در روز اول آوریل، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه، نمایندگان کشورهای نفتی دست راستی خاورمیانه، چندین کشور دیگر و «شورای ملی سوریه» در ترکیه به عنوان «دوستان سوریه» گرد هم آمدند تا رویکردهای جدیدی را برای پایان دادن به رژیم اسد طراحی کنند. نبرد با یک جنبش شورشی علیرغم این واقعیت که شورشیان ترکیبی پیچیده و متناقض از دموکراتهای اصیل، بنیادگرایان مذهبی، حتی عناصر القاعده را تشکیل میدادند - کشورهای ثروتمند عربی متعهد شدند که 100 میلیون دلار برای پرداخت به مبارزان مخالف پرداخت کنند در حالی که کلینتون قول "تجهیزات ارتباطی" برای کمک به شورشیان را داد. فرار از ارتش سوریه
بر اساس تجارب گذشته، چنین آغاز به ظاهر متواضعانه ای از مداخلات خارجی در منازعات داخلی، زمانی که اهداف چنین فشاری حاضر به تسلیم نشدن باشند، به شدت به تشدید می انجامد. ممکن است در سوریه چنین باشد، جایی که کلینتون، با گستاخی نهادی مشخص، از بشار اسد غیرقابل کنترل خواست تا ریاست جمهوری خود را ترک کند - چیزی که در این لحظه سیاسی در کارت نیست.
جنبش صلح تا این مرحله عملاً در مورد مناقشه سوریه سکوت کرده است – علیرغم وجود جایگزینهای صلحآمیز که شایسته حمایت هستند. این سکوت شاید در پرتو یک اولویت فوری برای جلوگیری از حمله به تاسیسات هسته ای ایران قابل درک باشد.
همچنین واقعیت غیرقابل انکار نیروهای سوری وجود دارد که درگیر کشتن و معلول کردن هزاران غیرنظامی در جنگی هستند که برای بسیاری مبهم است - با یک رژیم فاسد و سرکوبگر که با نیروهای نامشخصی که توسط قدرتهای خارجی مرتجع حمایت میشوند و توسط "ارتش آزاد سوریه" لنگر انداخته است، مواجه است. "- خود متهم به شکنجه و اعدام های موقت است.
یکی دیگر از دلایل ابهام و سردرگمی، میراث تاریخی امپریالیسم در خاورمیانه است. قیمومیت فرانسه بر سوریه پس از جنگ جهانی اول، زمانی که گروههای مذهبی و قومی مختلف یا خودسرانه کنار هم قرار گرفتند یا از هم جدا شدند، بذر درگیریهای فرقهای را کاشت. پس از استقلال سوریه در پی جنگ جهانی دوم، اقلیت علوی (2 میلیون از 22 میلیون)، شاخه ای از اسلام شیعی، از نظر سیاسی به سوریه بزرگتر پیوند خورده بودند که علیرغم میل شدید خود نتوانستند از هم جدا شوند. برای پایان دادن به تبعیض هایی که با مستقل شدن از آن رنج می برد.
بیثباتی پسااستعماری در سوریه پانزده کودتای پس از جنگ را به همراه داشت که با تصرف قدرت در سال 1970 توسط جناحی از حزب بعث به رهبری ژنرال علوی حافظ اسد به اوج خود رسید.
یکی از میراث های مشخصه حکومت استعماری، رشد کوتاه مدت طبقه کارگر، اتحادیه های سرکوب شده و چپ وحشی شده و پراکنده است. در چنین شرایطی، ارتش (یا جناحی در درون) که افسران آن اغلب در کشورهای صنعتی بالغ تحصیل کرده و آموزش دیده اند، به نیروی حیاتی - و متناقض - برای مدرنیزاسیون تبدیل می شود.
اسد در قدرت، کارهای عمومی گسترده، مراقبت های بهداشتی و آموزش را بهبود بخشید. او همچنین ارتش و دولت را در کنار علوی های مومن قرار داد و در عین حال فرصت های تجاری را برای اکثریت سنی ها و همچنین گسترش شهروندی برابر برای مسیحیان و دروزی ها باز کرد. در سیاست خارجی، اسد استقلال خود را از بلوک ایالات متحده-ناتو پرورش داد و روابط راهبردی و نظامی نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی برقرار کرد. در همان زمان، اسد و هموطنان علوی و بعثی اش یک رژیم سرکوبگر بی رحمانه را بر کشور تحمیل کردند و از یک سیستم امنیتی عظیم برای تضمین کنترل سیاسی استفاده کردند. به گفته یکی از کارشناسان برجسته سوریه، الین هاگوپیان: «به دلیل تواناییاش در ایجاد ثبات در سوریه پس از سالها کودتای شوم... او مورد علاقه مردمش بود. به دلیل کنترل شدیدش بر آزادی بیان سیاسی و حمایت از او. پیروان وفادار علوی، از او متنفر بودند».
این وضعیت متناقض تا حدی تیرگی مبارزه مرگبار کنونی را که در سوریه در جریان است توضیح می دهد. بشار اسد که جانشین پدر متوفی خود شد، به ایجاد جامعه ای نسبتاً بازتر و آرام تر کمک کرد. در حالی که دستگاه امنیتی از بین نرفته بود، نفوذ کمتری پیدا کرد. اما در زیر سطح جامعه ای به ظاهر با اعتماد به نفس، ادامه خفه کردن دموکراسی و فساد علوی در نهایت یک نوع سوری از بهار عربی و پاسخ قاتلانه نیروهای نظامی و امنیتی را به ارمغان آورد که بیش از 900 نفر را قربانی کرده است. این نقطه
تمایل بخشهای بزرگی از جامعه سوریه برای پایان دادن به سرکوب، برای تغییرات دموکراتیک، برای فرصتهای اقتصادی و زندگی بهتر عاری از تسلط علویهای ناشی از فساد، آنها را به خیابانها کشانده تا با تفنگهای ارتش روبرو شوند. در طرف دیگر، عده زیادی هستند که از انبوهی که توسط جنبش مدرنیزاسیون اسد اعطا شده است، علوی های ممتاز و اقلیت های مذهبی مختلف که برابری را به دست آورده اند و اکنون نگران از دست دادن آن در صورت ظهور عناصر بنیادگرا و جناح های القعده از درون شورش در حال افزایش هستند، بهره برده اند.
ترس آنها با وجود "ارتش آزاد سوریه" که حاوی عناصر سرکش و انسجام سیاسی اندک است و شورای ملی سوریه که از نظر مادی و شاید معنوی از نیروهای دموکراتیک در خیابان ها فاصله دارد، برطرف نمی شود. فرصت طلبان خارج از کشور در شورا امید چندانی به یک رژیم عاری از فساد پس از علوی ندارند. به نظر می رسد که شورا تنها با میل به خلاص شدن از شر بشار متحد شده است، در حالی که مشتاق به مداخله ایالات متحده، ناتو و کشورهای نفتی مرتجع برای وادار کردن برکناری او است.
سکوت در میان فعالان صلح را نمی توان با توجه به تجربه تاریخی که هرچقدر هم در ابتدا ظاهراً حداقل مداخله نظامی خارجی ظاهر شود، توجیه کرد. خشونت و کشتار بیشتر اجتناب ناپذیر است. در حال حاضر ایالات متحده و کشورهای نفتی عربی تنها مایلند به جای اسلحه به شورشیان پول بدهند - از ترس اینکه اسلحه در دستان عملیاتی از نوع القاعده باشد. اما با هدف اعلام شده هیلاری کلینتون برای خلاصی سوریه از شر بشار (مطمئناً مقاومت علوی ها را تقویت می کند)، با احتمال عدم تحقق آتش بس پیش بینی شده – سلاح های مرگبار بعدی خواهند بود؛ خشونت ها تشدید خواهد شد و تعداد زیادی کشته خواهند شد.
از آنجایی که واشنگتن در این لحظه "تجهیزات ارتباطی" را به شورشیان می دهد، مداخله آن در یک طرف درگیری طرف دیگر را سخت تر می کند، سوء ظن را در همه طرف ها عمیق می کند، راه را برای جریان تسلیحات باز می کند و فرصت های صلح را تضعیف می کند. با توجه به همه اینها، اعلامیههای عمومی فعالان صلح و عدالت در مخالفت با مداخله خارجی و حمایت از آتشبس فوری با میانجیگری کوفی عنان، فرستاده سازمان ملل و اتحادیه عرب به سوریه، میتواند صدای سازندهای باشد که خلأ خطرناکی را پر میکند.
درباره «مداخلات بشردوستانه» که اغلب فعالان صلح را سردرگم و بی حرکت کرده است، باید چیزی گفت. چنین مداخلاتی توسط قدرت های امپراتوری هرگز فراتر از این نیست
الزامات مادی و نهادی امپراتوری کشورهای مداخله گر غارت و فروش منابع خود را تجربه کرده اند (به خصوص اگر منبع اصلی نفت باشد). تکه تکه شدن اجتماعی، تضعیف دموکراسی در پارلمان های تحت سلطه امتیازات، حمله به جنبش های کارگری و چپ، فقر رو به رشد، سیستم های بهداشتی و آموزشی ضعیف و زیرساخت های پوسیده. این به درجات مختلف سرنوشت عراق و لیبی بوده است، جایی که کشتار داخلی پایان نیافته است، هائیتی، افغانستان. از سوی دیگر، رژیمهای سرکوبگر مانند بحرین و یمن در اتحاد با دولتهای امپراتوری به ندرت مورد «مداخلههای بشردوستانه» قرار میگیرند. در برخی موارد، رژیمهایی که تحت فشار خیزشهای تودهای متزلزل میشوند (مثلاً مصر) توسط قدرتهای امپراتوری رها میشوند و سپس برای حفظ نفوذ از طریق ترتیبات سیاسی جدید مانور میدهند.
یک پاسخ واقعی بشردوستانه به کشتار سوریه، درخواست آتشبس تحت نظارت سازمان ملل، خروج تمام نیروهای نظامی و سلاحهای سنگین از مراکز جمعیتی، ایجاد فوری کریدورهای امن برای انتقال تجهیزات پزشکی و سایر کمکهای فوری، آزادی افراد بازداشت شده خودسرانه است. حق تجمع و تظاهرات مسالمت آمیز چنین توافقی می تواند گفت و گوی سیاسی را بین همه نیروهای متخاصم برای ایجاد یک نظم قانون اساسی صادقانه و کاملاً نماینده باز کند.
کوفی عنان 10 آوریل را برای اجرای چنین توافقاتی تعیین کرده است. صدای واشنگتن که از طریق کلینتون پخش می شود، ابراز تردید کرده است که رژیم اسد به آن عمل خواهد کرد
مقررات مبتنی بر عدم اجرای آتش بس های قبلی. با این حال، آخرین پیشنهاد برای توقف کشتار از حمایت یکپارچه شورای امنیت سازمان ملل برخوردار است. به طور قابل توجهی، روسیه، که تا حد زیادی روابط دوران شوروی خود را با سوریه حفظ می کند، از اسد خواسته است تا اولین گام را برای بیرون کشیدن نیروها از خیابان های شهر بردارد و افزود که شورشیان باید سریعاً متقابل شوند. نیروهای سیاسی که توانایی تأثیر قاطع بر رویدادها را دارند، برای موفقیت، به ویژه با حمایت جهانی از جنبش های صلح آمیز صدادار، همسو هستند.
ساعت دیر است؛ اما برای مخالفت با مداخله ایالات متحده برای یک جنبش صلح دوباره دیر نشده است. این مداخله نسخه ای برای تشدید یک درگیری مرگبار است، نه برای نجات یک جمعیت زخمی. هنوز برای پیوستن به یک درخواست جهانی برای آتش بس در 10 آوریل به عنوان گامی حیاتی در راه صلح دیر نیست.
مارک سولومون قبلاً رئیس مشترک ملی کمیته های مکاتبات برای دموکراسی و سوسیالیسم (CCDS) است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا