پنج رئیس جمهور با یک ون در سراسر کشور سفر می کنند تا ایالات متحده را از دریا به دریای درخشان ببینند.
سفر آنها در نهایت بر روی صخره ای مشرف به اقیانوس آرام به پایان می رسد.
سپس آنها باید تصمیم بگیرند که بزرگراه 1 را که در امتداد ساحل غربی قرار دارد، بپیچند.
FDR می گوید: «ساده است، ما باید به سمت چپ علامت دهیم و به چپ بپیچیم».
رونالد ریگان میگوید: «موافقم ساده است، اما ما باید به راست علامت بزنیم و به راست بپیچیم».
بیل کلینتون میگوید: «نه، این یک سؤال پیچیدهتر است، ما باید به چپ علامت دهیم، اما سپس به راست بپیچیم».
باراک اوباما میگوید: «موافقم پیچیده است، اما امیدوارم بتوانیم به راست علامت بزنیم و سپس به چپ بپیچیم».
جورج دبلیو بوش می گوید: «همه شما اشتباه می کنید، ما باید مصمم باشیم و قاطعیت نشان دهیم. مستقیم به رانندگی ادامه دهید.»
بیش از یک ماه از تاریخ سازی باراک اوباما می گذرد و دموکرات ها کاخ سفید را پس گرفتند. اکنون که جشن به پایان رسیده است و کلاه های مهمانی کنار گذاشته شده است، مترقی ها در حال دریافت دوز واقعیت هستند. وقتی نوبت به سیاست داخلی می رسد، دولت اوباما مطمئناً پیشرفت قابل توجهی نسبت به دولت های گذشته خواهد داشت. اما وقتی صحبت از سیاست خارجی و نظامی به میان میآید، انتخاب جو بایدن بهعنوان معاون رئیسجمهور و مشاور برجسته سیاست خارجی او از سوی اوباما، یک «سیگنال» اولیه بود که ممکن است کمی تغییر کند. این تصور با انتخاب های اخیر رئیس جمهور منتخب برای کابینه جنگش تقویت شده است.
بایدن به عنوان دموکرات پیشرو در کمیته روابط خارجی سنا (و رئیس آن)، به ندرت با جنگی روبرو شده است که دوست نداشته باشد. او به جورج دبلیو بوش میگوید که «در صورت اقتضای شرایط، از زور بدون اجازه کسی استفاده خواهد شد». اگر پرزیدنت اوباما و جنبش صلح کنترل محکمی بر معاون رئیس جمهور بایدن نداشته باشند، او می تواند به اندازه معاون رئیس جمهور چنی نقش قدرتمندی در سیاست خارجی کسب کند. سپس او در موقعیتی قرار میگیرد که اشغالهای بوش را به اشکال مختلف ادامه دهد و حتی رهبری جنگهای جدید را بر عهده بگیرد. اگر جنبش صلح پیش از موعد گارد خود را از دست بدهد، ممکن است تعداد مداخلات نظامی به جای کاهش، افزایش یابد.
بایدن رهبری حمایت دموکرات ها از حمله بوش به عراق را برعهده داشت، از آن زمان تاکنون به شدت این اشغال را توجیه کرده است و پیشنهاد کرده است که عراق را به سه کشور به سبک بالکان تقسیم کند. با این حال، مانند دولتهای دموکرات قبلی، مداخلات نظامی ایالات متحده را به شکلی «بشر دوستانه» ترسیم میکند تا هدف واقعی آنها از گسترش پایگاههای نظامی ایالات متحده و کنترل شرکتها بر منابع را پنهان کند.
همیشه تحلیلی اشتباه و سطحی بود که بوش و چنی را به عنوان ریشه همه شرارت ها اهریمنی بدانیم، و به این معنا باشد که برکناری آنها از قدرت، نظامی گری یکجانبه را از سیاست خارجی حذف می کند. شخصیسازی این مشکل بهویژه برای آمریکاییهایی که در دولتهای دموکرات قبلی هنوز به سن سیاسی نرسیده بودند، گمراهکننده بود. این جیمی کارتر بود که اعلام «جنگ انرژی» کرد، فرماندهی مرکزی را در خاورمیانه تأسیس کرد، مسابقه تسلیحات هستهای را تسریع بخشید و ثبت پیشنویس را احیا کرد. این بیل کلینتون بود که بارها عراق را بمباران کرد، تحریم های شدیدی را علیه مردم عراق اعمال کرد و صربستان و چند کشور دیگر را بمباران کرد. مشکل سیاستمداران دموکرات نه تنها این است که آنها به ندرت در مقابل جنگ های جمهوری خواهان ایستادگی می کنند، بلکه این است که جنگ ها را خودشان آغاز کرده اند.
اگر جنبش صلح حتی برای یک دقیقه به دلیل پیروزی دموکراتها آرام بگیرد، میتواند میلیونها نفر را - بهویژه افراد جوانتر - که از زمان آغاز اشغال عراق به جنبش پیوستهاند، از کار بیاندازد. توجه داشته باشید که دولت جدید پیشنهاد خروج نیروهای «مبارزه» از عراق را دارد، اما سایر نیروها و مزدوران «باقیمانده» را در پایگاههای نظامی جدید (و کشورهای مجاور) که میتوانند به مداخله در عراق ادامه دهند - احتمالاً «جنگ» را محدود میکند، اما نه حفظ میکند. شغل نهاد امنیت ملی از اوباما میخواهد که جدول زمانی 16 ماهه عقبنشینی خود را تمدید کند و نیروهای تازهای (مانند تیپهای استرایکر) را در سال 2009 برای انجام وظیفههای اشغالی بفرستد.
دولت جدید قصد دارد به ژنرال پترائوس دستور دهد تا یک "جلوگیری" جدید در افغانستان را آغاز کند تا نیروهای اشغالگر بیشتری را به آن باتلاق منتقل کند و یک جنگ فاجعه بار دیگر را تشدید کند. این کشور قصد دارد حملات خطرناکی را که بوش علیه "پناهگاه های شورشی" در پاکستان و سومالی آغاز کرده است، ادامه دهد یا گسترش دهد. و میتواند نمونهای از مداخلات به اصطلاح «بشر دوستانه» برای توجیه مداخله در سودان، گرجستان و احتمالاً سوریه و ایران باشد. در زیر، برخی از این مداخلات "بشر دوستانه" گذشته، حال و آینده را توضیح می دهم - که هر چیزی جز این است.
کتاب ژان بریکمونت امپریالیسم بشردوستانه: استفاده از حقوق بشر برای فروش جنگ باید برای فعالان ضد جنگ در ماه های آینده مطالعه شود تا درک ما از منطق دموکراتیک برای مداخله، مانند مقابله با "رسوم وحشیانه" طالبان در قبال زنان ایجاد شود. دیدگاه بریکمونت "به آسانی ماهیت وحشیانه چنین آداب و رسومی را می پذیرد، اما معتقد است که مداخلات ما بسیار بیشتر از فایده ضرر دارد، از جمله در رابطه با عقب نشینی بربریت. و اشاره می کند که مقدار قابل توجهی "بربریت" در ما وجود دارد. صاحب کشورهای «متمدن» هستند، به خصوص که آنها با دیگران تعامل دارند.» او می افزاید که "فرستادن از ارتش برای به راه انداختن جنگ برای حقوق بشر مستلزم یک باور ساده لوحانه از آنچه ارتش ها هستند و انجام می دهند، و همچنین یک باور جادویی به اسطوره جنگ های کوتاه، پاک و "جراحی" است."
من به عنوان پسر یک بازمانده هولوکاست، و به عنوان یک آمریکایی که از کشتار رواندا وحشت کرده بود، موافقم که مداخله خارجی ممکن است در مواقعی برای توقف یک نسل کشی ضروری باشد. اما ادعای سرکوب قومی در سالهای اخیر به مجوز غرب برای راهاندازی جنگهایی تبدیل شده است که باعث مرگ و ویرانی بیشتر میشود و منطقی برای پنهان کردن دسترسی استعمار نو به منابع و پایگاههای نظامی. مهمتر از آن، این مداخلات معمولاً در چرخههای خشونتهای بین قومیتی که دههها طول کشیده است، طرف میشوند. این اقدامات اغلب به جای توقف چرخه های پاکسازی قومی و خشونت، مشروعیت می بخشد یا در واقع طولانی می کند.
قدرتهای استعماری همیشه دلایل «بشر دوستانه» ارائه میکردند تا استدلال کنند که آنها صرفاً مردم تابعه را از فرهنگهای «عقبمانده» و رهبران «استبداد» «رهایی» میکنند. رهبران ایالات متحده مانند بوش و بایدن این تقسیم بندی مردمان تابع را به دو اردوگاه ادامه می دهند - متحد "آدم های خوب" و دشمن "بچه های بد" - بدون اینکه اذعان داشته باشند که آنها اغلب واقعاً با دو "آدم بد" سر و کار دارند. آنها ممکن است در برچسب زدن "مرد بد" به عنوان شرور درست باشند، اما از اقدامات این دشمن به عنوان دلیلی برای حمایت از "مرد بد" متحد خود استفاده می کنند. نتیجه این است که ایالات متحده فقط بر سوء استفاده دشمنان خود تمرکز می کند تا دوستان خود، و از این طریق به طور مستقیم در جنایات گسترده حقوق بشر توسط دوستان خود شرکت می کند. برای مثال، بایدن در زندگی نامه خود با «پاکسازی قومی» صرب ها در یوگسلاوی سابق مخالفت کرد، اما یک بار هم به اخراج های اجباری ارتش ها و شبه نظامیان ملی گرا که از آنها حمایت می کرد اشاره نکرد.
بایدن از این بمبگذاریهای به اصطلاح «بشردوستانه» در بوسنی و کوزوو و مداخلات «بشردوستانه» قبلی در سومالی و هائیتی برای توجیه حمایت خود از اشغالگریها در عراق و افغانستان و دخالت در درگیریهای قومی در سودان و گرجستان استفاده میکند. (البته، همانطور که او خواستار ایجاد "منطقه پرواز ممنوع" بر فراز دارفور است، بایدن به فروش تسلیحاتی که باعث مرگ غیرنظامیان در کلمبیا می شود رای داده است و خواستار مداخله برای توقف کشتار در شرق کنگو بر سر فلزات برای شرکت های معدنی نشده است.) بوش همچنین از تأیید دموکرات ها در مورد حملات خود به شورشیان در پاکستان و سومالی برای شروع هدف قرار دادن سوریه و ایران استفاده کرده است.
پس از آنکه رای دهندگان در انتخابات 2006 کنگره دموکرات را به امید پایان یافتن جنگ عراق انتخاب کردند، در عوض بایدن را به عنوان رئیس کمیته روابط خارجی سنا انتخاب کردند که به خواسته های آنها پشت کرد. آیا همین نتیجه انتخابات 2008 را تحت تأثیر قرار خواهد داد؟ در 19 اکتبر، بایدن در یک گردهمایی تبلیغاتی گفت که دولت جدید به زودی در خارج از کشور "آزمایش" خواهد شد، بنابراین "ما باید در دو سال اول تصمیمات فوق العاده سختی بگیریم. اکنون از شما می خواهم که آماده باشید. ایمانی که در این مرحله داشتید را به خاطر بسپارید، زیرا باید ما را تقویت کنید... آیا بایدن در مورد اینکه دولت جدید دموکرات مداخلات جدیدی را برخلاف میل رای دهندگان دموکرات خود آغاز می کند صحبت می کند؟
ما میتوانیم امیدوار باشیم که پرزیدنت اوباما گرایشهای نظامیگرایانه معاون اول خود را کنترل کند، اما جنبش صلح میتواند با ادامه دادن فشار، و عدم آرامش در چنین زمان امیدوارکنندهای که ممکن است برخی از اهداف دیرینه ما واقعاً در دسترس باشد، کمک کند. بیل کلینتون استاد «سیگنال دادن به چپ و در عین حال گردش به راست» بود. بیایید امیدوار باشیم که اوباما در ابتدا فقط به راست علامت می دهد تا بتواند بعداً به چپ بپیچد.
خود اوباما رئیس جمهور منتخب از ما نمی خواهد که "صبر کنیم و ببینیم" او چه می کند، بلکه به سازماندهی ادامه دهیم و مسائل را رها نکنیم. در مناظره مقدماتی کارولینای جنوبی (که در روز مارتین لوتر کینگ برگزار شد)، اوباما گفت: "فکر نمیکنم دکتر کینگ از هیچ یک از ما حمایت کند. من معتقدم که تغییر از بالا به پایین اتفاق نمی افتد.
و همانطور که اوباما در شب انتخابات در شیکاگو گفت: "این پیروزی به تنهایی تغییری نیست که ما به دنبال آن هستیم، بلکه تنها فرصتی برای ماست تا آن تغییر را ایجاد کنیم." سیاستمداران تنها به دلیل فشار از پایین، سیاست ها را از بالا تغییر می دهند. اوباما ممکن است یکی از اولین رهبران ایالات متحده باشد که فشار جنبشهای مردمی را تشخیص داده و (شاید گاهی) از آن استقبال میکند و دعوت او برای تغییر را تقویت میکند. با این حال، من در مورد حامیان جنگ عراق - مانند بایدن، کلینتون، گیتس و امانوئل - چندان مطمئن نیستم که او اکنون دور او جمع شده است. تنها راهی که او همیشه در مقابل آنها بایستد این است که خودمان به ایستادن ادامه دهیم.
این مداخلات چقدر "بشر دوستانه" هستند؟
مداخلات گذشته به عنوان پیشینه
سومالی. در سال 1992، پس از سرنگونی دیکتاتوری که میزبان کشتی های جنگی ایالات متحده در این کشور استراتژیک بود، نیروهای ایالات متحده سومالی را به عنوان نیروی "حافظ صلح" سازمان ملل برای جدا کردن شبه نظامیان قبیله ای متخاصم اشغال کردند. بایدن از مداخله به عنوان راهی برای کاهش قحطی سومالی حمایت کرد، حتی اگر با فرود نیروها قحطی در حال کاهش بود. سال بعد، پس از اینکه پنتاگون شروع به جانبداری در جنگ داخلی علیه یک فرمانده جنگ در پایتخت موگادیشو کرد، عواقب آن را در نبرد بدنام "Black Hawk Down" پرداخت. جنگ داخلی ادامه داشت تا اینکه یک دولت اتحادیه دادگاه های اسلامی در سال 2006 به موگادیشو صلح آورد و متعاقباً در تهاجم اتیوپی تحت حمایت ایالات متحده سرنگون شد. استقرار اخیر نیروی دریایی ناتو علیه "دزدان دریایی" در سواحل سومالی مداخله ای به رهبری ایالات متحده علیه این شورشیان اسلامگرا را پوشش می دهد. برخی از "دزدان دریایی" شورشیان هستند که برای بازگشت به موگادیشو سرمایه جمع آوری می کنند (از طریق نگهداری نفت یا کشتی های حمل سلاح برای باج)، در حالی که برخی دیگر جنایتکار یا سربازان "دولت" سرکش هستند که از هرج و مرج استفاده می کنند. پنتاگون همچنین حملات موشکی و هوایی را علیه شورشیان انجام داده است و اکنون مزدوران بلک واتر را برای گشت زنی در خطوط کشتیرانی می فرستد. گروه های شورشی اکنون بیشتر جنوب سومالی را پس گرفته اند و شبح حملات جدید ایالات متحده را برانگیخته اند.
هائیتی نزدیکترین مداخلهای که دولت کلینتون به یک مداخله واقعاً «بشردوستانه» رسید، زمانی بود که در سال 1994 به هائیتی نیرو فرستاد تا رئیسجمهور مترقی منتخب را که در یک کودتای نظامی سرنگون شده بود، دوباره روی کار بیاندازند. سربازان کشیش سابق ژان برتراند آریستید را به مقام خود بازگرداندند، اما نه به قدرت. سیا به حمایت از جوخه های مرگ دست راستی که حامیان او را کشتند ادامه داد و آریستید تحت فشار شدید ایالات متحده برای خصوصی سازی بیشتر اقتصاد فقیر بود. هنگامی که شورشیان ارتش راست در سال 2004 دوباره آریستاید را برکنار کردند، بوش نیروهای آمریکایی را فرستاد تا او را به تبعید «اسکورت» کنند و شورشیان را نصب کنند. برخلاف دیگر اعضای کمیته روابط خارجی (مانند کریس داد و ماکسین واترز)، زمانی که بوش به درهم شکستن دموکراسی در هائیتی کمک کرد، بایدن به زور صحبت نکرد.
بوسنی. جنگ بوسنی با تجزیه یوگسلاوی در سال 1992 آغاز شد و بسیاری از صربهای ارتدوکس و کرواتهای کاتولیک در بوسنی میخواستند به کشورهای نوظهور خود یعنی صربستان و کرواسی بپیوندند، نه اینکه بخشی از بوسنی مستقل باشند که در آن مسلمانان غالب بودند. همانطور که بایدن به درستی اشاره می کند، غرب ایستاده بود و شاهد کشتار غیرنظامیان مسلمان بوسنیایی توسط شبه نظامیان صرب ناسیونالیست بود. آنچه او از اشاره به آن غافل است این است که مسلمانان نیز توسط نیروهای کروات قومی که توسط آلمانی ها و پیمانکاران آمریکایی آموزش دیده بودند، سلاخی شدند. بایدن صریح ترین سناتوری بود که از کلینتون خواست تا اهداف صرب ها در بوسنی را بمباران کند. اما ایالات متحده تنها در سال 1995 مداخله کرد، زیرا ارتش کرواسی حمله ای را علیه صرب های قومی در کرواسی و غرب بوسنی آغاز کرد و بزرگترین عملیات "پاکسازی قومی" را در کل درگیری انجام داد. ایالات متحده نه تنها از توقف کرواسی خودداری کرد، بلکه دو حمله هوایی به فرودگاه های شبه نظامیان صرب در منطقه کراینا انجام داد تا از "عملیات طوفان" کرواسی حمایت کند. ایالات متحده با «پاکسازی قومی» مخالفت نکرد، بلکه صرفاً از پاکسازان قومی کرواسی در برابر پاکسازان قومی صرب حمایت کرد. در توافقنامه دیتون، کلینتون تقسیم دوفاکتو بوسنی به یک جمهوری صرب و فدراسیون مسلمان-کرواسی را تصویب کرد و به جای تلاش برای ادغام مجدد گروههای قومی که در کنار یکدیگر زندگی میکردند، وضعیت رسمی را به مرزهای جدید که توسط ملیگرایان خشن حک شده بود، به رسمیت شناخت. برای دهه ها انگلیسی ها دریافتند که تقسیم در فلسطین و هند خیلی خوب کار نمی کند، زیرا منجر به جنگ مزمن در آن مناطق شد. بوسنی ممکن است امروز نسبتاً صلح آمیز باشد، اما "صلح" پاکسازی قومی موفق ایالات متحده است.
کوزوو. جنگهای یوگسلاوی به استان کوزوو با اکثریت آلبانیایی صرب گسترش یافت و در یک جنگ داخلی نیروهای صرب در مقابل شبه نظامیان ارتش آزادیبخش کوزوو (KLA) قرار گرفتند. در سال 1999، قطعنامه مک کین-بایدن به رئیس جمهور کلینتون اجازه داد تا بمباران صربستان را آغاز کند. اسلوبودان میلوسویچ، رئیس جمهور یوگسلاوی، پس از آغاز بمباران ناتو که منجر به کشته شدن صدها غیرنظامی صرب شد (حتی در شهرهایی که علیه میلوسویچ رای داده بودند) اخراج گسترده وحشیانه آلبانیایی های کوزوو را آغاز کرد. پس از بیرون راندن نیروهای صرب توسط ناتو، KLA ملیگرای آلبانیایی را به عنوان نیروی پلیس به رسمیت شناخت که اقلیتهای قومی - صربها، رومها (کولیها)، ترکها و یهودیان- را با خشونت از زیر دماغ سربازان غربی بیرون کرد. باز هم، ایالات متحده با حذف اجباری مخالفت نکرد، بلکه صرفاً از پاکسازان قومی آلبانیایی در برابر پاکسازان قومی صرب حمایت کرد. بایدن حامی اصلی به رسمیت شناختن استقلال این وزارتخانه جدید کوزوو است که اکنون از نظر قومی پاکتر از زمان اوج برکناری میلوسویچ است. این به رسمیت شناختن ایالات متحده اخیراً تجزیه یوگسلاوی به مناطق قومی به راحتی قابل کنترل را تکمیل کرد و کوزوو میزبان کمپ Bondsteel، بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در شرق اروپا بود.
ادامه مداخلات فعلی
افغانستان. تهاجم به افغانستان توسط اکثریت بزرگ ایالات متحده و غرب حمایت شد، همانطور که در هفته های 9 سپتامبر انجام شد. مردم همچنین از سرکوب زنان و اقلیت های مذهبی توسط طالبان وحشت زده بودند و تصور می کردند که این طالبان بود که اسلام گرایی بنیادگرا را به کشور معرفی کرد. اما این تهاجم صرفاً جنگسالاران بنیادگرای قبلی را که در سال 11 دولت طرفدار شوروی را شکست داده بودند، دوباره روی کار آورد و به مدت چهار سال با یکدیگر جنگیدند تا اینکه توسط طالبان قومی پشتون سرنگون شدند. جنگ سالاران طرفدار ایالات متحده که اکنون به قدرت بازگشته اند، اولین رهبران اسلامگرا بودند که زنان را سرکوب کردند و طالبان صرفاً به رویکرد خود ادامه دادند. بسیاری از همین جنگ سالاران اکنون بر مناطق قومی منطقه ای خود در افغانستان حکومت می کنند و رئیس جمهور مورد حمایت ایالات متحده، حامد کرزی، تنها بر شهر کابل، پایتخت حکومت می کند. در ماههای اخیر، اشغال به بن بست رسیده است و دولت جدید پیشنهاد انتقال نیروها از عراق برای جنگ در افغانستان را دارد. رویکرد دیگر کنار گذاشتن تسلیح و توانمندسازی جنگ سالاران، شرکت در گفتگوهای صلح تحت حمایت عربستان سعودی با طالبان و اجازه دادن به مردم افغانستان در نهایت بدون هدایت بیگانگان - اعم از بریتانیا، روسیه، القاعده یا ایالات متحده است.
عراق رای دهندگان دموکرات اوباما را بیشتر به دلیل مخالفت اصولی وی با حمله به کلینتون برگزیدند، اما او با انتخاب معاونی که حامی تهاجمی تر جنگ نسبت به هیلاری کلینتون بوده است، این حمایت را نادیده گرفت. بایدن در سال 2002 گفت: "صدام باید از سلاح هایش کنار گذاشته شود یا از قدرت کنار گذاشته شود" و قطعنامه بایدن-لوگار را برای صدور مجوز جنگ معرفی کرد. سال گذشته، او اعتراف کرد که صدام سلاحهای کشتار جمعی نداشت، "اما همه در جهان فکر میکردند که او آنها را دارد... این یک رویا نبود، میدانید که چنی رویای لولهکشی بود. این در واقع فهرستبندی شده بود." بایدن همچنین از قطعنامه ای حمایت کرد که بر اساس آن ایالات متحده باید یک «راه حل فدرال» را برای تقسیم عراق به مناطق فرقه ای سنی، شیعه و کرد تحمیل کند، همانطور که بوسنی در داخل بوسنی توسط مرزهای قومی تقسیم شده بود. عراقیهای همه احزاب این طرح را بهعنوان «تجزیه» عملی عراق محکوم کردند که تنها با جداسازی خشونتآمیز روستاها، محلهها و خانوادههای مختلط انجام میشد. (استیون زونز قبلاً مقاله ای قطعی در مورد "خیانت بایدن، عراق و اوباما" نوشته است. هدف اصلی مقاله من نشان دادن حمایت بایدن از مداخلات دیگر است.)
پاکستان از سال 2005، بوش حملات برون مرزی را از افغانستان با استفاده از موشک های هواپیمای بدون سرنشین Predator و حملات هوایی علیه اهداف ادعایی طالبان در پاکستان هدایت می کند. تشدید اخیر این حملات ایالات متحده، از جمله حملات نیروهای ویژه، منجر به کشته شدن بیش از 100 غیرنظامی و مخالفت دولت دموکراتیک جدید پاکستان شده است. با این وجود، هم اوباما و هم بایدن به شدت از این حملات فرامرزی حمایت کردهاند و اعلام کردهاند که این حملات در دولت جدید اهمیت بیشتری خواهند یافت. اگر نیروهای آمریکایی دوباره با مقاومت مسلحانه نیروهای دولتی پاکستان روبرو شوند، آنها طرح خود را به اشتراک گذاشته اند. آنها باید بدانند که اگر حکومت دموکراتیک از حاکمیت کشور در برابر نیروهای خارجی دفاع نکند، خطر از دست دادن حمایت عمومی را تهدید میکند و در این روند هرگونه دستاوردی علیه طالبان را تضعیف میکند.
سوریه در ماه اکتبر، با استفاده از سابقه حملات مرزی به پاکستان، نیروهای ویژه ایالات متحده به یک کمپ شورشیان سنی عراقی در سوریه حمله کردند. حمله هلیکوپتر به کشته شدن هشت غیرنظامی در یک کارگاه ساختمانی منجر شد و نگرانی ها را در سراسر خاورمیانه از جمله محکومیت دولت عراق تحت حمایت ایالات متحده برانگیخت. حمله ایالات متحده به سوریه (مانند حمله هوایی قبلی اسرائیل به یک سایت ادعایی هسته ای) به نوبه خود آشکارا به منظور ارسال هشداری به ایران بود که پنتاگون آن را به آموزش شورشیان شیعه عراقی در خاک خود متهم کرده است. چنین حملات فرامرزی، چه توسط بوش یا اوباما، به راحتی می تواند جنگ عراق را به کشورهای همسایه گسترش دهد. درست زمانی که بسیاری از آمریکایی ها فکر می کردند که جنگ ویتنام رو به پایان است، رئیس جمهور نیکسون آن را به کامبوج و لائوس گسترش داد، آن هم به بهانه بستن مسیرهای شورشیان.
جرقه مداخلات آینده
سودان. شکی نیست که نوعی نسل کشی در دارفور انجام می شود، اما سوال این است که آیا اقدام نظامی ایالات متحده به شانس صلح در سودان کمک می کند یا آسیب می زند. بایدن در مبارزات انتخاباتی مقدماتی سال 2008 قول داد، "من چیزی بیشتر از صحبت در مورد دارفور انجام خواهم داد. من نیروهای آمریکایی را برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع در دارفور اعزام خواهم کرد." اما فرستادن نیروها (یا مزدوران بلک واتر) به دارفور برای ایالات متحده فاجعه خواهد بود، زیرا آنها تمایل دارند تا درگیری را تشدید کنند، همانطور که سابقه آنها در بالکان، خاورمیانه و سومالی نشان داده شده است. به جای توقف کشتارهای دسته جمعی، آنها به سادگی آنها را برعکس علیه جمعیت "دشمن" می چرخانند. همانطور که بریکمونت خاطرنشان می کند، "تجربه در عراق و جاهای دیگر نشان می دهد که مداخله خارجی تمایل به تحریک مداخله، حتی جنگ داخلی دارد، زیرا قدرت اشغالگر به دنبال جلب حمایت با طرفداری از یک گروه یا جناح در برابر دیگران است." راه حل بهتری برای حمایت کافی از حضور اتحادیه آفریقا خواهد بود، اتحادیه ای که درک بهتری از آن دارد که مردم ستمدیده امروز به راحتی به ظالمان فردا تبدیل شوند.
گرجستان. میخائیل ساکاشویلی، رئیس جمهور ناسیونالیست گرجستان، مانند میلوسویچ در کوزوو، اوت گذشته نیروهایی را به منطقه جدایی طلب اوستیای جنوبی فرستاد. درست مانند ناتو در کوزوو، روسیه با سربازان خود برای حمایت از "استقلال" اوستیای جنوبی تلافی کرد و اهدافی را در نقاط دیگر گرجستان بمباران کرد. بایدن به جای محکوم کردن اقدامات تهاجمی و پاکسازی قومی انجام شده توسط هر دو طرف در جنگ کوتاه مدت، تنها "تجاوز" روسیه به گرجستان را محکوم کرد و حتی کمی قبل از انتخاب ساکاشویلی به عنوان معاون وزیر امور خارجه دیدار کرد. با این حال، به رسمیت شناختن استقلال کوزوو توسط ایالات متحده به وضوح سابقه ای برای روسیه ایجاد کرد و به جرقه واکنش آن کمک کرد. برای اولین بار از زمان تجزیه اتحاد جماهیر شوروی، کشتیهای نیروی دریایی ایالات متحده تدارکات را به کشوری که با روسیه میجنگید، آورد و گرجستان از حمایت قوی مککین و بایدن برخوردار شد.
ایران. همانطور که رابرت دریفوس در مقاله اخیر خود با عنوان «آیا سیاست ایران هنوز برای دستیابی به موفقیت است؟» مستند می کند، اوباما و بایدن به طور کلی یک کمپین بمباران همه جانبه علیه سایت های هسته ای ایران را زیر سوال برده اند، زیرا آنها گزینه را باز گذاشته اند. اما مداخله علیه ایران میتواند به شکلهای دیگری باشد، مانند حمله برون مرزی به اردوگاههای آموزشی شبهنظامی شیعیان عراقی یا لبنانی (رئیسجمهور منتخب در 7 نوامبر گفت که "حمایت ایران از سازمانهای تروریستی... باید متوقف شود." ) یا یک مداخله «بشر دوستانه» برای محافظت از شورش تجزیه طلبانه علیه نیروهای ایرانی. به گفته روزنامه نگار سیمور هرش، پنتاگون نیروهای ویژه ای را برای آموزش و هدایت شورشیان اقلیت قومی مانند آذری ها، بلوچ ها، کردها و عرب ها به ایران اعزام کرده است. در مقاله من، "خوزستان: جبهه اول جنگ با ایران؟من ابراز نگرانی کردم که ایالات متحده و بریتانیا ممکن است تلاش کنند استان اقلیت عرب نفت خیز خوزستان (در کنار عراق) را به یک منطقه تحت الحمایه کوزوو تبدیل کنند تا کنترل اقتصاد نفتی ایران را در دست بگیرند. استدلال های "بشر دوستانه" بایدن می تواند به عنوان منطق ایده آل برای برانگیختن این نوع جنگ "کوچک" با ایران، که می تواند به راحتی به یک رویارویی بزرگ تبدیل شود، عمل می کند و افکار عمومی خاورمیانه هرگز باور نمی کند که کاخ سفید در حال دفاع از حقوق اقلیت ها در ایران است تسلیح اشغالگری اسرائیل در اراضی فلسطین.
دکتر زولتان گروسمن جغرافیدانی است که در کالج ایالتی اورگرین در المپیا، واشنگتن تدریس میکند و از سازماندهندگان قدیمی جنبش صلح است. سابقه مداخلات نظامی ایالات متحده از سال 1890 تاکنون است اینجا کلیک نمایید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا