همانطور که جمهوری دومینیکن همان چیزی را آغاز می کند که بوده است نام یک «قتل عام شرورانه، با حرکت آهسته» روی دومینیکنهای سیاهپوست و دومینیکنهای هائیتی تبار - سلب تابعیت و جمعآوری دسته جمعی آنها برای اخراج - به سخنان نویسنده گلوریا انزلدوآ درباره زندگی در سایه مرزی فکر میکنم که از هویتها عبور میکند. و زندگی ها را در هم می شکند: «شما میدان نبرد هستید/ جایی که دشمنان با یکدیگر خویشاوندند. / تو در خانه ای، غریبه ای.»
این هنوز روزهای خطوط مفهومی است که به خطوط سیاسی تبدیل میشوند، که سپس نظامی میشوند: خطوطی که نبردهای مرگ و زندگی در میان آنها جریان دارد، اکنون در حرکت آهسته، ناگهان سریعتر از یک گلوله. این خطوط جغرافیایی و هویت ما را متقاطع می کنند. آنها هر دو متخلخل و تیغ تیز هستند و همیشه نابخشودنی هستند.
ترس دولت دومینیکن از سیاه نمایی به دوران استعمارگران اسپانیایی اش برمی گردد و در زمان دیکتاتور رافائل تروخیلو که ده ها هزار هائیتی ساکن جمهوری دومینیکن را در سال 1937 به قتل رساند و صدها هزار نفر دیگر را آواره کرد، تبدیل به موضوع سیاست شد. احساسات ضد هائیتی تبدیل به یک فریاد تجمع برای برخی از ملی گرایان دومینیکن شد، راهی برای تشخیص دومینیکن های ظاهراً "اروپایی" از همسایگان هائیتی خود. با این حال، این تعصب از نسل کشی تروخیو جان سالم به در برد و اکنون با سلب تابعیت از هر کسی که به نظر دولت دارای اصل و نسب هائیتی است، آشکار می شود، که به هر کسی که سیاهپوست تلقی می شود ترجمه می شود. با ایجاد مراکز بازداشت دسته جمعی، خشونت ضد سیاهپوستان از جمله ضرب و شتم، سوزاندن و لینچ کردن افزایش یافته است. و از آنجایی که تاریخ واقعاً قافیه است، ما باید این اقدامات را همانگونه ببینیم که همیشه از نظر تاریخی بوده اند: پیش از یک قتل عام.
همانطور که من می نویسم، اتوبوس های دولتی برای بازداشت و اخراج سیاهپوستان دومینیکن به خیابان های سانتو دومینگو می روند. با 1.5 میلیون ساکن در ایالات متحده، دومینیکن ها پنجمین جمعیت لاتین تبار در این کشور را تشکیل می دهند کشور و بزرگترین گروه مهاجر در ایالت نیویورک. اما برخی از سایتهای خبری لاتین حتی نسبت به رسانههای اصلی در تایید این موضوع کندتر عمل کردند بحران جاری مواجهه با صدها هزار دومینیکن. و در حالی که تعدادی از نویسندگان لاتین تبار صحبت کرده اند (به ویژه جونوت دیاز و جولیا آلوارز)، افراد مشهور لاتین در بیشتر موارد کاملاً سکوت کرده اند.
متأسفانه، ما نمی توانیم از این سکوت شگفت زده شویم. تا زمانی که جامعه لاتینی وجود دارد، سیاه ستیزی در جامعه لاتین تبارها عمیق بوده است. بسیار شبیه اسطورههای آمریکایی یک دیگ ذوب باشکوه، ما عاشق اپیلاسیون مصنوعی در مورد بافت چندلایه هویت خود هستیم: ما ملیله هستیم. ما یک تاکو، یک موفونگو، یک پائلا هستیم - طعم های بسیار زیادی! در حقیقت، ما یک خانواده از هم پاشیده هستیم، خانه ای که عمیقاً توسط برتری سفید و رنگارنگ تقسیم شده است. در آمریکای لاتین - بله، حتی کوبا - به همان اندازه که در ایالات متحده صادق است.
تماشای اخبار میتواند به شما این احساس را بدهد که نژادپرستی علیه سیاهپوستان در سرتاسر جهان رو به افزایش است، اما آنچه که ما واقعاً میبینیم، کار سخت فعالان فداکار است که از جهان میخواهند، اغلب برای اولین بار، به میراث مداوم خشونت پلیس توجه کنند. ، اختصاص فرهنگی, جابه جایی جرم. هیچ چیز جدیدی در مورد خشونت دولتی علیه زندگی سیاه پوستان وجود ندارد. و اینها حقایقی است که همه ما باید مستقیماً به آنها بپردازیم تا بهبود یابند و به جلو حرکت کنیم.
در همین حال، ما هنوز در گفتن «سیاهها و لاتینها» گیر کردهایم، گویی اینها مقولههایی متقابل هستند. تقریباً هر جنبه ای از فرهنگ لاتین که به عنوان یک پدیده فرهنگ پاپ جهانی منفجر شده است - از تانگو گرفته تا مامبو، چا چا چا و سالسا گرفته تا باچاتا و رگیتون - ریشه در فرهنگ سیاهپوستان دارد، حتی اگر چهره هایی که ما با آنها ارتباط برقرار می کنیم، نباشند. معمولا مشکی ها
در تخیل جریان اصلی سفید، تنظیم پیشفرض برای لاتینها سفید/قهوهای روشن است، یک حالت عجیب و غریب راحت، نه اینجا و نه آنجا که اجازه میدهد جعبه تنوع را بدون خطر درک شده سیاهی بررسی کنید. پانل به پانل لاتینها در رسانهها، لاتینها در ادبیات، لاتینها در Lo Que Sea با ناری چهرهای سیاه در ترکیب میآیند و میروند. به همین دلیل است که من یاد گرفتهام که با ناشران در مورد شکل ظاهری شخصیتها از رنگ پوست گرفته تا مو صریح صحبت کنم: اگر این کار را نکنم، تاریخ ثابت کرده است که به نام «جهانشمولتر» ظاهر شدن، سفید یا روشن میشوند. کلمه ای که ما از این همه سوء استفاده در توجیه اروپامحوری جاری بی معنی کرده ایم.
برای ما که لاتین تبار هستیم و سیاهپوست نیستیم: پیشرفتی که در این کشور داشتهایم، که برای ما ساخته نشده است، تا حدی به این دلیل است که ما خیرخواهان سیستمی هستیم که برادران و خواهران سیاهپوست ما را پایین نگه داشته است. این برای ماست که مالک آن باشیم. در این دنیای درهم شکسته - جایی که کلیشهی فردگرایی ناهموار بر مفهوم موفقیت، بقا و انسانیت ما نفوذ کرده است - امتیاز منبعی محدود است. امروز مانند دیروز، سیستم ارزش ما را با نزدیکی ما به سفیدی مشخص می کند. همدستی ما در این داستان ترسناک آمریکایی که در حال انجام است، نقطه ای نیست که با احساس گناه فلج شویم. احساس گناه منجر به سکوت می شود و سکوت چیزی است که ما را به اینجا رسانده است. اما این یک نقطه تجمع است، دلیلی برای شجاع، ظالمانه، و فروتن، در حالی که ما به سمت عدم اطمینان از آنچه در آینده پیش می رویم.
در سراسر کشور، هنرمندان لاتین تبار در حال پیشرفت هستند و اجازه می دهند صدای ما شنیده شود. ما با صدای بلند و بدون عذرخواهی ما، و من ما را دوست دارم و در میان این رنسانس، ما همچنین باید در مورد اینکه واقعاً چه کسی هستیم، چه کسی بودهایم، چگونه شکستهایم و چگونه میتوانیم شفا دهیم صادق باشیم. فلاویا زودان یک بار نوشت: "فمینیسم من متقاطع خواهد بود یا مزخرف." من با یک ریمیکس محترمانه از این حقیقت به پایان می رسانم: غرور لاتین من ریشه در این حقیقت بی چون و چرا خواهد داشت که زندگی سیاهان مهم است، یا مزخرف خواهد بود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا