منبع: TomDispatch.com
عکس از Ben Von Klemperer/Shutterstock
در یک دهه و نیم گذشته، من به دانشآموزان درس اخلاق میدهم. اکنون - مسلماً با کمی تأخیر در مهمانی - شروع کردم به زیر سؤال بردن جدی اخلاق خودم. من شروع به تعجب کردهام که معنای شرکت کردن، هر چند جزئی، در طرح هرمی که آموزش عالی در سالهای پس از رفتن من به دانشگاه تبدیل شده است، چیست.
بازی های هواپیما
زمانی در اواخر دهه 1980، بازی هواپیما در میان جامعه لزبین های منطقه خلیج سانفرانسیسکو غوغا کرد. کلاسیک بود طرح هرمی، حتی اگر هوشمندانه به زبانی در مورد توانایی طبیعی زنان در ایجاد فراوانی بپوشیم، درست همانطور که ما بچه ها را در رحم معجزه آسای خود باردار می کنیم. اگر ارتباط بین فمینیسم و هواپیما کمی مبهم بود - خوب، ما همیشه می توانستیم خودمان را امروزی بدانیم. آملیا ارهارتز. (تا زمانی که خیلی به این موضوع فکر نکرده باشیم که چگونه عاقبت او به پایان رسید.)
چند زن از آن پول زیادی به دست آوردند - در مورد یکی از دوستانم، برای پیش پرداخت خانه کافی است. به ناچار، بسیاری از ما پول از دست دادیم، حتی زمانی که برخی مانند من با ناراحتی سر خود را تکان می دادند.
در آن "هواپیما" چهار طبقه وجود داشت: یک کاپیتان، دو کمک خلبان، چهار خدمه و 8 مسافر - در مجموع 15 نفر برای شروع. شما برای سوار شدن به پشت هواپیما به عنوان مسافر 3,000 دلار پرداخت کردید، بنابراین کاپیتان اول (کلاهبردار اصلی) با 24,000 دلار - 3,000 دلار از هر مسافر خارج شد. کمک خلبانان و خدمه که در تعمیر بودند، هیچ هزینه ای برای ملحق شدن پرداخت نکردند. هنگامی که کاپیتان اول "با چتر بیرون آمد"، بازی به دو قسمت تقسیم شد و هر کمک خلبان کاپیتان یک هواپیمای جدید شد. سپس چهار مسافر باقیمانده خود را تحت فشار قرار دادند تا به اندازه کافی زن جدید برای پر کردن هر هواپیما استخدام کنند تا بتوانند حقوق خود را دریافت کنند و دو کمک خلبان جدید هر کدام می توانند کاپیتان هواپیماهای خود باشند.
مگر اینکه افراد جدید در پشت هر هواپیما سوار شوند، هیچ روز حقوقی برای مسافران قبلی وجود نخواهد داشت، بنابراین فشار برای استخدام زنان بیشتر در بازی افزایش یافت. کلاهبرداران اصلی چند بار بازی را اجرا کردند، اما به ناچار تعداد زنان ساده لوح که مایل به سرمایه گذاری پس انداز خود بودند تمام شد. تا زمانی که بازی از بین رفت، صدها زن مقدار قابل توجهی پول از دست داده بودند.
به نظر میرسید هیچکس زنانی را که بازی و همه آن هواپیماها را به منطقه خلیج آورده بودند نمیشناسد، اما آنها داستانی برنده درباره فراوانی بیپایان و شکوه انرژی زنان را روایت کرده بودند. پس از شکست بازی، آنها با "درآمد" خود به یک جامعه زنان دیگر رفتند و بسیاری از لزبین های غمگین تر، فقیرتر و شاید عاقل تر سانفرانسیسکو را پشت سر گذاشتند.
ضیافت در تندرو یا گرسنگی در برج عاج؟
بنابراین، ممکن است از خود بپرسید، آن کلاهبرداری طولانی مدت چه ارتباطی با شک و تردیدهای اخلاقی من در مورد کار به عنوان یک مربی کالج دارد؟ بیش از آنی است که شما تصور می کنید.
بیایید با برنامه های دکترا شروع کنیم. در سال 2019، آخرین سالی که آمار در دسترس است، کالج ها و دانشگاه های ایالات متحده در مورد 55,700 دکترا - و این اعداد همچنان حدود 1٪ در سال افزایش می یابد. میانگین تعداد دکترا در دهه گذشته تقریباً 53,000 سالانه است. به عبارت دیگر، ما در مورد نزدیک به 530,000 دکترا صحبت می کنیم که تنها در این 10 سال توسط آموزش عالی آمریکا تولید شده است. بسیاری از آنها در نهایت برای تعداد بسیار کمتری از مشاغل در دنیای آکادمیک به رقابت پرداخته اند.
این درست است که اکثر دکترا در علوم یا مهندسی در نهایت با موقعیتهای فوق دکترا (با درآمد تقریباً 40,000 دلار در سال) یا شغلهای مستمر در کالجها و دانشگاهها (به طور متوسط سالانه 60,000 دلار برای شروع) به پایان میرسند. بهتر از آن، بیشتر آنها برنامه های تحصیلات تکمیلی خود را با بدهی کم یا بدون بدهی ترک می کنند.
اگر مدرک شما در STEM (علوم، فناوری، مهندسی یا ریاضیات) نباشد، بلکه مثلاً در آموزش و پرورش یا علوم انسانی باشد، وضعیت بسیار متفاوت است. در ابتدا، تعداد بیشتری از این دارندگان مدرک با بدهی پول، اغلب مبالغ قابل توجهی فارغ التحصیل می شوند، و در نهایت کمتر به تدریس در موقعیت های شغلی- در مشاغل، یعنی با امنیت، دستمزد مناسب، و مزایا- پایان می دهند.
بسیاری از دکترای غیر STEM که در آکادمیک باقی میمانند، در نهایت به یک نیروی کار مشروط و استثمار شده از اساتید پارهوقت یا «حامی» میپیوندند. آن ارتش ذخیره افراد کم کار، راز کوچک کثیف آموزش عالی است. به هر حال، ما - و بله، من یکی از آنها هستم - در واقع اکثر کلاس ها را در بسیاری از مدارس تدریس می کنیم، در حالی که برای هر یک از آنها 1,500 دلار در هر ترم درآمد داریم.
من از مطرح کردن مجدد وسایل حمل و نقل متنفرم، اما دلیلی وجود دارد که معلمانی مانند ما به آنها "پروچی آزادراه" می گویند. گزارش 2014 کنگره نشان داد که 89 درصد از ما در بیش از یک مؤسسه و 27 درصد در سه مدرسه مختلف کار میکنیم، فقط برای اینکه ناچیزترین زندگیها را کنار هم بگذاریم.
بسیاری از ما در واقع برای ادامه دادن به برنامه های عمومی ضد فقر متکی هستیم. در داخل بالاترین ادبا انعکاس گزارش 2020 فدراسیون معلمان آمریکا، توصیف وضعیت ما به این صورت است:
طبق گزارش جدید فدراسیون معلمان آمریکا، نزدیک به 25 درصد از اعضای هیأت علمی وابسته به کمک های عمومی متکی هستند و 40 درصد برای تأمین هزینه های اولیه خانه با مشکل مواجه هستند. تقریبا یک سوم از 3,000 کمکی که برای این گزارش مورد بررسی قرار گرفتند کمتر از 25,000 دلار در سال درآمد دارند. این آنها را پایین تر از دستورالعمل فقر فدرال برای یک خانواده چهار نفره قرار می دهد.
من از بسیاری از افراد کمکی خوش شانس تر هستم. من یک اتحادیه دارم و در طول سالها برای دستمزد بهتر، مراقبتهای بهداشتی، طرح بازنشستگی و مسیری (هرچند محدود) برای پیشرفت مبارزه کردهایم. اما اکنون، مدیریت مدرسه من از همهگیری به عنوان بهانهای استفاده میکند تا تلاش کند تعدیلهای کوچک هزینه زندگی را که در سال 2019 به دست آوردیم، پس بگیرد.
La آکسفورد دیکشنری انگلیسی تعریف می کند الحاقی به عنوان «چیزی که به چیز دیگری به عنوان مکمل و نه جزء اساسی اضافه شده است». روزی روزگاری، در اواسط قرن گذشته، این همان چیزی بود که اعضای هیئت علمی تکمیلی بودند - گاه به گاه به اعضای هیئت علمی تمام وقت اضافه می شدند. اغلب، آنها متخصصان بازنشسته بودند که با تدریس یک دوره واحد در حوزه تخصصی خود، پیشنهادات یک بخش را تکمیل می کردند، در حالی که حقوق آنها بیشتر از پرداخت های واقعی برای کار انجام شده، حقوقی بود. بعدها، با ورود زنان بیشتری به دانشگاه، آن را رایج شد برای همسر یک استاد مرد برای تدریس یک یا دو دوره، اغلب به عنوان بخشی از ترتیبات استخدامی او با دانشگاه. از آنجایی که حقوق او صرفاً اضافهای به حقوق او بود، بر این اساس به او پرداخت میشد.
اکنون، وضعیت به طور اساسی تغییر کرده است. در بسیاری از کالجها و دانشگاهها، اعضای هیئت علمی دیگر مکمل نیستند، بلکه «ضروریترین بخش» کارکنان آموزشی هستند. کلاس ها بدون ما نمی توانستند ادامه پیدا کنند. و نه، اگر به مدیریت کالج ها اعتقاد دارید، بودجه آنها بدون ما نمی تواند متعادل شود. به هر حال، چرا به یک استاد تمام وقت 10,000 دلار برای تدریس یک کلاس پرداخت کنید (از آنجایی که او به طور متوسط سالانه 60,000 دلار درآمد دارد و سه کلاس در هر ترم را پوشش می دهد) در حالی که می توانید به یک استاد نیمه وقت مانند من 1,500 دلار برای این کلاس بدهید. کار بسیار مشابه؟
و لوازم جانبی انتخاب کمی دارند. رقابت برای موقعیتهای تمام وقت شدید است، زیرا هر سال 53,000 دکترای جدید یا بیشتر به ردیف عقب هواپیمای دانشگاهی صعود میکنند، به این امید که بتوانند به صندلی خلبان برسند و موقعیت شغلی را تضمین کنند.
و در اینجا یک مشکل دیگر با آن وجود دارد. این روزها افرادی که در صندلی خلبانان نشسته اند اغلب با چتر نجات بیرون نمی آیند. آنها همان جا که هستند می مانند. این به نوبه خود به این معنی است که دکترای جدید خود را در حال رقابت برای یک جایزه همیشه در حال کاهش می یابند، همانطور که لورا مک کنا نوشته شده در اطلس، "نه تنها با گروه خود، بلکه با دکترای بیکار که در سال های گذشته فارغ التحصیل شده اند." بسیاری از کسانی که اکنون به صندلیهای خلبانی میچسبند، اعضای نسل جدید من هستند که هنوز از یک قانون 1986 (با امضای رئیس جمهور 75 ساله آن زمان رونالد ریگان) که بازنشستگی اجباری را غیرقانونی اعلام کرد.
تورم درجه در مقابل تورم درجه؟
مردم در دنیای آموزش اغلب از مشکل "تورم نمره" ابراز تاسف می کنند - تمایل میانگین نمرات به خزش در طول زمان. از قضا، این مشکل با الحاق تدریس تشدید میشود، زیرا کمککنندگان تمایل دارند نمرات بالاتری نسبت به اساتیدی با موقعیتهای امن اعطا کنند. دلیل آن به اندازه کافی ساده است: کالج ها از ارزشیابی دانشجویان به عنوان معیار اصلی برای استخدام مجدد افراد کمکی استفاده می کنند و نمرات بالاتر مستقیماً به ارزشیابی بهتر تبدیل می شود. تورم نمرات در سطح کالج، به نظر من، حداقل برای دانشآموزان مسئلهای نیست. کارفرمایان وقتی شما را استخدام می کنند به کارنامه شما نگاه نمی کنند و حتی مدارس فارغ التحصیل بیشتر به توصیه ها و توصیه ها اهمیت می دهند. GRE امتیازات
مشکل واقعی جوانان امروزی تورم درجه نیست. این است درجه تورم.
روزی روزگاری در آمریکای دیگر، دیپلم دبیرستان کافی بود تا شغل خوبی را برای شما به ارمغان بیاورد، با این شانس که با گذشت زمان به سمت بالا بروید (به خصوص اگر سفیدپوست و مرد بودید، همانطور که اکثر کارگران در آن روزگار بودند. ). و شما هیچ شهریه ای برای آن دیپلم پرداخت نکردید. در واقع، آموزش عمومی تا کلاس دوازدهم هنوز رایگان است، اگرچه کیفیت آن بسته به اینکه چه کسی هستید و کجا زندگی می کنید بسیار متفاوت است.
اما همه چیز تغییر کرد زیرا تعداد فزاینده ای از کارفرمایان شروع به نیاز به مدرک دانشگاهی برای مشاغلی کردند که برای انجام آنها نیازی به تحصیلات دانشگاهی نیست. این واشنگتن پست گزارش:
از جمله مشاغلی که در گذشته هرگز نیاز به مدرک دانشگاهی نداشتند و به سرعت آن را به لیست الزامات مورد نظر اضافه می کردند: بهداشت دندانپزشکی، عکاس، تنظیم کننده ادعاها، نمایندگان حمل و نقل و اپراتور تجهیزات شیمیایی.
در سال 2017، منجری رامان از دانشکده بازرگانی هاروارد آن را نوشت
«شکاف مدرک - اختلاف بین تقاضا برای مدرک دانشگاهی در آگهیهای شغلی و کارمندانی که در حال حاضر در آن شغل هستند و مدرک دانشگاهی دارند - قابل توجه است. به عنوان مثال، در سال 2015، 67 درصد از آگهیهای شغلی سرپرست تولید درخواست مدرک دانشگاهی داشتند، در حالی که تنها 16 درصد از سرپرستان تولید شاغل دارای مدرک بودند.
به عبارت دیگر، حتی اگر بیشتر افرادی که قبلاً چنین مشاغلی را انجام می دهند، مدرک لیسانس ندارند، شرکت ها فقط افراد جدیدی را استخدام می کنند که این کار را انجام می دهند. بخشی از دلیل: این الزام به طور خودکار بسیاری از متقاضیان را حذف می کند و زمان و تلاش لازم برای تصمیم گیری در مورد استخدام را کاهش می دهد. به جای غربال کردن سوابق کاری و تحصیلی برای مهارتهای خاص (مانند توانایی استفاده از برنامههای رایانهای خاص یا نوشتن روان)، کارفرمایان اجازه میدهند مدرک دانشگاهی به عنوان یک پروکسی خدمت کند. نتیجه نه تنها این است که آنها افرادی را استخدام میکنند که مهارتهای واقعی مورد نیاز خود را ندارند، بلکه افرادی را حذف میکنند که مهارتها را دارند اما مدرکشان را ندارند. تعجب نخواهید کرد اگر بدانید آن متقاضیانی که رد شده اند به احتمال زیاد افراد رنگین پوست هستند که در بین دارندگان مدرک دانشگاهی کمتر حضور دارند.
به طور مشابه، برخی از رشتههایی که قبلاً مدرک کارشناسی را میپذیرفتند، اکنون برای انجام همان کار به مدرک تحصیلات تکمیلی نیاز دارند. به عنوان مثال، اداره آمار کار گزارش که «در سالهای 2015–16، حدود 39 درصد از همه کاردرمانگران 25 ساله و بالاتر دارای مدرک لیسانس به عنوان بالاترین سطح تحصیلات بودند». با این حال، اکنون، کارفرمایان معمولاً اصرار دارند که متقاضیان جدید حداقل مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند - و به این ترتیب ما به طور مداوم از هرم بالاتر می رویم (با هزینه های بیشتر برای آن دانشجویان).
بزرگترین هرم از همه
به یک معنا، می توان گفت که کل اقتصاد سرمایه داری بزرگترین هرم همه آنهاست. برای هر یک از مشاغل جذاب، رضایت بخش، مستقل و با درآمد خوب، هزاران شغل خسته کننده، ذهن و بدن خردکننده مانند کشیدن اقلام برای ارسال در انبار آمازون یا تا کردن لباس در Forever 21 وجود دارد.
به عبارت دیگر می دانیم که تنها تعداد نسبتاً کمی فضا در کابین هواپیمای اقتصادی امروزی وجود دارد. با این وجود، ما به جوانان خود می گوییم که راه تضمینی برای دریافت یکی از آن کنسرت های نادر در بالای هرم، تحصیلات دانشگاهی است.
اکنون، فقط یک لحظه توقف کنید و هزینه پیوستن به بازی آموزشی هواپیمای تمام آمریکایی 2021 را در نظر بگیرید. در سال 1970، زمانی که من به رید، یک کالج کوچک، خصوصی و هنرهای آزاد رفتم، شهریه سالانه 3,000 دلار بود. خوش شانس بودم. من یک بورسیه (در اصطلاح دانشگاهی مدرن به عنوان "تخفیف شهریه" شناخته می شود) داشتم که بیشتر هزینه های من را پوشش می داد. امسال، شهریه سالانه در همان مدرسه 62,420 دلار است. بیش از 20 بار به اندازه بالا اگر هزینه های دانشگاه به سادگی با تورم افزایش می یافت، قیمت آن حدود 21,000 دلار در سال یا کمتر از سه برابر قیمت بود.
اگر من در کالج شهر فدرال (در حال حاضر دانشگاه دی سی) که در آن زمان معادل یک مدرسه دولتی است، تحصیل می کردم، شهریه رایگان بود. در حال حاضر، حتی مدارس دولتی برای بسیاری از دانش آموزان بسیار گران است. سالانه، شهریه دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، مدرسه شاخص سیستم آن ایالت، 14,253 دلار برای دانشجویان داخلی و 44,007 دلار برای دانشجویان خارج از ایالت است.
من مدرسه را با بدهی 800 دلار یا حدود 4,400 دلار به دلار امروز ترک کردم. این روزها، بیشتر «کمکهای مالی» شبیه «کمکهای» خارجی به کشورهای در حال توسعه است - یعنی عموماً به شکل وامهایی است که بهره آنها به سرعت انباشته میشود که به سختی میتوان با آن همگام شد، چه رسد به اینکه شروع به پرداخت اصل بدهی کند. در زندگی بعد از دانشگاه برخی اعداد قابل تأمل: 62 درصد از کسانی که در سال 2019 با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدند، این کار را انجام دادند. بدهکار پول - در واقع به طور متوسط تقریباً 29,000 دلار بدهکار است. میانگین بدهی افرادی که مدرک تحصیلی خود را دریافت می کنند حتی حیرت آورتر از 71,000 دلار بود. البته این بالاتر از هر چیزی است که دانشآموزان سابق در دوران مدرسه از آن استفاده کرده بودند. و این، به نوبه خود، قبل از آن است که «معجزه» بهره مرکب به وقوع بپیوندد و بدهی مانند کدو سبزی سرکش شروع به رشد کند.
همین کافی است که مرا به این فکر کند که آیا یک صندلی در بازی هواپیمای کالج بزرگ آمریکایی و دانشگاه ارزش این قیمت را دارد و آیا ادامه خدمت به عنوان مهماندار کمکی در طول مسیر برای من اخلاقی است یا خیر. هرچه به دانشآموزان بگوییم که تحصیل راهی برای رسیدن به یک شغل خوب است، حقیقت این است که صندلیهای جلوی هواپیما بسیار کم است.
البته، از جنبه مثبت، من هنوز معتقدم که زمان صرف شده در کالج چیزی فراتر از هر قیمتی به دانشجویان ارائه می دهد - فرصتی برای یادگیری عمیق و انتقادی فکر کردن، در حالی که با افرادی بسیار متفاوت از خودشان روبرو می شوند. خوششانسترین دانشآموزان با کنجکاوی مادامالعمر در مورد دنیا و برخی ابزارها برای ارضای آن فارغالتحصیل میشوند. این واقعاً بلیطی برای یک زندگی خوب است - و هیچ کس نباید مجبور باشد برای گرفتن صندلی در یک بازی هواپیما بخرد.
حق چاپ 2021 ربکا گوردون
ربکا گوردون ، ع TomDispatch معمولی، در دانشگاه سانفرانسیسکو تدریس می کند. او نویسنده است آمریکایی نورمبرگ: مقامات آمریکایی چه کسانی باید در دادگاه برای جنایات جنگی پس از 9 / 11 قرار بگیرند؟ و اکنون در حال کار بر روی کتاب جدیدی در مورد تاریخ شکنجه در ایالات متحده است.
این مقاله برای اولین بار در TomDispatch.com، وبلاگ موسسه Nation، که جریان ثابتی از منابع، اخبار و نظرات جایگزین را از تام انگلهارد، ویراستار طولانی مدت در انتشارات، یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا، نویسنده فرهنگ پایان پیروزی، به عنوان رمان، آخرین روزهای انتشار. آخرین کتاب او ملتی ساخته نشده توسط جنگ (کتاب های مارکت) است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا