پانل امروز ما نامیده می شود حمله به رسانه های شرکتی و توسعه استراتژی رسانه های کارگری. به نظر من، این موضوع باید به عنوان بحثی در مورد حمله شرکتی به کارگران سازمان یافته و سایر افراد جامعه و نقشی که رسانه های کارگری می توانند در پاسخگویی موثر به این حمله ایفا کنند، در نظر گرفته شود.
به لطف یک تلاش بسیار پیچیده و چند جانبه شرکتی، جنبش کارگری در بحران است. اوضاع چقدر بد است؟ واقعا بد. امروزه در ایالات متحده، بخشی از جمعیت شاغل که توسط اتحادیه ها نمایندگی می شود، در پایین ترین سطح خود از دهه 1920 قرار دارد. در همین حال، شرکت ها بدون کنترل در حال غوغا هستند.
چگونه در این وضعیت قرار گرفتیم که کارگران شاغل به طور فزاینده ای با شغل ناپایدار، کاهش استانداردهای زندگی، عدم مراقبت های پزشکی و ناتوانی در سازماندهی مواجه شدند؟ برای پاسخ به این سوال، باید کمی به تاریخ نگاه کنیم.
پس از جنگ جهانی دوم، دولتهای غربی سیاستهای اقتصادی توسعهطلب کینزی را پذیرفتند تا از تکرار رکود دهه 1930 جلوگیری کنند. در طول توسعه اقتصادی ناشی از آن، که نزدیک به سه دهه به طول انجامید، بیکاری نسبتاً پایین باقی ماند. در نتیجه، ترس از بیکاری - که معمولاً به عنوان نیروی انضباطی که کارگران را در صف نگه می دارد- عمل می کند - نقش سنتی خود را ایفا نمی کند.
در اواخر دهه 1960، تعداد قابل توجهی از کارگران که از شرایط کاری خود ناراضی بودند و از توانایی خود برای یافتن شغل در اقتصاد در حال رشد مطمئن بودند، شروع به نشان دادن سطوحی از مبارزات کارگری و فعالیت اعتصابی کردند که از دهه 1930 مشاهده نشده بود. این ستیزه جویی، همراه با مخارج اجتماعی که مشخصه سیاست کینزی بود، با افزایش دستمزدهای واقعی ترکیب شد تا سودآوری شرکت ها را تهدید کند. از دیدگاه سرمایه، این یک بحران بزرگ بود.
In 1973 دیوید راکفلر، کار با زبیگنیو برژینسکی و نمایندگانی از موسسه بروکینگزاز شورای روابط خارجی و بنیاد فورد، جلساتی از چهره های برجسته تجاری، دانشگاهیان و سیاستمداران برای رسیدگی به بحران تشکیل داد. از این جلسات سازمانی به نام کمیسیون سه جانبه شکل گرفت. این کمیسیون که اعضای آن متشکل از شخصیتهای برجسته تجاری، سیاسی و دانشگاهی است، از آن زمان تاکنون به موضوعات مورد توجه مؤسسه شرکت پرداخته است.
در سال 1975 کمیسیون کتابی به نام بحران دموکراسی. نویسندگان کتاب دغدغههایی را که سرمایههای کلان را به خود مشغول میکرد، بر عهده گرفتند. آنها از اثرات مخارج دولت در حوزه های آموزش، رفاه، تامین اجتماعی، بهداشت و مراقبت های بیمارستانی ابراز تاسف کردند. آنها با بیان دیدگاههای ثروتمندان و قدرتمندان، بحران سودآوری را به دلیل آنچه «افراط در دموکراسی» نامیدند، مقصر دانستند.
در طول سی سال گذشته، نگرانیهایی در این زمینه مطرح شده است بحران دموکراسی توسط اندیشکدههای جناح راست، سیاستمداران و نهادهای مختلف مورد توجه قرار گرفتهاند. با الهام از این تحلیل، دولتها در سراسر جهان به دولت رفاه پس از جنگ حمله کردهاند و با محدود کردن دستمزدها، به هم زدن برنامههای اجتماعی، خصوصیسازی داراییها و خدمات دولتی، مقرراتزدایی از فعالیتهای شرکتها و بهویژه طبقه کارگر، به جنگ بیوقفه علیه جامعه بهطور کلی و طبقه کارگر پرداختهاند. توافقنامه های «تجارت آزاد» در چارچوب سیاست کلی که به نولیبرالیسم معروف شده است.
همین نیروها همچنین با به کارگیری تاکتیکهای پیچیده سرکوب اتحادیهها و ایجاد مجموعهای از موانع قانونی که برای جلوگیری از پیوستن کارگران به اتحادیهها یا دستیابی به قراردادها طراحی شدهاند، حملاتی بیامان به کارگران سازمانیافته انجام دادهاند. طبق گزارش سال 2000 دیدهبان حقوق بشر، «کارگران [آمریکایی] که سعی میکنند اتحادیههای کارگری تشکیل دهند و به آنها بپیوندند تا با کارفرمایان خود معامله کنند، مورد جاسوسی، آزار، فشار، تهدید، تعلیق، اخراج، اخراج یا قربانی شدن در تلافی قرار میگیرند. اعمال آنها از حق آزادی تشکل».
در سطح بین المللی، سیاست های نئولیبرالی که کمیسیون سه جانبه و سایر گروه های مشابه در دهه 1970 شروع به ترویج کردند، از طریق سازمان هایی مانند بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی نهادینه شده است. همه یک هدف مشترک دارند: اطمینان از این که سودآوری با عمل کار سازمان یافته یا پیگیری دولت برای سیاست اجتماعی مترقی به خطر نیفتد. چگونه؟ با بازتعریف نقش دولت و بازسازی فرآیند سیاسی به منظور جلوگیری از توانایی دولت ها برای ایجاد برنامه های اجتماعی و اقتصادی مترقی.
به نظر من، واکنش جنبش کارگری به حمله همه جانبه ای که سرمایه در 30 سال گذشته انجام داده است، به شدت ناکافی بوده است. سازمانهایی مانند AFL-CIO برای رسیدگی به مشکلات سیاسی و اقتصادی جامعه در نتیجه نئولیبرالیسم و اینکه چگونه پرداختن به این مشکلات ممکن است بر واکنش کارگران تأثیر بگذارد، تلاش کمی کردهاند یا هیچ تلاشی نکردهاند. در ایالات متحده، AFL و بسیاری از منتقدان برجسته کارگری آن تا حد زیادی پاسخ خود را به بحرانی که بر کارگران سازمان یافته پیشی گرفته است با تلقی موضوع کاهش عضویت در اتحادیه به عنوان یک مشکل فنی محدود کرده اند.
در ایالت، بحث بسیار محدود در مورد بحرانی که جنبش کارگری را فراگرفته بود، زمانی آغاز شد که SEIU طرح خود را برای احیای کارگری «United to Win» منتشر کرد. طرح SEIU بر ادغام اتحادیه ها برای کاهش رقابت بین اتحادیه ها، بهبود استفاده از منابع اتحادیه و سازماندهی کارگران در حوزه های اصلی سازمان های مختلف متمرکز بود.
نه SEIU و متحدان آن و نه منتقدان آنها در AFL-CIO بر روی نیروهای سیاسی و اقتصادی که کارگران در برابر آنها قرار دارند و استراتژی های مورد نیاز برای مقابله با آنها تمرکز نکرده اند. دیدگاه غالب، افول اتحادیهها را پدیدهای میداند که میتوان با تغییر ساختار مرکز کارگری به اندازه کافی به آن پرداخت. به جای دست و پنجه نرم کردن با چالشهای گستردهتر ناشی از یورش نئولیبرالها، بحث بر این موضوع متمرکز میشود که آیا AFL-CIO باید به اتحادیههایی که بر سازماندهی تمرکز میکنند تخفیف بدهد و اینکه آیا اندازه شورای اجرایی AFL-CIO باید بزرگتر یا کوچکتر باشد. به لطف پاسخ ناکافی کارگران، سرمایه برای به راه انداختن مبارزه طبقاتی یکجانبه آزاد گذاشته شده است.
به نظر من جنبش کارگری باید صحبت کردن در مورد:
- به چالش کشیدن جهانی شدن - هر دو جابجایی مشاغل به خارج از کشور و نهادینه شدن قدرت شرکتی به قیمت از دست دادن بقیه جامعه
- مقابله با دولت های دست راستی که به کارگران، اتحادیه ها و بقیه جامعه حمله کرده اند
- کنار گذاشتن نهادهایی مانند هیئت ملی روابط کار، که به گونهای ساختار یافته است که تلاشهای اتحادیهها برای سازماندهی ناکام میماند.
- استفاده از ابزارهای نامتعارف و غیر متعارف برای سازماندهی در مناطق و بخش هایی که اتحادیه ها ضعیف هستند
- همسو کردن تلاش های کارگری با تلاش های جوامع آفریقایی آمریکایی، لاتین تبار، آسیایی و مهاجران
- مبارزه با نژادپرستی، تبعیض جنسی، هوموفوبیا و سایر اشکال ستم و نابردباری که برای غلبه بر اختلافات در صفوف کارگران حیاتی است.
- اتخاذ یک استراتژی سیاسی که فراتر از تمرکز غالب بر ارائه حمایت انتخاباتی از حزب دمکرات به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی مترقی گسترده تر است.
- ایجاد اشکال ملموس از حمایت متقابل با کارگران در کشورهای دیگر
- گسترش و تعمیق دموکراسی در اتحادیه ها.
نکته آخر نیاز به توضیح دارد. علاوه بر سایر کاستیها، تلاش کنونی برای رسیدگی به بحران کارگری با اتخاذ رویکردی فنی، مشکلاتی را که ریشه در فرهنگها و ساختارهای داخلی اتحادیهها دارد، نادیده میگیرد: تعهد بسیار محدود و عمدتاً رسمی آنها به دموکراسی داخلی. عدم تمرکز استراتژیک آنها؛ فقدان یک بینش اخلاقی الهام بخش. و شکست آنها در پرداختن به بربریتی که به دست نئولیبرالیسم بر جامعه غلبه کرده است.
به جای بحث درباره چشمانداز و استراتژی، رهبران اتحادیهها را میبینیم که به یکدیگر حمله میکنند، زمان و انرژی گرانبهایی را صرف میکنند تا انگیزهها و شخصیت یکدیگر را به چالش بکشند. (من شخصاً پس از شکست فاجعه باری که اتحادیه ای که برای آن کار می کنم از شرکت Telus متحمل شد، شاهد این بوده ام.)
جنبش کارگری به شدت به بحث در مورد آینده خود و رابطه اش با جامعه گسترده تر نیاز دارد. این بحثی است که رسانههای ارتباطات الکترونیکی میتوانند در زمینه فرهنگ اتحادیهای که تمایل دارد بحثهای صادقانه و کامل را خاموش کند، سهم عظیمی در آن داشته باشند. اعضای عادی در بحث آزاد ثبت نام نمی کنند. در عوض، بسیاری از رهبران کارگری خود را با متحدان سیاسی و کارمندانی احاطه کرده اند که وظیفه آنها بررسی اخبار و پیشنهادات بد است که شیوه های رایج را به چالش می کشد. هنگامی که نظرات مخالف مطرح می شود، کسانی که آنها را مطرح می کنند اغلب خود را منزوی و تضعیف می کنند. با توجه به تمرکز بسیاری از رهبران بر حفظ خود در مقام به طور نامحدود و با سرکوب مخالفان داخلی، اعضایی که ممکن است علاقه مند به ایجاد تغییر باشند نادیده گرفته می شوند یا به حاشیه رانده می شوند.
بحث در مورد آینده کار به شدت مورد نیاز است، اما باید بحثی باشد که به طور کامل بازنگری شود. باید در مورد چشم اندازی برای آینده کارگران و نقش آنها در جامعه گسترده تر بحث شود. باید استراتژی هایی را مورد بحث قرار دهد که ممکن است در مواجهه با تغییرات شگرفی که اقتصاد را فرا گرفته است، از جمله نحوه انجام کار و این واقعیت که بسیاری از مردم اصلاً کار نمی کنند، کار کنند. این بحث باید شامل بحثی در مورد چگونگی جلوگیری از استفاده از کارگران به عنوان خوراک توپ در جنگهای ناعادلانه باشد و اینکه چرا بسیاری از شهروندانی که در جوامع ثروتمند زندگی میکنند بهطور فزایندهای برای تامین هزینههای اولیه مانند مسکن و مراقبتهای بهداشتی مشکل دارند.
فعالان جنبش کارگری که در استفاده از رسانه های الکترونیکی مهارت دارند، نقش ارزشمندی در برانگیختن چنین بحث هایی در اتحادیه ها و فراتر از آن دارند. اما اگر قرار است این اتفاق بیفتد، کاربران این رسانه ها باید آنها را به گونه ای به کار گیرند که ذهنیت وضع موجود حاکم بر جنبش کارگری امروز را به چالش بکشد. این به معنای استفاده از این رسانهها برای روشن کردن شیوههای محدودکننده اتحادیهها، طرح پرسشهای تابویی ایدئولوژیک، و بسیج حمایت از عناصری است که در ایجاد تغییرات ضروری جدی هستند.
من این پیشنهادات را ساده نمی کنم. نیروهایی در جامعه، از جمله نیروهای درون جنبش کارگری، وجود دارند که در حفظ وضعیت موجود سهم دارند. ما می توانیم پیش بینی کنیم که آنها به تلاش ها برای به چالش کشیدن وضعیت موجود با خصومت شدید پاسخ دهند. اما ما نباید اجازه دهیم که ما را از انجام کارهای ضروری برای بازسازی نهادهایمان و نجات جامعه ما از خفقان به دست سرمایه بیرحمانه شرکت باز دارد.
کسانی که در مواجهه با مصائب مشابه شجاعت نشان داده اند می توانند الهام بخش ما برای این تلاش باشند. بنابراین در پایان، می خواهم داستانی را که اخیراً در تعطیلات خود در اسپانیا با آن مواجه شدم، بازگو کنم. در طول سفرم، از دانشگاه سالامانکا بازدید کردم، جایی که مجسمه ای به نام فرای لوئیس د لئون در حیاط آن وجود دارد. در سال 1572، فرای لوئیس در حال تدریس در دانشگاه بود که توسط وزارت دفاع آمریکا متهم شد عذاب با توزیع ترجمهای که از آهنگ آوازها از لاتین به اسپانیایی ساخته بود تا برای مردم عادی قابل دسترسی باشد. به خاطر این جنایت، فرای لوئیس شکنجه و زندانی شد.
داستان حاکی از آن است که وقتی پنج سال بعد آزادی خود را به دست آورد و به موقعیت تدریس خود در دانشگاه بازگشت، فری لوئیس سخنرانی خود را در جایی که با دستگیری او قطع شده بود از سر گرفت و گفت: "همانطور که من می گفتم ..."
من آدم مذهبی نیستم با این وجود، من معتقدم که شجاعت و قاطعیت فرای لوئیس در پافشاری بر حق مردم برای اطلاعات بدون فیلتر توسط مقامات کلیسا می تواند الگویی برای فعالان رسانه ای باشد که می خواهند بخشی از تلاش برای تبدیل کارگران سازمان یافته به مترقی باشند. جنبش فعالی که می تواند جامعه را از غارت نئولیبرالیسم نجات دهد.
این مقاله در اصل به کنفرانس LaborTech 2006 در دانشگاه سانفرانسیسکو، 18 نوامبر 2006 ارائه شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا