در نگاهی به تضاد در تاریخ، ما فقط میتوانیم به این نتیجه برسیم که بسیاری از رهبران سیاسی، که از قدرت بزرگی به عنوان زیرمجموعههای زیرمجموعهای حتی بزرگتر برخوردارند، با مفاهیمی که در مهدکودک آموزش داده میشوند مبارزه میکنند. مهمترین آنها این دیدگاه است که دو اشتباه باعث درستی نمیشوند - این ایده که ما نمیتوانیم از خشونت برای حل مشکلات استفاده کنیم، اینکه تحریک شدن بهانهای برای خشونت نیست، و حتی این که مسئولیت اساسی و بلوغ مستلزم افزایش است. بالاتر از خشونتی که در رفتار و نگرش دیگران مشکل ایجاد می کنیم.
این یک درس اساسی زندگی است. این به ما می آموزد که برای خود فکر کنیم، یک نظام ارزشی مستقل ایجاد کنیم و اگر هیچ چیز دیگری، نبردهای خود را انتخاب و انتخاب کنیم، به جای اینکه آنها را دائماً توسط تحریک کنندگانی که به دنبال واکنش از کسی هستند که کاملاً مشروع و قابل درک است، برای ما انتخاب کنند. بی احترامی را دوست ندارند، آنها می توانند به اشتباه به عنوان پرخاشگری معرفی شوند. مشکل ساز کردن واکنش ها به بی احترامی، در نهایت، راهبرد اساسی برای هر دستکاری، در سطح بین فردی، یا در سطح ایدئولوژیک است.
در واقع یک مدرسه ضعیف است که دروس پایه مانند اینها را نادیده می گیرد. در غیر این صورت، درسی کهن الگوی مثبت این است که دو اشتباه، درست نیستند، با این حال، به عنوان بازیگران سیاسی (و بزرگسالان اسمی)، ما به سرعت آن را بیاموزیم. ما میتوانیم این را در شباهتهای بین منطقهای قربانی از یک سو ببینیم: «اگر برای خود فکر کنی، کمونیستها پیروز میشوند» و از سوی دیگر، «اگر برای خود فکر کنی، دشمنان پیروزی کمونیسم. ما نمیتوانیم برنده شویم، و این واقعیت که نمیتوانیم چیزی را در مورد فراگیر شدن اخلاق دو نادرست در میان بزرگسالان نشان دهیم، اگر نگوییم «هدف وسیلهای را توجیه میکند» که این ذهنیت ایجاد میکند.
تاریخ نظامهای سیاسی و امپراتوریهای مرتبط با این منطقهای قربانی نشان دهنده ارزش حیاتی اقدامات استثنایی و قدرتهای اضطراری برای حفظ الیگارشیهای بد و نئو اشرافیتهای شرکتی است. تاریخی که پیروزمندان سرکوب میکنند، داستان دیگری به جز روایتهای «هدف وسیله را توجیه میکند» و داستانهای بلندی که میگویند توضیح میدهد که چرا مخالفان و منتقدان ساختارهای قدرت به منافع مشترک حمله میکنند (گویا امتیازات طبقاتی و حقوق و مسئولیتهای فردی است) را بیان نمیکند. همان چیزی است)، به عنوان نان و کره کنترل اجتماعی امپراتوری سازان از راست به چپ.
یونانی ها مفهوم بربر را در شیطان جلوه دادن فرهنگی دشمنان خود ابداع کردند. مأموریت تمدنی قدرت استعمارگر در فلسطین اشغالی در تبلیغات خود، با همین قلم مو جنبش مقاومت را خفه می کند. همان وحشت اخلاقی استثنایی را برمی انگیزد. اگر خودتان فکر کنید، تروریست ها پیروز می شوند. در پایان فقط می توانیم از خود بپرسیم که آیا اسامه بن لادن نیز حماس بوده است؟
اگر کمونیستها، دشمنان کمونیسم و تروریستها همگی پیروز میشوند زمانی که ما به خودمان فکر میکنیم و آنچه را که به ما گفته شده است زیر سوال میبریم، این کار را انجام میدهند زیرا هدف وسیله را توجیه میکند. اجرای انطباق را میتوان با محافظت از جامعه متمدن در برابر وحشیها درآمیخت - خواه آنها یاغیها و افراد پستی که جرأت میکنند اژدهای طلای مناسب را در حالی که در کوههای پهناور بانک خود میچرخند، ناآرام کنند، یا تروریستهای سختگیر، خردهبورژوا، و ضدانقلابی که بد میگویند. چیزهایی در مورد سرمایه داری دولتی
هر یک از این منطق ها جامعه و دولت را در هم می آمیزد. به این طرز تفکر، خدمت به دولت از طریق تبدیل شدن به چیزی که ادعا می کنیم با آن مخالفت می کنیم، با فجایع پیشگویی شده کمونیسم، دشمنان آن یا تروریسم به عنوان نتیجه اگر این کار را نکنیم، جایز است، زیرا دو اشتباه حق را نشان می دهد. اشتباه در خدمت هدف بالاتری است، اما شان اشتباه به این دلیل است که آنها غیرشخصی های شیطانی مثبت هستند. آنها انتخابهای بد میکنند و پوستههای خالی هستند برای تجسم هر چیزی که ادعا میکنند در انتخابهای بد مخالفت میکنند، اما we پوسته های خالی هستند که هر چیزی را که ما ادعا می کنیم در خدمت به قدرت با آن مخالفت می کنیم را تجسم می بخشند.
به نظر می رسد این ذهنیت به فرض درون گروهی بستگی دارد که ما می توانیم صحت یک ایده را بر اساس تعداد افرادی که به آن باور دارند تعیین کنیم. حقیقت چیزی است که درون گروه دیکته می کند، حتی اگر به معنای رها کردن فردیت، خودمختاری و در واقع وجدان ما به گروه درون گروهی خودشیفتگی جمعی باشد که ما بر اساس هر مبنای دلخواه از آن برخورداریم. به عنوان اعضای گروه قبیلهای، میتوانیم مجوز، یا انجام هر کاری را که بدون توجه به عواقب آن برای دیگران میخواهیم، با آزادی ترکیب کنیم، یا تا زمانی که به آزادیهای برابر دیگران احترام بگذاریم، آنچه را که میخواهیم انجام دهیم.
ما مثل بچهای میشویم که در گودال مهدکودک بچهای دیگر را با بیل میبیند و برای خودمان به بیل طمع میکنیم، میزنیم و میبرد. وقتی معلمی میدوید تا ببیند این همه گریه و فریاد برای چیست، ما یک افسانه میسازیم تا توضیح دهیم که چرا بچهای که به کار خودش فکر میکرد و آرام در شنها بازی میکرد، در واقع تهدیدی برای امنیت و رفاه همه مردم است. بچه های دیگر در گودال شن – بر خلاف خودمان که فقط می خواهیم با آرامش بازی کنیم و با بقیه کنار بیاییم.
گودال شنی کهن الگوی هر اقدام تجاوز نظامی است: خشونت ما متفاوت است. ما در نتیجه وحشیگری دیگری مجبور به آسیبی هستیم که اسماً از آن متنفریم. شان خشونت مربوط به یک کودک 4 ساله با مشکلات جدی رشدی است که از جمله آنها ناتوانی آشکار در احترام به هنجارهای اساسی رفتار متمدنانه است، مانند بالا رفتن از چرخه های باطل خشونت ذهنیت "چشم در برابر چشم". خشونت مربوط به یک کودک 4 ساله است که می تواند ارزش یک حالت استثنایی را که بر اساس این ذهنیت ساخته شده است را درک کند که دو اشتباه باعث ایجاد حق می شوند.
این 20 سال پیش، در خلال اولین وحشت اخلاقی جهانی بر سر تروریسم، مانند امروز، آشکار بود. در آن صورت، مأموریت بزرگ تمدنی جنگجویان صلیبی استثنایی به باتلاقی در افغانستان خاتمه یافت. نویسنده فروتن شما لحظه ای فراموش می کند که در حال حاضر چه کسی در افغانستان قدرت دارد، اما این یک شرط عادلانه است که هیچ کس از آنها نپرسد که در مورد توطئه ضد تروریستی به عنوان فرمول موفقیت نظامی چه فکر می کنند. اگر او ترور نشده بود، شاید میتوانستیم از سالوادور آلنده، رئیسجمهور شیلی، بخواهیم که در تاریخ مبارک 11 سپتامبر 1973 توسط کودتای سازماندهی شده توسط سیا سرنگون شود.
شاید آلنده به ما بگوید که باید در مهدکودک توجه کنیم و اجازه ندهیم ایدئولوژی و پیوند وابسته ما با سلسله مراتب اجتماعی و طبقاتی مقدس مقدس (مرزهای شخصی نه چندان زیاد) به ما این حق را بدهد که آموخته هایمان را فراموش کنیم. ایدئولوژی می گوید که سود بالقوه صدها میلیارد دلاری حاصل از بهره برداری از ذخایر عظیم گاز طبیعی در سواحل غزه باید زیر قالیچه کشیده شود. رسانه های شرکتی باید مجاز باشند اثر واقعیتی که آنها ادعا می کنند بازتاب با تبلیغات نفرت که نسل کشی را نامرئی می کند، با طوطی کردن روایت نوزاد با بیل که اصرار دارد سرپیچی شدن و مورد حمله قرار گرفتن یکسان است.
اکنون مورخان میدانند که آلنده در پی یک کارزار طولانی تبلیغات ترس وحشیانه سرنگون شد و ترور شد و یک پیشگویی خودآگاهانه از خشونت آینده را درست کرد، همانطور که آلنده را شیطانی جلوه داد – با تکیه بر همه شرطبندیهای اقتدارگرایانه در ناخودآگاه جمعی که وجدان سازمانیافته تسخیر را در آن قرار میدهد. - راست اندیشان وابسته مدت ها اهلی و شکسته شده بودند. اهریمن سازی و دیگری شدن آلنده از نظر منطق دو نادرست خود تفاوتی با شیطان سازی و دیگری کردن خشونت نداشت که در خدمت منافع متجاوزان امپریالیستی مانند مقاومت سازمان یافته در برابر تهاجم نیست. پیوندهای بین سیستم های اعتقادی توطئه گرای ضد کمونیستی و ضد تروریستی در پرتو کار ایدئولوژیک انجام شده توسط نومحافظه کاران برای تکامل روایت برای مواجهه با احتمالات جدید در منطقی کردن تهاجم امپریالیستی خود شکل می گیرد.قدیمی ترین ترفند در کتاب 2020).
گفته شده است که اتهامات افراد خودشیفته نوعاً اعتراف است. که به طرز غیرقابل قبولی شرم آور در مورد خود باید به دیگری فرافکنی شود. اگر دیگری پیدا نشد، باید ساخته شوند. همچنین ممکن است گفته شود که این در مورد خودشیفتگی جمعی نیز صادق است - در مورد خودشیفتگی و قبیله گرایی جمعی که در اصطلاحات ناسیونالیستی، امپریالیستی و قومی-فاشیستی بیان شده است. به نظر می رسد غرور گروهی و غرور، خودپسندی و غرور کاذب بزرگ ارتدکس، سلسله مراتب اجتماعی و طبقاتی را به طور مثبت مقدّس می کند (مرزهای شخصی نه چندان زیاد)، و این ذهنیت که اگر به فکر خودمان باشیم، کمونیست ها و دشمنان کمونیسم هر دو. پیروزی.
عالی، مانند نفت عراق و گاز غزه، به نظر میرسد که قدرت انگیزشی به اندازه فرصتهایی برای مقابله با آسیبهای بین نسلی دارند، در مقابل پذیرش آنها و جستجوی ترمیم به عنوان بازیگران مسئول اجتماعی و تاریخی (رهبران بالقوه صلح اگر در غیر این صورت مشغول تزریق نیتروژن نباشند. مسابقه برای بوم کشی و نابودی جمعی). کنایه از خودشیفتگی جمعی که ظاهراً بر روی ترومای بین نسلی حل نشده انجام میشود این است که در بدبختی با جمعیت فلسطین اشغالی که به لطف فروپاشی قوانین بینالمللی زیر بار بازیافت دلارهای نفتی روزانه در معرض نسلکشی قرار میگیرند، شریک است. نه تنها به این ترتیب، صهیونیست ها با تروریسم دولتی خود، مردمی را که تجربه خود را به شدت می دانند، مورد آزار و اذیت و نابودی قرار می دهند.
اگر دو اشتباه، درستی را نشان نمیدهند، و ما میتوانیم از منطق گودال شن فراتر برویم، باید وجه اشتراک میان گودال شنی و نظم جهانی تحت سلطه غرب را که بر اساس جنایات بزرگ حقوق بشری مانند نسلکشی آمریکا پس از آن ساخته شد، بشناسیم. 1492. نابودی 90 درصد از جمعیت قاره آمریکا، حداقل 60 میلیون نفر، دروغ مأموریت تمدنی اروپا را در عدم رها کردن تعداد زیادی برای "متمدن" ثابت کرد (ماموریت متمدنانه کسانی که شاید از دست دادیم). این امر ضرورت برآمدن از دوتایی های کاذب را ثابت کرد که «دیگری شدن» سایر کودکان را در گودال شنی امکان پذیر می کند، و دیدن دیگری در خود به عنوان اولین گام برای بالا رفتن از شکاف اسکیزوفرنی ناخودآگاه جمعی - که در آگاهی های مستعمره شده انکوبه شده است. گروگان های گرفتار و آسیب دیده در درون گروه های قبیله ای.
گودال ماسه بازی ما در یک سیستم جهانی به سوخت های فسیلی وابسته است. بزرگترین مصرفکننده سوختهای فسیلی در جهان، ماشین نظامی جهانی است که نظم جهانی را حفظ میکند که از آن خراجهای فاسد و فرسوده شده است. زمین بازی همیشه به بازیهای کودکانه باز میگردد و در صورت نرسیدن به راه خود، عذابی را پیشبینی میکند، زمانی که بحران جمعآوری بیلهای پلاستیکی یا روغن تولید آنها و سود را تجربه کرد. نسل کشی غزه با توطئه ضدتروریستی و انباشت بدوی ازدواج می کند، به این ترتیب که منعکس کننده نهادینه شدن تاریخی توسعه طلبی استعماری به عنوان امپریالیسم است - که بر انواع مأموریت تمدن سازی، مانند دکترین مونرو استوار است.
مانند کودکی که در گودال ماسهای به بیل طمع میکند، استخراجکننده ضدتروریسم و تروریست دولتی امپریالیست مدار خود را با مشکلسازی واکنشهای بیاحترامی دستکاری میکند - واکنشهایی که اگر با استعمار شهرکنشینها، سرقت زمین، آپارتاید و جنایت علیه بشریت همراه باشد، اجتنابناپذیر هستند. نیازی به بینش عرفانی نیست که بدانید اگر کشور شخص دیگری را مستعمره کنید و سعی کنید آنها را نسل کشی کنید تا بتوانید گاز آنها را بدزدید، احتمالاً با مخالفانی روبرو خواهید شد که سعی در قربانی کردن آنها دارید و دراز نمی کشند و نمی میرند. صادقانه بگویم، به نظر می رسد این پیشگویی کمتر از علیت است.
ما ممکن است سعی کنیم تلاش خود را برای نابود کردن افرادی توضیح دهیم که سرزمینهایی که دزدیدهایم با مقاومت روبرو میشود، زیرا از یهودیان متنفر هستند، اما منطق دو اشتباه هنوز توضیح نمیدهد که چرا مورد انتقاد قرار گرفتن و مخالفت کردن یکسان است. هنوز توضیح نمی دهد که چرا نظم جهانی مدرن از یک گودال شنی لعنتی بزرگتر شده است، چرا پیشگویی های عذاب از کودکی که بیل دارد و شما هیچ تفاوتی با آنچه در صورت توقف ساختن امپراتوری ها رخ می دهد، ندارد. استخراج منابع برای اشراف و دیوانه های شرکتی که مصمم هستند با تبدیل شدن به هیولاهای بزرگ تاریخ، از تهدیدات داخلی برای قدرت و امتیازات طبقاتی خود طفره بروند. به نظر نمی رسد که این امر به اجتناب از عواقب غرور و بیش از حد ذاتی این ذهنیت کمک کند که دو اشتباه یک حق را ایجاد می کنند، که ما می توانیم از ابزارهای خودخواهانه نتایج نوع دوستانه داشته باشیم.
اگر رهبران ما گودال های شن و ماسه تاریخ را ترک نکنند، شاید زمان آن رسیده است که در گودال های شنی تجدید نظر کنیم.
بن دبنی نویسنده، محقق و نویسنده وبلاگ است خودمختاری طبقاتی.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا