همجنس گرایان و جنگ
اگر شکی باقی می ماند که جنگ احتمالی با عراق چیزی است که در ذهن همه است، با شوخی آغازین قسمت هفته گذشته ویل و گریس پاک شد. بعد از اینکه کارن با صاحب خوشتیپ رستورانی که در آن غذا میخورند معاشقه میکند، گریس میپرسد: "آیا میخواهی با آن مرد قرار بگذاری؟" کارن با بهترین صدای عروسکی خود پاسخ می دهد: "اوه، عزیزم. من از زمان ریاست جمهوری بوش و قرار بود به عراق حمله کنیم، قرار ملاقاتی نداشتم.
این خط به خوبی نقطه تلاقی سیاست خارجی و حساسیت اردوگاه را به تصویر میکشد (شرط میبندید که از آن تقاطع خبر نداشتید). این که میتوان چنین شوخیای را در تنها برنامه نشستنمای عجیب و غریب تلویزیون انجام داد، بخشی از یک پدیده جالب است: بسیاری از گروههای سازمانیافته دگرباش در حال اتخاذ موضعهای سیاسی در مورد جنگ احتمالی هستند. این اتفاق در سال 1991 در طول جنگ خلیج اول رخ نداد و از آن زمان به ندرت اتفاق افتاده است. (مثلاً دو سال پیش، تعدادی از گروههای همجنسگرا علیه مجازات اعدام موضعگیری کردند.) از قضا، این نه تنها نشاندهنده بلوغ جنبش همجنسگرایان است، بلکه بازگشتی به خاستگاههای آن در سیاست تغییرات اجتماعی گسترده است.
در نظر بگیرید که جامعه چگونه به جنگ رئیس جمهور اول بوش علیه عراق واکنش نشان داد. در آن زمان، هیئت مدیره گروه ملی همجنس گرایان و لزبین ها (NGLTF) بیانیه ای قوی علیه جنگ صادر کرد. این جنگ را یک موضوع عدالت اجتماعی بینالمللی اعلام کرد که توجه NGLTF را با توجه به مأموریت این سازمان برای رسیدگی به مسائل همجنسگرایان و همجنسگرایان میطلبد. از دیدگاه NGLTF، جنگ خلیج فارس نه تنها بر زندگی آن لزبین ها و مردان همجنس گرا در نیروهای مسلح، بلکه بر برنامه های حیاتی هزینه های داخلی برای مراقبت های بهداشتی و تحقیقات برای ایدز تأثیر منفی خواهد گذاشت.
NGLTF تنها گروه همجنس گرایان ملی بود که چنین موضعی اتخاذ کرد، و مطبوعات و افکار عمومی همجنس گرایان را به دلیل دور شدن از تعریف محدود «مسئله همجنس گرایان» مورد انتقاد قرار دادند. درست است که چند گروه محلی محلی، مانند بخشهای مستقل ACT UP وجود داشتند که همین کار را انجام دادند. اما در بیشتر موارد، NGLTF در موضع خود در برابر جنگ به تنهایی ایستاد. این گروه در جمع آوری کمک های مالی خود به دلیل درگیر شدن در مسائلی که «همجنس گرا» نبودند، ضربه های قابل توجهی خورد.
به سرعت به بوش رئیس جمهور دوم و احتمالاً جنگ دوم در خلیج فارس. NGLTF دوباره در مورد جنگ موضع گرفته است. اما همینطور جمهوری خواهان لاگ کابین، کلیسای جامعه متروپولیتن، حزب سبز اسطوخودوس (که به نمایندگی از مسائل همجنسگرایان و همجنسگرایان در حزب سبز حمایت می کند) و شبکه ضد باشینگ شیکاگو (CABN) گروه حمایت از دگرباشان مردمی که یک سری تبلیغات را در هر دو روزنامه همجنس گرایان شیکاگو منتشر کرده است که موضع خود را تبلیغ می کند. به این گروه ها تعدادی از سلبریتی های آشکارا دگرباش ملحق شده اند، از جمله مایکل استیپ از REM، امی ری از دختران نیلی، آنی دی فرانکو و لیلی تاملین، که همگی علناً علیه یک جنگ احتمالی با عراق اظهار نظر کرده اند.
واضح است که خیلی چیزها تغییر کرده است.
زبان و لحن این اظهارات ضد جنگ را در نظر بگیرید. در اینجا بیانیه 15 دسامبر CABN علیه جنگ آمده است: «جنگ جدید ایالات متحده به طور غیرمستقیم مردم جامعه ما را در خانه با منحرف کردن بودجه لازم از برنامه های خدمات اجتماعی که قبلاً کاهش یافته است، می کشد. به عنوان مثال، برنامههایی که مانع از دست دادن خانههای افراد HIV+ میشوند و سایر خدمات نجاتدهنده را ارائه میدهند، در طول رکود فعلی با کاهش شدید مواجه شدهاند، زیرا بودجه نظامی متورم بر هر چیز دیگری ارجحیت داده شده است. همین امسال شاهد کاهشهای عظیمی در خدمات اجتماعی Horizons و مرکز بهداشت هوارد براون بودیم، در حالی که سه آژانس خدمات ایدز به منظور صرفهجویی در هزینهها به یکی فرو ریختند و کل بودجه 2.5 میلیون دلاری ایالت ایلینویز برای اقلیت اقلیت ایدز از بین رفت. "
این بیانیه توسط بسیاری از برجسته ترین فعالان دگرباشانه ایلینویز، از جمله لری مک کئون، نماینده همجنس گرایان ایالتی امضا شد. میراندا استیونز- میلر، فعال تراجنسیتی مشهور؛ و کشیشهای آلما کرافورد و کارن هات، کشیشهای کلیسای درهای باز، جماعت سیاهپوستان GLBT شهر. علاوه بر این، بسیاری از فعالان Equality Illinois، پر سر و صداترین گروه لابی گری GLBT در ایالت، به عنوان افراد قرارداد امضا کردند.
رد نقطه به نقطه فشار دولت بوش برای جنگ با عراق توسط گروه سبز اسطوخودوس حزب سبز، تنها گروهی که به جایگاه رسمی در حزب سبز دست یافته است، مانند یک جزوه ضد جنگ در دهه 70 است: «اسطوخودوس اعضای حزب سبز ایالات متحده به دلایل زیر در مخالفت با تهاجم نظامی و جنگ علیه عراق و مردم آن متحد میایستند:
«مردم عراق حق تعیین سرنوشت دارند که توسط سوابق تاریخی و قوانین بین المللی تضمین شده است.
رئیسجمهور جورج دبلیو بوش نتوانست خطری آشکار و فعلی از جانب عراق برای ایالات متحده آمریکا نشان دهد.
- افکار داخلی و بین المللی به شدت با اقدام نظامی علیه کشور عراق مخالف است. ” و ادامه دارد. (بیانیه انجمن سبز اسطوخودوس، که می توانید آن را به طور کامل در اینترنت بخوانید www.lavendergreens.org، به سیاست "نپرس، نگو" ارتش اشاره می کند که "افراد همجنسگرا، لزبین، دوجنسه و تراجنسیتی را از حق خدمت آشکار در ارتش در زمان صلح محروم می کند." در ادامه به نادرستی ادعا میکند که ارتش اخراج پرسنل همجنسگرا را در زمان جنگ به حالت تعلیق در میآورد و «به این ترتیب به افراد همجنسگرا، لزبین، دوجنسگرا و ترنسجندر اجازه میدهد برای ایالات متحده بمیرند». در واقع، استفاده مداوم ارتش از «نپرس، نگو» در طول جنگ با تروریسم، که منجر به اخراج زبانشناسان همجنسگرای ماهر به زبان عربی شد، انتقادات زیادی را از سوی ناظران همجنسگرا و مستقیم دریافت کرد. )
در 5 ژانویه، کلیساهای جامعه متروپولیتن - یک گروه ملی از جماعات پروتستان همجنس گرا و همجنس گرا - "فراخوانی برای یک راه حل مسالمت آمیز برای درگیری با عراق" را صادر کردند که بیان می کند: "ما باید بدون ابهام برای صلح در کنار هم باشیم. این موضوع نه مربوط به وابستگی سیاسی و نه وفاداری ملی گرایانه است. این یک مسئله عمیقاً معنوی با پیامدهای بالقوه ویرانگر برای جهان خدا است. این یک مسئله عمیقاً معنوی است که در آن فراخوانده شده ایم تا در ذهن و قلب و اراده مخلوق خداوند وارد شویم.»
حتی NGLTF - که با توجه به اعتراض علیه اقدامات خود در طول جنگ اول خلیج فارس بسیار محتاط تر از اتخاذ چنین مواضعی بود - در 30 دسامبر بیانیه ای را امضا کرد که توسط شورای ملی کلیساها در 12 دسامبر صادر شد. با عنوان "امریکا را ایمن نگه دارید". در بخشی از این بیانیه آمده است: «بدون جنگ پیروز شوید»، در بخشی از این بیانیه آمده است: «ما آمریکاییهای میهنپرستی هستیم که این باور را داریم که صدام حسین نمیتواند اجازه داشته باشد سلاحهای کشتار جمعی داشته باشد. ما از بازرسی های تسلیحاتی سازمان ملل برای اطمینان از خلع سلاح موثر عراق حمایت می کنیم. ما معتقدیم که تهاجم نظامی پیشگیرانه به عراق به منافع ملی آمریکا آسیب می رساند.»
بیانیه «آمریکا را ایمن نگه دارید» توانسته طیف وسیعی از گروههای مترقی را گرد هم آورد که تنها برخی از آنها منحصراً بر مسائل «همجنسگرایان» متمرکز شدهاند. به عنوان مثال، سازمان ملی زنان، پزشکان برای مسئولیت اجتماعی، ائتلاف رنگین کمان/PUSH، دارایی های کاری، و اقدام زنان برای جهت گیری های جدید، همگی امضا کرده اند. چنین ائتلافی به گذشته ما برمی گردد و ممکن است به آینده ما اشاره کند.
از بسیاری جهات، تمایل جدید جامعه همجنس گرایان برای اتخاذ مواضع سیاسی در مورد مسائل ملی خارج از قلمروی همجنس گرایان که به شدت ممنوع است، به سادگی نشان دهنده بازگشت به ریشه های آن است. زمانی که جبهه آزادی همجنسگرایان در سال 1969 پس از شورشهای استونوال تأسیس شد، آزادی همجنسگرایان تلاشی گسترده و مردمی بود که بر آنچه ما اکنون «مسائل همجنسبازی» مینامیم تمرکز نداشت. در آن روزهای آغازین جنبش مبارزه با جنگ در ویتنام و مبارزه برای حقوق باروری و فمینیسم به همان اندازه مهم بود که برای حقوق همجنس گرایان مهم بود. در واقع، در آغاز، جنبش آزادی همجنسگرایان نسبتاً بیتوجه به ایده «حقوق همجنسگرایان» بود – پلتفرم آن دیدگاهی از تغییرات اجتماعی گسترده را ترویج میکرد. تئوری این بود که دگرباشان تحت ستم تنها یکی از بسیاری از گروههای ستمدیده هستند و به قول معروف «هیچکس آزاد نیست تا همه آزاد باشند». گروههای دیگر نیز به همین شیوه به کنشگری برخورد کردند. به عنوان مثال، هوی نیوتن از پلنگهای سیاه، مقالهای با موضع مثبت درخشان در مورد آزادی همجنسگرایان نوشت. و حتی زمانی که دیگر گروههای سیاسی با همجنسگرا هراسی مشکل داشتند – برخی از گروههای فمینیستی اولیه با مردان و لزبینها (به ویژه لزبینها) به شدت ناخوشایند بودند – جنبش آزادیبخش همجنسگرایان از نظر سیاسی متعهد بود که در ائتلاف با گروههای دیگر که برای تغییر اجتماعی میجنگند، کار کند.
اما در راه انقلاب یک اتفاق خنده دار افتاد. همانطور که جنبش رشد کرد و تعداد بیشتری از افراد – چه جوان و چه مسن – شروع به ظهور کردند، پارامترهای سیاسی و اجتماعی جنبش تغییر کرد. و با آن، اهداف آن نیز محقق شد. جنبش برای آزادی همجنسگرایان که توسط گروه کوچکی از رادیکالهای جوان، ضد فرهنگی و سیاسی پایهگذاری شد، محافظهکارتر شد. در حالی که در آن زمان کمی تنش ایجاد کرد، اما کاملاً منطقی بود: هرچه حوزه انتخابیه یک جنبش گستردهتر باشد، اهداف سیاسی آن کمرنگتر خواهد بود.
در عرض یک سال پس از تأسیس، جنبش آزادیبخش همجنسگراها با یک برنامه سیاسی خاص – و برخی استدلال میکنند که همیشه محدودتر میشود – به جنبش حقوق همجنسگرایان تبدیل شد که تنها به موضوعاتی میپرداخت که بهطور مشخص بهعنوان «همجنسگرایان» تعریف میشدند: اشتغال-عدم تبعیض. قوانین، اصلاح قانون لواط، قوانین حمایت از خانواده های "همجنسگرایان". جای تعجب نیست که بسیاری از این مسائل (اگرچه طیف وسیعی از همجنسگرایان را تحت تأثیر قرار میدهند) توسط طیف محدودی از حوزههای عمدتاً سفیدپوست، طبقه متوسط و (در ابتدا) مردان حمایت میشد. در نتیجه، دامنه ملی کار سیاسی همجنسگرایان به طور فزاینده ای کمتر به یک برنامه سیاسی گسترده تر توجه می کرد. ائتلافها با گروههای دیگر – حقوق مدنی، فمینیست، کارگری، محیطزیست – عموماً به حاشیه رفت.
در اواخر دهه 1980، تمرکز منحصر به فرد بر روی مسائل همجنس گرایان به روش های بی شماری شروع به تغییر کرد. این تا حدی پاسخی به اپیدمی ایدز و ظهور گروه هایی مانند ACT UP و Queer Nation بود. اما چشمانداز همسیاسی از درون نیز در حال تغییر بود. مطمئناً، طیف گستردهای از گروهها وجود داشت که قبلاً حتی تصورش را هم نمیکردید، مانند والدین، خانوادهها، و دوستان لزبینها و همجنسگرایان، شبکه آموزش همجنسگرایان، همجنسگرایان و مستقیم، و سالمندان که در یک محیط همجنسگرای پیر میشوند. اما همچنین گستردگی فوقالعادهای از گروهها، که بسیاری از آنها محلی، مردمی و بسیار سیاسی بودند، هم در چپ و هم در سمت راست وجود داشت. در واقع، ما در یک دنیای سیاسی عجیب و غریب زندگی میکنیم که آنقدر گسترده است که میتواند – و میکند – طیفی از نظرات را از پانک آنارشیست گرفته تا محافظهکاران دختران انقلاب آمریکا، از آزادیخواهان غیردولتی گرفته تا ضد وگانها و الهامگرفته از پتا را پوشش دهد. خروشان سازمان تجارت جهانی. و در سمت چپ میانه طیف، بسیاری از این گروه ها عمیقا به ائتلاف سازی متعهد هستند.
بنابراین بخشی از آنچه این روزها شاهد آن هستیم، بازگشت به حالت قبلی سازماندهی است، روشی که اکنون ریشه در جنبشی رو به رشد دارد که حقوق همجنسگرایان را در یک سیاست گسترده تر قرار می دهد. یک دهه پیش غیرقابل تصور بود که کلیسای جامعه متروپولیتن دارای دیدگاه سیاسی برای سخن گفتن علیه جنگ خلیج فارس باشد – این بدان معنا نیست که این گروه طرفدار جنگ بود، بلکه وظیفه آن بیانیه هایی درباره سیاست عمومی نبود. و قطعاً دیدن سیاستمدارانی مانند نماینده ایالت ایلینویز، مککئون، بهعنوان یک مقام منتخب آشکارا همجنسگرا، طومارهای ضدجنگ امضا میکردند، بسیار غیرعادی بود.
با این حال یکی دیگر از نشانه های بلوغ جنبش این است که هر گروه همجنس گرا که در مورد جنگ موضع گرفته اند، علیه آن ظاهر نشده اند. جمهوریخواهان لاگ کابین، برجستهترین گروههای ملی دگرباشان راستمرکز، از سیاست دولت بوش در عراق حمایت میکنند. مارک مید، مدیر روابط عمومی جمهوری خواهان لاگ کابین می گوید: «ما از جنگ علیه تروریسم حمایت می کنیم، و تغییر رژیم در عراق را بخشی از این جنگ می دانیم. ما نمیخواهیم شاهد کشته شدن غیرنظامیان بیگناه آمریکایی باشیم.»
(همه آنچه گفته شد، کمپین حقوق بشر، که بزرگترین گروه ملی لابی کننده حقوق همجنسگرایان است، در مورد جنگ موضعی اتخاذ نکرده است. در واقع، این گروه سیاستی دارد که فقط به مسائل «همجنسگرایان» رسیدگی کند).
این روز جدیدی در سازماندهی همجنسگرایان است که جمهوری خواهان Log Cabin و Task Force ملی همجنس گرایان و لزبین ها هر دو در مورد یک موضوع سیاست عمومی موضع گیری می کنند که «گی» نیست. این یک گسست قابل توجه از پارادایم سازماندهی همجنس گرایان است که گروه های دگرباش بزرگ و کوچک را در سه دهه گذشته هدایت کرده است. اگر هیچ چیز دیگری نباشد، این موج جدید فعالیت های عجیب و غریب، همانطور که گروه های رادیکال در دهه 1960 ادعا کردند، روشن می کند که تجارت معمول دیگر به اندازه کافی خوب نیست.
مایکل برونسکی نویسنده اخیراً کتاب «اصطکاک پالپ: کشف عصر طلایی پالپهای مردان همجنسگرا» است (مطبوعات سنت مارتین، 2003). می توان با او در mabronski@a تماس گرفت…
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا