تصاویر امروزی مسلمانان و اسلام در رسانه های غربی به طور قابل توجهی متفاوت است. با این حال، از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، انحراف کلی نگرانیهای غرب این بود که اسلام را به عنوان دشمن اصلی غرب و جهان اسلام به عنوان کانون تروریسم نشان دهند که تمدن غربی و ارزشهای دموکراتیک آن را تهدید میکند. بنابراین در نظم جهانی هژمونیک کنونی - که تحت آن همه هنجارهای رفتار متمدنانه در اجرای سیاست خارجی توسط دولت بوش و متحدانش در لندن و تل آویو کنار گذاشته شده است - مسلمانان با تروریسم مرتبط هستند. ما در چند سال اخیر شاهد گسترش جنگ مخرب بوش، رفتار غیرانسانی با جمعیت اسیر عراق و افغانستان، سوء استفاده گسترده از اسرای کشورهای مسلمان توسط نیروهای آمریکایی و انگلیسی، بیتفاوتی کامل نسبت به حقوق بشر اسیران جنگی بودهایم. یا کسانی که مظنون به مقاومت یا مخالفت با اشغال کشورهایشان توسط آمریکا و تبلیغات دروغین برای سرپوش گذاشتن بر اهداف و جنایات واقعی علیه بشریت حاکمان نومحافظهکاران در واشنگتن و لندن هستند.
ناگفته نماند که چالش موسوم به «چالش اسلامی» مبتنی بر فرضیاتی است که هیچ مبنایی در واقعیت ندارند. آنها به جای روشنگری و اطلاع رسانی نادرست، تحریف و گمراه می کنند. در طول پانزده سال گذشته، تعدادی از نشریات منتشر شدهاند که عناوین هیجانانگیزی مانند شمشیر اسلام، تهدید اسلامی، ریشههای خشم مسلمانان، فریاد نبرد جدید اسلام و چه چیزی با اسلام اشتباه شد، منتشر شدهاند؟
آنها نوعی تصویر از پیش تعیین شده از اسلام را آشکار می کنند که نویسندگان آنها قصد داشتند به خوانندگان خود منتقل کنند. بر اساس چنین پیش بینی ها، اسلام چالشی برای ارزش های غربی و نیز منافع اقتصادی و سیاسی غرب است. اما با توجه به قدرت واقعی غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن، به اصطلاح «تهدید اسلام» کاملاً بی اساس است.
اما دستکاریکنندگان سیاسی جناح راست و بنیادگرایان مسیحی میتوانند به راحتی بحرانهای بزرگی را بین جهان اسلام و غرب ایجاد کنند. فقط باید مورد کاریکاتورهای حضرت محمد را یادآوری کنیم. هدف واقعی برخی روزنامههای راستگرای دانمارکی و نروژی از انتشار این کاریکاتورها برانگیختن واکنشهای خصمانه مسلمانان و در نتیجه ایجاد تلخی و رنجش بیشتر بین مسلمانان و مسیحیان بود. آنها سعی کردند کمپین ضد اسلامی خود را پشت پرده دود این استدلال که انتشار کاریکاتورها نمایش آزادی بیان غرب است، بپوشانند. آنها بیگانه هراس، نژادپرست و بی احترامی به فرهنگ مهاجران در اروپا و به ویژه فرهنگ اسلامی بودند. آسیب رساندن به احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان چگونه می تواند در خدمت منافع مطبوعات آزاد، آزادی بیان یا آزادی های مدنی باشد؟ یک مسیحی بنیادگرای ضد اسلام به نام آقای سلبک، سردبیر نروژی مجله، کاریکاتورهایی را که برای اولین بار در دانمارک منتشر شد، تجدید چاپ کرد. از او پرسیده شد که آیا کاریکاتورهایی را که به عیسی توهین کند نیز منتشر خواهد کرد، گفت: خیر. بنابراین آرمان ستوده این آقا مبنی بر «آزادی بیان» محدود به توهین به حضرت محمد (ص) بود و بدیهی است که به توهین به خدایان، پیامبران و آواتارهای روحانی تسری پیدا نکرد. از هر دین بزرگ دیگری
با این حال، نگاه به اهداف استراتژیک چنین ویراستاران و ناشران مهم است. آنها در هدف خود که تحریک حداکثری مسلمانان در سراسر جهان و ایجاد فضای تحقیر و نفرت نسبت به آنها در میان پیروان ادیان دیگر بود، موفق شدند. مسلمانان به طور قابل پیش بینی و قابل درک آزرده شدند و واکنش های آنها منجر به حوادث وحشتناکی در نقاط مختلف جهان شد. آنهایی که واکنشهای خشونتآمیز نشان دادند، متوجه نشدند این بود که در دام شیطنتهای ضد مسلمانان افتادهاند که با تحریک به هدف خود رسیدهاند. اکنون صحنه برای تکرار اتهام قدیمی آماده شده بود: مسلمانان متعصب، بی ثبات و غیرمنطقی بودند - آنها "تروریست" بودند! شکاف بین «ما» و «آنها» به عنوان متضادهای فرهنگی تقویت و گسترش یافت.
رسانههای ضداسلامی کلیشههای رایجی را که مسلمانان را در مقایسه با غربیها بیشتر مستعد درگیری و خشونت معرفی میکنند، مطرح میکنند. این رسانه ها گزارش هایی از درگیری ها در کشورهای مسلمان را به عنوان حقایق بدیهی برای تقویت این تصویر منتشر می کنند.
یک گرایش کلی به سادهسازی یا نادیده گرفتن کلی روندهای متنوع و عوامل پیچیده اجتماعی-اقتصادی وجود دارد که منجر به بیثباتی و درگیریها در کشورهای مختلف مسلمان میشود. توضيحات ارائه شده و نتيجه گيري گاهي بر مبناي فرضيات ضمني، ولي اغلب، صريح در مورد برتري فرهنگ غربي «يهودي ـ مسيحي» است، در حالي كه جهان اسلام كانون وحشيگري و ناهماهنگي تصور مي شود.
یک کلیشه بسیار رایج در رسانه های غربی این است که کشورهای اسلامی ذاتاً مستعد خشونت، تعصب، عقاید قرون وسطایی و تعصبات هستند. این بدان معناست که اسلام، هم به عنوان یک دین و هم به عنوان یک نفوذ فرهنگی، مسئولیت همه این آسیب های منطقه ای را بر عهده دارد. غرب منادی شیرینی و روشنایی (اما گاهی تاریکی و بدبختی)، صلح و مدنیت (اما گاهی جنگ های غارتگرانه و بربریت)، عقلانیت و گشاده رویی (اما گاه بی منطقی، نژادپرستی و تعصب است و همیشه بر آن متمرکز است. منافع خود). همه کسانی که زحمت نگاه کردن به تاریخ چند قرن اخیر استعمار غرب را کشیده اند، از زمان به اصطلاح "کشف" آمریکا توسط کلمب در 1492 و هند توسط واسکو دو گاما در 1498 از طریق مسیرهای دریایی. "کشف" آفریقا توسط اروپایی ها برای تجارت برده نشان می دهد که دست های "نجیب" کشورهای غربی که به سوی مردم آمریکا، آسیا، آفریقا و استرالیا دراز شده بود، آثار خود را در هر قاره ای به جا گذاشته است. در اینجا نمی توانیم وارد جزئیات تاریخی شویم. اما گسترش جهانی استعمار غرب داستان غارت و ویرانی در سراسر قاره هاست. بدون شک بذر تمدن غرب از این طریق کاشته شد. در جوامع غربی، درگیریهای داخلی، خشونتها و جنگها تاریخ تلخی را برای ما به ارمغان میآورد. این فرهنگ برتر وقتی در حوزه محدود ژئوپلیتیک و روابط بینالملل در صد سال اخیر دیده شود، تنها میراثی از دو جنگ جهانی، جنگهای بیشتر (کره، ویتنام، افغانستان، عراق)، تهاجمات و کودتاها (گواتمالا، گرانادا، ایران) به جا میگذارد. پاکستان، اندونزی، شیلی، آرژانتین، کنگو، آفریقای جنوبی)، اردوگاه های کار اجباری، قتل عام نژادپرستانه در مقیاس وسیع توسط پرچمداران تمدن غرب انجام شده است.
بدیهی است که تفاوت های فرهنگی بین ملت ها و مردم جهان یک واقعیت تاریخی است. و در این زمینه تعمیم تفاوت های فرهنگی اجتناب ناپذیر است. اما به هیچ وجه نمی توان چنین تفاوت هایی را با انحصار متقابل یا خصومت اجتناب ناپذیر بین فرهنگ های مختلف یکی دانست. در جایی که غریزه اولیه ورود به مطالعه انسانشناختی یا تاریخی فرهنگهای تطبیقی نیست، بلکه برانگیختن نزاع و نفرت بین ملتها و مذاهب به خاطر انگیزههای باطنی است، پیامدهای آن میتواند فاجعهبار باشد. اجازه دهید وقایع پس از بمباران اوکلاهاما سیتی در ایالات متحده در 19 آوریل 1995 را در نظر بگیریم. رسانه ها با عجله شایعاتی را منتشر کردند که یک "مرد خاورمیانه" [یعنی یک عرب مسلمان] مسئول این کشتار است. در نتیجه مسلمانان در سراسر ایالات متحده هدف آزار جسمی، رفتار خشن و طرد اجتماعی قرار گرفتند. مساجد آنها هتک حرمت شد، زنان مسلمان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و خودروهای متعلق به "خاورمیانه" آسیب دید. یک روزنامه بریتانیایی تودی در صفحه اول خود تصویری ترسناک از آتش نشانی را که جسد سوخته یک کودک مرده را حمل می کند با تیتر "به نام اسلام" منتشر کرد.
شناسایی مرتکب چنین عمل مذموم به تنهایی کافی نخواهد بود. اسلام نیز باید وارد می شد تا شور و هیجانات جمعی مردم را بر علیه اعضای یک مذهب دیگر شعله ور سازد. با این حال، به زودی مشخص شد که بمب افکن یک سرباز آمریکایی با موهای روشن، یک کهنه سرباز جنگ خلیج (1991) است. دین این تروریست دست راستی اسلام نبود بلکه مسیحیت بود. اما هیچکس در رسانههای آمریکایی و بریتانیایی او را «تروریست مسیحی» ندانست و از مسلمانان به خاطر ظلمی که در حق آنها شده است عذرخواهی نکرد. بار دیگر آزادی گفتن حقیقت و گزارش منصفانه وقایع در جایگاه دوم قرار گرفت.
نمونه دوم حمله 11 سپتامبر 2001 به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون توسط چند نفر است که گفته می شود اکثر آنها از پادشاهی عربستان سعودی، متحد نزدیک آمریکا، بوده اند. آنها سیاست های ایالات متحده در خاورمیانه و حمایت آن از حکومت نابهنگام آل سعود را به عنوان مانعی برای ایجاد نظم اجتماعی عادلانه در کشورشان و همچنین بقیه خاورمیانه می دیدند. صرف نظر از ماهیت شکایت آنها، به نظر من این حمله بسیار اشتباه بود. این مهمات را در اختیار نئوکان ها و متعصبان جناح راست در واشنگتن قرار داد تا حاکمیت ترور، جنگ، مرگ و ویرانی را در خاورمیانه و مناطق نفتی در مجاورت آن آزاد کند. در عین حال، ما یک سوال ساده میپرسیم: این بمبگذاریها چه ربطی به میلیونها شهروند عادی مسلمان اروپا و آمریکا داشت؟ پاسخ این است: هیچ چیز. ما شاهد بودیم که آنها در همه جا توسط بسیاری از غربی های سفیدپوست به زشت ترین و نفرت انگیزترین شیوه ها قربانی شدند.
در طول بیش از چهار دهه اقامتم در اروپا، کاملاً آگاه شدم که تصاویر منفی از اسلام و تمدن اسلامی نیاز به تحلیل تاریخی جدی برای خوانندگان عمومی و همچنین دانشمندان دانشگاهی دارد که ما را قادر میسازد فراتر از مواردی که اغلب تکرار میشوند و فرسوده میشوند، قد علم کنیم. کلیشههای رسانهای و پژوهشهای حزبی را نشان میدهد و در نتیجه واقعیتهای روابط مشکلساز بین دو دین جهانی و تمدنهایشان را نشان میدهد. کتاب من ادراکات اسلام در جهان مسیحیت (2006) به این موضوعات و مسائل می پردازد. روشن است که هم اسلام و هم غرب از مشکلات ادراکی روابط متخاصم در تاریخ بسیار دور رنج می برند. ادراکات متقابل آنها به دلیل تعصبات مذهبی، تحولات سیاسی و تعصبات سنتی تحریف شده است.
اگر نگاهی به تاریخ گسترش استعمار اروپا در قاره آمریکا، استرالیا و شرق (چین، هند، خاورمیانه و شمال آفریقا و غیره) بیندازیم، توازن قدیمی قدرت بین شرق و غرب تغییر کرده بود. قدرت استعماری بر سایر ملل نیز آگاهی جمعی غرب صنعتی یا این فرض را که قدرتمندتر و در نتیجه برتر از بقیه جهان است تقویت کرد. مردم مستعمره و تحت سلطه نیز غرب را از نظر مادی، فرهنگی و اخلاقی برتر می دانستند. درست است که غرب در تولید ماشین آلات، تسلیحات مدرن و ارتش های کارآمد برای تهاجم و انقیاد سایر کشورهای جهان برتری داشت.
این امر کشورهای غربی را قدرتمندتر کرد، اما این بدان معنا نیست که آنها از نظر اخلاقی یا فکری برتر هستند. اما نژادهای تحت سلطه در موقعیتی نبودند که بتوانند چنین دیدگاه های چالش برانگیزی را پیش ببرند. در چنین روابط نابرابر قدرت تحت استعمار، هیچ ارتباط واقعی امکان پذیر نبود. همین امر در مورد جنگ کنونی استعماری جدید در عراق توسط دولت بوش برای دستیابی به کنترل کامل بر منابع نفتی و اعمال هژمونی سیاسی بر کل خاورمیانه صادق است.
نگرش غرب به اسلام به عنوان یک نیروی دینی و سیاسی یکپارچه، خلاف تمام واقعیت های تاریخی و واقعیت های سیاسی معاصر است. اسلام یک نیروی یکپارچه نیست. تنوع در جهان اسلام بیشتر از آن چیزی است که بیشتر غربی ها فکر می کنند. در عرض سه دهه پس از رحلت پیامبر اسلام، جامعه مسلمانان به دنبال یک جنگ داخلی به دو جناح سنی و شیعه تقسیم شد. ثابت شد که این تقسیم دائمی است و تقسیمات بعدی در دو شاخه اصلی، مشخصه ایمان و حکومت اسلامی برای چهارده قرن بوده است. گسترش اسلام در کشورها و مناطق مختلف جهان مسیرهای مختلفی را طی کرد. در حال حاضر بیش از یک میلیارد نفر از هر نژاد، زبان، ملیت و فرهنگ مسلمان هستند. شرایط فرهنگی-اجتماعی آنها و نیز وابستگی های اعتقادی آنها تنوع و پیچیدگی زیادی را نشان می دهد. این بدان معناست که اسلام به عنوان یک دین جهانی، مانند مسیحیت، یک نهاد یکپارچه نیست. این در حالی است که مسلمانان در برخی اعتقادات اساسی به خدای یگانه و آیات او از طریق پیامبران مشترک هستند.
با این حال، سنت ها و اسطوره های تاریخی و مذهبی زندگی خاص خود را دارند. هنگامی که آنها بخشی از یک فرهنگ شدند، به شکل دهی و بازسازی آگاهی جمعی جمعیت های گسترده ادامه می دهند. سنت ضد اسلامی در جهان مسیحیت دارای شجره تاریخی طولانی است و همچنان عاملی پویا است که بر روابط بینالملل تأثیر میگذارد و تعیین میکند. مطالعه تاریخ به ما کمک می کند تا حقایق را در روند تکاملی تاریخی آنها ببینیم و در نتیجه توشه فرهنگی را که اغلب روابط بین دو جامعه دینی را مسموم کرده است، سبک کنیم. مطالعه صادقانه و متعادل گذشته و واقعیت های ژئوپلیتیکی امروز نظم جهانی هژمونیک جهانی به این معنی است که ما دیگر مجبور نیستیم میراث های تحریف شده را منفعلانه بپذیریم و چشمان خود را بر آنچه در عراق، فلسطین، افغانستان و همچنین در عراق اتفاق می افتد ببندیم. پاکستان به دست ایالات متحده، متحدانش و دسته های مسلمان خیمه شب بازی حاکم.
مسئله «تروریسم اسلامی»، نفی حقوق زنان تحت اسلام و ادعای آشتی ناپذیری ارزشهای اسلامی و غربی همواره در رسانههای غربی ظاهر میشود. اما چنین اتهاماتی نشان از جهل و سردرگمی ریشهدار دارد. آنها هیچ رابطه ای با واقعیت ندارند. ما باید در نظر داشته باشیم که یک پیرو یک دین لزوما نماینده یا سخنگوی واقعی آن دین نیست. همچنین نمی توان اقدامات فردی تروریسم، تروریسم دولتی یا تروریسم ابرقدرت را به دین نسبت داد، چه مسیحیت، یهودیت، اسلام یا هندوئیسم. اگر فرد یا گروهی از یک جامعه مسلمان به هر دلیلی به افراط گرایی در عرصه های سیاسی یا مذهبی متوسل شود یا مرتکب جرم شود، گرایش عمومی این است که کل سنت اسلامی را مسئول بدانند. اگر فردی از فرهنگ غربی یا یک راست افراطی مسیحی به خشونت متوسل شود یا مرتکب جنایت شود، چه اتفاقی می افتد؟ او به عنوان یک فرد مسئول شناخته می شود و هیچ کس فرهنگ غرب یا مسیحیت را به خاطر اقدامات او مقصر نمی داند. آیا ما در غرب رهبران قدرتمندی نداریم که راستگرایان مسیحی باشند و مسئول کشته شدن صدها هزار مرد، زن و کودک مسلمان باشند؟ آیا کسی مسیحیت را برای آن مقصر می داند؟ ما این سؤالات را میپرسیم و از خوانندگان ما انتظار داریم که این سؤالات را بپرسند و سپس سعی کنند پاسخهایی پیدا کنند.
در مورد زنان، قرآن در قرن هفتم به آنها حقوق قانونی ارث و طلاق داد که زنان غربی تا قرن 19 یا 20 از آن برخوردار نبودند. در اسلام درباره حجاب اجباری زنان یا گوشه نشینی آنها چیزی وجود ندارد. در واقع، چنین اعمالی حدود سه نسل پس از رحلت حضرت محمد (ص) تحت تأثیر مسیحیان یونانی بیزانس وارد اسلام شد. در واقع از آغاز تاریخ اسلام، میزان بالایی از تعامل فرهنگی بین مسیحیان و مسلمانان وجود داشته است.
ارزش های بنیادی برادری، احترام، عدالت و صلح در تمام تمدن های بزرگ و پنج دین اصلی مشترک است. نامیدن دموکراسی "یک ارزش غربی" به سادگی عجیب است. نظام سلطنتی در اروپا حاکم شد، جایی که پادشاهان تحت حق الهی برای حکومت قدرت مطلق داشتند. تکامل شکل دموکراتیک و قانون اساسی حکومت خیلی دیرتر شکل گرفت. برخلاف آنچه رسانهها و سیاستمداران پوپولیست ادعا میکنند، هیچ چیزی در اسلام مخالف دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک نیست.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا