آلیس واکر که در سال 1944 در ایتونتون، جورجیا، در یک خانواده کشاورز متشکل از هشت فرزند متولد شد، از سنین پایین تبعیض نژادی را در جنوب ایالات متحده تجربه کرد. او در نوجوانی با آگاهی از واقعیت ظلم و ستم، درگیر مبارزه برای برابری علیه سیاستهای تبعیضآمیز تحمیلی مقامات برتریطلب شد.
او پس از تحصیلات درخشان، به نویسندگی روی آورد و اولین کتاب شعر خود را در سن 24 سالگی منتشر کرد، در حالی که همزمان در دانشگاه های معتبر مشغول به کار آکادمیک بود. از جمله دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، جایی که او دوره ای را در مورد ریشه های معنویت در بقای آفریقایی-آمریکایی تدریس کرد. در سال 1983، او اولین زن سیاهپوستی بود که جایزه پولیتزر را برای رمانش دریافت کرد "رنگ ارغوانی"، که اکنون یکی از پنج کتاب پرخواننده در ایالات متحده است.
آلیس واکر، یک فعال فمینیست، آزادی و عدالت اجتماعی را در قلب کار خود قرار داد. او که به شدت تحت تأثیر انقلاب کوبا و پیام جهانی رهایی آن است، سالهاست علیه تحریمهای اقتصادی که بر جمعیت جزیره ضربه زده است، میجنگد. او همچنین عمیقا به مبارزه برای حفظ محیط زیست و پیشرفت بشر متعهد است.
در این گفتگوها، آلیس واکر دوران کودکی خود را به یاد می آورد جدا شده جنوب و تعهد او به مبارزه با نژادپرستی نهادی. او از ملاقات خود با هاوارد زین، مورخ مشهور متعهد به مبارزه با انواع بی عدالتی که تأثیر عمده ای در شکل گیری وجدان سیاسی او داشت، می گوید. او به برنده شدن جایزه پولیتزر و موانعی که در برابر نویسندگان سیاهپوست ایجاد شده بود، نگاه می کند. در نهایت، او به طور مفصل در مورد انقلاب کوبا صحبت می کند، انقلابی که منبع الهام عمیقی برای او و بسیاری از روشنفکران هم نسلش بود.
سلیم لامرانی: آلیس واکر، کجا به دنیا آمدید و چه خاطراتی از دوران کودکی خود دارید که با تبعیض نژادی مشخص شده است؟
آلیس واکر: من در جنوب ایالات متحده، در حومه شهر، مکانی زیبا به دنیا آمدم و با پدر و مادر، برادران و خواهرانم بزرگ شدم. یکی از خواهرانم وقتی یک ساله بودم رفت چون در شهر ما دبیرستانی برای بچه های سیاه پوست وجود نداشت. من پدر و مادرم را دوست داشتم و با پدربزرگ و مادربزرگم بسیار صمیمی بودم. من به یاد دارم که اغلب به دیدن آنها می رفتم. زندگی آنها بسیار ابتدایی بود: کاشت، رشد، پختن، غذا خوردن، ارضای هر آرزوی من... روش ساده زندگی آنها برای من بهشت را نشان می داد. همانطور که اکنون در سنی هستم که آنها را می شناختم، می دانم که در انتخاب خود برای زندگی بسیار ساده با جوجه ها و باغ، روش آنها را تقلید کرده ام.
ما جامعه خودمان را داشتیم. البته تفکیک وجود داشت، اما ما در کودکی متوجه آن نبودیم. ما در جامعه ای از مردم زندگی می کردیم که به رفاه ما اهمیت می دادند.
ما هرگز مسکن مناسبی نداشتیم. تقریباً هر سال ممکن است مجبور شویم که جابجا شویم. پدر و مادرم خیلی زحمت کشیدند تا ما را از ظلم و ستم روزمره دور نگه دارند. ما به ندرت افراد سفید پوست را می دیدیم. ما فقط صاحب زمین و هرکسی را که می توانست به زور ما را بیرون ببینیم.
SL: چگونه ستم نژادی در سیستمی که توسط مردان ثروتمند و سفیدپوست اداره می شد بیان شد؟
AW: باید گفت که در بیشتر موارد، آنها آنقدرها هم ثروتمند نبودند. آنها به سادگی سفید پوست بودند و همیشه مرد نبودند. خشن ترین مالک زمین ما یک زن و احتمالاً یکی از بستگان ما بود. اگرچه او این احتمال را حداقل در ملاء عام انکار می کرد. در آن جامعه، یک سفیدپوست به طور خودکار از هر سیاه پوستی، حتی با مدرک دانشگاهی، و حتی یکی از بستگانش، برتر تلقی می شد.
وقتی بیماری عمیق آمریکا را در نظر می گیریم که اساس آن استثمار آفریقایی ها و خویشاوندان جزئی آفریقایی بود، درک تراژدی وضعیت سیاسی امروز ما آسان تر می شود. جایی که آمریکا بیشتر از آن چیزی که بتواند بازپرداخت کند بدهکار است، و جایی که غارت و بردگی خود کشور غیرممکن نیست.
من خیلی آگاه بودم که ما فقیر هستیم. ما فقیر بودیم، زیرا برای افرادی کار میکردیم که صاحب تمام زمین، خانههای خوب و همه مدارس بودند. پدر و مادرم موفق شدند برای جامعه ما مدرسه بسازند، اما سفیدپوستان آن را سوزاندند تا ما را از تحصیل محروم کنند. بنابراین، ما یکی دیگر را ساختیم. ما از مبارزه برای آموزش در جامعه خود بسیار آگاه بودیم. سفیدها از ما متنفر بودند، اما ما نسبت به خودمان احساس عشق می کردیم. باید بگویم که ما در دوران کودکی تا حد زیادی از تحقیر و تحقیرهای روزانه والدینمان مصون بودیم.
سپس در 17 سالگی خانه را ترک کردم تا به جنبش علیه ستم نژادی و حقوق مدنی بپیوندم. پدر و مادرم از تعهد ما تا حدودی ترسیده بودند، اما عشق آنها به ما انرژی جنگیدن داده بود.
SL: در مورد پروفسور هوارد زین که در کالج اسپلمن می شناختید به ما بگویید. چگونه او را به یاد می آورید؟
AW: تمام جهان او را به عنوان یک مورخ مشهور و مترقی می شناسند. به نوبه خود او دوست من بود و متوجه شدم که او نیز فقیر بوده است. او در یک خانواده یهودی متواضع بزرگ شد. او مانند پدرش در کارخانههای کشتیسازی کار میکرد تا اینکه به ارتش فراخوانده شد، جایی که در طول جنگ جهانی دوم بمبافکن شد، وظیفهای که به او آموخت که هرگز در برابر خواستههای سیاستمدارانی که در خانه مینشینند، برای جنگ سر خم نکند.
هاوارد در اسپلمن به ما کمک کرد. مدرسه ما خیلی سختگیر بود و شورشی شدن سخت بود. اما من یک شورشی بودم، نه به خاطر اینکه شاعر بودم و زبان فرانسه می خواندم. من در خانه فرانسه مدرسه بودم و همه شاعران بزرگ را مطالعه کردم. آثارشان را ترجمه کردم. من در تظاهرات شرکت کردم و مطمئن شدم که دستگیر نمی شوم تا از مدرسه اخراج نشوم. در پایان، هوارد به دلیل دست داشتن در مبارزه با جداسازی نژادی از کار برکنار شد. بنابراین، تصمیم گرفتم برای همبستگی مدرسه را ترک کنم.
SL: چه شخصیت های دیگری تأثیر مهمی در زندگی شخصی و فعال شما داشتند؟
AW: استاتون لیند همچنین یک معلم تاریخ در همان مدرسه اسپلمن بود و تأثیر زیادی روی من داشت. او به هانوی سفر کرده بود تا از جنایات انجام شده در طول جنگ ویتنام مطلع شود. بعدها استاد دانشگاه ییل بود و به دلیل مخالفت با جنگ اخراج شد. او همچنین همیشه برای چیزی که به آن اعتقاد داشت دفاع می کرد.
من در طول زندگی ام خوش شانس بودم که توسط افرادی با ارزش های خوب احاطه شده ام که مراقب یکدیگر بودند و از صلح جهانی دفاع می کردند.
SL: شما با یک مرد سفیدپوست به نام ملوین روزنمن لونتال ازدواج کردید، حتی اگر ازدواج مختلط در ایالت جورجیا غیرقانونی بود. عواقب این اتحادیه در آمریکائی که از حقوق برابر برای همه سرباز زد چه بود؟
AW: ازدواج درونی در سراسر جنوب غیرقانونی بود، نه فقط در گرجستان که من در آن متولد شدم. ما در نیویورک ازدواج کردیم و خیلی خوشحال بودیم. سپس به می سی سی پی رفتیم تا از قانون سرپیچی کنیم و حکم قانونی نادرست را که ازدواج افراد خاصی را غیرقانونی می کرد، به چالش بکشیم. من زیاد طرفدار ازدواج نیستم. اما بعد از 300 یا 400 سال ظلم و ستم، نمیتوانستید مدام به مردم بگویید که نمیتوانند ازدواج کنند، نمیتوانند با کسی که دوستش دارند ازدواج کنند. بنابراین، شورش علیه این تبعیض بسیار طبیعی به نظر می رسید.
SL: ممکن است از تجربه خود به عنوان یک استاد دانشگاه برای ما بگویید؟
AW: این شغلی نبود که بیشتر از همه از آن لذت می بردم. من برخی از شاگردانم را دوست داشتم، اما اساساً این شغل برای بقا بود. من به بودجه نیاز داشتم تا بتوانم رمان هایم را بنویسم. همانطور که می دانید برای نوشتن یک کتاب به زمان، مکانی برای زندگی، منابعی برای تربیت فرزندان نیاز دارید.
در برکلی، در دانشگاه کالیفرنیا، دورهای به نام «دیدگاهها و روح» تدریس کردم. این فیلم بر داستانهای زنان برده تمرکز داشت و اینکه چگونه آنها توانستند به لطف تخیل معنوی باورنکردنی زنده بمانند که آنها را قادر میسازد تا از لحاظ ذهنی از بدبختی شدید فرار کنند و با مفهوم "خدا" خود پیوند برقرار کنند. به این ترتیب آنها در رنج خود شریک معنوی داشتند و می توانستند تحمل کنند.
SL: در سال 1982، شما اولین زن آفریقایی-آمریکایی بودید که برنده جایزه پولیتزر برای دهمین کتاب خود شد. "رنگ ارغوانی". چه چیزی برای شما تغییر کرد؟ آیا تاثیری بر نحوه تلقی زنان سیاه پوست در جامعه آمریکا داشته است؟
AW: مردم اغلب دوست دارند بگویند که این اولین رمان یک نویسنده سیاهپوست است که جایزه پولیتزر را دریافت می کند. اما باید به خاطر داشته باشید که در گذشته، سیاه پوستان عموماً برای جایزه پولیتزر در نظر گرفته نمی شدند. آمریکا مانند آفریقای جنوبی قدیم آپارتاید بود. حتی بسیاری از سیاه پوستان نتوانستند ناشر پیدا کنند. ریاکاری خاصی در همه اینها وجود دارد، زیرا به نظر میرسد ما میخواهیم مردم باور کنند که در تمام آن سالها، هر کسی - سفید یا سیاه پوست - میتواند برنده جایزه پولیتزر شود. این فقط درست نیست. حتی در هیئت داوری که این جایزه را به من اعطا کرد، حداقل یک نفر - یک زن سفیدپوست - کاملاً مخالف بود زیرا کتاب من در مورد آمریکایی های آفریقایی تبار بود که ظاهراً او هیچ چیز درباره آنها نمی دانست.
بسیاری از نویسندگان سیاه پوست درخشان هستند که باید هر جایزه قابل تصوری را، مدت ها قبل از تولد من، می بردند. این را می گویم زیرا می دانم که شما ساختار نژادپرستی در کشور ما را درک می کنید. آنها می گویند من تنها هستم، گویی هرگز نامزدهای احتمالی دیگری وجود نداشته است. بسیاری از نویسندگان سیاهپوست هستند که میتوانستند هر جایزهای را که پیشنهاد میشد، برنده شوند، اگر فقط قبل از پایان آپارتاید آمریکایی، اجازه رقابت به آنها داده میشد.
SL: شما می گویید "رنگ ارغوانی" برای بسیاری از مردم درمان است زیرا آنها را آزاد می کند و دلیل موفقیت آن نیز همین است.
AW: فکر میکنم این کتاب به زنان کمک میکند بفهمند که مجبور نیستند روابط با مردانی را بپذیرند که به سلامت جسمی و روانی آنها آسیب میزند. بسیاری از روابط دیگر در جهان وجود دارد. آنها می توانند با زنان دیگر رابطه داشته باشند و این یک رهایی بزرگ است. چرا باید فقط با مردها رابطه داشته باشید که کسی را پیدا نکرده اید که با شما خوب رفتار کند؟
این یک رهایی برای مردان نیز است. "آقا" یک شخصیت به خصوص نفرت انگیز است که متأسفانه بر اساس پدربزرگ محبوبم دهه ها قبل از تولد من ساخته شده است. این فرصتی است برای مردان تا ببینند که جنبه های دیگری در شخصیت خود دارند به غیر از وحشیگری زنان. آنها می توانند یاد بگیرند که زنان را برابر ببینند. غیر ممکن نیست.
بنابراین، من فکر می کنم این یک درمان بسیار خوب برای بسیاری از مردم در ایالات متحده، بلکه در سراسر جهان است، زیرا ظلم به زنان جهانی است. این واقعاً چیزی است که ارزش رفتار انسان را ندارد. نباید وجود داشته باشد، درست مانند کودک آزاری. در واقع، زنان اغلب در دوران بارداری مورد بدرفتاری قرار میگیرند، که واقعاً همه انسانها را تشویق میکند که از برنامههای شلوغ ما وقت بگذارند و به این فکر کنند که چرا اینطور است.
SL: قدیمی ترین شکل سلطه، سلطه مردان بر زنان است. شما کاملا متعهد به مبارزه برای حقوق زنان هستید. برای دستیابی به برابری واقعی چه باید کرد؟
AW: همه چیز باید انجام شود، که واقعاً ناامید کننده است. در کشور ما زنان حق سقط جنین را از دست داده اند. اگر نتوانید بدن خود را کنترل کنید، برده هستید. بنابراین، ما 100 سال به عقب برگشتهایم، یعنی مبارزه برای آزادی دائمی و ابدی است. حتی نیازی نیست به وضعیت اسفبار زنان در سایر نقاط جهان که هرگز نفسی از آزادی نبرده اند فکر کنیم.
من سالها، ده سال، روی ختنه زنان و خطراتی که برای مردم بهویژه در آفریقا و برخی از کشورهای خاورمیانه، بلکه در مناطق دیگر ایجاد میکند، کار کردم. این یکی از بزرگترین توهینهایی است که به بشریت میتوان تصور کرد.
SL: کدام علل برای شما منبع الهام بوده است؟
AW: انقلاب کوبا. وقتی متوجه شدم که فیدل از طرف افرادی صحبت می کند که دقیقاً شبیه والدین من هستند، افرادی که فرزندانشان کفش ندارند، باید مدارس خود را درست می کنند تا ببینند صاحب زمین آنها را می سوزاند، برای من بسیار طبیعی بود که احساس کنم که من یک برادر پیدا کرده بودم، یکی در دنیا بود که می توانست این همه بی عدالتی را ببیند و آنها را محکوم کند.
در کنارش چه بود. همچنین میخواهم به سلیا سانچز انقلابی اشاره کنم که به چه و فیدل بسیار نزدیک بود، اما به سختی از او یادی میشود. در کوبا، او مورد تجلیل قرار میگیرد، اما فراتر از مرزهای آن نادیده گرفته میشود، زیرا جهان فقط مرد انقلابی را میبیند، حتی اگر او نقشی اساسی در انقلاب کوبا داشته باشد.
SL: انقلاب کوبا برای شما نماد چیست؟ برای افرادی که قربانی ستم نژادی، اجتماعی، استعماری یا امپراتوری هستند، نماد چیست؟
AW: انقلاب کوبا نماد یک چیز است، از جمله: اگر شورش کنید، مجازات خواهید شد. کوبا به دلیل قیام و تلاش برای متفاوت بودن مجازات شد. بیایید با آن روبرو شویم: ظالم همیشه به دنبال مجازات مظلومی است که از شرایط او سر باز می زند. آنها زندگی را برای آنها غیرممکن می کنند و آنها را از وقف خود برای ساختن جامعه ای عادلانه تر باز می دارند. این دقیقاً همان چیزی است که در مورد کوبا اتفاق می افتد.
خب ما باید چی کار کنیم؟ آیا باید به شورش ادامه دهیم؟ آیا باید در ساختن یک سیستم متفاوت استقامت کنیم؟ آیا باید مقاومت کنیم؟ آیا باید تسلیم شویم؟
من اغلب به کوبا فکر می کنم که امروز در رنج است و همیشه رنج می برد. یادم می آید زمانی رفتم آنجا که بنزین نبود. بنزین خودروها تمام شد و مجبور شدند هل داده شوند. امروزه در کوبا غذا برای فقیرترین مردم کم است. کمبود دائمی وجود دارد.
این تصور شکست را ایجاد می کند، اما باید از خود سؤالات درستی بپرسیم. آیا زمانی که اکثر کوباییها که بدون انقلاب هرگز تحصیل نمیکردند، علیرغم وضعیت محاصرهای که در آن قرار دارند، دارای مدارک دانشگاهی هستند، شکست است؟ کوبایی هایی که در جستجوی زندگی بهتر کشور خود را ترک می کنند تحصیل کرده اند و فرصت های بهتری خواهند داشت. این چیزی است که باید تاکید کرد. کوبا واقعا موضوع جذابی است.
SL: نظر شما در مورد سیاست ایالات متحده در قبال کوبا چیست؟
AW: سیاست ایالات متحده یکی از مجازات های دسته جمعی است. به نظر می رسد که ما توسط کالوینیست های قرن هجدهم اداره می شویم، توسط افرادی که شما را در آتش می سوزانند. این یک سیاست نفرت انگیز است. این واقعاً نام بدی به آمریکا می دهد. من دوست دارم مردم عواقب چنین سنگدلی را درک کنند، زمانی که ما ادعا می کنیم یک کشور مسیحی هستیم. ما کاری می کنیم که بچه ها گرسنه بمانند، کفش نداشته باشند، سالمندان دارو نگیرند. به یاد دارم که از یک زایشگاه در کوبا بازدید کردم و تقریباً هیچ چیز وجود نداشت. صابون نبود نمیدانم کارکنان چگونه با کمبود امکانات، مکان را تا این حد تمیز نگه داشتند. خیلی غمگین بود
زندگی هرگز به پستی پاداش نمی دهد. این یکی از دلایلی است که کشور من بسیار رنج می برد. ما فکر می کنیم عالی هستیم، اما فقط به واقعیت در شهرهای خودمان نگاه کنید، با این همه مردم گرسنه و در خیابان ها زندگی می کنند. ما رنج میبریم زیرا رهبران ما، اگر تا به حال دلسوزی داشتهاند، تمام شفقت خود را از دست دادهاند.
SL: شما فیدل کاسترو را چندین بار ملاقات کردید. در مورد او چه می توانید به ما بگویید؟
AW: همانطور که همه می دانند او عاشق صحبت بود و حس شوخ طبعی خوبی داشت. او آگاه ترین فردی بود که تا به حال دیدم. از سوی دیگر، او تا به حال درباره ختنه زنان نشنیده بود و وقتی به او اشاره کردم، به معنای واقعی کلمه رنگ پرید. او بسیار آشفته بود و می خواست راهی برای پایان دادن به این عمل وحشیانه بیابد. عالی بود چون بالاخره مردی را دیدم که رنج زنان را احساس می کرد. قابل توجه بود. من او را خیلی دوست داشتم. من او را بسیار انسانی، با ذهنی بسیار باز یافتم.
من یاد گرفتم که نه او و نه چه رقصیدن بلد نیستند، که حیف است زیرا رقص برای درک ارتباط بدن با زمین و طبیعت بسیار ضروری است.
من همچنین تحت تأثیر توانایی او در گوش دادن قرار گرفتم. یک روز در یکی از جلساتمان، یک میز بزرگ بودیم و او به تک تک ما گوش داد. این چیزی است که هرگز در ایالات متحده اتفاق نمی افتد، اگر ما فرصتی برای تقسیم میز رئیس جمهور داشته باشیم.
SL: شما شعری با عنوان "صادق و وفادار" در ادای احترام به چه منتشر کردید. از او برایمان بگویید.
AW: من عاشق ترجمه اسامی هستم. ارنستو و فیدل در انگلیسی به معنای "صادق و وفادار" هستند. زیبا و شاعرانه است آنها هر دو جدی و وفادار بودند و به آرمان خود فداکار بودند. آنها ایمان تزلزل ناپذیر و عشق زیادی به مردم داشتند.
من این فرصت را داشتم که از دخمه ای که بقایای چه در سانتا کلارا در آن قرار دارد بازدید کنم. او ترور شده بود و مخفیانه در بولیوی دفن شده بود. هیچ کس نمی دانست کجاست. آن عکس وحشتناک بدن بی جان او را که در محاصره ژنرال ها و افرادی که در دستگیری او شرکت کرده بودند به یاد دارم. برای بسیاری از مردم در سراسر جهان بسیار دردناک بود. فیدل سپس به جستجو پرداخت و سرانجام جایی که بقایای او بود کشف شد و او به کوبا بازگردانده شد. من برای چه تحسین، احترام و عشق زیادی قائل هستم.
SL: شما متعهد به ترویج حقوق بشر هستید. با این حال، در غرب، کوبا اغلب در این موضوع مورد توجه قرار می گیرد. نظر شما در مورد این اتهامات چیست؟
AW: آنها معمولی هستند. اگر کوبا موفق می شد پروژه خود را بدون فشار خارجی انجام دهد، تقریباً همه کشورهای دیگر به استثنای کشورهای اسکاندیناوی به عقب نگاه می کردند. من فنلاند را خیلی دوست دارم. نخبگان از کوبا متنفرند زیرا کوبا سعی کرد چیزی جدید و متفاوت بسازد.
آنها می گویند کوبا می خواست کمونیست شود. به نظر من باید تاریخ را به خاطر بسپاریم. کوبا به اتحاد جماهیر شوروی نزدیکتر شد زیرا چاره دیگری نداشت. سیاست خصمانه ایالات متحده این جزیره را در چنان وضعیت فقیرانه ای فرو برد که مجبور به ایجاد اتحاد استراتژیک با مسکو شد.
آنها چه کار دیگری می توانند بکنند جز اینکه کوبا را متهم به شکست کنند، در حالی که تمام تلاش خود را برای خفه کردن کشور انجام داده اند؟ به یاد دارم که برنامه ای را دیدم با عنوان "چگونه کاسترو اقتصاد کوبا را ویران کرد". از کدام اقتصاد صحبت می کنیم؟ دهقانان - که در شرایط مشابه پدر و مادر من و مردم من زندگی می کردند - از طلوع تا غروب آفتاب نیشکر بریدند. آنها نه کفش داشتند، نه مدرسه و حتی خواندن و نوشتن هم بلد نبودند. این انقلاب بود که خواندن و نوشتن را به آنها آموخت.
SL: کسانی که امروز الهام بخش شما هستند چه کسانی هستند؟
SL: این مردم هستند که تسلیم نمی شوند. من از اینکه مردم چقدر انعطاف پذیر هستند شگفت زده شده ام. وضعیت خیلی وخیم به نظر می رسد. ما در آستانه جنگ جهانی سوم هستیم. همانطور که انیشتین گفت، اگر درگیری هسته ای داشته باشیم، جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ انجام می شود.
یه سازمانی هست به اسم کد صورتی که من واقعاً آن را دوست دارم، زیرا هرگز از عدالت طلبی، چه برای کوبا و چه برای کشورهای دیگر در سراسر جهان، دست برنداشته است. من افرادی را تحسین می کنم که با وجود سختی ها به مبارزه ادامه می دهند. من افرادی را تحسین می کنم که حقیقت را می بینند، اصول خود را رها نمی کنند، به اعتقادات خود وفادار می مانند، مانند فیدل، چه و سلیا.
SL: به نظر شما وظیفه روشنفکران چیست؟
AW: من فکر می کنم ما باید به اندازه کافی روشن فکر باشیم تا ببینیم چه چیزی واقعی است و اجازه ندهیم فریب آینه ها و دود را بخوریم. وضعیت جهان وحشتناک است و این وظیفه ماست که تا حد امکان هوشیار باشیم. این وظیفه ما در قبال مردمی است که در گذشته بسیار سخت جنگیده اند. ما نباید اجازه دهیم فریب قدرت های تاریکی را بخوریم که به خوبی می دانند چگونه واقعیت را دستکاری کنند.
SL: امروز چه چیزی شما را عصبانی می کند؟
AW: من از مقیاس قاچاق کودکان رسوا شده ام. ما داستان های وحشتناکی در مورد اردوگاه های کار اجباری کودکان و قاچاق کودکان می شنویم. بسیاری از این کودکان برای قاچاق اعضای بدن استفاده می شوند. تصور اینکه بشریت آنقدر پایین آمده است که تجارت با کودکان انجام می شود، وحشتناک است. این تکان دهنده است و چیزی که هرگز در کوبا نخواهید دید!
SL: اجازه دهید با یکی از نقل قول های شما به پایان برسانیم: "عشق اساس تغییر و دگرگونی است".
AW: اگر در قلب خود عشق داشته باشید، راهنمایی خواهید شد که چه کسی به عشق نیاز دارد و چه کسی به عشق پاسخ می دهد. توضیح این موضوع برای افرادی که آن را درک نمی کنند کمی دشوار است. تقریباً مانند یک زبان فراموش شده، یک احساس فراموش شده است. لئونارد کوهن می گوید: عشق تنها موتور بقا است. و این درست است. اگر فکر کنیم بدون عشق می توانیم این کار را انجام دهیم، به جایی نمی رسیم. این فقط ممکن نیست.
ما باید به خودمان، به همه چیز اطرافمان، به گیاهان، حیوانات و آب عشق بورزیم. عشق به کلمه ای تبدیل شده است که بیش از حد استفاده می شود که مردم بدون هیچ احساسی به آن می گویند. عشق را در قلب خود پرورش دهید زیرا این تنها امید ما برای زنده ماندن و شاد بودن است.
همه ما شایسته شاد بودن هستیم. خوشبختی چیزی دست نیافتنی نیست. ما باید سعی کنیم کشف کنیم که واقعاً چه چیزی ما را خوشحال می کند و عشق یکی از چیزهایی است که قطعا ما را خوشحال می کند. من در مورد عشق عاشقانه صحبت نمی کنم، اگرچه قدرت عاطفی زیادی وجود دارد که می توان از دوست داشتن فداکارانه شخص دیگری به دست آورد. من بیشتر از عشق کیهانی صحبت می کنم که ریشه در قدردانی از وجود صرف ما در چنین شگفتی مانند این جهان، این جهان است، جایی که انسان ها خود مخلوقات خارق العاده ای هستند، مانند هر چیز دیگری که در اینجا وجود دارد.
سلیم لمرانی دارای مدرک دکترای مطالعات ایبری و آمریکای لاتین از دانشگاه سوربن و استاد تاریخ آمریکای لاتین در دانشگاه د لا رئونیون است که در روابط بین کوبا و ایالات متحده تخصص دارد.
آخرین کتاب او به زبان انگلیسی است کوبا، رسانه ها و چالش بی طرفی: https://monthlyreview.org/product/cuba_the_media_and_the_challenge_of_impartiality/
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
1 اظهار نظر
این یکی از بهترین مصاحبه هایی است که تا به حال خوانده ام. من عاشق آلیس واکر هستم و از کارکنان ZNetwork بسیار سپاسگزارم. من در ایالات متحده به دنیا آمدم، تحصیل کرده بودم و در سیستم ایالات متحده به بردگی فکر کردم. (باید بگویم من یک مرد سفیدپوست به دنیا آمدم. اما به نوعی از نادرستی و ترس و ناآگاهی فرهنگی که در آن متولد شدم فرار کردم. خوشبختانه در دوران دبیرستان با دانش آموزانی که به آمریکا آمده بودند آشنا شدم. بدون اینکه بدانم، این آغازی بود برای یافتن آزادی من در نهایت به عنوان یک فرد میانسال، به آمریکای لاتین مهاجرت کردم و در دو کشور مختلف زندگی کردم که در آنها آزاد بودم که یاد بگیرم و پیشرفت کنم من جان سالم به در بردم و به شدت تغییر کردم، به همراه بسیاری از متفکران، نویسندگان و انقلابیون بزرگ دیگر به درک و احترام رسیدم، من در آمریکای لاتین تدریس کردم از شاگردان من یک آرژانتینی به نام مانوئل بود از مارکسیسم و انقلاب اجتماعی او شجاع و غیرخشونت بود، اما باهوش بود و در ابتدا دانش آموز 17 ساله یکی از معلمان مهم من شد. امروز او در 40 سالگی است و هنوز یک متفکر درخشان است. افراد دیگری هم بودند که نمیتوان نام برد، اما افرادی مانند ادواردو گالیانو، سرخیو رامیرز و بسیاری که نامشان را نمیشناسید.