تغییر در دنیای ما ضروری است. در نتیجه نابودی اکولوژیکی، گونهها چنان سریع میمیرند که ما رسماً در ششمین انقراض بزرگ تاریخ زمین قرار داریم: اگر زنجیره غذایی به همین ترتیب از بین برود، ممکن است گونههای ما مدت زیادی در این جهان باقی نماند. سالانه 6 میلیون نفر (هر ثانیه 36 نفر) از گرسنگی می میرند. سلاح های هسته ای همچنان ما را تهدید به نابودی می کند. 1 میلیارد نفر (حدود نیمی از جمعیت جهان) در فقر و 3 میلیارد نفر در فقر شدید زندگی می کنند. اما تنها مکانیسم داخلی برای تغییر در جامعه ما رای دادن است. و امیدها برای ایجاد تغییر واقعی در جامعه از طریق رای دادن در بهترین حالت اندک است.
اولاً، هیچ تفاوت اساسی بین طرفینی که شانس برنده شدن دارند وجود ندارد. کارگر جدید کپی کربن محافظه کاران است: هر دو از کنترل بی رویه تجارت حمایت می کنند. آنها هر دو از دولت بزرگی حمایت می کنند که به مشاغل بزرگ یارانه می دهد. آنها هر دو از حفظ یک ارتش بزرگ و متجاوز حمایت می کنند. و هر دو از قطع بودجه از بخش هایی از دولت که شبکه ایمن برای مردم فقیر است حمایت می کنند. در دوران قدرت خود، هم حزب کارگر و هم محافظهکار سیاست خارجی تهاجمی خود را با هدف استثمار کشورهای فقیر به نفع کشورهای ثروتمند و شروع منظم جنگها برای گسترش و حفظ این استثمار حفظ کردهاند. هر دو حزب نماینده حوزه های نخبه در سیستم دولتی-سرمایه داری هستند که از آنها حمایت می کنند و ریاست آن را بر عهده دارند. حتی لیبرال دموکراتها، که اعلام میکنند تغییری واقعی از سیاستهای حزب کارگر و محافظهکار ارائه میدهند، فقط نسخه نرمتری از همان سیاستها را نشان میدهند. در آستانه انتخابات، نیک کلگ در مورد کارهایی که برای بهبود وضعیت فلاکت بار سیاست بریتانیا انجام خواهد داد، وعده های بزرگ داده است، اما اخیرا اعتراف کرده است که قادر به انجام هیچ یک از این کارها نخواهد بود. به عبارت دیگر، دموکرات های لیبرال در قدرت تقریباً برای این دوره به معنای مشابه هستند. دموکرات های لیبرال، کارگرهای جدید، محافظه کاران، هیچ تفاوت واقعی وجود ندارد. و هیچ حزب دیگری هیچ شانسی برای برنده شدن ندارد.
دلایل بسیار خوبی برای این وجود دارد. به دلیل نحوه تنظیم سیستم انتخاباتی، یک حزب برای رسیدن به قدرت به بودجه گسترده نیاز دارد. به این بودجه برای تبلیغات، خرید فضای تبلیغاتی و بیلبوردی، استخدام نویسندگان سخنرانی و تبلیغ کنندگان، کل شبنگ نیاز دارد. برای به دست آوردن این پول، احزاب باید به منابعی مراجعه کنند که پول کافی برای تأمین مالی آنها دارند، که به دلیل نابرابری های سرمایه داری دولتی، شرکت های بزرگ هستند. بنابراین اکثر منابع مالی احزاب از بزرگترین و قدرتمندترین شرکت ها تامین می شود. و حزبی که بیشترین بودجه را دارد، به دلایل واضح (توماس فرگوسن، دانشمند علوم سیاسی توضیح و اثبات کرده است) عموماً برنده می شود. این بدان معناست که تا زمانی که یک حزب به قدرت برسد، پول زیادی به شرکتهایی که آن را تأمین مالی کردهاند بدهکار است و باید از سیاستهایی پیروی کند که آن شرکتها میخواهند - همیشه سیاستهایی که برای آنها سود میآورد، عموماً به قیمت هر کس دیگری. بنابراین یک حزب نمی تواند بدون تبدیل شدن به خدمتگزار شرکت هایی که نظام سرمایه داری دولتی را اداره می کنند، به قدرت برسد یا حتی به آن نزدیک شود. تغییر تدریجی حزب کارگر در 100 سال گذشته از یک حزب چپ به نمایندگی از طبقه کارگر به یک حزب جناح راست که نماینده طبقه نخبگان تجاری است، گواه این امر است. همه اینها به این معنی است که حتی اگر ما در حزب دیگری رای دهیم، آنها باید همان برنامه های بنیادی سرمایه داری دولتی را مانند پیشینیان خود دنبال کنند - برنامه هایی که اکوسیستم را ویران می کنند، باعث فقر و گرسنگی توده ها می شوند و فلاکت گسترده را به ارمغان می آورند.
اما حتی اگر با معجزه ای یک حزب بتواند از سیستم دولتی-سرمایه داری خارج شود و بودجه لازم برای اجرای یک کمپین خوب را به دست آورد، باز هم تقریباً هیچ شانسی برای برنده شدن نخواهد داشت. به دلیل سیستم اول ما، اکثر ما هیچ تأثیری بر اینکه چه کسی در حوزه انتخابیه خود برنده می شود نداریم. بنیاد اقتصاد جدید به این نتیجه رسیده است که بر اساس توانایی واقعی ما برای تغییر افرادی که با آرای ما به قدرت می رسند، اکثر بریتانیایی ها حدود یک چهارم رأی دارند. آنها همچنین دریافتند که "تنها 2.6 درصد از رای دهندگان بریتانیا چیزی شبیه به سهم عادلانه از قدرت دموکراتیک دارند." این بدان معناست که ما در یک سیستم بسیار غیر دموکراتیک زندگی می کنیم.
اما حتی اگر آرای ما بتواند تغییری ایجاد کند، باز هم در یک سیستم غیر دموکراتیک زندگی میکنیم. دموکراسی مشارکت عمومی است. محدود کردن مشارکت عمومی به رای دادن دوره ای برای انتخاب گروهی از نخبگان برای تصمیم گیری، دموکراسی واقعی نیست. در واقع مردم هیچ قدرت تصمیم گیری واقعی در مورد مسائلی که به شدت آنها را تحت تأثیر قرار می دهند، ندارند.
به عبارت دیگر، ما در یک دموکراسی دارای نقص مضاعف زندگی میکنیم: عموم مردم نه تنها مشارکت بسیار محدودی در تصمیمگیری دارند، بلکه از استفاده از این مشارکت محدود برای ایجاد هرگونه تغییر نیز منع میشوند. برای ایجاد تغییراتی که برای جلوگیری از فاجعه به آن نیاز داریم، نیاز به بازنگری کامل سیستم استثمارگر و مخرب سرمایهداری دولتی و حکومت نخبگانی داریم که آن را پرورش میدهد. رای دادن برای رسیدن به این هدف کافی نیست.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا