اورول و کاپون
بانک جهانی به سرپرستی جیمز ولفنسون مشکلی را برای ولفوویتز نئوکان ایجاد کرده است. بانک جهانی، اگرچه تحت سلطه ایالات متحده است که 16.2 درصد از سهام رای را در اختیار دارد، اما به چندجانبه گرایی وفاداری نهادی دارد. از آنجایی که یکجانبه گرایی ایالات متحده که توسط نئومحافظات آمریکا حمایت می شود، به بنیان سازمان ملل متحد، که مظهر نهادی چندجانبه گرایی است، دست می دهد، تضاد قابل پیش بینی بین دو گرگ وجود دارد. گرگ بانک جهانی یک نئولیبرال است، در حالی که گرگ وزارت دفاع یک نئومحافظه کار است.
-هنری سی کی لیو
21 آوریل 2003، 1200 PDT (FTW) - آقای لیو، که یک شرکت سرمایه گذاری را اداره می کند و در مورد "هژمونی دلار" نوشته است، یک میخ دیگر به سرش زده است. من تشویق کننده رسانه های سرگرمی را اضافه می کنم
گرگ بلیتزر ، پنتاگون CNN در شهر کویت ، به عنوان نماینده نئون پرس ؛ نئون - یک عنصر بی رنگ ، بی اثر و گازی است که روی فرمان روشن می شود.
تبریک خود حکومت نظامی در حال حاضر تنها با ناامیدی کسانی که در اولین روزهای مقاومت غیرمنتظره عراق تشنه شکست تاکتیکی آمریکا در عراق بودند، مطابقت دارد.
این به این دلیل است که مردم سر به اعداد و ارقام ندارند. همان حسابی که قبل از شروع تجاوزات بوشیست ها به طور جدی به ما می گفت که عراقی ها نمی توانند آمریکایی ها را شکست دهند، باید به ضد امپریالیست های ضعیف القلب نیز بگوید که قدرت نظامی ایالات متحده بی نهایت نیست. اما کسانی که فانتزی و ناامیدی را ارزشمند می دانند، امپرسیونیست باقی می مانند و به وزنه ها و اندازه ها حساسیت دارند.
یکی از عزیزان من اخیراً درگذشت - مارک جونز - که اصرار داشت چیزها را با قاطعیت درک کند، به ویژه مهم ترین چیزهایی که ممکن است به دلیل یک پارادوکس عاطفی از آنها چشم پوشی کنیم - مانند این واقعیت که ما اکنون مطمئناً وارد یک دوره بسیار تاریک از تاریخ بشر هستیم. فرصتهای تاریخی برای رهایی بشر با قطعیت برابر وجود دارد. آنها مواقعی هستند که به عمیقترین شفقت و بیعلاقهترین – و گاهی بیرحمترین – حیلهگری ما نیاز دارند.
با این روحیه، بیایید ماجراجویی در عراق را مرور کنیم.
طرح جنگی رامسفلد در 20 مارس آغاز شد، با این انتظار که پیشرفت فناوری پیشرفته به سمت شمال از کویت تمام مشکلات عمده تاکتیکی را ظرف دو روز حل کند. همزمان، طرح دیگری از رامسفلد به نام حملات «قطع سر» برای هدف قرار دادن صدام حسین اجرا شد. تمام این سرمایه گذاری طوری طراحی شده بود که مانند بیل گیتس با سزار ملاقات کند.
در عوض، مانند ملاقات اورول با آل کاپون از بین رفت.
البته جنبه اورولی یک مطبوعات آمریکایی بود که دیگر نمیتوانست حتی کمترین ادعای روزنامهنگاری را داشته باشد و ادغام کامل آن با وزارت دفاع، بهویژه فرماندهی مرکزی (CENTCOM) بود.
شروع کاذب
تقریباً بلافاصله پس از عبور اولین تانکها از خطوط حرکت خود به جنوب عراق، ما شاهد منظره سورئال و تکراری سنتکام-دروغ روز بودیم - رژه پزشکان اسپین از ارتش، که شامل فرمانده واقعی میشد. تامی فرانک، که ادعاهای اشتباه و اغلب مضحک درباره پیشرفت تجاوزات خود را مطرح میکردند - حتی زمانی که کل دیوانگی رامسفلد در برابر چشمان جهان در برابر مقاومت پراکنده، اما بسیار شجاعانه و کاملاً غیرمنتظره عراق آشکار شد.
ام قصر افتاده بود. خوب، هنوز نه. بصره گرفته شد. خوب، هنوز نه. یک تیپ از عراقی ها تسلیم شدند. اوه آمار تلفات نادرست ستون های گارد جمهوری خواه فانتوم در حال پیشروی به سمت جنوب. شایعات مرده صدام هر روز منتشر می شود. سایت های سلاح های شیمیایی کشف شد، سپس کشف نشد. قربانیان بمب های آمریکایی واقعاً ناشی از ریزش زباله های ضدهوایی از سوی عراقی ها بود.
داستان های وحشیانه، دروغ های آشکار و منطقی سازی های بعدی توسط سی ان ان، ام اس ان بی سی و فاکس، در میان تمام موارد دیگر، به طور غیرانتقادی برای عموم مردم آمریکا تکرار شد (قابل توجه ترین استثنا سیاه پوستان آمریکایی هستند که تا حد زیادی نسبت به کل شرکت بدبین هستند). . خبرنگاران درون بستر («جاسازی شده») که کاملاً در واحدهای نظامی ایالات متحده غوطه ور شده بودند – خودسانسوری، بر اساس شناسایی عمیق و وابستگی مطلق به آن واحدها – تصاویر از پیش نمایش داده شده را تقریباً دقیقه به دقیقه و جهان را ارسال کردند. اولین جنگ واقعاً مدیریت شده خود را دید.
سپس شکاف هایی در داستان ها ایجاد شد. اینترنت به روزنامه نگاری قانونی اجازه داد تا شبکه خبری CENTCOM را به پایان برساند. و ژنرالها، که از گستاخی متکبرانه دونالد رامسفلد سر در گم بودند و از شکستهای میدانی آگاه بودند، شروع به «نشت» کردند.
شصت مایل دورتر از بغداد، تمام پیشروی ها متوقف شد. سنتکام "مکث عملیاتی" را به عنوان تمرین انعطاف پذیری، "همه بخشی از برنامه" توضیح داد.
در 27 مارس، بوش و پسرش تونی بلر یک جلسه اضطراری داشتند.
بمباران بغداد، که تا آن زمان محتاطانه بود، تشدید شد - تقریباً یک اقدام بیهوده از خشم ناامیدکننده. روزنامهنگاران مستقل گزارش دادند که همان اهداف در شش شب متوالی از هوا مورد اصابت قرار گرفتهاند.
ژنرال ها به تخته رسم برگشتند. پیاده نظام چهارم، که تجهیزاتش در اقیانوس به گل نشسته بود، زمانی که دولت ترکیه آمریکایی ها را از جبهه شمالی خود محروم کرد، آماده استقرار به عنوان تقویت شد. خطوط تدارکات با انحراف قدرت رزمی به سمت امنیت کاروان، به منظور تامین مجدد نقاط ارتش پیشرو در امتداد دره فرات و تفنگداران دریایی در امتداد دجله، تقویت شد. آب برخی از نیروها کم بود و به یک MRE در روز می رسید. طوفان شن موتور آبرامز، بردلی و هلیکوپترها را خورده بود و سوخت کم بود.
در 27 مارس، تیپ 173 هوابرد در حالی که نیروهای امنیتی کرد روی زمین منتظر بودند، با چتر به فرودگاه حریر شمال عراق رفت. سنتکام از این عملیات به عنوان "باز کردن یک جبهه شمالی" یاد کرد.
در 29 مارس، یک بمبگذار انتحاری در نجف چهار نفر از نیروهای امنیتی و قواعد نامزدی (ROE) را کشت. اکنون جنگ برای سربازان و تفنگداران دریایی آمریکایی که یک قدم به دشمن دیدن کل مردم عراق نزدیکتر شده بودند، شخصیتی شبیه ویتنام به خود می گرفت. پس از آن بود که مطبوعات غیر در رختخواب از خارج از ایالات متحده شروع به ارسال عکسهای سربازان کشته شده عراقی کردند، سرهایی که در کنار پرچمهای سفید منفجر شده بودند و سربازان آمریکایی فکر نمیکردند آنها را از صحنه خارج کنند. و غیرنظامیان به طور معمول در ایست های بازرسی ایالات متحده به صورت دسته جمعی تیرباران می شوند.
زمانی که «مکث عملیاتی» شروع شد و مواضع ایالات متحده تقریباً به تأسیسات نیمه دائمی تبدیل شدند، ژنرالها عصبی شدند که طعمهای برای حملات چریکی میشوند. سنتکام در 31 مارس گفت که ایالات متحده
ممکن است هفته ها صبر کند تا حمله به بغداد را آغاز کند، احتمالاً ترفندی برای فریب دادن مدافعان بغداد به فضای باز برای تقویت مواضع تا آنها ممکن است به طور مؤثرتری از طریق هوا مورد حمله قرار گیرند. در همان روز، رابین کوک، رهبر سابق تشویق برای حمله امپراتوری به یوگسلاوی، انتقاد شدیدی از تونی بلر به راه انداخت.
سرخوشی شروع به سرایت جهان عرب کرد. مردم شروع به شناسایی سرسختی این مدافعان عراقی میهن خود در برابر جنگ طلبی نظامیگری آمریکا کردند. بسیاری از ضد امپریالیست ها در خارج از جهان عرب به همین اشکال مبتلا شدند. بدون سر به اعداد.
باران اورانیوم
بمبها دوباره بر بغداد باریدند. کالین پاول در تلاش بود تا ترک ها را آرام کند. رامسفلد - که با تحقیر عمیقی گزیده شده بود - شروع به ایجاد صداهای تهدیدآمیز برای ایرانیان و سوری ها کرد، در حالی که طوفان سرزنش ها در واشنگتن موج می زد و خط تدارکات ناف آسیب دیده از کویت تعمیر شد.
تا 1 آوریل، نیروهای زمینی ایالات متحده در نقطه، سوخت گیری و بازسازی کردند و آنها آماده بودند تا حمله را از سر بگیرند. پیشروی محتاطانه شمال در دوم آغاز شد و لشکر پیاده نظام 2 (مکانیزه) با پشتیبانی چتربازان 3 و بالگردهای آپاچی از 82 به سمت شکاف کربلا پیشروی کردند و نیروی اعزامی دریایی یکم در الکوت در دره دجله حرکت کردند. نیروهای ویژه در شمال با کردها سازماندهی میکردند، زیرا تدارکات از طریق هوا برای حمله به موصل و کرکوک (جایی که برخی از غنیترین میادین نفتی در جهان قرار دارند) انجام میشد.
عراقیها در شکاف کربلا با یک اقدام تاخیری مبارزه کردند، اما درگیریهای متعدد به فرماندهان آمریکایی تجربیات لازم را برای توسعه اقدامات متقابل در برابر تاکتیکهای نامتقارن جدید عراقیها که توسط روسیه آموزش داده شده بود، داد و عراقیها اکنون شروع به از دست دادن فرماندهی و رنج میکنند. کنترل و همچنین فقدان واقعی سازگاری تاکتیکی جدید. با این حال، فرماندهان آمریکایی خود را انطباق داده بودند و مزیت فناوری، دم لجستیکی و بالاتر از همه برتری هوایی خود را بازیافتند.
تلفات جنگی عراق وحشتناک بود، و در کوتاه مدت، لشکرهای نبوکدنصر و مدینه گارد جمهوری به بغداد ذوب شدند و کمین های کوچکی در طول مسیر باقی گذاشتند تا آمریکایی ها را به تأخیر بیندازند.
شلیک تسلیحات ضد هوایی گرانبها به حکم مرگ تبدیل شد و تریپل-A عراقی احتمالاً فراتر از بغداد به سمت شمال بازنشسته شد. و فرماندهان ایالات متحده یک ادغام یکپارچه از A-10 Warthogs را با واحدهای زمینی ایجاد کرده بودند تا دفاع را پیش از حملات زمینی باز کنند.
A-10 یک تفنگ 30 میلیمتری گاتلینگ است که بدنهای در اطراف آن تعبیه شده است و 3,000 گلوله در دقیقه گلولههای آلیاژ اورانیوم ضعیف شده شلیک میکند. نسبتاً کند است، بنابراین تنها زمانی می توان از آن به خوبی استفاده کرد که برتری کامل هوا وجود داشته باشد. اما یکی از چابک ترین هواپیماهای بال ثابت تاریخ است. در یک ثانیه، A-10 می تواند یک تانک را به پوسته سوخته تبدیل کند یا یک موقعیت جنگی را بشکند. A-10 ها با کار به صورت جفت می توانند یک ساختمان چند طبقه را در مدت پنج دقیقه خراب کنند، یا - همانطور که ژنرال بری مک کافری در سال 1991 نشان داد - می توانند یک ستون در حال عقب نشینی متشکل از هزاران مرد و صدها تانک را به پرونده ای پر پیچ و خم از خرابه های در حال دود تبدیل کنند. و اجساد تکه تکه شده
اجساد اکنون به یک پدیده آشنا برای نسل جدید سربازان آمریکایی تبدیل شده است. بسیاری از آنها اکنون با سر خود پر از اجساد و بدن آنها پر از اورانیوم تخلیه شده باز می گردند. آنها لحظه ای از مسمومیت های مسمومیت را در ملاء عام خواهند داشت و اجساد به صورت خصوصی روی آنها می روند. سپس DU دزدکی روی آنها خواهد رفت.
بعضی ها یاد می گیرند با اجساد زندگی کنند. برخی یاد می گیرند که از آزادی کشتن لذت ببرند و ذائقه آن را توسعه دهند. مردانگی کامل جامعه شناسی است. یک تفنگدار جوان که به تازگی یک زن را در یک ایست بازرسی کشته بود، در واقع گفت: "جوجه در راه بود." گانگستر بدجنس.
دیگران، با محو شدن ستایش گذرا، عقیم بودن روانهای زخمی خود را حس میکنند که با بیثباتی فرهنگ مصرفکننده رو به زوال روشن شده است و بیگانگی آنها به اعتیاد، روان پریشی و خودکشی تبدیل میشود. و سپس ما آنها را آسیب شناسی خواهیم دید.
ما این آسیب شناسی را در 3 آوریل ندیدیم، نه در سربازان، نه در خودمان و نه در CNN. مانند هوا، بیگانگی را نفس می کشیم تا زمانی که آن را بدیهی تلقی کنیم. در 3 آوریل، ما شاهد تصرف فرودگاه صدام حسین در حومه بغداد بودیم و CENTCOM رهبری تشویق را بر عهده داشت.
پهپادهای حیوان خانگی رامسفلد مانند پشههای رودخانه دجله شروع به وزوز کردن کردند
بغداد، تلاش می کند خود را با 37 میلیون دلار برای گلوبال هاوکس، 40 میلیون دلار برای شکارچیان (بدون در نظر گرفتن سال ها پول تحقیق و توسعه) اثبات کند. آنها عکس هایی از عراقی ها گرفتند که به سمت آنها به سمت آسمان نشانه رفته بودند، در حالی که رزمندگان برای فرار از نگاه دیجیتالی خود، اقدام متقابل پیچیده ای را انجام دادند که از زیر دریچه ای عبور کردند. سپس هواپیماهای واقعی آمدند.
A-10 دوباره، مانند طوفان های مرگباری که حومه بغداد را درنوردند، خانه ها و تاریخ های شهر باستانی را پیش از حمله زمینی بعدی به زباله دانی کردند.
این استراتژی جدید بود: قتل تدریجی. و شروع به جلب توجه کرد.
فرودگاه صدام حسین توسط اشغالگران تغییر نام داد. علی حسن المجید - «علی شیمیایی» در هیاهوی مطبوعات برای یافتن کاریکاتورهای جدید برای توهماتشان - بمباران شد و این داستان برای روزها دامن زده شد - آخرین پرده دودی که گله آمریکا را به خود مشغول کرده تا بیدار نشود. اجساد بدون کاریکاتور
جنگ نمادها
پیاده نظام سوم در 3 آوریل یورش کوچک خود را به بغداد انجام داد - یک شناسایی در حال اجرا - با مقاومت پراکنده اما خشمگین کسانی روبرو شد که در کمین درها در حالی که هواپیماهای بدون سرنشین یک روز قبل بی اختیار پرواز می کردند. بیمارستانهای بغداد اکنون غرق شده بودند، جسدهایی که زیر پتوها در گوشه اتاق خوابیده بودند، بحرانیترین آنها برای مرگ باقی مانده بودند در حالی که پزشکان و پرستاران شبانه روز برای نجات افراد قابل نجات با منابع ناچیز کار میکردند. گزارشهایی از رسانههای سازگار فیلتر شد مبنی بر اینکه طبقات در خون انسان شنا میکنند.
جنگجویان عراقی - که اکنون نمادی برای یک جهان عرب امیدوار و تحقیر شده است - واقعیت را غیر نمادین می دیدند. تاکتیکهای جدید آنها که توسط روسیه آموزش داده شده بود، با لغو جنگ سایبری رامسفلد و انطباق آمریکا با ارسال خون به خیابانها با هواپیماهای A-10 مواجه شد. تمرکززدایی آنها - در ابتدا یک مزیت، حتی زمانی که به روشی اغلب آماتوری و به طرز غم انگیزی پرهزینه به کار می رفت - اکنون در مواجهه با باران مرگبار اورانیوم به یک آشفتگی ساده تبدیل شده است.
ایالات متحده در صورت لزوم عزم خود را برای تسخیر بغداد نشان می داد و در صورت لزوم آن را به آوار تبدیل می کرد و غیرنظامیان قیمت وحشتناکی را پرداخت می کردند. حتی برخی از «چپها» که با خیال راحت در اروپا و ایالات متحده محصور شده بودند، علناً شروع به پوشیدن لباس رزمندگان عراقی کردند که بهای نهایی را برای تبدیل بغداد به آرماگدون پرداخت نکرده بودند.
چراغها در بغداد خاموش شد و نیروهای آمریکایی مسیری را به سمت کرانههای دجله پاره کردند. در 7 آوریل، ایالات متحده مهمات سنگر شکن خود را در خانه ای آزمایش کرد که آنها ادعا می کردند که فکر می کردند صدام در آن پنهان شده است. مطبوعات ایالات متحده به تلفات غیرنظامیان، از جمله کودکان اشاره اندکی کردند، زیرا سی ان ان و همکاران، در یک جنون سه روزه دیگر درباره وضعیت احشایی یک مرد وارد شدند.
کشتن غیرنظامیان در حال حاضر امری عادی بود. این توصیف دلخراش از Laurent Van der Stockt، عکاس آژانس گاما با مجله نیویورک تایمز:
صبح روز 7 آوریل، تفنگداران دریایی تصمیم گرفتند از روی پل عبور کنند. یک گلوله به یک نفربر زرهی سقوط کرد. دو تفنگدار دریایی کشته شدند. عبور و مرور جنبه تراژیک به خود گرفت. سربازها استرس داشتند، تب داشتند. آنها فریاد می زدند. به نظر می رسید خطر آنقدرها هم زیاد نبود، بنابراین پیشرفت آنها را دنبال کردم. آنها زوزه می کشیدند، دستورات و مواضع را به یکدیگر فریاد می زدند. به نظر چیزی بین یک خیال، اسطوره و شرطی بود. این عملیات به عبور از پل روی رودخانه کوای تبدیل شد.
بعداً زمین های باز وجود داشت. تفنگداران دریایی در حال پیشروی بودند و در پشت تپههای خاک پنهان میشدند. آنها هنوز واقعاً در تنش بودند. یک وانت آبی کوچک به سمت کاروان حرکت می کرد. سه تیر اخطار نه چندان دقیق شلیک شد. تیراندازی قرار بود وانت را متوقف کند. ون به رانندگی ادامه داد، یک دور برگشت، پناه گرفت و سپس به آرامی برگشت. تفنگداران دریایی آتش گشودند. گندش در آمد. همه جا شلیک می کردند. صدای فریاد " شلیک کن" را می شنید. سکوتی که حاکم شد، طاقت فرسا بود. دو مرد و یک زن به تازگی با گلوله شلیک شده بودند. پس این دشمن بود، تهدید.
وسیله نقلیه دوم حرکت کرد. همان سناریو تکرار شد. سرنشینان آن در دم کشته شدند. پدربزرگ با عصا در پیاده رو آهسته راه می رفت. او را هم کشتند. همانند پیرمرد، تفنگداران دریایی به یک SUV که در امتداد ساحل رودخانه حرکت می کرد، شلیک کردند که خیلی به آنها نزدیک می شد. خودرو پر از گلوله واژگون شد. دو زن و یک کودک به طرز معجزه آسایی هنوز زنده بودند. به آوارها پناه بردند. چند ثانیه بعد، در حالی که یک تانک یک تیر کوتاه به آن شلیک کرد، آن را تکه تکه کرد.
تفنگداران دریایی با زنده ماندن و رویارویی با هر نوع دشمن شرطی شده اند که به هر قیمتی به هدف خود برسند. آنها از قدرت شلیک نامتناسب استفاده می کنند. این نیروهای سرسخت، به دنبال هزاران تجهیزات، با پشتیبانی از قدرت توپخانه فوقالعاده، محافظت شده توسط جتهای جنگنده و هلیکوپترهای پیشرفته، بر روی ساکنان محلی که مطلقاً چیزی از آنچه در جریان است، تیراندازی میکردند.
با چشمان خودم دیدم که در عرض دو روز حدود پانزده غیرنظامی کشته شدند. من آنقدر جنگ را پشت سر گذاشته ام تا بدانم که همیشه کثیف است و غیرنظامیان همیشه اولین قربانیان هستند. اما شکلی که اینجا داشت اتفاق می افتاد، دیوانه کننده بود.
مقاومت در جیبها کوچک شده بود، برخی هنوز مصمم بودند، و خیلی ساده پشت این پرده شجاع ناپدید میشدند. دهها هزار جنگجوی عراقی تا به امروز مفقود شدهاند و گمانهزنیها مبنی بر اینکه ممکن است در نهایت از سوریه بهعنوان نقطهای برای انجام عملیاتها در کشورشان استفاده کنند، دولت آمریکا را وادار کرده است که شمشیرهای خود را به لرزه درآورد، حتی با وجود تواناییاش برای جنگ. به طور موثر هر جای دیگری در جهان در حال حاضر نزدیک به صفر است.
اگر زمانی برای دست زدن به بینی در ایالات متحده وجود داشته باشد، اکنون است. آنها یک سگ بزرگ در انتهای یک زنجیره ضخیم هستند.
فریاد امپراتوری در مورد این حمله کجرو با این آگاهی که - برخلاف تمام مزخرفات در مورد انهدام یگانهای عراقی - جسورانهترین فداکاریها توسط رزمندگان عراقی نه در رویاروییهای متعارف، بلکه در تاکتیکهای تاخیری انجام شد، در پشت صحنه خدشهدار میشود. آن تاکتیک ها جواب داد. عراقی ها از بیزاری ایالات متحده نسبت به تلفات زیاد "دوستانه" و وسواس آنها در "حفاظت از نیرو" به خوبی استفاده کردند.
واقعیت این است که ، سهم شیر از نیروهای عراقی ، عقب نشینی منظم را مدیریت کرد ... در جایی ... و ایالات متحده مظنون به سوریه است. شاید. شاید هنوز در عراق هستند. شاید آنها دست از کار کشیدند. شاید نه.
هنوز هزاران تانک و نفربر زرهی در عراق گمنام هستند و آنها خود را فراری ندادند. صدها هزار سلاح سبک. حداکثر 3,000 موشک ضد زره هدایت شونده سیمی. بیش از 1,500 قبضه توپ، نیم دوجین پرتابگر SCUD، بیش از 1,000 سلاح ضد هوایی سبک MOWAG و همچنین یک منبع مناسب موشک های سطح به هوا شلیک نشده، ده ها هلیکوپتر تهاجمی هند، چندین هلیکوپتر کوچکتر، و بیش از دوجین PC- هواپیماهای بال ثابت 7 و PC-9.
این اعداد و ارقام، فرماندهان ارتش ایالات متحده را چنان که باید آزار می دهد.
در 8 آوریل، ایالات متحده با حمله عمدی به کاروانی با سفیر روسیه، محدودیتهای جدید معافیت از مجازات خود را آزمایش کرد و سپس ادعا کرد که این یک «تقاطع» بوده است. تنها چند روز قبل، رامسفلد در یکی از پیکه های مکرر خود، صداهای تهدیدآمیزی برای روس ها ایجاد کرده بود.
الجزیره چند روز پیش در یک جلسه توجیهی CENTCOM به دلیل جسارت نشان دادن مردگان آمریکایی (و در نتیجه کاهش حمایت داخلی از ماجراجویی) علناً مورد تنبیه قرار گرفته بود. باید توجه می کردند.
زمانی که الجزیره در افغانستان به روزنامه نگاری می پرداخت، آمریکایی ها بدون عذرخواهی دفاتر آنها را بمباران کردند.
در 8 آوریل، نیروهای آمریکایی دفاتر الجزیره در بغداد را منهدم کردند و به طور همزمان به خبرنگاران مستقل در هتل فلسطین حمله کردند. نمادگرایی این نام در جهان عرب از بین نرفت ، زیرا ایالات متحده امکان از بین بردن شاهدان را آزمایش کرد.
ضد نمادیت روز بعد مستقر شد. در حالی که ایالات متحده به کشتار ادامه داد و از سه جهت به سمت بغداد رانده شد و حمله خود را برای تصرف کرکوک آغاز کرد، ارتش آمریکا جمعیت کمی را در اطراف مجسمه صدام حسین جمع کرد، سپس در حالی که جمعیت جعلی تشویق می کردند، آن را پایین کشیدند. مطبوعات داخل بستر ، در یک صفحه نمایش بی شرمانه و برده ، لنزهای خود را محکم نگه می داشت تا اوباش پراکنده بزرگتر شود. این تصویر هنوز هم امروز پخش میشود - مدتها پس از اینکه بارها و بارها به عنوان یک کلاهبرداری بیمعنی افشا شد. آنها حتی از نشان دادن پرچم آمریکا که یک تفنگدار جوان بیش از حد مشتاق برای پوشاندن صورت مجسمه استفاده کرده بود، خودداری کردند. کمی نمادگرایی بیش از حد وجود دارد.
رامسفلد یک بار تلویزیون را ترک کرد و بارها و بارها گفت: «این یک رهایی است، یک رهایی است، یک رهایی است».
سپس غارت آغاز شد و ایالات متحده ایستاد. من آن را در هائیتی دیدم. بگذارید هرج و مرج برای مدتی مهار شود و آنها برای نظم التماس خواهند کرد، حتی اگر از محله های ناخواسته باشد. برخی از تأسیسات مانند ساختمان وزارت نفت محافظت می شد. بعد از آن به نظر من نمادین ترین رویداد جنگ بود.
عراق مهد جغرافیایی و فرهنگی تمدن غرب است. ارتش ایالات متحده برای حمله به این مهد تمدن فرستاده شد و ارتش ایالات متحده غارت موزه باستان شناسی را آغاز کرد، جایی که 7,000 سال آثار باستانی گرانبها برای آیندگان نگهداری می شد. شاهدان عینی گزارش می دهند که قبل از شروع غارت، آمریکایی ها خیابان ها را با شلیک گلوله پاک می کردند. سپس جلوی موزه ایستادند و شروع به تیراندازی به داخل آن کردند. من در یک گزارش سی ان ان سوراخ یک دور تانک را در جلو دیدم، بسیار بلندتر از آن که یک غارتگر بتواند به آن برسد. آنها دو نگهبان سودانی را در مقابل ساختمان اداری به قتل رساندند، سپس از طریق مترجمان عربی ارتش آمریکا به غارتگران دستور دادند تا وارد ساختمان شده و آن را تخلیه کنند. تا 15 آوریل، آرشیو ملی نیز، جایی که میلیون ها صفحه از اسناد تاریخی، با قدمت چند قرن، نگهداری می شد، غارت شد، و اسناد گرانبها توسط اوباش خیابانی سوزانده شد، در حالی که ارتش ایالات متحده از خود راضی نگاه می کرد.
امپریالیسم غیرمخالف و اخلاقی
بقیه داستان میتواند مانند یک مهلت به نظر برسد. کرکوک سقوط کرد. موصل سقوط کرد. اما تازه شروع شده است اکنون سیاست شروع می شود، و ما خواهیم دید که ما در اینجا چه نوع بچه قیر داریم.
"پیروزی" نظامی امن است. گانگسترهای واشنگتن زمین جدید خود را برده اند، ببینیم آیا می توانند آن را حفظ کنند یا خیر. قطعا هیچ حمله ای به سوریه نخواهد بود. باز هم، کسانی که از این می ترسند، حسابی، سیاسی یا نظامی انجام نداده اند. ایالات متحده دامنه نظامی خود را تقریباً تا حد معمول خود، شماره یک گسترش داده است، و هدف اروپا و چین بود و نفت عراق هدف استراتژیک بود.
ضد امپریالیست ها، همه افراد دارای شجاعت اخلاقی، باید از دادن اجازه دادن به این گانگسترها و مطبوعات متفکر آنها دست بردارند و از ناسزاگویی گیج کننده طبقه حاکم با انگیزه های طبقه حاکم دست بردارند.
مزخرفات آخرالزمانی بوشی ها در مورد شیطان، برای جناح راست مسیحی در ایالات متحده است که معتقدند این دوره تحقق پیشگویی کتاب مقدس است. آنها بخش مهمی از پایگاه مردمی حکومت بوش در ایالات متحده و - به عنوان مسیحی صهیونیست - بخشی از لابی قدرتمند اسرائیلی هستند. اما طرح نومحافظهکاران، که چند سال پیش برای جهش بر این دوره از بحران شدید هژمونی ایالات متحده ارائه شد، سکولاریسم سختبینانه است. ضعف واقعی آنها نزدیک بینی بورژوایی و غرور باورنکردنی است. آنها طبق قانون اساسی از درک تاریخ به عنوان فرآیندی که توده ها را درگیر می کند ناتوان هستند.
نئولیبرالیسم - شکل امپریالیسم ایالات متحده - قبل از 11 سپتامبر در حال ناراحتی بود. این دگرگونی امپریالیسم ایالات متحده بود که به دوران دولت نیکسون برمیگردد، خود استراتژی برای غلبه بر ضعفهای ساختاری عمیق در سیستم - که حداقل آن ترکیب ارگانیک سرمایه بود - که در آن شمال صنعتی در برداشت افراد وابسته همکاری میکرد. جنوب جهانی ماهیت آن دگرگونی به طور طولانی نوشته شده است – اما هژمونی دلار محور اصلی آن بود و اساس هژمونی دلار، در پایان روز، قدرت نظامی بود.
اساسیترین ویژگی نئولیبرالیسم این بود که این رهبری «خوشخیم» ایالات متحده توسط قدرتهای امپریالیستی کمتر پذیرفته شده بود، زیرا ایالات متحده به عنوان یک داور ضروری برای یک سیستم چندجانبه استثمار و انباشت خدمت میکرد.
تفاوت بین نئولیبرال ها (دموکرات ها) در ایالات متحده و نئوکان ها (جمهوری خواه در جمهوری خواه) در مسئله استثمار و انباشت نیست. آنها به همان اندازه وقف حفظ موقعیت و امتیازات طبقه حاکم ایالات متحده هستند که هر دو بخشی از آن هستند.
این تفاوت حول دو توهم متضاد می چرخد. توهم نئولیبرالی مبنی بر اینکه راهی برای بازگشت به پرخوری چندجانبه در گذشته نه چندان دور وجود دارد – با ایفای نقش پدر خیرخواه ایالات متحده – و توهم نئومحافظهکاران مبنی بر اینکه ایالات متحده میتواند کیک اقتصادی خود را بخورد و آن را نیز با ایفای نقش بخورد. یک راکت حفاظتی جهانی در بازارهای انرژی
نئولیبرال ها نمی توانند مشکل شورش در حاشیه و نرخ سود سود را حل کنند. نئوکسون ها نمی توانند مشکل هزینه های نظامی را حل کنند - اقتصادی و سیاسی.
در همین حال، در ایالات متحده آمریکا، آغاز خصومتهای گسترده در 20 مارس، گستردهترین مبنای اتحاد جنبش ضد جنگ را از بین برد.
نقطه قوت جنبش گسترده ضد جنگ قبل از ساعت H، همگرایی گرایش های سیاسی مختلف، از جمله بسیاری از بخش های طبقات مدیریتی و حاکم، حول یک خواست واحد بود: بدون جنگ!
اکنون هر تلاشی برای حفظ دست نخورده این اتحادها مستقیماً با واقعیت روبرو می شود. آنها نمی توانند ادامه دهند زیرا اساس آنها ناپدید شده است و اختلافات ما اکنون آشکار خواهد شد. بسیاری از مردم از پرسشهایی درباره انگیزههای جنگ به دیدگاه روشن ضد امپریالیستی منتقل شدند. اکنون مطمئناً زمان مناسبی است تا بر آموزش و تحکیم بخشی از جمعیت که هنوز در یک لحظه قابل آموزش هستند - به ویژه کارگران عادی و رنگین پوستان تأکید کنیم.
ضد امپریالیست ها (و من یکی هستم) دوباره در معرض دید ایستاده اند و دیگر به طور محجوب در توده های بزرگتر جمع نشده اند. لیبرال ها (از جمله نئولیبرال ها) در حال عقب نشینی به مسیرهای قدیمی خود هستند. اگر مراقب نباشیم، در همان مسیرها وسوسه خواهیم شد، که به نظر خوب حفظ شده اند اما در نهایت به جایی نمی رسند. نماد آن عقب نشینی، استراتژی های لفاظی و سیاسی خاصی است که در تنوع جنبش قبل از ساعت H تحمل می شد، اما اکنون باید از سمت چپ به چالش کشیده شود.
از جمله آنها تقبیح رهبری حزب بعث به ویژه صدام حسین است. این شاه ماهی قرمز درجه یک است. بعثیت جنبشی بود که نمی توان با دریچه های گلگون اخلاق غربی قضاوت کرد. این شبیه به اندازه گیری تعصب سیاهان با همان معیاری است که برای اندازه گیری تعصب سفیدپوستان استفاده می شود. واقعیت روابط قدرت، این دیدگاه ها را به طور ناسازگار و کیفی متفاوت می کند.
امپریالیسم اخلاقی یک مسیر بسیار لغزنده است.
نکوهش آئینی صدام حسین قبل، در حین و بعد از حمله اخیر مانع از آن نشد که جنبش ضدجنگ بی رحمانه طعمه سرخ و طعمه میهن پرستی شود.
کاری که کرد این بود که زمینه را برای بخش عظیمی از جنبش ضد جنگ قبل از ساعت H فراهم کرد تا وقتی تانکها به سمت شمال میپیچیدند، پاهایش را از زیر آن بیرون بیاورند. ناکامی در درک ماهیت امپریالیسم ایالات متحده و چگونگی مسئولیت آن مدت ها قبل از جنگ - به عنوان یک سیستم جهانی - برای هر جنبه ای از وضعیت در جنوب غربی آسیا، به اصطلاح مترقی ها را پس از مقایسه های اخلاقی غیرتاریخی در تاریکی قرار داد. بر اساس یک کمپین سیزده ساله اهریمن سازی، و اخیراً، درخواست از سازمان ملل برای انجام وظیفه اشغالگری.
مایکل کانی ، یک اقتصاددان که در فنلاند زندگی می کند ، وقتی خاطرنشان کرد که:
... افراد مختلف در کلانشهر چپ، در میان تمام اتفاقاتی که در حال حاضر می گذرد، وقت و منابع ارزشمندی را صرف این می کنند که به دیگران در چپ می گویند "من به شما گفتم" یا به آنها در مورد نکات ظریف "دموکراسی" سخنرانی می کنند. وظیفه واقعی در دست اقدام علیه امپریالیسم است. در شرایط کنونی، نتیجه مؤثر گیر افتادن حتی اندکی توسط این «پوشش شکری» مشروعیت بخشیدن به امپریالیسم است. زمانی که به ادعاهای تبلیغاتی لیبرالهای موشکهای کروز و نئومحافظهکاران در مورد رژیمهایی که توسعهشان با مداخله دائمی رژیمهای اسلامی منحرف، شکنجه، متوقف شده، دستکاری شده، خنثی شده، متوقف شده است، هر گونه اعتباری قائل میشویم، زمین ارزشمند را تسلیم میکنیم. کلانشهری که از عبارت بسیار مناسب ادوارد سعید استفاده کرده است، «آنها را پس از دهه ها دیوانه کرده است.» و در حال حاضر من واقعاً نیازی به شنیدن توهین به «صدام» ندارم. [الف] تجزیه و تحلیل طبقاتی مناسب از عراق قبل از تهاجم به منظور درک بهتر چگونگی پیشرفت اوضاع در آینده است. اما صادقانه بگویم، در حال حاضر و تا زمانی که خلاف آن ثابت شود، صدام حسین و همفکرانش بخشی از جنبش ضد امپریالیستی هستند.
اگر مبارزه واقعی علیه اشغالگران آمریکایی صورت گیرد، این شناخت اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. آن مبارزه نمی تواند برگزار شود
با معیارهای مترقیان غربی، حتی چپهای غربی، حسابرسی کنند. این امر مستلزم شکلی از اتحاد و مبارزه مناسب برای کسانی است که درگیر مقاومت هستند، و برای بلشویکهای BMW که در حالی که انقلاب را برای مکانهایی که هرگز زندگی نکردهاند برنامهریزی میکنند، جرعه جرعه مینوشند، به اندازه کافی زیبا نخواهد بود.
ما احتمالاً نمیتوانیم بدانیم - حداقل بیشتر ما نمیتوانیم - مقاومت نوپای عراقی چگونه به نظر میرسد یا حتی در این مقطع وجود دارد یا خیر.
ما ممکن است اکنون شاهد آن باشیم، در شورش های کوچک همه جا علیه اشغال آمریکا، بسیج خیابانی که ارتش ایالات متحده را مجبور به عقب نشینی یا واکنش بیش از حد می کند. رد رهبری جانشین استعماری مستقر در ایالات متحده. این مطمئناً زمین ایالات متحده را عجیب و غریب می کند و برای حفظ اختلال، مستلزم کور کردن ایالات متحده به برنامه ها و اهداف است. این به معنای بیرون راندن بیرحمانه همکاران با ایالات متحده است. ممکن است به معنای بمب گذاری انتحاری باشد. برخی ممکن است ناپدید شوند و کشور را ترک کنند تا مهارت های خود را تقویت کنند. تیراندازی دقیق و ارتباطات غیر فنی، کمین مکانیکی، برنامه ریزی واحدهای کوچک. سازماندهی واحدها و کارکنان، برخی از آنها دوباره با جمعیت ترکیب می شوند تا بر حال و هوای خیابان نظارت کنند. اجازه دهید شرایط به بلوغ برسد. خطوط گسل در حال حاضر در جامعه عراق ظاهر می شود و مقاومت در برابر آمریکایی ها حتی قبل از خاموش شدن اسلحه ها آغاز شده است. صبر کنید و برای یک یا دو ضربه کاملاً غیرمنتظره و ویرانگر که وقتی گاردشان از کار افتاده است برنامه ریزی کنید، یک سال، یک و نیم، شاید بیشتر، از هم اکنون، سازماندهی شورش، ایجاد خانه های امن و خطوط موش، توسعه اطلاعات. شبکه ها، ایجاد کش های تاکتیکی و خطوط تامین. همه اینها حدس و گمان است
ما فقط نمی دانیم. اما خانواده جنایتکار بوش هم این کار را نمی کند.
آنچه ما باید درک کنیم این است که مترقیان نمی توانند در برابر هر چیزی که برای بیرون راندن مهاجم لازم است بایستند. همانطور که هنری لیو میگوید، ما نمیتوانیم با افتادن در دام امپریالیسم اخلاقی، بار مرد سفید را بار ما تبدیل کنیم. ما نمی توانیم یک اخلاق انتزاعی را بالاتر از مردم قرار دهیم.
ما نمی توانیم به آن گله بپیوندیم.
این دور از پایان است.
حق چاپ 2003، از انتشارات Wilderness، www.copvcia.com. تمامی حقوق محفوظ است. ممکن است فقط برای مقاصد غیرانتفاعی تجدید چاپ، توزیع یا در یک وب سایت اینترنتی ارسال شود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا