کارگران سفید دو برابر هستند آگاهی
کارگران سفید پوست حداقل یک هویت دوگانه دارند - ما هم کارگر هستیم و هم سفیدپوست. تاریخچه سازماندهی جامعه طبقه کارگر سفیدپوست به روایت امی سانی و جیمز تریسی in ملی گرایان تپه ای، شورشیان نژاد شهری، و قدرت سیاه: سازماندهی جامعه در زمان رادیکال نشان می دهد که سازماندهی روی زمین از ما می خواهد که هویت سفید را درگیر کنیم. ما موفق نخواهیم شد"سازماندهی خودمان«مگر اینکه کل فرد را همانطور که واقعاً زندگی میکند و فکر میکند حساب کنیم.
در اکثر تفکرات رادیکال طبقه کارگر یا مارکسیستی، طبقه عامل اصلی بر همه موقعیتهای دیگر مانند نژاد، جنسیت، جنسیت یا امپراتوری است. در این دیدگاه، طبقه در واقع یک هویت نیست، بلکه یک رابطه با تولید است، یعنی یک واقعیت عینی در انتظار کشف آنگونه که علم طبیعت را کشف میکند. این رویکرد کارگران را موجوداتی اقتصادی تصور می کند که باید به منافع طبقاتی خود واکنش منطقی نشان دهند، اگر فقط به شیوه درست توضیح داده شوند یا تجربه شوند.
من کار مهمی که سوسیالیست ها یا دیگران در پرداختن به مسائل نژادی انجام داده اند را نادیده نمی گیرم. در عوض، من امیدوارم که در تاریخ تأمل کنم و روش و استراتژی سازماندهی را برای هر کسی که قصد مقابله با شیوه درهم تنیدگی و درهم تنیدگی نژاد و طبقه را دارد غنی کنم. اکثر گروههای سوسیالیست امروزه مبارزات زنان، همجنسگرایان و لزبینها، سیاهپوستان و مردم لاتین را برجسته میکنند و «تقاطعگرایی» را میپذیرند، اما بهعنوان «تضاد اولیه» حول طبقه سازماندهی میشوند.
نسخه حزب لیبرال دموکرات برعکس عمل می کند. طبقه کم و بیش از مفاهیم لیبرال از تقاطع و هویت ناپدید می شود. اگر دموکراتها طبقه را وارد ترکیب کنند، ممکن است منجر به الف نوعی سیاست هویتی برانداز خود نظام دو حزبی. هنگامی که طبقه نامرئی است، سفیدپوستان فقیر به اشیاء اغماض بسیار تبدیل می شوند. شکستهای اسفناک بدون هیچ بهانهای جز حماقت و تنبلی خودشان. به هر حال، ما از همه امتیازات برخوردار بودیم اما بازنده هستیم. درست؟
تاریخ در ملی گرایان هیلبیلی رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کند کلاس مطمئناً به اندازه کافی عمیق برش می دهد، نه تا انتهای استخوان. بپیوندید و Yمیهن پرستان و خشمگین شدن برای کارگران سفیدپوست نه تنها به عنوان کارگران بلکه به عنوان "تپههای دررفته" جذابیت دارد. O4O و رعد و برق سفید به مخزن غنی تاریخ نیروی کار اروپا و مهاجران ضربه زده است. موسیقی، نان شکستن، گذراندن در استخر، باندهای خیابانی، حتی هویت فرهنگ پاپ «گریزرها» آگاهی طبقاتی را برای کسانی که بلدند چگونه یک زبان را به زبان دیگر ترجمه کنند، به همراه داشت.
برگزارکنندگان با جاده ای طولانی و پر پیچ و خم روبرو هستند. ما بین طبقه و هویت فرهنگی رفت و آمد می کنیم. آن جاده هر ذره به اندازه کلاس دور مسابقه می چرخد. برای کارگران سفیدپوست، منافع طبقاتی راه را به چیزهای دیگری هدایت می کند. اما، نژاد آنقدر عمیقاً بخشی از نحوه عملکرد طبقه در ایالات متحده است که جدا کردن این دو غیرممکن است.
افراد رنگین پوست، همجنسگرایان و همجنسگرایان، اقلیتهای جنسی، جوانان، سربازان و کهنهسربازان، فعالان محیطزیست - فارغ از پیشینه طبقاتیشان - ممکن است ایدههایی غیر از طبقه را الهامبخشتر و سایر راهها را جذابتر بدانند. و، شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد یک هسته دگرگون کننده برای آرمان ها در پشت هر جنبش اجتماعی وجود دارد. هر نقطه نظر به همان اندازه برای پروژه انقلابی ضروری است که آگاهی طبقاتی. ما باید از همه ابزارها - همه اشکال آگاهی - در اختیار خود استفاده کنیم.
هیچ چیز مهمتر از پیدا کردن چیزی نیست پگی تری آنها را "متحدان طبیعی ما در مبارزه برای آزادی واقعی و دموکراسی واقعی" خواند. ما می توانیم با جستجوی وحدت بدون یکنواختی و ارج نهادن به مسیری که هر فرد به سوی زندگی سیاسی طی می کند، آغاز کنیم.
هنگامی که نقطه نظر خود را، حتی تا حدی، از تحلیل انتزاعی به کنشگری روی زمین تغییر می دهیم، فرهنگ و آگاهی در پیش زمینه قرار می گیرند و نمی توان آنها را انکار کرد. وقتی عمل انقلابی بردن به غریبه ها را انجام می دهیم، خیلی سریع متوجه می شویم که هیچ نقطه عارضه ای برای درگیری وجود ندارد. به ندرت علاقه طبقاتی خالص و ساده است. همه تضادهای عمیق فرهنگ و تاریخ ما بر رویارویی سازماندهی کننده حاکم است.
نادیده گرفتن هویت سفیدپوستان به معنای برداشتن چشم از یکی از موانع اصلی است که مانع از ایجاد قدرتی که ما برای تبدیل آمریکا به یک دموکراسی عاری از جنگ و قدرت شرکتی نیاز داریم، کارگران زحمتکش را باز می دارد.
امواج انقلاب، امواج سفیدی
در تاریخ آمریکا، سنتهای انقلابی ما تحت کنترل بوده و حکومت نخبگان توسط موجی پس از موج سیاستهای هویت سفیدپوستان احیا شده است.
As تد آلن تدریس کردنژاد سفید و نژادپرستی که به صورت پشت سر هم اختراع شدند، واکنشی بود به قیام مردمی که هم چند نژادی و هم بین طبقاتی بود. در طول شورش بیکن، مردم آفریقایی و اروپایی - که با تجربه مشترک بندگی و کار سخت متحد شده بودند - به نیروهای خود پیوستند و جیمز تاون پایتخت مستعمره ویرجینیا را اشغال کردند. با کمک مردم آزاد اما بی زمین و چند صاحب زمین کوچک علیه برده داری قیام کردند. پس از سرکوب شورش توسط نخبگان، نژاد سفید اختراع شد و همبستگی که انقلاب به آن وابسته است نیز درهم شکست.
پس از سال 1776 - زمانی که ایدهآل برابری حداقل در دستور کار تاریخ قرار گرفت - سفیدی و بردگی به این وعده خیانت کرد. در قرن نوزدهم، زمانی که میلیونها ایرلندی – که از ظلم وحشتناک خود فرار میکردند – به جمهوری جدید مهاجرت کردند، اما روحیه جنگندگی خود را تلف کردند، دوباره فرصت را از دست دادیم. اجداد ما مبارزات طبقاتی خود را با رضایت دادن به سفیدی به عنوان بلیت غذا و جذب در "کشور مردان سفیدپوست" که تازه آنها را خانه می نامیدند، فروختند.[19]
پس از آنکه مرحله انقلابی جنگ داخلی و بازسازی بردگی را نابود کرد و برتری سفیدپوستان را به چالش کشید، جیم کرو و ترور کلان بار دیگر هویت سفیدپوستان را به عنوان مجوز مشارکت سیاسی احیا کردند. در نهایت حتی پوپولیستهای قدرتمند نیز تسلیم شکاف نژادی شدند.[2]
انقلاب دگرگون کننده اواسط قرن بیستم جداسازی قانونی جیم کرو را نابود کرد و امپراتوری را به چالش کشید. برای اولین بار در تاریخ ما ایده های ضد نژادپرستانه مورد پذیرش میلیون ها سفیدپوست قرار گرفت. اما در دهههای بعد، یک سیستم کیفری نظامی گسترده - که تحت پوشش مبارزه با جنایت و کوررنگی فعالیت میکرد - رنگین پوستان را هدف قرار داد و جیم کرو و بردهداری را دوباره اختراع کرد.[3]
ترامپ اکنون آشکارا با مهاجران، سیاه پوستان، لاتین تبارها، بومیان و زنان ما را به هویت سفید دعوت می کند تا توجه ما را از مقصران واقعی منحرف کند: امپراتوری، قدرت شرکت ها و زندانی شدن دسته جمعی.
سفیدی آرزو نمی شود دور
ما بدون شک تاریخ دلهرهآوری داریم، اما انقلابهای خود را داشتهایم و انقلابهای دیگری نیز خواهیم داشت. در حال حاضر نارضایتی عمیقی در میان کارگران سفیدپوست وجود دارد. را شرکت ها با انگیزه سیری ناپذیر خود برای کسب قدرت و سوداز امپراتوری با جنگ های متعدد و بی پایانش، سیستم دو حزبی با کلاهبرداران و جعلگران و جنبش کارگری خیلی اوقات ترسو, خیلی وقت ها تکون می خورد با اطاعت کورکورانه از ماشین، ما را به سمت فاجعه سیاسی و زیست محیطی سوق داده است. زمان آن فرا رسیده است که کارگران سفید پوست قیام کنند.
برای اهداف سازماندهی - و این تنها هدفی است که واقعاً اهمیت دارد - طبقه باید هم به عنوان رابطه با تولید و هم به عنوان شکلی از هویت درگیر شود. و ما باید مشارکت کنیم زیرا جمهوریخواهان، KKK و فاشیستها به وضوح درک میکنند که هویت سفیدپوست وجود دارد.
هویت سفید را نادیده بگیرید و ما آن زمین را به راست تسلیم می کنیم. هویت سفیدپوستان را حول مسائل طبقاتی و اقدامات ضد نژادپرستانه سازماندهی کنید و به روزی نزدیک می شویم که بر خود سفیدی غلبه شود. تمام آرزوهای دنیا باعث نمی شود که سفیدی از بین برود، باید با کار سخت افزایش آگاهی و بالا بردن جهنم تغییر شکل داد.
را وارد کنید سازمان وطن پرستان جوان, شورش ردنک و نمایش برای عدالت نژاد. اینطوری انجام شد با آنها برو یاد بگیرید و به دیگران بیاموزید.
وظیفه سازماندهنده این است که به سفیدپوستان کمک کند تا متوجه شوند که منافع شخصی ما توسط نژادپرستی خود تضعیف شده است. اگر خواهان شورش طبقه کارگر هستید، پس روی نژادپرستی کار کنید. اگر خواهان عدالت نژادی هستید، پس روی استثمار طبقاتی کار کنید.
اگر بتوانیم خودمان را متحول کنیم، می توانیم دنیا را تغییر دهیم. به سخنان سرود بزرگ حقوق شهروندی گوش دهید خوانده شده توسط قهرمان بزرگ طبقه کارگر بروس اسپرینگستین:
تنها کاری که انجام دادیم درست بود
روزی بود که شروع کردیم به دعوا
چشمانت به جایزه باشد
صبر کن
یادداشت:
1 نوئل ایگناتیف، چگونه ایرلندی ها سفیدپوست شدند
2 W.E.B. دوبوا، بازسازی سیاهان در آمریکا
3 میشل الکساندر، جیم کرو جدید: حبس دسته جمعی در عصر کوررنگی.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا