23 آوریل 2018، پنجاهمین سالگرد قیام دانشجویی کلمبیا در سال 50 است. از آنجایی که من در موقعیتهای مختلف درگیر این رویدادها بودم، میخواهم شهادتی به آنچه اتفاق افتاد و آنچه امروز به نظر من مهمترین درسهایی است که میتوانیم کشید، ارائه دهم.
1 می تاریخ معروفی است. روز مه است، جشن شورش های های مارکت در سال 1886 و این تاریخی است که رویدادهای جهانی 1968 را جشن می گیرند که اکثر مفسران استدلال می کنند که در فرانسه آغاز شد. اما در واقع کلمبیا یک هفته قبل از پاریس است، همانطور که من اغلب به دوستان فرانسوی خود یادآوری می کنم و تاریخ شروع بهتری برای جشن ها است.
یکی از درس های برجسته کلمبیا این است که قیام تا چه حد خودجوش بود. اکنون می دانیم که اندکی قبل از شروع آن، رهبران «دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک» (SDS) احساس می کردند که دستیابی و حفظ حمایت دانشجویان برای اهدافشان عملاً غیرممکن است.
SDS شش خواسته را فهرست کرده بود. دو مورد بسیار مهم وجود داشت: اولی این بود که کلمبیا باید از وابستگی خود به مؤسسه تحلیلهای دفاعی، که ستون اصلی دخالت ایالات متحده در ویتنام بود، خارج شود. مورد دوم این بود که کلمبیا ساختن یک سالن ورزشی جدید در پارک مورنینگ ساید را متوقف کرد، که این امر به منزله اخراج کلمبیا از جامعه سیاه پوستان در هارلم از سرزمینی تلقی می شد که حقاً متعلق به آنها بود.
روز ظهر در یک مکان سنتی گفتمان عمومی در کلمبیا آغاز شد. سخنرانانی از SDS و انجمن دانشجویان آفریقایی-آمریکایی (SAS) حضور داشتند. آنها یک بار دیگر خواسته های شش گانه را مطرح کردند. در نقطهای مشخص، گروه تصمیم گرفتند به سمت کتابخانه پایین، جایی که مدیریت دانشگاه در آن قرار داشت، راهپیمایی کنند. هنگامی که به آنجا رسیدند، برخی از افراد در آنجا قفل شده بودند، فریاد زدند که باید به ورزشگاه بروند. ما حتی نمی دانیم چه کسی این را فریاد زد، اما همه به سایت ورزشگاه رفتند.
با یافتن محل محافظت شده توسط پلیس، گروه تصمیم گرفتند به سالن همیلتون، مرکز فعالیت های کالج کلمبیا بروند. آنها به دنبال ورود به دفتر ریاست بودند. و با یافتن این قفل نیز، گروه به سادگی نشستند و از افراد غیرشرکت کننده خواستند که ساختمان را ترک کنند. این توسط دولت به عنوان گروگان گرفتن دین تعریف شد. و بدین ترتیب قیام آغاز شد.
جلسه اساتید کالج کلمبیا تشکیل شد. آنها بحث کردند که چه باید کرد: با پلیس تماس بگیرید؟ مذاکره کنیم؟ دانشجویان رئیس را "آزاد کردند"، اما در غیر این صورت سر جای خود ماندند. بلاتکلیفی همه جا را فرا گرفته بود. در شب، دانشجویان SAS از دانشجویان SDS خواستند تا همیلتون هال را ترک کنند و ساختمان خود را "تسخیر" کنند، که آنها انجام دادند - در واقع چهار ساختمان.
آن شب شخصی با من تماس گرفت و به من پیشنهاد داد که فوراً به دانشگاه بیایم. در آنجا اساتید مختلف را دیدم که مطمئن نیستند چه کار کنند. تصمیم گرفتیم در سالن فلسفه که فضا داشت با هم ملاقات کنیم. ناظر سالن به شدت با این کار مخالف بود اما کاری از دستش برنمی آمد. در واقع، اساتید تالار فلسفه را «تسخیر» کرده بودند. با این حال به هر کسی اجازه ورود دادند. سپس اساتید خود را به عنوان گروه هیئت علمی ویژه (AHFG) تشکیل دادند و به طور مداوم شروع به ملاقات کردند. یک کمیته اجرایی متشکل از 17 نفر انتخاب شد. من یکی از آنها بودم.
این من را به دومین درس اصلی من می رساند. SAS SDS را از همیلتون هال بیرون کرده بود زیرا SDS بی انضباط بود. پسر، راست می گفتند! SAS در مقابل به شدت منضبط بود. در گذشته مشخص شد که SAS در تغییر دانشگاه و موقعیت بزرگتر ایالات متحده بسیار مهمتر از SDS بود، اگرچه به نظر می رسید هیچ کس در آن زمان آن را درک نمی کرد.
سیاستمداران مختلف هارلم خود را به عنوان میانجی به کلمبیا پیشنهاد کردند، که کلمبیا در مورد آن بسیار اکراه داشت. در همان زمان، AHFG به فرستادن فرستادگانی برای گفتگو با SDS و SAS رای داده بود. از من خواسته شد که یکی از کسانی باشم که با SAS بحث کرده اند. دیگران برای دیدن SDS رفتند.
من به دیدار دیوید ترومن، معاون رئیس جمهور رفتم و از او پرسیدم که آیا از بازی من در این نقش استقبال می کند. او بسیار خوشحال بود و آن را راهی برای از بین بردن سیاستمداران هارلم می دانست. SAS همچنین موافقت کرد که من این نقش را بازی کنم به شرطی که موضوعات را فقط با یک گروه چهار نفره که آنها تشکیل داده بودند در میان بگذارم.
بنابراین من چندین بار به سالن همیلتون رفتم و از آن خارج شدم و اجازه داشتم فقط با گروه چهار نفره صحبت کنم. هر بار به زبان غیرمستقیم کدگذاری شده صحبت می کردیم. نمی توانم بگویم که می توانم هرگونه تغییر قابل توجهی در موقعیت را به AHFG گزارش دهم. به نظر می رسید که SAS مایل به حفظ تماس بود، اما این تمام بود. من حداقل بهتر از کسانی که برای دیدن SDS رفتند، که از بن بست کامل خبر دادند، بهتر عمل کردم.
پس از هفت روز یا بیشتر، دولت کلمبیا تصمیم گرفت با پلیس تماس بگیرد. دیوید ترومن به جلسه AHFG آمد تا به ما بگوید که آنها قرار است این کار را انجام دهند. او به سادگی این را گزارش کرد. او در مورد آن بحث نکرد اساتید مختلف تصمیمات شخصی متفاوتی گرفتند. خیلی ها بودند که تصمیم گرفتند ورودی ساختمان های اشغالی را محاصره کنند. بیشتر آنها فایر ودر را احاطه کرده بودند، ساختمانی که دانشجویان فارغ التحصیل آن را اشغال کرده بودند. گروه کوچکتری که من یکی از آنها بودم، تصمیم گرفتند تالار همیلتون را احاطه کنند.
و این مرا به آخرین شگفتی من می رساند. وقتی پلیس به جایی که من بودم رسید، به آرامی از کنار ما گذشتند. با گروه اطراف Fayerweather کاملاً متفاوت رفتار شد. آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، برخی از آنها به شدت، و البته دانشجویانی که ساختمان را اشغال کرده بودند. چیزی که بعدا فهمیدیم این است که SAS با پلیس معامله کرده است. آنها بی سر و صدا از در پشتی خارج می شدند و دستگیر نمی شدند. به همین دلیل بود که با ما که همیلتون را احاطه کرده بودیم با ملایمت رفتار شد.
نتیجه نهایی من این است که برنده واقعی رویدادهای کلمبیا SAS بود. دولت کلمبیا ویران شد و دیوید ترومن هرگز آنطور که پیش از این انتظار می رفت رئیس جمهور نشد. SDS از هم پاشید و از بین رفت. سیاستمداران هارلم اقتدار خود را از دست دادند. و SAS قدرت نظم و انضباط را نشان داده بود. SAS برنده شد اما البته فقط به عنوان بخشی از مبارزه طولانی مدت علیه نژادپرستی در ایالات متحده.
در مورد کل سال 1968، من بارها در این مورد نوشته ام و در اینجا جایی برای تکرار بحث ندارم. در یک جمله، آنچه اتفاق افتاد پایان دادن به سلطه ژئوفرهنگی لیبرالیسم مرکزگرا و بازگشایی یک مبارزه ایدئولوژیک سه جانبه بین چپ جهانی و راست جهانی با لیبرالیسم مرکزگرا بود که در تلاش برای حفظ برخی حمایت ها به عنوان یک جایگزین واقعی بود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا