فکر می کنند بدون توجه به اینکه می توانند دوباره کنترل حزب کارگر را به دست بگیرند، شرایط تسلیم را دیکته کنند و چپ کبود و تضعیف شده آن را که هرگز به هیچ وجه حضور مشروع در صحنه سیاسی را نپذیرفتند، پاک کنند. . سرویس عادی از سر گرفته شد.
غرور آنها یک بار دیگر تهدید می کند که با آنها فرار خواهد کرد. این ممکن است لحظه ای از ویرانی سیاسی برای چپ سوسیالیست در بریتانیا باشد، اما کسانی که از پیروزی ظاهری خود لذت می برند - راست و مرکز - هنوز برای هیچ یک از مشکلاتی که با آن روبرو هستیم پاسخی ندارند یا حتی تمایلی برای رویارویی با شدت آنها ندارند. . تنها آرزوی لیبرالیسم بریتانیا در حال حاضر این است که به کسل کننده بودن، بی جاه طلبی و تهدید نکردن هر یک از منافع واقعی که آسیب زیادی به بافت اجتماعی بریتانیا وارد می کند، برگردد. مبارزه برای دگرگونی اجتماعی در این کشور باید ادامه یابد، و کسانی که در مورد آن جدی هستند باید خود را بردارند و بجنگند، زیرا جایگزین - یک مرکز لیبرال شسته شده که در برابر راست افراطی جسور شده صف میکشد که فروپاشی آب و هوا در افق گسترده است - به سختی تحمل فکر کردن در مورد
دنیای قدیم در حال مرگ است
واضحترین پیامد این انتخابات این است که بریتانیا اکنون ناگزیر با یک برگزیت کامل و سخت محافظهکاران با برخی توصیفات مواجه است. مبارزات انتخاباتی رای مردم با شرایط خاص خود با فاجعه پایان یافته است، و اگر به خاطر فایده عمومی آن در سرگردانی چپ و تضعیف موقعیت دشوار رهبری کارگر نبود، بدون شک کار بسیار سختتری نسبت به آنچه در رسانهها انجام میشد، دریافت میکرد. عواقب همه اینها در آن دسته از سنگرهای سابق حزب کارگر با رأی به خروج که حزب را ترک کردند، برخی از آنها برای اولین بار در چندین دهه، اگر نه اولین بار، به ویژه وحشتناک خواهد بود. مارپیچ از قبل تثبیت شده از عدم سرمایه گذاری و افول در این مکان ها تنها در سال های آینده تشدید خواهد شد. بدون شک برای برخی رای برگزیت فریاد ناامیدی و بیگانگی بود، اما نتیجه اجتناب ناپذیر پنج سال دیگر از حکومت ارتجاعی محافظهکاران بیشتر یکسان خواهد بود، فقط بدتر.
یک دهه قتل اجتماعی تحت حاکمیت محافظهکاران اکنون حداقل به یک و نیم دهه، شاید دو دهه گسترش خواهد یافت. عواقب آن برای آسیب پذیرترین، تحت ستم ترین و به حاشیه رانده ترین مردم بریتانیا به ندرت نیاز به توضیح دارد، اما برای مثال ترسناک، فقر کودکان است. پیش بینی 34 درصد تا پایان مجلس آینده حتی بسیاری از کسانی که دیروز برای رای دادن به محافظه کاران بیرون آمدند، تعداد زیادی از آنها در مناطقی که هنوز بهبودی معنی داری از هجوم تاچریسم را تجربه نکرده اند، متوجه خواهند شد که جشن هایشان با پیامدهای پنج جشن دیگر تبدیل به خاکستر می شود. سالهای حکومت محافظهکاران، همانطور که میخواهند، به خانههای خود رسید. صداهای پس از انتخابات از شهرهای صنعتی قدیمی به گوش میرسد، اگرچه علمیترین شاخصها نبود، اما تماشاگران را ناامید کرد: مصاحبهشوندگان به ظاهر صادقانه امیدوار بودند که بوریس جانسون، از همه مردم، صنعت را که مدتها ویران شده بود احیا کند یا خدمات عمومی را بازسازی کند. توسط حزب خودش متلاشی شده است.
در کشوری با حوزه عمومی نیمه کاره، کمپین بی شرمانه اطلاعات نادرست به کارگردانی محافظهکاران و خارجیهای آنها با شرمندگی از شهر خارج میشدند. از آنجایی که یک حوزه عمومی فعال به طور کامل در بریتانیا غایب است، این کمپین پاداشهایی را بهدست آورد که مستحق آن نبود، و موفقیت آن تنها چراغ سبز بیشتری را به چنین رفتارهایی در آینده نشان داده است. جناح راست در این کشور میتواند آنچه را که میخواهد بگوید و از پس آن بربیاید، زیرا میداند که میتواند به اکثر روزنامهنگاران لابی تکیه کند یا از دروغپردازیهای خود برای آنچه که هستند اهانت کنند یا صرفاً «هر دو طرف» همه چیز را تا سر حد مرگ بکشند. گویای این بود که تنها روزنامه نگارانی که در این کمپین به جانسون و محافظهکاران دستکش دادند، روزنامهنگاران منطقهای بودند، نه همتایان وستمینستری آنها، که دومی هنوز سرمست از هاله سلبریتی جانسون بود و همیشه به طور غریزی با جرمی کوربین دشمنی میکرد.
چگونه است که بسیاری از کرسیهای سابق کارگر در برابر جاذبه بومیگرایی و پوپولیسم ارتجاعی آسیبپذیر ماندهاند؟ موضع حزب کارگر در مورد برگزیت بدون شک در این حوزهها هزینه گزافی داشت، اما تضعیف وفاداری سال هاست که ادامه دارد. در میان عوامل دیگر، ناپدید شدن پیوسته جنبش کارگری از زندگی روزمره این جوامع صنعتی سابق، کمک زیادی به تضعیف هرگونه پیوند باقیمانده با حزب کارگر کرده است. در حالی که نارضایتی از حزب کارگر در اسکاتلند نسبت به انگلستان و بسیاری از ولز بیان چپ میانه تری پیدا کرد، باید به عنوان هشداری عمل می کرد که این پایگاه به عنوان یک کل در معرض خطر تجزیه قرار دارد. شانس خوبی وجود دارد که بسیاری از حوزههای انتخابی سابق صنعتی که در این انتخابات به حزب کارگر شکست خوردند، دفعه بعد به سمت دیگری برگردند، اما بدون تلاش جدی و مستمر برای بازسازی در پایگاه، هرگونه بازگشت حزب کارگر همیشه برای آینده شکننده خواهد بود. تهاجمات جناح راست
بدون شک موضع حزب کارگر در مورد برگزیت در بسیاری از زمینه ها به شدت به آن لطمه زد. با این حال، محکوم کردن اکثر کسانی که آن را برای حمایت از رفراندوم دوم تحت فشار قرار دادند، فایده چندانی ندارد. مطمئناً برخی فرصتطلبان بودند که این موضوع را برای تضعیف رهبر حزب ابزاری کردند، اما دلایل بسیار خوبی برای ترس از آنچه برگزیت احتمالاً به دنبال خواهد داشت وجود دارد، همانطور که به نظر میرسد ما در شرف کشف آن هستیم. در حالی که انتقاد از خود در این مورد و بسیاری موارد دیگر قطعاً ضروری است، اما بهتر است از سرزنشهای تلخ و خونریزی درون چپ اجتناب شود. ممکن است تضادهای درون ائتلاف انتخاباتی کارگر (همراه با افول پیشرفته و تکه تکه شدن پایگاه قدیمیتر آن، ناشی از صنعتیزدایی و سالهای شکست متحمل شده توسط جنبش طبقهی کارگر) به سادگی در مورد این موضوع قابل تطبیق نباشد. اگر حزب کارگر بر موضع خود در سال 2017 مبنی بر احترام به رفراندوم اول پافشاری می کرد، بدون شک با واکنش منفی طرف مقابل مواجه می شد. اینکه آیا پیامدهای انتخاباتی این امر بدتر از پیامدهای روز پنجشنبه بود را نمی توان به طور قطع پاسخ داد، اما عصبی بودن آشکار رهبری کوربین در مورد برگزیت اکنون قابل درک تر به نظر می رسد.
چپ کارگر قبلاً درک ضعف ذاتی در پایگاه حزب و نه تنها در مرکز صنعتی سابق شمال، میدلندز و ولز را نشان داده است. با این حال، تا کنون نتوانسته است واقعاً نحوه ارتباط حزب با مردمی را که قصد دارد نمایندگی و خدمت کند، تغییر دهد. راهپیمایی طولانی چپ کارگر از طریق نهادهای حزب در چهار سال گذشته پیشرفت چشمگیری داشته است، اما خود نهادها اساساً تغییری نکرده اند: همیشه این خطر وجود دارد، همانطور که به طور کلی در مورد سوسیال دموکراسی از لحاظ تاریخی وجود داشته است، که این نهادها برای تغییر رادیکالهایی که وارد آنها میشوند، به جای برعکس، بیشتر تلاش کنید. در عین حال، ماهیت محاصره شده رهبری حزب کارگر و نبرد دائمی صرفاً برای حفظ نوعی کنترل بر دستگاه حزب، مانع از پرورش فرهنگ سیاسی بازتر در سطح مردم شد. یک ذهنیت پناهگاهی در چنین شرایطی احتمالاً اجتناب ناپذیر بود.
کارگر آزمایش های اخیر با سازماندهی جامعه مثبت بوده است، اما اکنون باید صرفاً به عنوان یک موضوع دفاع شخصی و حفظ خود در برابر حملات آتی محافظهکاران، به شدت افزایش یابد. این باید جناح صنعتی و همچنین جناح سیاسی جنبش کارگری را درگیر کند: با توجه به تهاجم احتمالی علیه اتحادیههای کارگری در پنج سال آینده، اتحادیههای کارگری اگر میخواهند در برابر آن مقاومت کنند، باید کاری جدی انجام دهند. ما باید به این بیندیشیم که چگونه اعتماد و ایمان به توانایی کنش سیاسی برای تغییر چشمگیر جامعه را بازسازی کنیم. این نه تنها باید مشارکت فرهنگی و آموزش سیاسی سوسیالیستی، بلکه اقدامات عملی همبستگی را نیز در بر گیرد، از جمله سازماندهی علیه راست افراطی در دفاع از کسانی که اکنون خود را در انتهای تیز یک واکنش پیروزمندانه و ارتجاعی خواهند دید. جان مک دانل در شمارش انتخاباتش مورد حمله جناح راست قرار گرفت، در حالی که مبارزان حزب کارگر در سراسر کشور در طول مبارزات انتخاباتی مورد حمله و آزار قرار گرفتند. متأسفانه، صرفاً یک مزه چیزهای آینده است.
بدترین از همه این واقعیت است که ما اکنون با پنج سال دیگر انفعال اقلیمی روبرو هستیم، با تهدید فروپاشی محیطی که از قبل بر ما سایه افکنده است. پیشنهادات حزب کارگر برای یک قرارداد سبز جدید واقعاً حداقل چیزی بود که برای کمک به قرار دادن کشور در مسیری پایدار برای آینده لازم بود، و تعهد محافظهکاران مبنی بر انتشار خالص کربن صفر تا سال 2050 (نه اینکه حتی این را هم بتوان جدی گرفت. به عنوان یک آرزوی واقعی) را فقط می توان به عنوان اکو کش توصیف کرد. حتی یک دولت سوسیالیست بریتانیا نمی تواند به تنهایی کاری برای جلوگیری از فاجعه آب و هوایی انجام دهد، اما این تنها یک شکست دیگر برای نیروهایی است که در سراسر جهان برای جلوگیری از آن تلاش می کنند و میخ دیگری بر تابوت کسانی است که در خط مقدم تخریب محیط زیست در جنوب جهانی قرار دارند. . روندهای بلندمدت ممکن است علیه محافظهکاران کار کند، اما چقدر زمان داریم؟
مبارزه جهان جدید برای تولد
پس از انتخابات، دست راستیهای حزب کارگر و متحدان میانهروی آنها در مطبوعات وقت را تلف نکردند و اصرار کردند که نه تنها کوربین باید صحنه را ترک کند، بلکه باید سیاستهایش (و احتمالاً حامیانش) را با خود همراه کند. بیایید وانمود نکنیم که این تنها مربوط به مانیفست 2019 است: همان افرادی که در آن شرکت داشتند، امیدوار بودند که دقیقاً همین کار را در سال 2017 انجام دهند، اما مجبور شدند که مرگ زودهنگام خود را برای جرمی کوربین و چپ ها کنار بگذارند. این آگهی های ترحیم اکنون دوباره در حال غبارروبی هستند. مانیفست 2019 مطمئناً رادیکال تر از نسخه قبلی خود بود، اما سیاست های کلیدی آن به طور کلی به شدت مورد بررسی قرار گرفت و آنچنان جهش کوانتومی را در سال 2017 نشان نداد که برای بخش های بزرگی از حزب کارگر پارلمانی و رسانه ها غیرقابل قبول باشد. این عناصر به طور خستگی ناپذیری برای تضعیف اجرای هر برنامه چپ کار می کردند.
در حالی که جناح راست کارگر قادر به ایجاد چالشی آشکار برای آخرین مانیفست، فراتر از آن نبود زمزمه گاه نارضایتی پنهان، اکنون به اندازه کافی برای حمله به برنامه حزب احساس اطمینان می کند. اما جناح راست حزب کارگر هنوز هیچ جایگزینی ارائه نکرده است، در درجه اول به این دلیل که همچنان در بحران سیاسی و فکری خود فرو رفته است. هیچ علاقه ای به کشف چرایی تحقیر و تمسخر بسیاری از افراد در حزب خود نشان نداده است. درست برعکس: خصومت جناح راست کارگر با اکثر اعضای حزب چنین است، در این تحقیر غوطه ور می شود و حتی فعالانه آن را تشویق می کند، با مشاهده این اثبات درستی خود. از انجام نوعی انتقاد از خود که ممکن است به آن کمک کند راهی برای بازگشت پیدا کند و آن را برای بازسازی صبورانه در طولانی مدت آماده کند، بیزار است. جناح راست کارگر در مورد آن غوغا می کند پس گرفتن برچسب سوسیال دموکراسی برای خود، اما هیچ تلاشی نمی کند تا معنای این را توضیح دهد.
نابخشودنیتر از همه، جناح راست بر همه رگها فشار آورده و تمام اهرمهای بوروکراتیک در اختیار خود را برای خلع قدرت، تضعیف و حتی اهریمنکردن عضویت تودهای تازهیافته کارگر کشیده است. به جای مشارکت سازنده با این عضویت گسترده (که با وجود همه کاریکاتورها فاصله بسیار زیادی با سوسیالیست بودن یکپارچه دارد) و فرصت تجدید و بازسازی حزب با رویکردی متفاوت، جناح راست کارگر همچنان به رفتار با اکثر اعضا ادامه می دهد. - بسیاری از آنها برای اولین بار پس از چند دهه، اگر نه در تمام زندگی خود، امید واقعی را در سیاست کشف کرده اند - به عنوان دشمنی که باید محو شود. این اعضا اکنون میبینند که آرمانهای کاملاً معقول و صراحتاً متواضع خود برای اصلاحات اجتماعی توسط افرادی که خود را سوسیال دموکرات میدانند مورد تمسخر قرار میگیرند.
به نوعی، رقابت قریبالوقوع رهبری حزب کارگر میتواند مفید باشد، اگر فقط به منظور روشنسازی: راست کارگر چه میخواهد، و چه چشماندازی برای آینده کشور دارد؟ در حال حاضر پارتیزان های کارگر آبی در حال انجام این کار هستند و مثل همیشه اصرار دارند که طبقه کارگر فراصنعتی تنها از طریق بدخواهی اجتماعی و انساندوستی با یک روزت قرمز که با عذرخواهی به آن چسبانده شده است میتوان دست یافت. اما در هیچ شکلی از سیاست کارگری که نتواند طبقه کارگر را با تنوع کامل خود مورد توجه قرار دهد، آینده ای وجود ندارد، و طبقه کارگر فراصنعتی نیز با چنین دفترچه ای به اندازه هرکسی شکست خواهد خورد. بهعلاوه، بسیاری از کارگران بریتانیایی که بهطور ناپایدار استخدام شدهاند، جوان هستند، BAME یا هر دو، و اگر با آنها بهعنوان یک نگرانی درجه دوم (در بهترین حالت) رفتار کنیم، بیوظیفه است. البته حزب کارگر باید راههایی برای بازسازی در قلب سابق خود بیابد، اما کنار گذاشتن گروههایی که زمینههای واقعی خوشبینی را در کوربینیسم پیدا کردهاند، پس از سالها نادیدهگرفتن توسط سیاستمداران و شیطانسازی در مطبوعات، خیانت وحشتناکی است. و همچنین خود باختن
از قبل باید بدیهی باشد که حق بازپس گیری رهبری حزب کارگر بوده است، اگرچه بعید است که در انتخابات رهبری آتی چنین کاری انجام شود، اما حمله بعدی علیه اکثریت اعضای حزب وحشیانه خواهد بود. از کسانی که در چهار سال گذشته دست خود را در مورد تهدید آشکار برای «کلیسای گسترده» کارگر گذراندهاند، میتوان انتظار داشت که حمله به تیرها را تشویق کنند. برای این افراد، صرف ایده نواختن کمانچه دوم در مقابل چپ سوسیالیست، به شدت به عنوان وارونگی نظم طبیعی مورد انزجار است. صفراوی که از سال 2015 به رهبری کوربین از سوی افرادی که اسماً در سمت او بودند، بار دیگر نشان داد که جناح راست کارگر نفرت و زهر را نسبت به چپ سوسیالیست هدایت می کند که به ندرت، یا هرگز، شخص دیگری را هدف قرار می دهد. بنابراین درک حکم استوارت هال امروز بلندتر و واضح تر از همیشه به گوش می رسد:
راستش را بخواهید، حق جنبش کارگری هیچ ایده ای با کیفیت قانع کننده ندارد. اگر در تاریکی به یک مبارزه ایدئولوژیک برخورد می کرد، نمی شناخت. تنها "مبارزه" ای که با هر ردی از اعتقاد به آن درگیر است، مبارزه با چپ است.2
چالش فوری پیش روی چپ کارگر اکنون حفظ رهبری حزب است. شاید وسوسه انگیز باشد که به این نتیجه برسیم که یک نامزد رهبری چپ جوان تر و تازه تر، بدون «توشه» کوربین (یعنی سابقه ضد امپریالیسم او) از بدترین حمله رسانه ای که در نهایت موفق به سرنگونی کوربین شد مصون خواهد بود. ما نباید دچار چنین توهماتی باشیم: هر کسی که تلاش می کند حزب کارگر را از سمت چپ مرکز رهبری کند، باید انتظار داشته باشد که هیولا شود. شاید بهتر از خودمان می توانستیم با آن هیولا کنار بیاییم، اما با این وجود، بدون توجه به افراد درگیر، باید برای آن آماده باشیم. اکثر رسانه های چاپی بریتانیا آنقدر افراطی هستند که موفق شدند حتی اد میلیبند، مظهر یک سوسیال دموکرات میانه رو، را به عنوان یک رادیکال خطرناک (البته با کمک یهودستیزی سوت سگ) به تصویر بکشند.
با این حال، حتی اگر چپ سوسیالیست کارگر کنترل رهبری حزب را حفظ کند، ریاست بر یک دستگاه اساساً اصلاح نشده فایده ای ندارد. حتی اگر حزب کارگر خود را در موقعیتی قرار میداد که بتواند نوعی دولت تشکیل دهد، آیا حزب کارگر میتوانست برنامه چپ را تا جایی نزدیک به اتمام ببیند؟ یک PLP تا حد زیادی بدون تغییر پیشنهاد نمی کند. پارلمان معلق پس از سال 2017 رهبری حزب کارگر را با توجه به اصلاحات حزبی فلج کرد و از ترس تجزیه آن، قادر به پیشبرد هدف واقعی نبود. ناکامی در تضمین انتخاب آزاد اجباری، هرگونه جاه طلبی برای تغییر شکل PLP را در قالب رهبری حزب کاهش داد، و تا زمانی که برگه های رای گیری در نهایت به میان آمد، اکثر اعضا یا مایل نبودند یا به اندازه کافی سازماندهی نشده بودند که این موضوع را تحمیل کنند. اگر یک رهبر جدید سوسیالیست در رای گیری آتی بازگردانده شود، حزب کارگر باید قاطعانه متحول شود.
در نهایت، یک کلمه در مورد خود جرمی کوربین. این مردی است که قبل از اینکه در سال 2015 به رهبری حزب کارگر برسد، هیچ جاهطلبی شخصی برای دستیابی به مقامات عالی نداشته است. ارتقایی که فقط به این دلیل به وجود آمد که هیچ کس دیگری آماده نبود که ردای نامزد چپ را به تن کند (در هر حال، در آن زمان فرض می شد که یک تلاش ناامیدکننده بود). کوربین در طی یک چرخش عجیب و غریب به موقعیتی رسید که حتی ستاره بزرگ او، تونی بن، هرگز نتوانست آن را مدیریت کند. کوربین که چپگراترین رهبر حزب کارگر از زمان جورج لنزبری است، امیدوار است با دانستن این که او شور و وفاداری واقعی را القا کرده است که هیچ یک از کسانی که برای دفن او در صف ایستادهاند، هرگز نمیتوانند امیدی به آن داشته باشند، احساس آرامش کند. صرفاً زنده ماندن از رگبار سوء استفاده و توهین، یک کمپین نفرت چهار ساله که از دوران شکوفایی بن و آرتور اسکارگیل در دهه 1980 دیده نشده است، همانطور که کوربین و مک دانل انجام دادند، به خودی خود یک دستاورد قابل توجه است. آنها و نزدیکترین آنها مستحق استراحت هستند.
بلافاصله پس از خروجی نظرسنجی روز پنجشنبه، و در حالی که وحشت کامل از نتیجه انتخابات در حال آشکار شدن بود، یک نقل قول خاص در رسانه های اجتماعی دست به دست می شد: اصرار سرسختانه تونی بنن مبنی بر اینکه برای سوسیالیست ها، «نه پیروزی نهایی و نه نهایی وجود دارد». شکست». در حال حاضر تسلیت بیش از حد از این موضوع دشوار است. واقعیت غم انگیز این است که برای بسیاری از مردمی که به شدت به یک دولت سوسیالیستی کارگر، بیماران، ناتوان و فقیر امیدوار بودند، این انتخابات شکست نهایی آنها را رقم خواهد زد. خیلی ها به سادگی زندگی نمی کنند تا شکاف دیگری در از بین بردن توری ها داشته باشند. اما یک جنبش واقعی وجود دارد که پشت سر گذاشته شده است، که دوباره فکر می کند و بازسازی می کند، و زنده می ماند تا روزی دیگر، همانطور که باید بجنگد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
همانطور که گرامشی زمانی نوشت، اکنون زمان هیولاها است.
صادقانه بگویم، شما باید به زمان طولانی و طولانی به عقب برگردید که این درست نبود.