در شب 28 فوریه، رئیس جمهور هائیتی، ژان برتراند آریستید، مجبور به کناره گیری از قدرت شد. او ادعا کرد که ربوده شده است و نمی دانست او را به کجا می برند تا اینکه در پایان یک پرواز 20 ساعته به او گفتند که او و همسرش در یک پایگاه نظامی فرانسه در میانه آفریقا'. او خود را در جمهوری آفریقای مرکزی یافت.
درک بحران کنونی نیازمند درک تاریخ هائیتی است. در قرن هجدهم به با ارزش ترین دارایی استعماری فرانسه تبدیل شد و یکی از وحشیانه ترین مستعمرات برده داری که تا کنون وجود داشته است. سانتو دومینگو، همانطور که در آن زمان نامیده می شد، بندر پیشرو برای کشتی های برده بود: در آستانه انقلاب فرانسه، دو سوم کل محصولات گرمسیری اروپا را تامین می کرد. یک سوم از تازه واردان طی چند سال جان خود را از دست دادند.
هائیتیها هنوز با میراث تجارت برده و شورشی که سرانجام فرانسویها را از بین برد، زندگی میکنند. شورش در سال 1791 آغاز شد و بیش از یک دهه جنگ به دنبال آن بود. بزرگترین نیروی اعزامی فرانسه به رهبری ژنرال لکلرک، برادر شوهر ناپلئون، برای سرکوب شورش فرستاده شد. در حالی که عملیات فرانسه به پایان رسید، ژنرال برده، توسن لوورتور، به یک جلسه دعوت شد. او را ربودند و به زندانی در جورا بردند. در انتقامجویان دنیای جدید: داستان انقلاب هائیتی، لوران دوبوآ داستان توسن را به گونهای بیان میکند که شباهتهای آن را با وضعیت کنونی به ما یادآوری میکند: لکلرک به وزیر استعمار در پاریس نوشت: «توسان نباید آزاد باشد». در آن زمان، و باید در داخل جمهوری زندانی شود. باشد که دیگر سنت دومینگو را نبیند.» لکلرک یک ماه بعد تکرار کرد: «شما نمی توانید توسن را به اندازه کافی از اقیانوس دور نگه دارید یا او را در زندانی بسیار قوی قرار دهید. به نظر می رسید می ترسید که مرد تبعید شده ناگهان ظاهر شود. او هشدار داد که حضور او در مستعمره یک بار دیگر آن را خاموش می کند.
توسن در سال 1803 بر اثر قرار گرفتن در معرض و سل درگذشت. همه دانشآموزان هائیتی آخرین کلمات او را از صمیم قلب میدانند: «با سرنگونی من، در سان دومینگو فقط تنه درخت آزادی سیاه را قطع کردی. دوباره از ریشه می روید، زیرا آنها متعدد و عمیق هستند.»
در نوامبر 1803، بردگان سابق در نبرد نهایی جنگ پیروز شدند و در 1 ژانویه 1804 جمهوری مستقل هائیتی را اعلام کردند. این اولین کشور مستقل آمریکای لاتین و تنها کشوری بود که از شورش بردگان متولد شد. دوبوآ می نویسد که انقلاب هائیتی «چالشی چشمگیر برای جهان مانند آن زمان بود». برده داری در قلب سیستم پر رونق سرمایه داری تجاری قرار داشت که برای اروپا سود می برد، آفریقا را ویران می کرد و گسترش سریع قاره آمریکا را پیش می برد. هائیتی مستقل دوستان کمی داشت. تقریباً تمام قدرت های جهان در کنار فرانسه علیه جمهوری سیاه خودخوانده قرار گرفتند که خود را نه تنها بهشتی برای بردگان فراری، بلکه همچنین برای مردم بومی بقیه قاره آمریکا (بومیان واقعی هائیتی تسلیم بیماری های عفونی و اسپانیایی ها کرده بودند). بردگی قبل از ورود فرانسوی ها). هائیتی که توسط مستعمرات بردگان محاصره شده بود، تنها یک همسایه غیر مستعمره داشت، ایالات متحده برده دار، که از به رسمیت شناختن استقلال خود سرباز زد.
رهبران هائیتی مستاصل به رسمیت شناخته شدن بودند، زیرا تنها منبع درآمد این جزیره شکر، قهوه، پنبه و سایر محصولات گرمسیری بود که باید بفروشد. در سال 1825، در تهدید تهاجم دیگر فرانسه و بازگرداندن برده داری، مقامات هائیتی سندی را امضا کردند که قرار بود آغاز پایان هر گونه امید به خودمختاری را ثابت کند. پادشاه فرانسه تنها در صورتی موافقت کرد که استقلال هائیتی را به رسمیت بشناسد که جمهوری جدید ۱۵۰ میلیون فرانک غرامت به فرانسه بپردازد و مالیات واردات و صادرات آن را به نصف کاهش دهد. «بدهی» ای که هائیتی تشخیص داد، زمانی که بردگان مالکان فرانسوی را نه تنها از زمین و تجهیزات، بلکه از «مالکیت» انسانی خود محروم کردند، متحمل شدند.
تأثیر بازپرداخت بدهی - که تا پس از جنگ جهانی دوم ادامه داشت - ویرانگر بود. به قول ژان پرایس-مارس، انسان شناس هائیتی، «بی کفایتی و سهل انگاری رهبران آن» «کشوری را که درآمدها و خروجی های آن تا آن زمان متعادل شده بود، به کشوری پر بدهی و گرفتار در تعهدات مالی تبدیل کرد که هرگز نمی توانستند. راضی باشید.» ویکتور شولچر که لغو لغو شده بود، استدلال کرد: «تحمیل غرامت بر بردگان پیروز معادل واداشتن آنها به پرداخت پولی بود که قبلاً با خون خود پرداخته بودند».
در اواخر قرن نوزدهم، ایالات متحده فرانسه را به عنوان نیرویی در امور هائیتی تحت الشعاع قرار داد. اشغال نظامی ایالات متحده (19-1915) نیروی کار را بازگرداند و بمباران هوایی را معرفی کرد، در حالی که مقامات در واشنگتن نهادهایی را ایجاد کردند که مردم هائیتی باید با آنها زندگی کنند: ارتش، بیش از هر چیز، که اکنون ادعا می کند کشور را در اختیار دارد. دستانش، با اقدامی از سوی کنگره آمریکا ایجاد شد. در سال 34 توسط Aristide از خدمت خارج شد و هرگز دشمنی غیر هائیتی را نشناخت. با این حال، دشمنان داخلی زیادی داشت. دولت های تحت حمایت نظامی، دیکتاتوری ها، بی ثباتی مزمن، سرکوب، دست سنگین واشنگتن بر همه چیز: این وضعیت در سراسر قرن بیستم ادامه یافت.
من در جریان کار بر روی پروژه های پزشکی در فلات مرکزی این کشور با تاریخچه هائیتی آشنا شدم. وقتی برای اولین بار در سال 1983 به آنجا سفر کردم، دیکتاتوری خانواده دووالیه ربع قرن بود که برقرار بود. هیچ مخالفتی وجود نداشت. Duvaliers و ارتش آنها با هر مخالفت بی رحمانه برخورد می کردند، در حالی که قوه قضاییه و بقیه جهان به سمت دیگری نگاه می کردند. هائیتی قبلاً به عنوان فقیرترین کشور جهان غرب شناخته می شد و کسانی که آن را اداره می کردند استدلال می کردند که برای کنترل فقر عمیق به زور نیاز است.
در اواسط دهه 1980، گرسنگی، ناامیدی و بیماری قابل مدیریت نبود. نوزاد داک دووالیه که در 19 سالگی "رئیس جمهور مادام العمر" نامیده شد، در سال 1986 فرار کرد. اولین تلاش برای انتخابات دموکراتیک در سال 1987 منجر به قتل عام در مراکز رای گیری شد. یک ژنرال ارتش خود را مسئول اعلام کرد. در سپتامبر 1988، شهردار پورتو پرنس - یک افسر سابق ارتش - به یک باند پول داد تا یک کلیسای کاتولیک را در حین برگزاری مراسم عزاداری به آتش بکشند. مملو از مردم بود که 12 نفر از آنها جان باختند. در محراب، پدر ژان برتران آریستید، دشمن دیکتاتوری و ارتش بود. آریستید از طرفداران الهیات رهایی بخش بود، با دستور آن مبنی بر اینکه کلیسا "گزینه ای ترجیحی برای فقرا" اعلام می کند، اما الهیات آزادی خواهان مخالفان خود را داشت: اعضای اعتماد مغز ریگان، که در سال 1980 گرد هم آمدند، آن را کمتر مسیحی اعلام کردند تا کمونیست. آنها گفتند: «سیاست ایالات متحده باید شروع به مقابله کند (نه واکنش نشان دهد). . . روحانیت «الهیات رهایی بخش».
ارتقاء آریستید از کشیش محله فقیر نشین به نامزد ریاست جمهوری در پس زمینه جوخه های مرگ جناح راست و تهدید به کودتای نظامی رخ داد. او از نظر مردم هائیتی به سرعت رشد کرد، اما سهام او در ایالات متحده سقوط کرد. نیویورک تایمز که به شدت به خبرچین هایی که می توانند انگلیسی یا فرانسوی صحبت کنند متکی است، کلمات محبت آمیز کمی برای او داشت. یکی از تاجران هائیتی گفته است: «او تلاقی بین آیتالله و فیدل است». اگر نوبت به انتخاب بین چپ اولترا و راست افراطی برسد، من حاضرم با راست افراطی ائتلاف کنم.» با این حال، هائیتیها میدانستند که آریستید در هر انتخابات دموکراتیک پیروز خواهد شد و در 16 دسامبر در سال 1990، او 67 درصد آرا را در یک میدان 12 نامزد به دست آورد. هیچ دور دوم مورد نیاز نبود.
شاید ایالات متحده نمی توانست از پیروزی قاطع آریستاید جلوگیری کند، اما آنها می توانستند کارهای زیادی برای تضعیف او انجام دهند. مؤثرترین روش، که توسط دولت اول بوش اتخاذ شد، تأمین مالی هم برای اپوزیسیون - به نظر میرسد که نمایش ضعیف آنها در انتخابات دلیلی برای قطع کمک به آنها نبود - و هم برای ارتش بود. سوابق از طبقه بندی خارج شده اکنون روشن می کند که سیا و سایر گروه های ایالات متحده به ایجاد و تامین مالی یک گروه شبه نظامی به نام FRAPH کمک کردند، این گروه پس از کودتای نظامی که آریستاید را در سپتامبر 1991 برکنار کرد، به شهرت رسید. هزاران غیرنظامی کشته شدند و صدها هزار نفر به خارج از کشور گریختند. یا از مرز به جمهوری دومینیکن. برای سه سال بعد، هائیتی توسط حکومت نظامی-غیرنظامی به همان اندازه که دووالیه ها بی رحم بودند اداره می شد.
در اکتبر 1994، در زمان کلینتون، ارتش ایالات متحده مداخله کرد و آریستاید را به قدرت بازگرداند، در حالی که کمی بیش از یک سال از دوره او باقی مانده بود. اگرچه از سوی سازمان ملل مجاز بود، بازسازی اساساً یک عملیات ایالات متحده بود. سپس، هفت هفته پس از بازگشت آریستید، جمهوری خواهان کنترل کنگره را به دست گرفتند و جمهوری خواهان بانفوذ از آن زمان برای جلوگیری از کمک به هائیتی یا تحمیل پیش شرط های آن تلاش کردند.
کمکهایی که از کانالهای رسمی میآمد هرگز چندان قابل توجه نبود: ایالات متحده به هائیتی، سرانه، یک دهم آنچه را که در کوزوو توزیع میکرد، داد. درست است که، همانطور که سفرای سابق ایالات متحده و دولت بوش اخیراً ادعا کردند، صدها میلیون دلار به هائیتی سرازیر شد - اما نه به دولت منتخب. بخش زیادی از آن به اپوزیسیون ضد آریستید رسید. همچنین هزینه های زیادی برای اشغال سازمان ملل و خدمات پشتیبانی هالیبرتون پرداخت شد. تلاش اندکی برای بازسازی مدارس، زیرساخت های مراقبت های بهداشتی، جاده ها، بنادر، مخابرات یا فرودگاه ها صورت گرفت.
آریستید در طول چند ماه ریاست خود، تا حدی به دلیل لغو ارتش هائیتی، در سال 1996 اولین غیرنظامی منتخب شد که شاهد یک غیرنظامی منتخب دیگر - رنه پروال - به عنوان رئیس جمهور قدیمی ترین جمهوری آمریکای لاتین بود. پروال به نوبه خود اولین رئیس جمهور هائیتی شد که دوره ریاست جمهوری خود را سپری کرد، نه یک روز بیشتر یا کمتر. در نوامبر 2000، آریستید دوباره با قاطعیت انتخاب شد. اما مشکلات از قبل به وجود آمده بود. در انتخابات محلی و پارلمانی در ماه مه، هشت کرسی پارلمان مورد مناقشه قرار گرفت و هنگامی که مخالفان سیاسی فریاد زدند، ایالات متحده کمک های بین المللی را متوقف کرد. به عنوان مثال، بانک توسعه بین آمریکایی (IDB)، چهار وام برای سلامت، آموزش، آب آشامیدنی و بهبود جاده ها تصویب کرده بود. منابع هائیتی و آمریکایی به من تأیید کرده اند که ایالات متحده از بانک خواسته است تا وام ها را تا زمان حل اختلافات انتخاباتی مسدود کند. از آنجایی که هفت تن از سناتورهای مورد بحث در سال 2001 استعفا دادند، و مدت کوتاهی پس از آن دوره دیگری به پایان رسید، این باید پایان توقف کمکها باشد، با این حال این روند در تمام مدت تصدی آریستید ادامه داشت.
وزارت امور خارجه بعداً ادعا کرد که این توقف با اجماع اعضای سازمان کشورهای آمریکایی در چیزی به نام اعلامیه شهر کبک تصمیم گرفته شده است. این بیانیه به تاریخ 22 آوریل 2001، و نامه نماینده ایالات متحده که خواستار عدم پرداخت وام ها شده بود، به تاریخ 8 آوریل است. به نقل از نتیجه گیری یکی از معدود روزنامه نگارانی که این رسوایی را شایسته تحقیق می دانست، «به نظر می رسد که تلاش ها پس از انجام آن هماهنگ شده است».
موسسات مالی بین المللی درگیر اعمال تبعیض آمیز و احتمالاً غیرقانونی نسبت به هائیتی هستند. به گزارش گروه پشتیبانی هائیتی مستقر در لندن،
بدهی هائیتی به موسسات مالی بین المللی و دولت های خارجی از 302 میلیون دلار در سال 1980 به 1.134 میلیارد دلار در حال حاضر افزایش یافته است. حدود 40 درصد از این بدهی ناشی از وام هایی است که به دیکتاتورهای وحشی Duvalier داده شده است، که مقدار کمی از آن را در کشور سرمایه گذاری کردند. این بدهی به دلیل اینکه برای ظلم به مردم استفاده می شد، به عنوان «بدهی نفرت انگیز» شناخته می شود و طبق قوانین بین المللی، این بدهی نیازی به بازپرداخت ندارد.
با این حال، برای برآورده ساختن مجدد خواستههای IDB، دولت هائیتی که با کمبود نقدینگی مواجه بود، ملزم شد بدهیهای معوقه خود را بپردازد که بسیاری از آنها به وامهای پرداخت شده به دیکتاتوری دووالیه و رژیمهای نظامی حاکم بر هائیتی مربوط میشدند. در ژوئیه 1986، هائیتی بیش از 1990 درصد از کل ذخایر خارجی خود را برای پرداخت این معوقات به واشنگتن فرستاد. از امروز، کمتر از 2003 میلیون دلار از چهار وام بلوکه شده - که مجموعاً 90 میلیون دلار است - علیرغم تضمین های بسیاری از IDB به هائیتی رسیده است.
با این حال، تا ماه گذشته بود که در یک روزنامه آمریکایی میتوانستیم بخوانیم که توقف کمکها ممکن است به سرنگونی دولت بی پول هائیتی کمک کرده باشد. در 7 مارس، بوستون گلوب نوشت:
امروز، دولت هائیتی، که به هشت میلیون نفر خدمات می دهد، بودجه سالانه ای در حدود 300 میلیون دلار دارد که کمتر از بودجه کمبریج، شهری با بیش از 100,000 نفر جمعیت است. و در حالی که مردم هائیتی در تلاش برای تشکیل یک دولت جدید هستند، بسیاری می گویند که موفقیت آن تا حد زیادی به میزان و سرعت سرازیر شدن کمک ها به کشور بستگی دارد. . . بسیاری از حامیان آریستید، در هائیتی و خارج از کشور، با عصبانیت ادعا می کنند که جامعه بین المللی، به ویژه ایالات متحده، دموکراسی نوپا را در زمانی که به کمک بیشتر نیاز داشت، رها کرد. بسیاری بر این باورند که آریستید خود هدف تحریم های اقتصادی واقعی بود، درست زمانی که هائیتی شروع به سر و سامان دادن به امور مالی خود کرده بود.
اینکه ایالات متحده و فرانسه آریستید را تضعیف کردند، نظر حاشیه ای نیست. جامعه کارائیب (CARICOM) و اتحادیه آفریقا خواستار تحقیقات رسمی در مورد برکناری او شده اند. گیل اسمیت، یکی از کارکنان شورای امنیت ملی در دوره کلینتون، اخیرا گفت: «بیشتر مردم در سراسر جهان بر این باورند که خروج آریستید در بهترین حالت تسهیل و در بدترین حالت توسط ایالات متحده و فرانسه اجبار شده است».
چرا چنین دشمنی با رهبر هائیتی؟ آریستید با طرح مسئله بدهی تاریخی فرانسه، اعلام کرد که فرانسه «این پول را از هائیتی به زور و . . . باید آن را به ما برگرداند تا بتوانیم مدارس ابتدایی، مراقبتهای بهداشتی اولیه، سیستمهای آبی و جادهها بسازیم.» او ریاضیات را انجام داد و با اضافه کردن علاقه و تعدیل تورم، محاسبه کرد که فرانسه 21,685,135,571.48 دلار به هائیتی بدهکار است. این رقم مورد تمسخر برخی از فرانسوی ها قرار گرفت، زیرا کل ماجرا را به مثابه مسخره ای می دیدند که توسط سوژه های ناراضی سابق خود ساخته شده بود. به طور فزاینده ای واضح است که دیگران وقتی این موضوع در محافل دیپلماتیک و حقوقی مطرح شد مورد توهین یا عصبانیت قرار گرفتند.
با این حال، آریستید به فشار خود ادامه داد. رقم 21 میلیارد دلار بارها و بارها تکرار شد. عدد 21 در همه جا در هائیتی همراه با کلمه "بازپرداخت" ظاهر شد. در 1 ژانویه سال جاری، در طول جشن های دویستمین سالگرد، آریستید اعلام کرد که درود 21 تفنگی را با لیستی از 21 کاری که علی رغم تحریم انجام شده بود و در هنگام بازپرداخت انجام می شد، جایگزین خواهد کرد. جمعیت وحشی شد. مطبوعات فرانسه به طور کلی اظهارات او را احمقانه، علیرغم محاسن قانونی پرونده او، رد کردند. بسیاری از مردم هائیتی، آریستید را به عنوان یک Toussaint l'Ouverture مدرن میدانستند، مقایسهای که آریستید آن را ناامید نکرد. مدیسون اسمارت بل در ژانویه در هارپر نوشت: «توسن توسط قدرتهای خارجی لغو شد، و آریستاید نیز از مداخلات خارجی رنج زیادی را متحمل شده بود».
معمولاً آسان است که حتی در کوتاهترین مکالمه درباره آریستید، بگویید که طرف مقابلتان چه احساسی نسبت به او دارد. نظرات در هائیتی تقریباً همیشه در مطبوعات ایالات متحده به عنوان "قطبی" خوانده می شود، اما این به تمام معنا درست نیست. انتخابات و نظرسنجی ها، حتی اخیر، نشان می دهد که اکثریت فقیر همچنان از آریستاید حمایت می کنند. این طبقات متوسط و نخبگان سیاسی سنتی هستند که در مورد او اختلاف نظر دارند، و همچنین افرادی مانند من: غیر هائیتیایی که به هر دلیلی به امور آن کشور می پردازند.
بین کودتای پس از تحلیف آریستید و بازگشت او به هائیتی، پوشش خبری در ایالات متحده به همان ویژگی امروزی بود. در 22 سپتامبر 1994، نیویورک تایمز یک قطعه صفحه اول به نام «موش که غرش کرد» منتشر کرد. از آن، ما احساس شدیدی از Aristide به عنوان تحریک کننده دریافت می کنیم:
جمعیت کلینتون برای توجیه او در برابر قانونگذارانی که از جلسه توجیهی سیا در اکتبر 1993 در پشت درهای بسته به کنگره، که در آن آژانس اطلاعاتی اطلاعاتی را ارائه کرد - که بعداً ثابت شد نادرست - ارائه کرد که پدر آریستید در یکی از مونترالها تحت درمان روانپزشکی قرار گرفته بود، ناراضی بودند، سخت کار میکردند. در بیمارستانی در سال 1980. سناتور جسی هلمز، جمهوری خواه کارولینای شمالی، جلسه توجیهی را ترک کرد و او را یک "روان شناس" نامید - توهینی که برای پدر آریستید سخت بود که از پس آن بربیاید.
برای نخبگان سنتی هائیتی و متحدان آنها در خارج از کشور راحت بود اگر آریستید، که مجبور به ریاست بر فقر غیرقابل تصور شده است، توسط مردم خود رها شود. اما نظرسنجیهای گالوپ در سال 2002 که نتایج آن هرگز منتشر نشد، نشان داد که او علیرغم اشتباهاتش، محبوبترین و مورد اعتمادترین سیاستمدار هائیتی است. پس با مردمی که با وحشت جناح راست جمهوری خواه، همچنان به او رای می دهند، چه باید کرد؟ تحتحمایتهای جسی هلمز بیش از رایدهندگان هائیتی در سرنوشت آریستاید نقش داشتهاند. اگرچه مقامات آمریکایی در ابتدا اعلام کردند که او در پایان فوریه «به کشور مورد نظرش برده شده است»، ادعای آریستید مبنی بر اینکه او نمیدانست به کجا میرود، محتملتر به نظر میرسد. او پیش از این هرگز به جمهوری آفریقای مرکزی نرفته بود. تقریباً به وسعت تگزاس و با جمعیتی تنها سه میلیون نفر، تابع منافع نظامی و اقتصادی فرانسه است. یک گزارش بی بی سی در مارس 2003 گزارش داد که پایتخت، بانگی، خطرناک ترین شهر جهان است، در حالی که ایالات متحده به شهروندان خود توصیه می کند که به این کشور سفر نکنند. سفارت آمریکا دو سال پیش بسته شد.
آریستید روی آسفالت از مهمان نوازی آفریقاییها تشکر کرد و سپس گفت: «در سرنگونی من اعلام میکنم که تنه درخت صلح را از ریشه درآوردهاند، اما دوباره رشد میکند، زیرا ریشههای اوورتورین است.»
به نظر می رسد دولت بوش دو مرد را مسئول دیپلماسی آمریکای لاتین کرده است و آنها برای مدت طولانی در این امر بوده اند. اتو رایش بهعنوان «نماینده ویژه رئیسجمهور در نیمکره غربی»، دیپلمات ارشد ایالات متحده در منطقه است، حتی اگر او هرگز از جلسه استماع مجلس یا سنا جان سالم به در نبرده است. بوش در خلال تعطیلات کنگره این پست را به او داد. در دهه 1990، رایش یک لابیگر صنعت بود (یکی از ذینفعان کار او: لاکهید مارتین، که هواپیماهای جنگنده را به شیلی می فروخت). قبل از آن سابقه طولانی خدمت دولتی داشت.
در طول جنگ داخلی در نیکاراگوئه، به گفته ویلیام فینیگان در پروفایل نیویورکر، رایش یک برنامه حمایت از مخالفان را رهبری کرد که بر اساس سازمانی به نام دفتر دیپلماسی عمومی عمل می کرد. این دفتر سخنرانیهایی ترتیب داد و کتابهایی را به کتابخانههای مدارس توصیه کرد، اما همچنین داستانهای نادرستی را به مطبوعات درز کرد - برای مثال، دولت ساندینیستا جنگندههای میگ شوروی را دریافت میکرد یا در قاچاق مواد مخدر دست داشت. . . این دفتر متخصصان جنگ روانی ارتش را استخدام می کرد و با سرهنگ دوم الیور نورث در شورای امنیت ملی همکاری نزدیک داشت.
در جریان تحقیقات ایران-کنترا، ژنرال کنترلر ایالات متحده به این نتیجه رسید که دفتر رایش «درگیر فعالیتهای تبلیغاتی ممنوع و پنهانی بوده است». اما در آن زمان رایش به عنوان سفیر ایالات متحده در ونزوئلا منصوب شد، جایی که او زمینه را برای تلاش های آینده برای بی ثبات کردن رئیس جمهور چاوز فراهم کرد. همه این فعالیتها پنهان نیستند: کمتر از یک سال پیش، رایش از کودتا علیه چاوز استقبال کرد و از وزارت امور خارجه و صاحب نظران خواست تا از «دولت جدید» حمایت کنند. تنها مشکل این بود که اکثریت ونزوئلا نتوانستند در مرحله بعدی قرار بگیرند و چاوز باقی ماند.
ماه گذشته، دولت بوش، راجر نوریگا را به هائیتی فرستاد تا بحران را حل کند. همه نمی دانستند او کیست: حرفه نوریگا در سایه کمیته های کنگره سپری شده است. برای بخش عمده ای از یک دهه، او برای هلمز و متحدانش کار می کرد، و این راز نیست که او سال ها آریستاید را در نظر داشته است. سیاست هائیتی ایالات متحده توسط تعداد کمی از افرادی که در دوره ریگان یا جورج اچ. کابینت های بوش اکثر آنها امروز پس از هشت سال تعطیلی در اتاقهای فکر محافظهکار یا شرکتهای لابی، به دولت بازگشتهاند. الیوت آبرامز که به دلیل مخفی نگه داشتن اطلاعات از کنگره در جریان جلسات استماع ایران-کنترا محکوم شد، در شورای امنیت ملی خدمت می کند. جان پویندکستر، مشاور امنیت ملی ریگان تا همین اواخر ریاست واحد ضد تروریسم جدید پنتاگون را بر عهده داشت. جان نگروپونته، سفیر سابق هندوراس، اکنون سفیر سازمان ملل است. جین کرک پاتریک در هیئت مدیره مؤسسه بینالمللی جمهوریخواه است، نهادی که فعالانه از مخالفان در هائیتی حمایت میکند (منابع من نشان میدهند که از پرسنل ارتش خلعشدهای که در ابتدای سال نیروی اپوزیسیون را تأمین میکردند، حمایت میکرد، هر چند که این موضوع را رد میکند. ).
بازیگران طرف هائیتی به یکی از دو دسته تقسیم می شوند: اول، نخبگان تجاری هائیتی، از جمله کسانی که صاحب رسانه ها هستند، و سپس ارتش و شبه نظامیان سابق - افرادی که در کودتای 1991-94 دخیل بودند. برخی از آنها از آن زمان به دلیل قتل، قاچاق مواد مخدر و جنایت علیه بشریت در زندان بوده اند. امروز تک تک آنها خارج شده اند.
در میان کسانی که توسط شورشیان آزاد شده اند، ژنرال سابق پروسپر آوریل، یکی از رهبران گارد بدنام ریاست جمهوری تحت هر دوی دووالیه، وجود دارد. آوریل در سپتامبر 1988 قدرت را به دست گرفت و در مارس 1990 سرنگون شد. دادگاه منطقه ای ایالات متحده دریافت که رژیم او درگیر "الگوی سیستماتیک نقض فاحش حقوق بشر" است. همچنین او را شخصاً مسئول «شکنجه و رفتار ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز» برای اعطای غرامت به شش نفر از قربانیانش در مجموع 41 میلیون دلار دانست. قربانیان شامل سیاستمداران مخالف، رهبران اتحادیه ها، علما و حتی یک پزشک بودند که سعی می کرد به پزشکی اجتماعی بپردازد. سرکوب آوریل نامحسوس نبود: سه قربانی شکنجه با چهرههای متورم، اندامهای کبود و لباسهای پر از خون در تلویزیون ملی رژه رفتند. او 37 اصل قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و وضعیت محاصره را اعلام کرد.
ایالات متحده مدت کوتاهی پس از بازگرداندن Aristide در سال 1994، حفاظت از Avril را آغاز کرد. در نوامبر همان سال، وزیر امور خارجه وقت، وارن کریستوفر، گزارشهای اطلاعاتی سفیر ایالات متحده را مخابره کرد که سازمان ستاره سرخ، تحت رهبری آوریل، در حال برنامهریزی یک «کمپین آزار و اذیت و ترور» است. . . طرفداران آریستید این اطلاعات به مقامات هائیتی منتقل نشده است. در ماه دسامبر، پلیس هائیتی، بر اساس اطلاعات خود، به دنبال دستگیری آوریل در خانه اش بود. بلافاصله پس از ورود پلیس، سربازان آمریکایی حاضر شدند و سعی کردند آنها را از دستگیری منصرف کنند. زمانی که آنها وارد شدند، آوریل به اقامتگاه همسایه سفیر کلمبیا گریخت. پلیس در جستجوی خانه آوریل لباس های نظامی، رادیوهای غیرقانونی پلیس و یک انبار اسلحه پیدا کرد.
او به اسرائیل گریخت، اما بعداً به هائیتی بازگشت، جایی که حمایت نظامی بینالمللی و احتمالیاش مانع از تلاشهای بیشتر برای دستگیری او شد. او یک حزب سیاسی را تأسیس کرد که هرگز نامزدی را در انتخابات معرفی نکرده بود، اما از طرف جمهوری اسلامی ایران برای مشارکت در ایجاد مخالفت با آریستید دعوت شد. در ماه مه 2001، پس از خروج نیروهای آمریکایی از هائیتی، پلیس سرانجام از فرصت استفاده کرد و حکم بازداشت آوریل را اجرا کرد. اکثریت قریب به اتفاق مردم هائیتی و گروه های حقوق بشر و عدالت در هائیتی، ایالات متحده و اروپا از این دستگیری موفقیت آمیز استقبال کردند. عفو بینالملل تاکید کرد که این دستگیری «میتواند نشاندهنده گامی رو به جلو توسط سیستم قضایی هائیتی در مبارزه با مصونیت از مجازات باشد»: «شدت نقض حقوق بشر در دوران قدرتگیری ژنرال آوریل، از کودتای 1988 تا کنارهگیری او. در مارس 1990، عفو بینالملل گفت، نمیتوان آن را نادیده گرفت. کمیته فرانسه برای تعقیب قضایی دووالیه به این نتیجه رسید که «ژنرال باید محاکمه شود.» در 9 دسامبر 2003، قاضی تحقیق درباره کشتار پیاتر در سال 1990، زمانی که چند دهقان جان خود را از دست دادند. ، رسماً Avril را به مسئولیت متهم کرد. او در زندان بود و در انتظار پایان مراحل پیش از محاکمه بود که در 2 مارس آزاد شد - چند روز پس از برکناری آریستید.
گای فیلیپ، رهبر شورشیان، در جریان کودتای گذشته، در یکی از تأسیسات نظامی ایالات متحده در اکوادور آموزش دید. هنگامی که ارتش از خدمت خارج شد، فیلیپ به نیروی پلیس جدید ملحق شد و به عنوان رئیس پلیس در حومه پورتو پرنس در دلماس و در شهر دوم، کپ هاتین، خدمت می کرد. ماموریت غیرنظامی بینالمللی سازمان ملل متحد دریافت که در طول تصدی وی، دهها عضو مظنون باند به طور خلاصه اعدام شدند که اکثر آنها توسط پلیس به فرماندهی معاون فیلیپ اعدام شدند. سفارت ایالات متحده همچنین فیلیپ را در دوران فعالیت پلیسی خود در قاچاق مواد مخدر متهم کرده است. جنایاتی که عمدتاً توسط پلیسهای نظامی سابق انجام میشود، اغلب به آریستاید میچسبند، حتی اگر او به دنبال جلوگیری از ناقضان حقوق بشر خوشحال از کودتا در این پستها باشد.
فیلیپ در اکتبر 2000 از هائیتی گریخت، زمانی که مقامات متوجه شدند که او در حال برنامه ریزی برای کودتا با گروهی از روسای پلیس همکار بود. از آن زمان، دولت هائیتی او را به طراح حملات تروریستی در ژوئیه و دسامبر 2001، و همچنین حملات مرگبار به ایستگاه های پلیس در فلات مرکزی هائیتی متهم کرده است. (در طول دو سال گذشته، چهار آمبولانس ما به سرقت رفته اند، و اعضای کادر پزشکی ما گروگان گرفته شده اند.) ماه گذشته، مردان فیلیپ به مطبوعات ایالات متحده لاف زدند که حامیان آریستاید را در کپ هاتین و هیتین اعدام کرده اند. پورتو پرنس، و بسیاری از آنها در واقع ناپدید شده اند. من رئیس هستم، رئیس نظامی. فیلیپ در 2 مارس اظهار داشت که کشور در دستان من است، که پاسخ زیر را از سوی اسکار آریاس، برنده جایزه صلح نوبل و رئیس جمهور سابق کاستاریکا در پی داشت: "هیچ چیز به وضوح نمی تواند ثابت کند که چرا هائیتی به ارتش نیاز ندارد به اندازه لاف زدن. رهبر شورشیان گای فیلیپ هفته گذشته در پورتو پرنس. ارتش هائیتی XNUMX سال پیش در یک دوره گذار دموکراتیک منسوخ شد، دقیقاً برای جلوگیری از سقوط مجدد کشور به دست مردان نظامی. نپتون، و رهبری گروهی را در حمله به خانه نپتون آغاز کرد. از فیلیپ نقل شده است که مردی که او را بیشتر تحسین می کند، پینوشه است.
لیست ادامه دارد. لویی جودل چمبلن تا سال 1989 یا 1990 یک گروهبان در ارتش هائیتی بود. او در سال 1993 به عنوان دومین فرمانده FRAPH دوباره در صحنه ظاهر شد. (امانوئل 'توتو' کنستانت، رهبر آن، اکنون به عنوان یک مرد آزاد در کوئینز، نیویورک زندگی می کند.) در میان قربانیان FRAPH، گای مالاری، وزیر دادگستری بود که با محافظ و یک راننده به کمین و گلوله مسلسل زده شد. در سپتامبر 1995، چمبلین یکی از هفت تن از رهبران ارشد نظامی و FRAPH بود که به دلیل مشارکت در اعدام آنتوان ایزمری، فعال معروف طرفدار دموکراسی، به طور غیابی به کار اجباری مادام العمر محکوم شدند. در اواخر سال 1993 یا اوایل سال 1994، او داوطلبانه به جمهوری دومینیکن تبعید شد.
در مورد نخبگان سیاسی سنتی، برخی از زمانی که پاپا داک آن را اشغال کرده بود، می خواستند در کاخ ملی زندگی کنند. دیگران ممکن است حاشیهایتر به نظر برسند، اما سهم خود را از آسیب رساندهاند. زمانی که روز گذشته، ولادیمیر ژانتی در حال تخریب آثار هنری در نمایش عمومی در پورتو پرنس نشان داده شد، او به عنوان «کشیش حزب خدا» توصیف شد. در واقع او یکی دیگر از کاندیدای همیشگی ریاست جمهوری است که از فرصت سوزاندن مصنوعات با ارزش مرتبط با وودو و دیگر جنبه های فرهنگ هائیتی خوشحال است - و این کار را در دید کامل مطبوعات بین المللی انجام می دهد.
آندره آپاید متولد ایالات متحده، که در مطبوعات ایالات متحده به عنوان "رهبر جنبش جامعه مدنی برای برکناری آریستید" شناخته می شود، موسس یک ایستگاه تلویزیونی و مالک یک شرکت تولید پوشاک (یکی از شرکت های تابعه آلفا اینداستریز) است که به طور برجسته ای مورد توجه قرار گرفت. در گزارش های خبری در مورد تامین کنندگان عرق خوری دیزنی. تلاش بی وقفه آریستاید برای افزایش حداقل دستمزد به بالای 72 گورد در روز - حدود 1 پوند - به سود کلان صنعت مونتاژ خارج از ساحل منجر شد. کنگره ایالات متحده پیشنهاد ایجاد کارخانههای پوشاک جدید در هائیتی و تشویق شرکتهای آمریکایی به قرارداد کار بیشتر در فروشگاههای عرقسواری را داده است - خبر خوبی برای Apaid.
در انتهای دیگر طیف اجتماعی آپاید، گروههایی هستند که در مطبوعات خارجی به عنوان اراذل و اوباش مسلحی که برای دولت آریستید کار میکنند توصیف میشوند. اما کیمورها چه کسانی هستند؟ مدیسون اسمارت بل نوشت: ساکنان محله های فقیر نشین هائیتی که مدت ها از جامعه مدنی کنار گذاشته شده بودند، «در واقع واهی بودند». "بخت بد آنها را به عنوان سایه های ناشناخته رها کرد. . . اینها افرادی بودند که آریستید در ابتدا برای نجات آنها تلاش کرده بود.
عملیات نجات ماه گذشته با ادامه «شورشیان» به «تسخیر شهرها» به پایان رسید. من در این «شهرها» کار میکنم و شیوههای عملیاتی شورشیان را دیدم. آنها وارد شدند، به پلیس - که معمولاً دو یا سه نفر بودند - شلیک کردند و رفتند. فقط یک نیروی متقابل مجهز می توانست آنها را متوقف کند. دولت تحت محاصره از شورای امنیت درخواست کمک کرد، اما این امر توسط دولت بوش به تعویق افتاد - آنقدر به تأخیر افتاد تا دولت سقوط کند یا از آن خارج شود.
آیا آمریکا و فرانسه در برکناری آریستید نقشی داشتند؟ آیا او و همسرش برخلاف میلشان بازداشت شده بودند؟ اکثر ادعاهای آریستاید که در ابتدا توسط مقامات آمریکایی از نوریگا تا دونالد رامسفلد مورد مناقشه قرار گرفتند، اکنون به درستی تایید شده اند. ادعاهای دشمنان او مبنی بر ملاقات آریستید با مقامات آنتیگوا - آریستید گفت که آنها اجازه ندارند از صندلی خود حرکت کنند - با گزارش های خود آنتیگوا تضعیف شد. نوریگا در جلسه استماع مجلس اذعان کرد که آریستید کمتر از یک ساعت قبل از فرود در جمهوری آفریقای مرکزی از مقصد خود اطلاعی نداشت. حتی مقامات CAR اذعان می کنند که هیچ یک از مقامات هائیتی در انتخاب مقصد دخیل نبوده اند.
بسیاری از سوالات دیگر بی پاسخ مانده است. ما می دانیم که منابع مالی ایالات متحده آشکارا مخالفان را تأمین مالی کردند، اما آیا آنها حتی به طور غیرمستقیم برای شورش، که تنها یک سال پس از وعده بیست هزار سلاح از این قبیل به جمهوری دومینیکن، دارای سلاح های پرقدرت آمریکایی بود، حمایت مالی کردند؟ سناتور کریستوفر داد خواستار تحقیق در مورد جلسات آموزشی ایالات متحده برای ششصد «شورش» در جمهوری دومینیکن است و میخواهد بفهمد «ایران چگونه ۱.۲ میلیون دلار از پول مالیات دهندگان را در هائیتی خرج کرده است». پاسخ دادن به این سؤالات و سؤالات مربوط به آن به یک خبرنگار تحقیقی بی باک نیاز دارد تا پزشکی مانند من که با کمی دلهره در مرکز هائیتی کار می کند. این نیاز به یک خبرنگار دارد که مایل به پاسخگویی به سؤالات سخت در مورد سیاست های ایالات متحده در آمریکای لاتین باشد. اما در مورد بازگشت ارتش، تردید کمی وجود دارد. در اولین بیانیه عمومی خود، مردی که به عنوان نخست وزیر جدید هائیتی سوگند یاد کرد، اعلام کرد که دستور آریستید برای جایگزینی ارتش با نیروی پلیس غیرنظامی ناقض قانون اساسی هائیتی است. او قول داد که کمیسیونی را برای بررسی مسائل مربوط به بازسازی آن تشکیل دهد.
پانویسها و منابع
* هاروارد، 347 صفحه، 19.95 پوند، آوریل، 0 674 01304 2.
پل فارمر، پزشک و انسان شناس، استاد مود و لیلیان پریسلی در دانشکده پزشکی هاروارد و نویسنده کتاب استفاده از هائیتی و آسیب شناسی قدرت است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا