اجازه دهید مروری کوتاه بر سوسیالیسم واقعی داشته باشیم، مروری که از کتاب به دنیای واقعی گام برداشته است.
اولین توقف ما در روسیه در پایان جنگ جهانی اول است، زمانی که حزب بلشویک و دیگران از شر تزار و خانواده سلطنتی خلاص شدند و بلافاصله پس از آن دولت بورژوازی کرنسکی را شکست دادند، اشراف صاحب زمین را بیرون کردند و به ایجاد یک دولت مردمی و سوسیالیستی.
تا آن زمان هیچ تجربه دیگری از یک دولت سوسیالیستی وجود نداشت. بله، اتوپیستهای سوسیالیست در مورد آن نوشتند و ژاکوبنهای انقلاب فرانسه برخی اصلاحات الهامبخش سوسیالیستی را اعمال کردند که مدت بسیار کمی دوام آورد.
زمانی که انقلاب اکتبر رخ داد، سوسیالیسم علمی ظاهراً بر مبنایی که به خوبی در آن تثبیت شده بود، کاشته شد سرمایهآن کار غولپیکر مارکس و انگلس که سرمایهداری قرن نوزدهم را بررسی کرد و در مانیفست کمونیست برنامهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارائه کردند که حزب بلشویک و ولادیمیر لنین اولین کسانی بودند که آن را عملی کردند. در این کتابها مبانی سوسیالیسم علمی آمده است و این حزب بلشویک بود که برای اولین بار در جهان به نام سوسیالیسم به قدرت رسید، بنابراین انتظار این بود که برنامه مانیفست کمونیست باید دولتی را ارائه دهد که در نظم جدیدی که روابط تولیدی بین طبقات را تغییر دهد و به سوی سوسیالیسم حرکت کند. تحسینی که همه افراد مترقی جهان از آنچه در روسیه شروع شد بسیار قوی بود. همچنین عزم محافظهکاران قدرتهای مسلط بر کره زمین برای حذف آزمایش از همان ابتدا قوی بود، زیرا بریتانیا، فرانسه، ژاپن و آمریکا به روسهای سفید سلاح دادند و سربازانی را برای مبارزه و پایان دادن به انقلاب مستقر کردند. تنها عزم مردم روسیه و رهبری آنها با ارتشی پنج میلیونی به مقابله و شکست اتحاد راست پرداختند.
مارکس و انگلس همیشه پیشبینی میکردند که انقلاب در کشورهایی رخ میدهد که به دلیل ظرفیتهای صنعتیشان، روابط تولیدی بالغی دارند، مانند بریتانیای کبیر یا آلمان. اما این اتفاق نیفتاد - در روسیه توسعه نیافته و فئودال بود که سوسیالیسم قدرت را به دست گرفت.
بنابراین تئاتر عملیات برای سوسیالیسم کاملاً متفاوت بود. تنها چند کارخانه وجود داشت که از مالکیت خصوصی به مالکیت جمعی تغییر می کرد و سیاست اصلی صنعتی کردن و حل و فصل مالکیت زمین بود. لنین ماهیت مشکل را به وضوح درک کرد، بنابراین همزمان با ایجاد قدرت شوراها که متضمن تعهد مستقیم مردم در دولت و قانونگذاری بود، دولت - با الهام از لنین - سیاست اقتصادی جدید (NEP) را ایجاد کرد. برای پیشبرد ایجاد صنایع و مبارزات انتخاباتی برای سرمایه گذاران جدید (آرماند همر یکی از سرمایه دارانی بود که از مسکو بازدید کرد) و انواع مختلفی از مالکیت زمین را به منظور افزایش تولیدات کشاورزی پیشنهاد کرد: الف) زمین های دولتی با افرادی که زمین را برای آن کار می کنند. حقوق؛ ii) زمین متعلق به افرادی که افرادی برای آنها کار می کردند، و iii) مالکیت جمعی زمین با تحویل بخشی از تولید به دولت و بقیه به قیمتی که مستلزم منفعت است فروخته می شود (Koljos و Sovjos).
این سیاست چند سال به طول انجامید. پس از مرگ لنین (1924)، NEP شروع به تضعیف کرد و در سال 1928 با به قدرت رسیدن استالین، که ادعا می کرد او جانشین واقعی لنین است، اعلام کرد که زمان آن رسیده است که به جلو برود و برنامه ریزی مرکزی پنج ساله را ایجاد کند، کاملاً رها شد.
از آن زمان به بعد اتحاد جماهیر شوروی از طریق جمعیسازی اجباری کار تحت مدیریت انحصاری دولت رشد صنعتی کرد. این کشور تبدیل به یک ابرقدرت، محافظ انقلاب جهانی، با پیشرفتهای فنی و علمی فراوان، با ظرفیتهای پیشرفته برای تأمین بهداشت، آموزش، مسکن و سایر مزایای اجتماعی برای مردمش شد. از سوی دیگر، بوروکراسی عظیمی که همراه با کنترل مطلق دولتی بر تمام فعالیت های اقتصادی (حتی کیوسک گوشه ای که گل و روزنامه می فروخت، متعلق به دولت بود)، فقدان دموکراسی، ورطه ای که بین رهبری برخاسته بود (نومنکلاتورا) و مردم، ناتوانی در برقراری ارتباط مردم با اعمال قدرت، بعلاوه حمله مستمر دشمنان غربی از طریق چندین ابزار و تصمیم اشتباهی که اقتصاد آنها را به خطر انداخت (جنگ در افغانستان)، به آزمایش اجتماعی شگفت انگیزی پایان داد. علاقه میلیون ها مرد و زن از سراسر کره زمین.
در وهله دوم، کمی در مورد چین صحبت خواهیم کرد، زمانی که جمهوری در سال 1912 توسط یک جنبش مردمی که توسط کومینتانگ سان یات سن هدایت میشد تا به زنجیره هزاره سلسلههای ماندارین که بر امپراتوری حکومت میکردند، پایان دهد. در قلب این حزب سه گرایش اصلی وجود داشت: گرایش میانهرو و عملگرایانه سون یات سن، گرایش راستگرا و خودکامه چیانگ کای شک، و کمونیستهای مائوتسه دونگ. پایان سلسله چینگ فوری نبود. دو بازسازی بین ژانویه 1916 با یوان شیکای و در ژوئن 1917 با ژانگ زن انجام شد. هر دو تحت کنترل ارتش چین بودند.
سان یات سن در سال 1916 به چین بازگشت و در کانتون، شهری که به عنوان پایتخت جمهوری عمل می کرد، اقامت کرد. مشکل اصلی کنترلی بود که War Lords بر بخش بزرگی از قلمرو داشتند، موضوعی که باید با آن مقابله و حل می شد. سان سعی کرد از قدرت های غربی کمک بگیرد اما رد شد، بنابراین به اتحاد جماهیر شوروی روی آورد و پاسخ مثبت دریافت کرد. این به معنای تقویت جناح کمونیست کومینتانگ بود و شاید برای متعادل کردن اوضاع، سون یات سن چیانگ کای شک را به عنوان مدیر آکادمی نظامی Whampoa انتخاب کرد که موضع ضد کمونیستی او مطمئناً توسط او شناخته شده بود.
سون یات سن به سرطان کبد بیمار شد و در مدت کوتاهی در 12 مارس 1925 از دنیا رفت و آغازگر جنگ داخلی بین جناح ملی گرای چیانگ از کومینتانگ و کمونیست ها به رهبری مائو تسه دونگ بود. این امر برنامه های اولیه برای مبارزه با لردهای جنگ را مختل کرد، زیرا اگرچه چیانگ کای شک ارتشی را برای تعقیب لردهای جنگ جمع کرد، جنگ بین جناح ناسیونالیست و کمونیست آغاز شد.
جنگ داخلی در سال 1927 آغاز شد و تا سال 1950 ادامه داشت، ماهها پس از آنکه مائو تسه دونگ جمهوری خلق چین را در 1 اکتبر 1949 اعلام کرد. چانگ کای شک خود را به همراه پیروانش در جزیره تایوان مستقر کرد و به خصومتها علیه چین قارهای ادامه داد. ابراز حمایت از حملات مسلحانه ایالات متحده که ساختمان های عمومی، سربازان و رهبری محلی سایت های ساحلی را هدف قرار دادند. ایالات متحده به ناوگان هفتم دستور داد تا از تایوان محافظت کند تا از تهاجم چین به جزیره جلوگیری کند، تهدیدی که جمهوری خلق چین تا زمانی که ایالات متحده تهدید به استفاده از نیروی اتمی علیه سرزمین اصلی نکرده بود، حفظ کرد. این وضعیت از سال 1950 تا 1960 ادامه داشت، اگرچه حوادث جداگانه ای پس از آن دوره رخ داد.
چیزی که چین در زمان وقوع انقلاب با آن روبرو شد، یک سرزمین ویران شده به دلیل نبرد علیه جنگ سالاران بود - ابتدا یک جنگ داخلی بین جناح های کومینتانگ، بعدها بین کومینتانگ و حزب کمونیست، سپس جنگ علیه ژاپن و در نهایت، هنگامی که چانگ کای شک شکست خورد، برای ده سال دیگر، درگیری با ارتش تایوان و ایالات متحده
کارخانه های نصب شده در منچوری توسط اتحاد جماهیر شوروی برچیده شد و به اتحاد جماهیر شوروی آورده شد و از حضور ارتش سرخ برای دفاع از خاک خود در برابر ژاپنی ها در طول جنگ استفاده کرد.
این سناریو است: ویرانی زمین، توسعه نیافتگی شدید و تقریباً 700 میلیون نفر برای تغذیه. با این حال انقلاب سوسیالیستی اتفاق افتاد. باز هم پیش بینی ها شکست خورد.
با مائو به عنوان رهبر حداکثری انقلاب، سیاست جهش بزرگ به جلو برای افزایش تولید کشاورزی و صنعتی شدن آغاز شد، اما آنطور که انتظار می رفت موفقیت آمیز نبود و مائو تسه دونگ رهبری درون حزب را به لیو شائو شی و دنگ شیائو پینگ از دست داد. . در سال 1966، مائو با حمایت رهبران حزب رادیکال و جوانان جنبش (گاردهای سرخ) به جنگ برگشت و دوباره کنترل قدرت را به دست گرفت و دوره انقلاب فرهنگی را آغاز کرد که تا کنگره نهم حزب کمونیست در سال 1969 ادامه یافت. واقعاً در سال 1976 پایان یافت، زمانی که مائو درگذشت و ستوان های او از گروه چهار دستگیر شدند.
دنگ شیائو پینگ به قدرت بازگشت و اصلاحات اقتصادی را برای ایجاد صنایع جدید و احیای تولید در صنایعی که قبلاً وجود داشت آغاز کرد. در یک رویکرد بسیار عملی توجه به اقتصاد معطوف شد و هیچ اصلاحی در ساختار سیاسی صورت نگرفت. دنگ جمله معروفی را برای توجیه تقریب خود با دنیای غرب بیان کرد: "مهم نیست رنگ گربه چه رنگی باشد اگر به هر حال موش را شکار کند."
در این مرحله ما باید سیاست اقتصادی جدید (NEP) لنین را به یاد بیاوریم - شاید در جستجوی همین هدف - و همچنین پرسترویکای گورباچوف را به یاد بیاوریم که اصلاحات اقتصادی را در حالی که ساختار سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را تغییر داد و به همراه آن باعث فروپاشی شوروی شد. حالت.
سیاستهای اقتصادی جدید چین بر پایه اول) پایان تولید جمعی زمین و بازگشت به تولید فردی با تعهد به تحویل بخشی از محصول به نهادهای دولتی و بقیه مشروط به تخصیص خاص در بازار آزاد استوار است. XNUMX) تسهیلات برای سرمایه گذاری خارجی. iii) ایجاد مناطق ویژه اقتصادی (SEZ)، iv) تشویق کارآفرینان ملی.
همچنین ممکن است اضافه کنیم که در سال های اخیر بسیاری از کارخانه های دولتی خصوصی شده اند. تقریباً می توان گفت که بیش از 30 درصد از اقتصاد چین متعلق به دولت (انرژی، نفت، معدن، بانک، خدمات) است و با 40 درصد در تولید ناخالص داخلی سهیم است. بیشترین مشارکت خصوصی در اقتصاد در بخش تولید نهفته است.
یک سفیر سابق چین در کشورم در یک مناسبت توضیح داد که اعمال این اقدامات سرمایه داری به منظور دریافت منابع مالی برای افزایش تولید و فناوری و توسعه استان های عقب مانده چین است. وی همچنین گفت: مناطق ویژه اقتصادی محدود به استان های ساحلی است.
اکنون، در وهله سوم باید مدل سوسیالیستی کوبا را بیاوریم. انقلاب کوبا به مدت پنجاه سال شباهت قابل توجهی به سوسیالیسم شوروی نشان داده است، علیرغم این واقعیت که اخیراً تغییرات خاصی رخ داده است که به گشایش اصلاحات در بازار اشاره دارد، مانند پذیرش کارآفرینان در بخش خدمات اقتصاد، ظرفیت. کشاورزان بخشی از تولید خود را به تنهایی بفروشند و تصویب قانونی برای سرمایه گذاری خارجی که تضمین هایی برای سرمایه گذار ایجاد کند. درست است که کوبا در انجام این اصلاحات به کندی پیش می رود، به دلیل وضعیت خاص امنیت دولتی که این کشور در قبال ایالات متحده دارد، قطعاً ایالات متحده یک تهدید دائمی برای امنیت کوبا است و دلیل آن فراتر از آن چیزی است که می تواند مقاصد واقعی باشد. کاخ سفید، وزارت خارجه یا پنتاگون مدل را مختل کنند. واقعیت این است که جامعه بزرگی از تبعیدیان کوبایی در فلوریدا زندگی میکنند که نشان داده است قدرت انتخاباتی آنها عاملی کلیدی برای پیروزی در انتخابات ملی است و این تبعیدیهای کوبای قبل از انقلاب دارای قدرت سیاسی و اقتصادی هستند که در هر دو مجلس کنگره قابل مشاهده است. این در دنیای عملی روابط بینالملل به معنای محاصرهای است که تلاش میکند کوبا را از بقیه جهان منزوی کند، تحریمها بر پرسنل کوبا و کالاهای کوبایی، آزار و اذیت در نهادهای بینالمللی، و تهدید همیشه در انتظار تهاجم.
پس از انجام این مطالعه مختصر و تطبیقی سوسیالیسم به عنوان یک پدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در روسیه وجود داشت و در چین و کوبا وجود دارد. ممکن است سعی کنیم در مورد جنبه های مشترکی که در هر مورد می یابیم نتیجه گیری کنیم و بیشتر از همه بر اصلاحاتی که به منظور نجات مدل ارائه شده است تأکید می کنیم.
1) در همه موارد، اصلاحات اقتصادی به منظور معرفی مجدد اشکال سرمایه داری است که ماهیت جامعه سوسیالیستی را به عنوان یک کل تغییر نمی دهد. به عنوان مثال، تصور شوروی که بر اساس آن همه ابزارهای تولید کالاها و خدمات باید دولتی باشند تا دولت نهادی باشد که منافع را بین همه اعضای جامعه توزیع می کند. زمانی که چینی ها و کوبایی ها اصلاحاتی را برای نجات جامعه سوسیالیستی به عنوان یک کل انجام می دهند، این موضوع را به چالش می کشند. ما مشاهده می کنیم که روسیه سوسیالیستی وجود نداشت، در حالی که چین و کوبا باقی می مانند.
2) کلید در اصلاحات سیاسی نیست، بلکه در اصلاحات اقتصادی نهفته است. دلیل: روسیه اصلاحات سیاسی (پرسترویکا و گلاسنوست) را امتحان کرد، اما فقط یک اثر کاتالیزوری ایجاد کرد که پایان دولت سوسیالیستی روسیه را تسریع کرد. این بدان معنا نیست که اصلاحات سیاسی ضروری نیست، اما به یاد داشته باشید که ما در اینجا درباره سوسیالیسم واقعی صحبت می کنیم، سوسیالیسمی که وجود دارد یا وجود داشته است. ما در این فصل از مقاله مدلهای پیشنهادی جدید جوامع سیاسی باز مانند جوامع شیلی که چند سال به طول انجامید و ونزوئلا که حتی پس از 15 سال در قدرت برای تحکیم میجنگند را درج نمیکنیم.
3) تا کنون سوسیالیسم در کشورهای توسعه نیافته در برابر پیش بینی های مارکس و انگلس برخاسته است. آیا این می تواند بدان معنا باشد که بلوغ روابط تولیدی بین عوامل سرمایه و کار عاملی نیست که باعث گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم می شود و در عوض در شرایط فقر و فلاکت ساکنان یک سرزمین نهفته است؟
4) آیا درست است که فکر کنیم در حالی که اکثر کشورهای کره زمین دارای اقتصاد سازمان یافته در نظام سرمایه داری هستند؟ آن کشورهایی که مسیر سوسیالیستی را دنبال می کنند، برای بقا یا حداقل حفظ ارتباط تجاری با دیگران، باید نوعی رفتار بازار آزاد را بپذیرند؟
برای موفقیت در یافتن راهی برای ساختن سوسیالیسم و غلبه بر بار سنگین بیگانگی که سرمایه داری لزوماً ایجاد می کند، باید این و سؤالات دیگر را حل کرد، زیرا ابزار تسلط چند صاحب ابزار تولید بر طبقه کارگر است. و طبقه متوسط، هر دو متاثر از این ابزار (بیگانگی) که اصیل ترین جوهر انسان را مخدوش می کند.
سرمایه داری در مقایسه با دوران برده داری و فئودالی بشر گام بزرگی در توسعه انسانی بود، اما این بدان معنا نیست که ما به انتهای نردبان رسیده ایم. باید چیز دیگری فراتر از سرمایه داری وجود داشته باشد که بسیار برتر باشد، زیرا امکان اختلاط بهتر زن و مرد را در جامعه فراهم می کند، زیرا کار نه تنها عامل تولید است، بلکه یک پدیده اجتماعی است که هر فرد به آن دسترسی دارد. جایی که هیچ کس از صاحب ابزار تولید رنج نمی برد. تا آنجا که می دانیم، سوسیالیسم سیستمی است برای جایگزینی سرمایه داری و از بین بردن تفاوت های عظیم بین آن عده معدودی که بخش بزرگی از درآمد اجتماعی را دریافت می کنند و اکثریت عظیمی که آنچه باقی مانده را تقسیم می کند.
با در نظر گرفتن تمام آنچه در بالا گفتیم، در فصل بعدی و آخر این مقاله، قصد داریم ایده هایی را در مورد آنچه که از سوسیالیسم به عنوان مرحله بعدی رشد انسان در جامعه انتظار داریم، آشکار و بررسی کنیم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا