از زمان ترور اسامه بن لادن، رسانههای جریان اصلی در مورد اینکه چه کسی باید برای این قتل اعتبار کسب کند - تیم بوش یا تیم اوباما - در حال تعجب بودند. مانند یک دنباله بد هالیوود، مخلوقات سیاسی که اکثر ما امیدوار بودیم دیگر هرگز به آنها نگاه نکنیم - رامی، چنی، کاندی و شرکا - برای به دست آوردن سهم خود از "پیروزی" رانده شده اند.
شاید هر کدام توانستند یک جایزه "بهترین قاتل جهان" را بدست آورند و همه ما می توانستیم به واقعیت کابوس امروز افغانستان و چگونگی رسیدن به اینجا برویم.
در همین راستا، یک نسخه از عنوان کنجکاوی محمود ممدانی را برداشتم مسلمان خوب، مسلمان بد: آمریکا، جنگ سرد و ریشه های ترور. به نظر من زیرنویس با دقت بیشتری جوهر کتاب را نشان می دهد و من چیزهایی را یاد گرفتم یا شاید دوباره یاد گرفتم که یا فراموش کرده بودم یا هرگز نمی دانستم. فراموش میکنم که کدام یک، از آنجایی که ایالات متحده در شمال آفریقا و خاورمیانه در تلاشی ناامیدانه برای تمدید قرارداد خود بر امپراتوری راه خود را بمباران میکند، مجبور شدم مغزم را با واقعیتها و تاریخهایی که هرگز در مدرسه یاد نگرفتهام پر کنم.
Ambroise Bierce طنزنویس و روزنامه نگار وقتی نوشت: "جنگ راه خدا برای آموزش جغرافیا به آمریکایی هاست."
برای بسیاری از افرادی که خاطره سیاسی یازده سپتامبر دارند خبری نیست که ایالات متحده نقش مهمی در ایجاد بن لادن و القاعده داشته است، اما کتاب ممدانی عمیق تر است. ممدانی محاسبات سیاسی پشت تصمیم آگاهانه دولت ما برای دامن زدن به تروریسم را روشن می کند. تروریسم به جای صرفاً پیامد ناخواسته اقدامات روسای جمهور، سیا و دیگر گروه های اطلاعاتی، سلاح انتخابی آنها بود، حتی اگر اهداف نهایی نبود.
تروریسم غیردولتی معمولاً توسط چپها به عنوان ابزاری برای نبرد برای کسانی که نیروی هوایی ندارند تصور میشود، که درست است. با این حال ممدانی بینش جالبی را معرفی می کند که به ما کمک می کند بفهمیم چگونه جنبش هایی مانند القاعده که دارای بودجه خوبی بودند، به رهبری مردان تحصیل کرده طبقه متوسط و بالا، به وجود آمدند. او می نویسد:
تروریسم با تبدیل غیرنظامیان به هدف مورد نظر خود، خود را از مبارزات چریکی متمایز کرد. اگر چریک های جناح چپ ادعا می کردند که آنها مانند ماهی در آب هستند، تروریست های جناح راست مصمم بودند که آب -یعنی زندگی غیرنظامی- را تخلیه کنند تا ماهی ها را منزوی و از بین ببرند. آنچه که اکنون خسارت جانبی نامیده می شود، محصول جانبی ناگوار جنگ نبود. این نقطه اصلی تروریسم بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
از کنتراها در نیکاراگوئه تا یونیتا در آنگولا و مجاهدین در افغانستان، ایالات متحده میلیاردها دلار برای تسلیح، آموزش و بسیج نیروهای تروریستی به عنوان ارتش های نیابتی در سراسر جهان هزینه کرده است. دولت ایالات متحده آنقدر از تهدیدی که کمونیست ها و جنبش های ملی گرایانه در دوران پس از جنگ ایجاد کرده بودند، می ترسید که به ایجاد جنبش های جهادی و کارتل های مواد مخدر برای متوقف کردن آنها کمک کرد.
در اینجا یک نکته جالب در مورد چگونگی مصرف 50 میلیون دلار از دالرهای مالیاتی ما در افغانستان در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 90 وجود دارد. دانشگاه نبراسکا کتابهای درسی ریاضی صنف سوم را برای کودکان افغانی که در مدارس شرکت می کردند چاپ کرد که شامل مشکل کلمه زیر بود: "سرعت گلوله کلاشینکف 800 متر در ثانیه است. اگر یک روسی در فاصله 3,200 متری مجاهد باشد و که مجاهد سر روس را نشانه می گیرد، حساب کن چند ثانیه طول می کشد تا گلوله به پیشانی روس بخورد.
نرخ x زمان = فاصله، درست است؟ چهار ثانیه؟ سریعتر فکر میکردم به هر حال، انتشارات کتابهای درسی دانشگاه نبراسکا تا سال 1994 همچنان به ساخت بازیهای فکری در مورد کندن چشم دشمنان و بریدن پاهای آنها ادامه داد. آغازگرهای ساخت آمریکا که با استفاده از کلماتی مانند "توپ"، "خون" و "کلاشینکف" الفبا را آموزش می دادند.
در سال 1979، جیمی کارتر – که در آن سالها به عنوان یک کشاورز بادامزمینی گرجستانی مهربان و ژاکت کش بادامپوش که به رئیسجمهور تبدیل شده بود، نقش آفرینی میکرد – با سازمان سیا نقشهای فریبنده برای به زانو درآوردن اتحاد جماهیر شوروی طراحی کرد. کارتر تسلیح و آموزش مجاهدین را در افغانستان آغاز کرد، زیرا می دانست که این امر منجر به تهاجم شوروی با هدف ایجاد یک منطقه جنگی جهنمی می شود که به ویتنام شوروی تبدیل می شود. او به خوبی موفق شد.
او در سال 2002 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
مبادا باور کنید که تنها پیش نیاز جایزه نوبل کشتار دسته جمعی افغان ها است – اوباما نیز یکی از آن ها را پس از تشدید جنگ در افغانستان دریافت کرد – رزومه کارتر رئیس جمهور دموکرات بسیار گسترده تر است.
بیشتر صدها هزار کشته در تیمور شرقی در زمان دولت کارتر رخ داد که کمک های نظامی به سوهارتو دیکتاتور اندونزی را 80 درصد افزایش داد. در زئیر، کارتر نیروی هوایی ایالات متحده را فرستاد تا سربازان مراکشی را برای سرکوب قیام مردمی علیه دیکتاتور وحشی موبوتو سسه سکو به کشتی بفرستد. او مخالفت شرکتهای آمریکایی با تحریمهای رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را تکرار کرد و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را که تلاش میکرد تا تحویل شرکتهای آمریکایی به ارتش نژادپرست را متوقف کند، وتو کرد.
کارتر درخواست اسقف اعظم سالوادور اسکار رومرو را برای جلوگیری از ارسال اسلحه و مشاوران حکومتی که اتحادیههای کارگری و کارگران حقوق بشر را قتل عام میکرد، نادیده گرفت – و حتی پس از اینکه حکومت نظامی رومرو را به قتل رساند، به انتقال تسلیحات ادامه داد. در یک سفر دولتی در سال 1977، کارتر به شاه ایران نشت کرد و او را "پادشاهی روشن فکر که از اعتماد کامل مردمش برخوردار است" خواند. دو سال بعد، نیروهای شاه در آغاز انقلاب به هزاران معترض شلیک کردند که او را از قدرت کنار زد.
همه باید بگوییم که بدون کمک و راهنمایی آمریکا، زیرساخت تروریسم غیرقابل تصور بود. مرد بن لادن ممکن است در عربستان سعودی متولد شده باشد، اما رهبر تروریست بن لادن ساخت ایالات متحده آمریکا است.
دیدن؟ ما هنوز هم بعضی چیزها را اینجا تولید می کنیم.
اولین بار در شری صحبت می کند [2].
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا