هموطنان عزیز گودارد، دانشجویان، فارغ التحصیلان، والدین، اساتید:
من از شما برای دعوت محبت آمیز شما برای پیوستن به شما در صدای امروز تشکر می کنم. من از کالج گودارد شاید بیشتر از مدتی که بیشتر شما زنده بوده اید دور بوده ام.
آخرین بار در اواخر دهه 70 در محوطه دانشگاه قدم زدم. اما گرچه بدون شک زمان زیادی پیش بود، اما هنوز در خاطره می ماند، و گاهی اوقات حتی در رویاها از فضای بد بو که مانند ابری از دود ماری جوانا بازدم شده، محوطه دانشگاه را پر کرده بود، می بیند. با این حال، آنچه واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد، زندگی سبز، فراوانی علف، درختانی بود که مانند نگهبانان قدیمی ایستاده بودند. کوههای باشکوه ورمونت که زیباییای داشتند که برای مردی از شهر به سادگی نفسگیر بود. به یاد میآورم که با شفافیت کریستالی در میان جنگلها به خوابگاههایمان، مطالعات جهان سوم راه میرفتم، و در حضور آن درختها، شادی خالص را احساس میکردم. آن درختان چند قرن روی این زمین ایستاده بودند؟ ذهن من به سرخپوستانی نگاه میکرد که حتماً از همین جنگلها عبور میکردند. قدم های من در تماس با زمینی که زمانی زیر پای موکاسینی آنها خرد می شد. نه تنها این بقایای بازمانده از تعداد زیادی از آنها از سرزمین پدرانشان ناپدید شده اند، بلکه احترامی که آنها برای این سرزمین ها داشتند، آغوش جمعی آنها از مادر زمین نیز ناپدید شده است.
آن بیکران زندگی، مقدس تر از هر چیزی که بشر ساخته است، هرگز مرا رها نکرده است و هر وقت به دانشگاه فکر می کنم مانند ققنوس برمی خیزد. اما البته آنچه در اینجا واقعاً اهمیت دارد تجربه من نیست، بلکه تجربه شماست. این شروع شماست و به این ترتیب، من در دنیایی که قرار است وارد آن شوید - در عادت، و وفادار به ایده آل های بنیانگذار گدار، که امیدوارم متحول شوید، صحبت خواهم کرد.
همانطور که همه می دانیم گدارد به حق به دلیل تمرکز بر روش های تدریس غیر سنتی خود مشهور است. در اینجا دانش آموزان در مرکز تلاش آموزشی قرار می گیرند و از آنها خواسته می شود و از آنها انتظار می رود که آن جو را در قلب خود دنبال کنند. چیزی که به آنها اشتیاق میدهد که نه فقط آنچه را که مطالعه خواهند کرد، بلکه اینکه چگونه این مطالعات میتوانند در جامعه بزرگتر تأثیر و معنا داشته باشند - میدانید، این یک مدرسه شیرینیپز نیست. گدارد، عمیقاً تحت تأثیر ایده های جان دیویی (1859-1952)، تلاش می کند تا به آن واسطه شاد و منحصر به فرد بین معلم و معلم دست یابد. با یکی از آنها در حال بررسی بهترین راه حل برای دستیابی به یک راه حل معنادار برای سؤالاتی است که در زندگی ذهن ایجاد می شود. به نقل از دیویی: «تحصیل آمادگی برای زندگی نیست. این خود زندگی است.»
فارغ التحصیلان عزیز، هرگز کلماتی از این دست نسبت به ساعتی که در پیش داریم صادق نبوده اند. زیرا ملت در مشکل عمیقی قرار دارد - عمدتاً به این دلیل که تفکر قدیمی هم در داخل و هم در سطح جهانی، ما را به باتلاقی که اکنون ملت با آن مواجه است هدایت کرده است. که ممکن است با ارجاع به نامهای مکانهایی که در ذهن ما زنگ میزنند محصور شود: غزه، فرگوسن، و عراق - دوباره! اینها برخی از چالش هایی است که در جهان وجود دارد و سرنوشت شما برای تجزیه و تحلیل و حل آنها خواهد بود. به عنوان دانشآموزان گودارد میدانید که این چالشها آسان نیستند، اما باید با آنها روبرو شد و به آنها پرداخت.
محقق برزیلی پائولو فریره و پیشرفت های او تعلیم و تربیت ستمدیدگان قدرت سواد را برای دگرگونی روانشناسی، تعمیق و گسترش جایگاه افراد در جهان مطرح می کند. علاوه بر این، وقتی کسی به دنبال بازجویی از باورهای رادیکال خود است، او را عمیقتر با معنای تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی میکشاند. یکی تغییر کرده است. پیش نیاز تغییر اجتماعی
گدارد، به دلیل اندازه و جهت گیری خود، به دانش آموزان زمان و توجه داده است تا تمرکزی برای پاسخ دادن به سؤالاتی پیدا کنند که کمتر مکان دیگری حتی جرات سرگرم کردن آن را داشته است. از بسیاری جهات، مسائلی از این قبیل هستند که گودار را، گودارد می کنند. مسائل مربوط به قدرت، سیاست، نژاد، جنسیت، مکان. پرسشهایی درباره جایگاه فرد در جهان، و چگونگی حرکت، عمل، تعامل در جهانی، پر از پیچیدگی است. اساساً یک جوان، یا حتی یک فرد مسنتر، که با احساس وحشتی آرام به دنیای گسترده نگاه میکند، چگونه در میان آن هیاهوی هیولاآمیز صدایی دارد؟ او چگونه آن صدایی را پیدا می کند که می تواند فضایی برای تفکر ایجاد کند؟ بودن؟ برای رشد؟
ما می دانیم که باید از مکان درونی بیاید - چیزی که شما را به حرکت در می آورد، چیزی که شما را تحریک می کند. آن چیزی که واقعی ترین و عمیق ترین خود شماست. گودار، بر خلاف بسیاری از موسسات آموزش عالی، بی سر و صدا از شما می خواهد که به آن صدا گوش داده و بازجویی کنید، و در صورت لزوم، آن را تقویت کنید. چه کسی می داند؟ در اعماق آن ممکن است همان صدایی باشید که در داخل کشور طنین انداز است، اگر نه در خود جهان. در اینجا تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی دلیل وجودی گودار را تشکیل میدهد.
ما به سؤالات جدیدی برای جهان قرن بیست و یکم نیاز داریم. اما مهمتر از آن ما به پاسخ های جدید نیاز داریم. ما در دنیایی زندگی می کنیم که در آن جنگ های عظیم می توانند با شایعات و کنایه ها راه اندازی شوند. در جایی که منافع مادی شرکت ها بر منافع کارگران برتر است و به یاد داشته باشید - شرکت ها مردم هستند - دادگاه عالی می گوید. جایی که تهدیدهای اکولوژیکی برای منابع آب شیرین، هوای پاک و محیط زیست در شهرهای آمریکا، چالشهایی فراتر از محرمانه به نظر میرسد.
نگفتم که ما به تفکر جدید نیاز داریم؟ سیر کنونی اجتماعی، سیاسی، اکولوژیکی و جهانی، دست کم ناپایدار است. شاید برخی از شما، فارغالتحصیلان جدید گدارد، راههایی برای جلوگیری از برخی چالشهای پیش روی زندگان و نسلهای متولد نشده بیاندیشید.
قبلاً متوجه شدم که در جنگلهای گدارد شادابی بدیع و هوای زمستانی، تنفس شبانه صدها درخت همیشه سبز باشکوه، ذهنم را تازه کرده است، حتی زمانی که کیلومترها و دههها از زمین خنک گودار دورتر هستم. شهرهای ما که در دوران اوج عصر صنعتی ساخته شده اند و اکنون در غم و اندوه فراصنعتی غرق شده اند، به شدت نیاز به سبز شدن دارند. مناطقی را باید کنار گذاشت که کودکان و مادران بتوانند در آن نفس بکشند و هوای مملو از طراوت حاصل از زندگی سبز را به خاطر بسپارند، نه تهویه مطبوع. به مشکلات بی شماری فکر کنید که این سرزمین را فرا گرفته است و برای بهتر کردن آن تلاش کنید. این دیدگاه دیویی و گدارد است.
بگذارید چیزی بگویم که قبلاً نگفته بودم. وقتی به گودارد آمدم، ترسیدم. اگرچه معلمان و بزرگسالان به من گفتند که می توانم کار را انجام دهم، به ندرت آنها را باور می کردم. احساس غم انگیزی می کردم که آماده نیستم. اما حدس بزنید چی؟ گدارد به من اعتماد به نفس داد و هرگز این احساس را از دست ندادم. وقتی سالها بعد به گودارد برگشتم، مردی بودم که در صف مرگ قرار داشت، با تاریخ مرگ. من توانستم امتیازات را از آموزش مداوم منتقل کنم و مقاله نهایی من از نوشته های فرانتس فانون و ایگناسیو مارتین بارو برای بررسی مفاهیم هر دو در روانشناسی رهایی و الهیات رهایی استفاده کرد. فقط در گدارد. فقط در گدارد!
گدار دوباره عشق به یادگیری را در من بیدار کرد. در ذهنم از Death Row خارج شدم تا به فرانسه سفر کنم، جایی که فانون روانپزشکی خواند. و به بیمارستان بلیدا، در شمال الجزایر، جایی که تمرین کرد و بعداً به انقلاب الجزایر پیوست. با مطالعه در مورد مارتین بارو، به السالوادور سفر کردم، جایی که او به عنوان کشیش و روانشناس کار میکرد و در زمانی که ملت زیر وحشت نظامی ناله میکردند، به دهقانان سواد میآموزد که توسط ال نورته، امپراتوری ایالات متحده حمایت میشد. این چهره ها چه کسانی بودند؟ خوب، فانون در جزیره کارائیب مارتینیک متولد شد که در آن زمان مستعمره فرانسه بود. زمانی که او شاهد ظلم و ستم اعراب در الجزایر بود، احساس کرد که مجبور است به انقلاب بپیوندد از طرفی که او آن را «بدبخت زمین» میخواند. ایگناسیو مارتین بارو در میان شش کشیش یسوعی، یک خانهدار و دخترش بود که توسط ایالات متحده کشته شدند. گردان Atlacatl، یک جوخه مرگ بدنام سالوادور را آموزش داد.
گدار از آن «سفرهای خارج از کشور» حمایت کرد، حتی در ذهن، و من از مدرسه و بسیاری از دوستان و دانش آموختگانم بی نهایت تشکر می کنم که دری را برای چندین دهه بسته بودند. گدار به من اجازه داد که واقعاً آنچه را که به من علاقه داشت و برانگیختم مطالعه کنم - جنبش های انقلابی، و از طریق آن دروازه - تاریخ، روانشناسی، سیاست، و البته اقتصاد. گدار در یکی از سرکوبگرانهترین محیطهای روی زمین، محکوم به مرگ، به من اجازه داد در دو قاره آفریقا و آمریکای مرکزی لاتین مطالعه و تحقیق کنم. من از شما برای آن فرصت بزرگ تشکر می کنم.
برای شما فارغ التحصیلان، مطالعات شما - بازدید از سرزمین های فراتر از سرزمین شما - انجام شد تا به شما بینش و اعتماد به نفس برای کار در جهان و تلاش برای ایجاد تغییر اجتماعی بدهد. کار شما این نیست که چگونه شغل پیدا کنید. برای ایجاد تفاوت است. من از دوستانم در گدارد تشکر می کنم که مرا دوباره دعوت کردند.
اگر نصف کاری که برای من انجام شده برای شما انجام شود، به شما اطمینان میدهم که به شما خدمات خوبی داده شده است. اکنون آنچه را که می دانید بردارید و آن را در دنیای واقعی به کار ببرید. کمک beتغییری که به دنبال ایجاد آن هستید
من از همه شما تشکر می کنم.
برای کلاس 1996، گدارد، این مومیا ابو جمال است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا