یک سال پیش، در چنین روزی، گروهی که به نام The رویای 9 عبور از مکزیک به ایالات متحده در بندر ورودی در نوگالس، آریز. این گذرگاه از این جهت قابل توجه بود که یک رویداد بسیار تبلیغاتی بود که در آن گروهی از مردم - تقریباً همه آنها در دهه 20 زندگی خود - خواستار ورود شدند و به دنبال یکی از آنها بودند. آزادی مشروط یا پناهندگی بشردوستانه این اقدام که در رسانه های اجتماعی به عنوان #BringThemHome بود، توسط اتحاد ملی جوانان مهاجر (NIYA) سازماندهی شد، که در اواخر سال اقدام به سازماندهی اقدامات بزرگتر برای عبور از مرزها کرد.
سه نفر از رویا 9، لیزبث ماتئو، لولو مارتینز و مارکو ساودرا، فعالان غیرقانونی بودند که امنیت نسبی ایالات متحده را ترک کردند تا به مکزیک بروند و پنج نفر را که قبلاً در ایالات متحده زندگی می کردند، انتخاب کنند: آدریانا دیاز، چفرینو. سانتیاگو، کلودیا آمارو، لوئیس لئون و ماریا اینز پنیچه. یکی دیگر از آنها، ماریو فلیکس، در آخرین لحظه هنگام عبور از ایالات متحده به آنها پیوست.
هر 9 نفر توسط گشت مرزی بازداشت شدند و به زودی به مرکز بازداشت Eloy، یک بازداشتگاه خصوصی در آریزونا که توسط Corrections Corporation of America (CCA) اداره می شود، منتقل شدند. رویا 2 حدود 1 و نیم هفته را در بازداشت گذراند تا اینکه پس از تایید درخواست های معتبر ترس خود آزاد شدند.
یک سال بعد، رویا 9 همه به جوامع مربوطه خود در سراسر ایالات متحده بازگشتند و آنها آماده می شوند تا برای ارائه درخواست های فردی خود برای پناهندگی به دادگاه مراجعه کنند. ما با سه نفر از XNUMX نفر یک سال پس از تصمیم آنها برای عبور از مرز به عنوان یک اقدام سیاسی تماس گرفتیم.
ماریا اینز پنیچه، 23
ماریا اینز پنیچه در 10 سالگی از مکزیک به ایالات متحده آمد و در بوستون بزرگ شد. او 17 ساله بود که متوجه شد که مدرکی ندارد و به زودی فرصتها را در نتیجه ناپدید شدن دید. خانواده او - از جمله پدر و مادرش و برادرش - تصمیم گرفتند در سال 2012 به مکزیکو سیتی، مکزیک بازگردند، درست سه روز قبل از اینکه پرزیدنت اوباما برنامه اقدام معوق برای ورود به دوران کودکی را اعلام کرد، که پنیش از آن بهره می برد.
زندگی در مکزیک برای پنیچه سخت بود. او میخواست در دانشگاه برتر مکزیکوسیتی تحصیل کند، اما نتوانست به دلیل اینکه در مورد ادبیات زبان اسپانیایی و سیاست مکزیک اطلاعات کافی برای قبولی در آزمون ورودی نداشت. او توسط کارفرمایان مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفت، اما برای کمک مالی به خانوادهاش به کار ادامه داد. پس از تماس با NIYA، پنیچه یک روز فرصت داشت تا تصمیم بگیرد که به این اقدام بپیوندد و با وجود هشدارهای خانواده اش، او می خواست برای بازگشت تلاش کند.
به همراه لولو مارتینز، پنیچه در داخل سالن آشپزی Eloy اقدامی به صحنه برد. در نتیجه به سلول انفرادی فرستاده شدند. پنیچه 15 روز را با کمترین تماس انسانی سپری کرد و فقط اجازه دوش 10 دقیقه ای در هفته را داشت. او دست به خودکشی زد. پنیچه که به دیوارهای سلولش میکوبید تا مارتینز که در سلول بعدی بود، به عقب برگردد، توضیح میدهد: «من هرگز در دبیرستان هم بازداشت نشده بودم. او سعی کرد دستانش را با آب داغ سینک سلولش بسوزاند و در نهایت شروع به پرتاب کردن خود به دیوارهای سلولش کرد. CCA او را روی ساعت انتحاری قرار داد و پنیش دارو گرفت.
پنیچه از مدتی که در بازداشت به سر می برد می گوید که تنها پشیمانی او عدم پاسخگویی به نامه های حمایتی زیادی است که دریافت کرده است. او میگوید: «متأسفم که تا امروز، برای تشکر از شما ننوشتهام، زیرا بخشی از زندگی من آنقدر تاریک است که حاضر نیستم دوباره آن را مرور کنم. اما من همه نامهها را ذخیره کردهام و حتی برخی از آنها برای الهام گرفتن در خوابگاه من هستند، وقتی که احساس میکنم در پایینترین حد خود هستم.»
تمام خانواده پنیچه با اقدامات بعدی NIYA در سپتامبر و مارس به ایالات متحده بازگشتند. خانواده در بوستون زندگی می کنند. پنیچه، که توانسته مجوز کار بگیرد، با بورسیه تحصیلی به کالج پاین مانور می رود و دستیار مقیم است، پستی که مسکن و غذا برای او فراهم می کند. او به همراه خانواده اش برای پرونده پناهندگی خود آماده می شود. پس از فارغ التحصیلی، او امیدوار است که به کالیفرنیا نقل مکان کند و برای حقوق مهاجران کار کند.
چفرینو سانتیاگو، 21
چفرینو سانتیاگو زمانی که تنها 13 سال داشت از اوآخاکا، مکزیک، به عنوان یک نوجوان بدون همراه وارد ایالات متحده شد. او برای زندگی با برادرانش به لکسینگتون، کیو رفت. در سن 15 سالگی، چند هفته ای را در مکزیک گذراند تا برای مشکل گوشش تحت مراقبت های پزشکی قرار گیرد. در اواخر سال 2012 سانتیاگو، که از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود و به کارهای عجیب و غریب مشغول بود، از اوآخاکا دیدن کرد. گشت مرزی او را هنگامی که در سال 2013 تلاش کرد از تیجوانا عبور کند، دستگیر کرد. او به اواکساکا اخراج شد. او در مورد اقدام NIYA از طریق دوستان و خانواده در کنتاکی شنید.
سانتیاگو می گوید که گذرگاه Dream 9 با هر گذرگاه دیگری که قبلاً انجام داده بود متفاوت بود. برای شروع، به عنوان یک Zapoteco، او در مکزیک با تبعیض مواجه شده بود، اما هرگز متوجه نشد که می تواند به عنوان یک فرد بومی در بندر ورودی درخواست پناهندگی دهد. سانتیاگو می گوید: «بومی بودن در مکزیک به معنای کمتر بودن است. آنها شما را سرخپوستی صدا می کنند، شما را از مکان ها بیرون می کنند و هیچ کمکی نمی خواهد.
همچنین از طریق NIYA بود که سانتیاگو متوجه شد که تعداد زیادی بازداشت و تبعید در حال وقوع است. او شروع کرد به این گذرگاه به عنوان بخشی از چیزی بزرگتر که به نحوه عملکرد سیستم مهاجرت در ایالات متحده اعتراض می کند.
سانتیاگو در بازداشتگاه Eloy قرار گرفت. او پس از محدود شدن تماس های تلفنی اش در اعتصاب غذا شرکت کرد و در سلول انفرادی مجروح شد. سانتیاگو به یاد می آورد: «72 ساعت را در انفرادی گذراندم و به نابرابری و جدایی خانواده فکر کردم. «در آنجا رنج می بری. اما شما همچنین یاد می گیرید که قوی باشید."
زندگی در لکسینگتون هنوز برای سانتیاگو چالش برانگیز است، چرا که نتوانسته مجوز کار دریافت کند. او در کلاسهای جوشکاری شرکت میکند و امیدوار است این صنعت را بیاموزد تا در آینده شغلی پایدار پیدا کند. سانتیاگو در ماه مه 2015 جلسه رسیدگی به پرونده پناهندگی معلق خود را دارد. او می گوید که از خود در دادگاه وکالت خواهد کرد.
کلودیا آمارو، 38
کلودیا آمارو 12 ساله بود که به همراه خانواده از کوآهویلا مکزیک به لانگمونت، کولو، رسید. او در نهایت به ویچیتا، کان نقل مکان کرد، جایی که با مردی که او نیز فاقد مدرک بود ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. در سال 2006، شوهر آمارو به کوآهویلا اخراج شد. برای حفظ خانواده، او و پسرش به آنجا نقل مکان کردند.
پسری که وقتی وارد شدند فقط 6 سال داشت، هرگز کاملاً با زندگی در کوآهویلا سازگار نشد. خانواده دائماً با تهدید روبرو می شدند و شوهر آمارو در سال 2012 ربوده شد. اگرچه او در نهایت آزاد شد، خانواده در مخفی شدن و در ترس دائمی زندگی کردند. زمانی که کلودیا آمارو برای شرکت در گذرگاه مرزی NIYA دعوت شد، تنها چند روز فرصت داشت تا تصمیم بگیرد که آیا به آن ملحق خواهد شد یا خیر. او می گوید که این تصمیم آسان بود. او میگوید: «من همیشه با گروههای حقوق مهاجران تماس میگرفتم، اما این تنها کسی بود که داستان من را شنید و کاری انجام داد. آمارو همراه با حمایت همسرش به این اقدام پیوست. او پسرشان را که شهروند ایالات متحده است با خود آورد.
مدت کوتاهی پس از آزاد شدن آمارو از الوی، شوهرش به گروه کوچکی از مردم پیوست که در سپتامبر 2013 به طور غیرعلنی گذر کردند. اگرچه او ترس قابل قبولی ایجاد کرده است، اما شوهر آمارو در بازداشتگاه Eloy باقی مانده است و فرصتی برای آزادی به او داده نشده است.
آمارو در 28 جولای به دادگاه می رود و اولین نفر از رویا 9 است که قاضی را در مورد درخواست پناهندگی می بیند. "من از این واقعیت آگاهم که اولین کسی هستم که به دادگاه می رود. من می دانم که هر اتفاقی که در مورد پرونده من بیفتد می تواند به شرکای من کمک کند یا به آنها آسیب برساند. شوهرش هم جزو این افراد است.
پسر آمارو از بازگشت به ایالات متحده بسیار هیجان زده است و علیرغم اینکه برای مدت طولانی از آنجا رفته بود، سرانجام سال تحصیلی موفقی را پشت سر گذاشت. آمارو با تهیه کیک به خانواده خود کمک می کند و در سازماندهی محلی حقوق مهاجران مشارکت دارد. آمارو درباره شوهرش میگوید: «این جای من است، اگرچه نیمی از قلبم گم شده است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا