منبع: TheAnalysis.news
سلام، من پل جی هستم. به پادکست TheAnalysis.News خوش آمدید.
من فکر میکنم اگر جنبش تودهای کنونی در ایالات متحده میخواهد قدرت دگرگونکننده قابلتوجهی داشته باشد، جنبش اتحادیه باید نقش مهمی و حتی پیشرو داشته باشد. با وجود اینکه کارگران کمتری نسبت به گذشته نمایندگی میکنند، اتحادیهها هنوز تنها سازمانهایی هستند که کارگران در بخشهای کلیدی اقتصاد ملی هستند. منابع مالی و قدرت سازمانی دارند. مشکل این است که اکثر اتحادیه ها، اگرچه نه همه، بسیار به تشکیلات شرکتی حزب دمکرات وابسته هستند. آنها کم و بیش از وضعیت موجود کاملا راضی هستند، اما نه همه اتحادیه ها. همانطور که گفتم، بنادر در امتداد ساحل غربی کانادا و ایالات متحده در روز جمعه تعطیل شدند، زیرا کارگران اتحادیه بینالمللی Longshore و Warehouse فعالیت خود را برای حمایت از برابری نژادی و عدالت اجتماعی متوقف کردند.
در بیانیه اتحادیهها آمده است: «اقدامات هشت ساعته جونتین را گرامی داشتند. جشن آزادسازی بردگان در ایالات متحده در سال 1865 و در 19 ژوئن گرامی داشته می شود. آیا بیماری همه گیر و بحران اقتصادی جرقه جهش جدیدی در جنبش کارگری در کانادا و ایالات متحده خواهد زد؟ وضعیت مبارزه در داخل اتحادیه ها در حالی است که کارگران مترقی علیه رهبری ریشه دار که با وضعیت موجود پیوند خورده مبارزه می کنند؟ اتحادیه های مترقی تر چه نقشی دارند؟
و مراقب قسمت دوم باشید، که در مورد دعوای در اوشاوا، انتاریو بحث میکند، جایی که کارگران خواستار ملی شدن کارخانه بیکار GM و تبدیل آن به تولید خودروهای الکتریکی هستند.
پل جی
اکنون سام گیندین به ما ملحق شده است. سام مدیر تحقیقات کارگران خودرو کانادایی بود که اکنون با نام Unifor شناخته می شود. او امروز با لئو پانیچ و استیو میها نویسنده چالش سوسیالیست است. او همچنین نویسنده کتاب The Making of Global Capitalism با لئو پانیچ است و در حال حاضر با Green Jobs Oshawa فعال است. از اینکه به ما پیوستید متشکریم.
سام گیندین
اینجا بودن عالیه
پل جی
پس بیایید با آنچه در ساحل غربی اتفاق افتاد شروع کنیم، به نوعی نمونهای از آن چیزی بود که من همیشه فکر میکردم کارگران و اتحادیهها میتوانستند در طول یک مبارزه شدید بازی کنند.
من هشت سال در بالتیمور بودم و همیشه روزی را در آینده تصور میکردم که شورای شهر مترقی قوانینی را تصویب کند. من نمی دانم، استفاده از مالکیت عمومی و تصاحب بخش های کامل مسکن و تبدیل آن به مسکن عمومی یا چیزی شبیه به آن. که واقعاً نخبگان را عصبانی کرده و مبارزه بزرگی رخ می دهد و هزاران نفر به جلوی شهرداری می آیند و سپس کارگران بندر به دلیل اینکه بندر بالتیمور بندر بسیار مهمی است، بندر را در همبستگی با مبارزات در حال وقوع می بندند. . البته ما هرگز آن را ندیدیم، حداقل هنوز، اما می توان تصور کرد که این اتفاق می تواند رخ دهد. اما همانطور که در مقدمه گفتم، بسیاری از اتحادیهها توسط قشری از اشرافیت کارگری، رهبران اتحادیههای کارگری رهبری میشوند که دستمزد بسیار خوبی دریافت میکنند و بسیار درگیر وضعیت موجود حزب دمکرات هستند. . و نظام سیاسی و غیره.
بنابراین فکر می کنید بحران کنونی چگونه این پویایی را تغییر می دهد؟ و آیا در اکثر اتحادیهها، اگر نه در همه این اتحادیهها، کارگران مترقی به نوعی در نبرد هستند تا اتحادیهها را متحول کنند؟ زیرا من فکر می کنم که مبارزه برای دگرگونی اتحادیه ها برای مبارزه برای دگرگونی جامعه حیاتی است.
سام گیندین
خوب، من فکر می کنم که شما کاملاً در قاب بندی این سؤال درست می گویید. من فکر می کنم این سوال مهم زمان ماست. منظورم این است که تاریخ اتحادیهها در چند دهه گذشته، تاریخ شکستها، تضعیف روحیه پراکندگی است. به عنوان مثال، دستمزد دو طبقه. بنابراین شما در همبستگی درست در اتحادیه ها دچار شکست شده اید. شما کارگرانی را دارید که امید چندانی به مبارزات اتحادیه خود نمی بینند، به جای اینکه به شرایط طبقاتی فکر کنند، به بقای فردی یا حتی بقای اتحادیه های خود روی آورده اند.
اما نکته اینجاست که این پتانسیل عظیم کارگران است. این واقعیت که آنها می توانند در واقع قدرتی را که شما بیان کردید و توانایی تعطیل کردن تولید را دارند. بنابراین سؤال این است که حتی اگر چیزی در جایی دیگر در جنبش جوانان یا در میان سیاهپوستان معترض شروع شود، سؤال این است که آیا کارگران به آن ملحق خواهند شد و چه تأثیری بر آنها خواهد داشت. و من حدس میزنم حس من از این موضوع این است که درگیریهای داخلی زیادی وجود نداشته است. نمونه های بسیار چشمگیر مانند معلمان و سایر اتحادیه ها وجود دارد.
اما سوال این است که آیا کارگران تغییر میکنند و میتوانند تغییر کنند، زیرا اکثر کارگرانی که من همیشه با آنها کار کردهام، از نظر محافظهکاری در برخی مسائل و نسبتاً رادیکال در سایر موضوعات، افراد مختلطی بودند. شما نمیتوانید آنها را بهعنوان رادیکال یا محافظهکار در نظر بگیرید، و همچنین قادر به تغییر بودند. این یکی از چیزهایی است که من را نسبتاً تحت تأثیر قرار داد، مثلاً کار کردن با حزب سوسیال دموکرات، که اغلب مملو از هک بود. کارگران تغییر کردند و با تغییر شرایط تغییر میکنند، زیرا فکر میکنند که ساختارهایشان واقعاً ارزش دارد که با آن مبارزه کنند.
اما ناامیدی برای تغییر آنها کافی نیست. میلیون ها دلیل برای ناامیدی وجود دارد. و فقط رهبری نیست. این خود کارگران هستند که در طول این سال ها توقعات خود را کاهش داده اند. بنابراین سوالی که شما در مورد این بیماری همه گیر مطرح کردید کاملاً حیاتی است. منظورم این است که تغییر معمولا به صورت تدریجی به وجود نمی آید. به طور ناگهانی منفجر می شود و اغلب در مواقع آشفتگی اجتماعی ظاهر می شود. من دهه 60 را می پوشیدم، رکود بزرگ. و بنابراین سوال مهم این است که این بار چه گشایش هایی وجود دارد؟
و به نظر من تعداد کمی از آنها وجود دارد. می دانید، یکی از مواردی که قبلاً انتظارش را نداشتم این بود که مسئله بی عدالتی نژادی منفجر شد و بسیار گسترده بود. اکثر معترضان در واقع سفیدپوست بودند. و سوال این است که چقدر می تواند عمیق شود. و مثالی که از کارفرمایان درازکش زدید، پتانسیل کارگران واقعی را که به شیوه طبقاتی عمل میکنند، نشان میدهد و امکانات طبقاتی اتحادیهها را نشان میدهد. و بنابراین، تغییر بسیاری از اعتراضات از صرفاً مربوط به نژاد، بلکه در مورد طبقه بودن.
منظور من از سازماندهی، تراکم اتحادیه در ایالات متحده بسیار کم است. و با این حال، اگر به نگرش نسبت به کارگران در طول این بیماری همه گیر نگاه کنید، ناگهان همدلی بسیار زیادی با افرادی در خط مقدم که جان خود را به خطر می اندازند، که عموماً دستمزد چندان خوبی دریافت نمی کنند و در تضاد با همه این افراد هستند، به وجود آمد. در وال استریت، در خیابان باس در کانادا، حقوق خوبی دریافت میکردند، و با این حال، در طول همهگیری به مردم کمک زیادی نمیکردند، زیرا به عنوان مردم، کارکنان بهداشت و پیکهای دوچرخه که غذا را تحویل میدهند و غیره.
که بسیار حیاتی بودند و فرصتی برای سازماندهی ایجاد می کنند. اکنون انواع و اقسام کارگران در آمازون و جاهای دیگر وجود دارند که به دنبال سازماندهی هستند. و سوال مهم این است که اتحادیهها را از آنچه که بودهاند به پتانسیل خود تبدیل کنند. حتی اگر این به نفع شخصی محدود آنها از نظر به دست آوردن اعضای بیشتر باشد. بنابراین یکی از سؤالاتی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا مردم واقعاً برای افزایش تراکم اتحادیه ها مبارزه و فشار خواهند آورد؟ اکنون، میخواهم در اینجا احتیاط کنم که فقط گفتن اینکه تراکم اتحاد بیشتری خواهیم داشت، اتحادیهها را تغییر نمیدهد.
پل جی
فقط برای واضح بودن، تراکم اتحادیه فقط به معنای اعضای بیشتر است، درست است؟
سام گیندین
آره. اعضای بیشتر به عنوان بخشی از جمعیت. و ما قبلاً آن را داشته ایم. و مشکل این است که اگر اتحادیهها فقط بوروکراسی هستند یا به مبارزه طبقاتی معطوف نیستند، به نظر نمیرسد که تفاوت چندانی ایجاد کند. سوال این بار این است که آیا اتحادیه ها واقعاً حزب دموکرات بایدن را به چالش بکشند و به نام برابری و به نام حقوق اساسی دموکراتیک و به نام رابطه ای که اتحادیه ها با حزب دموکرات داشته اند اصرار و اصرار کنند. باید شرایط برای اتحادیه سازی تسهیل شود.
آیا این منجر به درک کارگران از این واقعیت می شود که این شرایط چقدر منحصر به فرد هستند.
مشروعیت زدایی عظیمی از نخبگان و جایی که سرمایه داری در حال حرکت بوده است وجود دارد، و این فرصتی را برای اتحادیه ها ایجاد می کند تا واقعاً پیشرفت کنند. و اگر آنها این را لحظه ای برای یک جنگ صلیبی ببینند که واقعاً پیشرفت کند، و اگر قانون تغییر کند، ما می توانیم شروع تحولات را در اتحادیه ها نیز ببینیم. من میخواهم بعد دیگری به این موضوع اضافه کنم، و آن این است که تنها اتحادیهها در چند دهه گذشته شکست خوردهاند.
چپ نیز بوده است. و این دو چیز با هم پیش رفته اند. و این نیز واقعاً حیاتی است، زیرا ما به چپ نیاز داریم و نشانههایی از آن را در ایالات متحده و انگلیس دیدهایم. این خود را به اتحادیه ها مرتبط می کند. اگر این اتفاق نیفتد، ناامیدی و میزان ستیزهجویی به خودی خود کافی نیست. رسیدن به دیدگاه طبقاتی نیز مستلزم نوعی دخالت چپ و سوسیالیست است که دلیل شکست ما را مطرح می کنند، زیرا ما به اندازه کافی بزرگ نجنگیده ایم.
ما باختیم چون در کلاس فکر نکرده ایم. ما فقط دفاعی بودیم و من فکر میکنم اینها انواع سؤالات مهمی هستند که، میدانید، پتانسیلها وجود دارد. همچنین پتانسیلی در اطراف محیط وجود دارد که جنبش اتحادیه در آن چندان فعال نبوده است، اما به استثنای برخی موارد، زیرا همهگیری نشان داد که ما چقدر برای یک بحران واقعی از نظر بهداشتی آماده نیستیم. اما بیماری همه گیر که باقی مانده و وجود دارد و به طور موقت کنار گذاشته شده است، محیط زیست است.
و تمام این سوال وجود دارد که آیا محیط چیزی است که می تواند کارگران را جذب کند؟ شاید وقتی به شغل سبز اوشاوا رسیدیم، دوباره به آن بازگردیم. بنابراین فکر میکنم بین رشد خلاء در اتحادیههای انجام کار، ناامیدی اعضا، رشد چپ، این نوع اعتراضها مانند اعتراضات سیاهپوستان وجود دارد. همه این روزنه ها وجود دارد و اگر جنبش سندیکایی درک نکند که این یک نقطه عطف است، یک تراژدی واقعی خواهد بود، فرصتی برای شروع چرخش اوضاع و احیای واقعی جنبش سندیکایی.
پل جی
من از کلمه تراژدی گذشته و از کلمه فاجعه استفاده می کنم. با توجه به تهدید بحران آب و هوا و پنجره بسیار کوتاه، دانشمندان به ما می گویند که باید با آن مقابله کنیم. منظورم این است که ما کمتر از یک دهه صحبت می کنیم. و دانشمند ارشد آب و هوا در استرالیا اخیراً به همراه برخی از دانشمندان دیگر گفت که ما در حال حاضر از نقطه یک نقطه پنج درجه عبور کرده ایم. و تا زمانی که تغییری جدی در جهت صورت نگیرد، چه کسی میداند دو درجه ضربه خواهیم زد.
ممکن است به زودی سال 2040 یا 2050 باشد. و معمولاً دانشمندان از این جهت که در برآوردهای خود بیش از حد محافظه کار هستند، اشتباه می کنند.
و بعد از اینکه دو را زدید به آن اضافه می کنید، روی نرخ سه و چهار درجه هستید. منظورم این است که ما واقعاً باید از آن مرد استرالیایی نقل قول کنیم. ما به پایان جامعه بشری نگاه می کنیم که آن را در درون می شناسیم، به هر حال شاید در طول عمر فرزندانمان باشد.
سام گیندین
و اگر این تز را در نظر بگیریم که این نوع تحول مستلزم احیای اتحادیهها است، اگر این اتفاق در اتحادیهها نیفتد، ما به هم میخوریم.
آره من از دو جهت با شما کاملا موافقم. یکی از آنها بحث محیط زیست است، اما این مسئله فقط این نیست که ما باید اتحادیه ها را اصلاح کنیم. اگر اتحادیهها این موضوع را تغییر ندهند، اوضاع چقدر بدتر میشود. منظورم این است که تمام این سوال این است که چه کسی هزینه های خروج از این بحران را پرداخت خواهد کرد.
پل جی
و ریاضت در مورد استروئیدها.
سام گیندین
آره بنابراین اگر کارگران این کار را نکنند، این اتفاق خواهد افتاد. و سپس این سوال وجود دارد، می دانید، تغییر به سمت راست، که، می دانید، من بسیار نگران آن بودم. من فکر می کنم دلایلی وجود دارد که شاید کمتر نگران آن باشیم. اما همیشه این خطر وجود داشت که اگر بدانید، اگر این ناامیدیها را از سمت چپ نگیرید، به دست راست میرسد. منظورم این است که در مورد ترامپ این اتفاق افتاد.
این اتفاقی است که در انگلیس رخ داد. آن وقت است که شکست چپ و به طور کلی در اروپا، شکست چپ در گرفتن چیزهای بیان نشده است. این ناامیدی ها، بخشی از توضیح حق است. پس کاملا حق با شماست. این فقط چیز بدی نیست. اگر الان تغییر نکند فاجعه بار است. به همین دلیل بسیار مهم است.
پل جی
سام، چپ چی شد؟ چند دهه پیش، قطعاً در دهه 1960، اما حتی قبل از آن که آشکارا در دهه 1930 بود، چپ بیشتر متوجه شد که باید در طبقه کارگر سازماندهی شود و همه انواع افرادی که از دانشگاه ها و کالج ها بیرون می آیند با شما می دانید. یک آگاهی طبقاتی وارد شد و کارگر شد. و اگر به اتحادیه های مترقی تر در ایالات متحده نگاه کنید، به هر حال، زیرا فقط به این دلیل که اخیراً در آنجا بوده ام، با آنها بیشتر آشنا هستم.
اما اتحادیههایی که مثلاً از برنی سندرز حمایت کردند و میدانید که موضع مترقیتری گرفتند.
بسیاری از رهبران رهبری آن اتحادیه ها به این شکل از طبقه کارگر بیرون نیامدند. آنها از چپ روشنفکرتر بیرون آمدند تا به طبقه کارگر بپیوندند، به جنبش اتحادیه بپیوندند و به رادیکالیزه کردن اتحادیه ها کمک کردند. و، میدانید، فکر میکنم روشن است که ما در مورد آن نوع آگاهی طبقاتی صحبت میکنیم.
می دانید، فرمول قدیمی، می دانید، قدیمی بود. یعنی می دانید مارکس و دیگران آن دوره. و اندکی پس از آن، کارگران خودآگاهی اتحادیه کارگری را توسعه دادند. اما آنها واقعاً آگاهی طبقاتی را بدون ارتباط با کل فرهنگ تکامل چپ تفکر چپ، تفکر سوسیالیستی، تفکر کمونیستی توسعه نمیدهند.
اما به نظر میرسید آنچه در دهههای 70 و 80 برای چپ اتفاق افتاد تا حد زیادی ارتباط خود را با جنبش طبقه کارگر از دست داد.
سام گیندین
آره سوال بسیار خوبی است، پل. می دانید، اتحادیه ها، ساختار اتحادیه ها این است که سازمان های خاص آنها. بهترین سازمان های دموکراتیک وجود دارد، اما آنها سعی می کنند اعضای خود را نمایندگی کنند. و به دلیل اینکه رادیکال هستید به اتحادیه نمیپیوندید. شما به آن ملحق می شوید زیرا اتفاقاً در همان محل کار هستید. بنابراین این یک کیسه مختلط از مردم است. و زمانی که اتحادیه ها در دهه 30 به دلیل درگیری تشکیل شدند. کمونیست ها و سوسیالیست ها، و چون شما فقط می توانستید آنها را خارج از جامعه سازماندهی کنید.
حس طبقاتی در آنها وجود داشت و به جامعه نیاز داشتند. و با نهادینه شدن و به دست آوردن منابع و با گذراندن دوره رشد نسبتاً سریع در دوره پس از جنگ، کمتر به آن نیاز داشتند. اتحادیهها میتوانند مانند چرند به نظر برسند. تنها چیزی که ما نیاز داریم کمی ستیزه جویانه است و ما بخشی از عمل را دریافت خواهیم کرد و شاید کارگران دیگر دنبال شوند. به یک معنا همین اتفاق افتاد. کارگران سود می برند. سایر کارگران در طول آن دوره رشد در دهه 50 تا اوایل دهه 60 دنبال کردند.
مشکل اینه این همه تغییر کرده است. همه آن شرایط تغییر کرده است. حالا، اگر میخواهید دستاوردهایی داشته باشید، به اندازه کافی خوب نیست که بگویید من یک معلم مبارز خواهم بود. اگر مردم را در کنار خود نداشته باشید، منزوی خواهید شد. این به اندازه کافی خوب نیست که بگویم من یک خودروساز مبارز خواهم بود. این یک شروع است، زیرا اگر ستیزه جو و جنگنده نباشید، چیزی به دست نمی آورید یا چیزی نمی سازید. اما اگر با این واقعیت سر و کار نداشته باشید که سرمایه می تواند از بین برود و سعی کنید برای سرمایه محدودیت ایجاد کنید، در نهایت خسته و محدود خواهید شد.
بنابراین ما در مرحله جدیدی هستیم که اگر در کلاس فکر نکنید، حتی نمی توانید به دستاوردهای کوچک برسید. فقط برای بدست آوردن دستاوردهای کوچک باید بزرگتر فکر کنید. و تا آنجا که به چپ مربوط می شود، می دانید، شکست هایی وجود داشت. شکست هایی از نظر اتفاقاتی که برای اتحاد جماهیر شوروی افتاد وجود داشت. اگرچه، من فکر نمی کنم این چیز کلیدی بود. بسیاری از افراد چپ با اتحاد جماهیر شوروی همذات پنداری نمی کردند. مک کارتیسم وجود داشت که در خود جنبش های اتحادیه کارگری نفوذ کرد.
اما من فکر میکنم که این سوال که چگونه با کارگران پیوند میخورید و چگونه چنین جنبشی را میسازید، چگونه برای اصلاحات میجنگید و در عین حال با چیزهای بزرگتری مقابله میکنید، واقعاً دشوار است. می دانید، درک اینکه چرا سوسیال دموکرات ها شکست خوردند آسان تر است، زیرا آنها شروع به این باور کردند که شما می توانید همه این کارها را در داخل سرمایه داری انجام دهید. و فقط مسئله انتخاب شدن بود. شما قادر به انجام کارها خواهید بود، بدون اینکه محدودیت ها را تشخیص دهید.
اما مشکل نه تنها داشتن رهبران چپ، بلکه رهبران چپی که واقعاً میتوانند حول اعضا بسازند، زیرا در غیر این صورت خود اعضا محدودیتی برای اینکه تا کجا پیش بروید مشکلی است که ما هنوز در حال کشف کردن آن هستیم. و من فکر میکنم بسیاری از سوسیالیستهای دموکرات آمریکا شروع به فکر کردن در مورد چگونگی ارسال سوسیالیستها کردهاند؟ و چگونه آنها را به داخل گیاهان بفرستیم؟ بنابراین آنها سازمان دهندگان سوسیالیست می شوند. اما من میخواهم نکتهای را که فکر میکنم مهم است که قبلاً مطرح کردید، برجسته کنم، و آن رابطه با حزب دمکرات، حتی بسیاری از رهبران اتحادیههای کارگری است که از سندرز حمایت کردند.
و امیدواریم که سندرز همه چیز را به سمتی پیش برود. آنها هنوز به این موضوع رسیدند که وقتی انتخابات می آید ما باید عقب نشینی کنیم و فقط مطمئن شویم که جمهوری خواهان انتخاب نمی شوند. برای نجات نهادهایمان و شاید تقویت آنها با قوانین بهتر، باید دموکرات ها را در قدرت نگه داریم. و نه اینکه انتخابات مهم نیست و نه اینکه شکست دادن ترامپ مهم نیست. اما اگر مردم این را درک نکنند، این فقط یک عنصر از مبارزه است.
تمام انرژی و امید برای آن صرف شده است. و حتی زمانی که کارگران دسترسی پیدا میکنند، اگر در نهایت همه آنها را در انتخابات بگذارند و در پایگاه نسازند، میتوان پیشبینی کرد که پس از پایان انتخابات، ما پایگاهی برای انتقال چیزها به چپ نداریم. بنابراین این سوال چپ و اتحادیه ها در هم تنیده شده اند. من فکر می کنم که بسیاری از مردم به دلیل اینکه چنین انرژی و مبارزه ای را ندیدند، امید خود را از اتحادیه ها قطع کردند.
و من فکر میکنم که نمونههایی که شما در ساحل غربی آوردید و من فکر میکنم نمونههایی که با معلمان و در جاهای دیگر اتحادیههای الکتریکی IUE و UE دیدهایم درباره تبدیل صحبت میکنند. من فکر می کنم که این نگرش به اتحادیه ها را تغییر می دهد و جوانان را درگیر می کند. و اگر اتحادیهها شروع به انجام کارهایی مانند کاری کنند که معدنچیان در دهه 30 انجام دادند، این است که اگر فولاد را سازماندهی نکنند، منزوی خواهند شد. بنابراین آنها 100 سازمان دهنده را داوطلبانه به میدان فرستادند.
هزینه های خود را پرداختند. این نوعی نگرش است که باید در چپ و درون اتحادیه ها پدیدار شود.
پل جی
بله، من فکر می کنم بخشی از آن به اندازه کافی کارگر در کانادا و ایالات متحده در بخش های کلیدی اقتصاد است. ما به اندازه کافی خوب کار می کنیم. کافی. ما به اندازه کافی خوب کار می کنیم.
و به ویژه در برخی از حوزه ها، مانند برخی از صنایع معدنی، مخابرات، حمل و نقل، قشری از کارگران حقوق بسیار خوبی دریافت می کنند. احساس راحتی می کردند. هیچ نگرانی اقتصادی نداشتند. و مهمتر از آن، رهبری اتحادیهها، آن اتحادیهها واقعاً راحت بودند که، میدانید، میدانم که هر دوی ما با برخی از رهبران کارگری معاشرت کردهایم که، میدانی، به دنبال این استیکهای صد دلاری برویم. ناهار را به طور منظم در حساب های هزینه خود صرف می کنند.
و من فکر می کنم نه تنها آنها به شدت راحت می شوند. آنها نیز به نوعی تسلیم شده اند. آنها کاملاً بدبین هستند که هر چیزی تغییر خواهد کرد. بنابراین آنها نیز ممکن است فقط از خود لذت ببرند.
سام گیندین
من فکر می کنم پل، یعنی شما درست می گویید. منظورم این است که میدانید، در دهههای 50 و 60، بسیاری از دستاوردهایی که کارگران از نظر سیاسی و اقتصادی به دست میآوردند، از طریق آنها سرازیر شد. و سپس این اتفاق متوقف می شود. و زمانی که دیگر اتفاق نمی افتد، هر چه سود بیشتری به دست آورید، بیشتر از سایر کارگران منزوی می شوید. منظورم این است که نابرابری در طبقه کارگر بسیار مهم است. و یکی از چیزهایی که اتفاق افتاد این است که پس از اینکه کارگران به سودهای زیادی دست یافتند، وقتی از آنها خواسته شد امتیاز بدهند، عصبانی شدند.
اما آنها در نهایت شروع به پذیرش این واقعیت کردند که، خوب، شاید امتیازات، برخی امتیازات راهی برای پس انداز بیشتر چیزهایی باشد که به دست آوردم. بنابراین انتقال به امتیازات اتفاق افتاد و سپس آنها مصرف خود را با بدهی یا با انتقال همسرانشان از کار پاره وقت به کار طولانی مدت حفظ کردند. به عبارت دیگر آنها به صورت فردی شروع به حل این مشکلات کردند. من اضافه کار خواهم کرد بدهکار خواهم شد ما ساعات بیشتری را در خانواده خواهیم داشت. و این نیز به معنایی به این معنا بود که شما در حال بازتولید نئولیبرالیسم هستید.
و از نظر خود رهبری، منظورم بخشی از آن این است که رهبری شروع به بازتاب اعضای خود می کند. اعضا آنقدر فشار نمی آورند. و بخشی از آن این است که حق با شماست. بسیاری از رهبران، در ابتدا، صداهای بلندی از خود درآوردند، زیرا اعضا ستیزه جو بودند. اما به زودی آنها متوجه می شوند که، هی، این واقعا راحت است. اگر به کارگران بگویم، کار زیادی نمی توانم انجام دهم زیرا نئولیبرالیسم است.
این حزب جمهوری خواه است. جهانی شدن است. مالی شدن است. زندگی من را آسان تر می کند. هیچ کس از من انتظار زیادی ندارد. و سپس کار بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری به بخشی از کاهش امتیازات تبدیل شد. اما من حدس میزنم برداشت من از این موضوع این است که رهبران اتحادیهها همیشه در برابر بوروکراتیزه شدن آسیبپذیر خواهند بود. مسئله ایجاد نوعی حرکت از پایین است، با پیوندهایی به بیرون، که از نظر تاریخی یکی از نقشهای مهم چپ بود که همیشه در حال پیشروی است.
وقتی به اتحادیه می آمدم، همیشه از من می خواستند که اسناد نسبتاً رادیکال بنویسم، زیرا می دانستند که اعضا می پرسند، اتحادیه در این مورد چه می کند یا در مورد آن چه می کند؟ و این منجر به بحث های خاصی می شود. وقتی من از اتحادیه خارج شدم، این فشارها روی رهبری نبود. و می دانید چرا، من به نوعی استراحت کردم و بروم و با کارگران در بار صحبت کنم. و بنابراین، می دانید، اینجا پویایی وجود دارد.
من فقط فکر نمی کنم که ما نباید میزان انجام این کار توسط رهبران بهتر را دست کم بگیریم یا دست کم بگیریم. این هنوز یک مبارزه است که سؤالاتی را در مورد سازماندهی و ایجاد ساختارهایی ایجاد می کند که به مردم این اطمینان را می دهد که، هی، اگر از طریق این ساختارها مبارزه کنید، مهم خواهد بود. بنابراین رهبری امری حیاتی است، اما آن چیزی است که در این مدت زمان برای اعضا اتفاق افتاده است. و این یک سوال است که چپ چگونه یاد می گیرد که درگیر شود.
بنابراین فقط درگیر شدن از طریق شعار نیست، بلکه در واقع بخشی از طبقه کارگر می شود.
پل جی
آره، یه جورایی داشتم میرفتم.
واقعاً می دانید، شرایط عینی اقتصادی به گونه ای بود که به اندازه کافی کارگران به اندازه کافی خوب کار می کردند و از راه هایی به رهبری که شایسته و می خواهند دست می یابند. چون به اندازه کافی از آنها، ما احساس راحتی می کنیم. کارگرانی که احساس راحتی نمی کردند و تا حد زیادی ما در اکثریت هستیم. اما ما هم اتحادیه نیستیم. و سپس به این پیشرفت چیزی که در موردش صحبت میکنید، میرسید، این قطع ارتباط بین اعضای اتحادیه که به اندازه کافی خوب کار میکنند و برخی کاملاً خوب عمل میکنند و بقیه طبقه کارگر.
پل جی
اما شاید اکنون در لحظهای هستیم که این وضعیت تغییر میکند، زیرا بخشهایی از طبقه کارگر در ایالات متحده و من فکر میکنم کانادا نیز در حال حاضر حتی فقر را احساس میکنند و آینده اقتصادی خود را به شدت تهدید میکنند.
و این بخشهایی از طبقه کارگر است که بسیاری از آن ترسها را نداشتند، مطمئناً مثل الان نیستند. بنابراین ممکن است این لحظه ای باشد که کارگران می خواهند بگویند دست نگه دارید. من نیستم. باشه جک
سام گیندین
خوب، میدانی، مشکل ناامیدی و احساس اینکه حالم خوب نیست، جک، و این یک مسئله بینالمللی است، نه فقط ایالات متحده، این است که میتواند به سمت راست هم برود. میدانید که میتواند به مقصر دانستن مهاجران برای آنچه اتفاق میافتد منجر شود. می تواند به انواع خاصی از ناسیونالیسم منفی وارد شود. بنابراین کافی نیست که کارگران چنین فشاری را احساس کنند، اگرچه من فکر میکنم واقعیت حق این است که فکر نمیکنم حق راهحل بلندمدتی داشته باشد.
بنابراین حتی به عنوان بادهای مناسب، من فکر می کنم که واقعاً با تناقضاتی مواجه است، زیرا برای حل این مشکلات سرمایه ای نمی گیرد. اما می تواند فوق العاده خطرناک باشد. می تواند صدمات زیادی را به همراه داشته باشد. بنابراین، از سوی دیگر، من کاملاً موافقم که این یک فرصت است، نه فقط به این دلیل که کارگران تحت فشار هستند، بلکه به این دلیل که همهگیری در حال انجام درسهایی است. این به مردم می گوید که، هی، من نمی توانم این مشکلات را به صورت فردی حل کنم. ما نیاز داریم که به نوعی به دولت رسیدگی کنیم.
ما باید به طور جمعی به این مسائل بپردازیم. ما باید در واقع این نابرابری را که پذیرفتیم یا فقط احساس کردیم که اجتناب ناپذیر است، سرنوشتساز نیست. فقط یک بار که شروع کنید قابل تحمل نیست. می دانید، این چیزی است که در جنگ اتفاق می افتد. ناگهان، می دانید، در جنگ جهانی دوم، بالاترین نرخ مالیات 94 درصد بود. اگر می گویید ما همه با هم در این موضوع هستیم، پس مردم آن را جدی می گیرند و شروع به سوال پرسیدن می کنند یا برخی افراد ثروت زیادی دارند و این کار را به همین راحتی انجام می دهند.
چگونه است که ما کسانی هستیم که در خط مقدم خطر مرگ را به جان میخرند، درست مثل جنگ و دیگران به آهنگی اصرار میکنند؟ بنابراین این نوع سؤالات را مطرح می کند و سؤال زیست محیطی را نیز مطرح می کند، اگرچه من فکر می کنم که چنین است. من فکر میکنم این وظیفه چپ است که واقعاً از آن استفاده کند. این مسئله سازماندهی را مطرح می کند.
بگذارید یک مثال کاملاً ملموس از شکستهایی که پیش از آنکه مراکز اقدام کارگران در انتاریو بتوانند طبق قانون حداقل دستمزد 15 دلاری دریافت کنند را برای شما بیان کنم.
و به محض اینکه دریافتند قهوه فست فود تیم هورتونز شروع به برداشتن از کارگران کرد، به روش های دیگر، مزایای آنها را کاهش دادند. مردم خشمگین شدند. آنها احساس می کردند که کارگران چیزی طبق قانون دارند و باید این را داشته باشند. این یک جنبش طلایی است، لحظه ای برای گفتن اینکه می خواهید همان چیزی را داشته باشید که دولت می گوید باید داشته باشید، به اتحادیه ای نیاز دارید تا آن را اجرا کند. بنابراین اتحادیهها صداهای خوبی در مورد شما به وجود آوردند که برای دریافت حقوق خود به اتحادیه نیاز دارید.
اما این کافی نبود. آنچه شما نیاز داشتید یک جنگ صلیبی بود. شما باید بگویید که ما کمیتههایی را در اتحادیهها در هر جامعه ایجاد میکنیم و میخواهیم سازماندهی تیم هورتون را در هر جامعه آغاز کنیم. و اگر این کار را انجام میدادیم، میتوانست سرآغاز سازماندهی گسترده کارکنان مراقبت در منزل و کارگران آمازون و عموماً فقرا باشد. چرا این اتفاق نیفتاد؟ تا حدودی به این دلیل که این کار مستلزم کار زیاد است، بیشتر به این دلیل که اتحادیهها باید همکاری کنند. و اگر دیدگاه شما این است که من به جای اینکه بخواهم کلاسی را با همکاری بسازم خوب نیست، از شما می پرسید که آیا من حقوق را دریافت می کنم؟
و، می دانید، این ناشی از نداشتن دیدگاه طبقاتی و رقابت میان بوروکراتیک است. بنابراین در این مورد در حال حاضر، من فکر می کنم یک فرصت واقعی برای گسترش شدید اتحادیه در هر بخش وجود دارد. و سوال این است که آیا اتحادیه ها واقعاً آنچه را که برای تحقق آن لازم است انجام خواهند داد؟ و من مطمئن نیستم که بسیاری از اتحادیه ها این کار را انجام دهند. من فکر می کنم هنوز هم به روش قدیمی انجام می شود. باز هم استثناهایی وجود دارد که من می خواهم بیش از حد آنها را تعمیم دهم.
اما اگر بتوانیم قانون بهتری در مورد تشکیل اتحادیه به دست آوریم، ممکن است کارگران را وادار کند که ببینند شما چه می گویید، که هی، این لحظه است. بهتره الان انجامش بدیم خوب، بهتر است همه چیز را در آن بیندازیم و انجام دهیم. و بهتر است جوانان را هیجان زده کنیم تا بتوانیم صدها هزار جوان را وادار کنیم که این کار را شروع کنند و برای انجام این کار آموزش ببینند. و آنگاه شما واقعاً در حال ساختن ظرفیت طبقه کارگر هستید، نه فقط برای ایجاد برخی تغییرات فوری، بلکه برای شروع تبدیل آن به نیروی اجتماعی که آن نوع روزنه ای برای سوسیالیسم خواهد بود.
پل جی
وضعیت کانادا و ایالات متحده چگونه مقایسه می شود؟
سام گیندین
از قضا، از آنجایی که وضعیت در ایالات متحده بسیار بدتر بوده است، آنها در واقع مجبور شده اند به سازماندهی خیلی بیشتر فکر کنند. و بنابراین، ما در واقع نمونه هایی از سازماندهی از نظر سازماندهی سرایداران، از نظر سازماندهی کارکنان بهداشتی با حقوق کم، از نظر معلمان، پرستاران، پرستاران بسیار فعال بوده اند، پرستاران داشته ایم.
و سازماندهی در کشورهای حق کار. بنابراین ما در واقع نمونه هایی در ایالات متحده داشته ایم که الهام بخش کانادا هستند، که از این نظر بسیار مهم است. نمونه های بهتری در ایالت ها وجود داشته است. این واقعیت که کانادا دارای یک دولت سوسیال دمکراتیک بوده است به این معنی است که ما مراقبت های بهداشتی داشته ایم که بسیار مهم است.
مراقبت های بهداشتی واقعاً راهی برای انضباط کارگران در ایالات متحده بوده است. اگر شغل خود را از دست بدهید، مراقبت های بهداشتی خود را از دست خواهید داد. از سوی دیگر، اگرچه این بسیار مهم است، اما سازماندهی محدودی نیز دارد، زیرا سوسیال دموکراسی چنین حسی را نداشته است. بنابراین ما باید حس طبقه کارگر نیروی اجتماعی را بسازیم. این چیزی است که احزاب سیاسی باید در مورد آن باشند. بنابراین، می دانید، ما نباید کانادا را رمانتیک کنیم. ما از نظر برخی برنامههای اجتماعی آسانتر بودهایم، اما از نظر سلامت جنبش کارگری، چندان سالمتر نیست.
و من دوباره اشاره می کنم که نرخ اتحادیه ما بسیار بالاتر از ایالت ها است. اما اگر اتحادیه نباشد، میدانم، اگر واقعاً منجر به جنگ و سازماندهی اتحادیهها نشود، تراکم اتحادیهها به خودی خود راه حلی نیست. این باید کل مجموعه ای از پویایی باشد که شما در مورد آن صحبت کردید. ما بینندگان آمریکایی زیادی داریم، بدیهی است که برای این نمایش، در واقع اکثریت، اما بسیاری از کانادایی ها این کار را می کنند. اکنون وضعیت رابطه با اتحادیه ها و حزب دمکرات جدید چگونه است؟
پل جی
بنابراین برای آمریکاییهای ما، NDP یک حزب سوسیال دموکرات آشکارا است که گاهی اوقات وقتی حکومت میکند، از حزب لیبرال متمایز نمیشود. و گاهی اوقات اتفاقاتی رخ می دهد، انتخابات اخیر انتاریو که در آن حزب لیبرال انتاریو، فکر می کنم، در سمت چپ NDP شرکت کرد.
اما اگر جایی وجود داشته باشد که اتحادیهها در تئوری میتوانند نفوذ داشته باشند، آن در NDP است. اما تا حد زیادی این اتحادیه ها هستند که NDP را تا این حد میانه رو نگه می دارند. خوب، این یک مشکل عمومی است، یک سوسیال دموکراسی در سراسر جهان. منظورم این است که سوسیال دموکرات ها می خواستند به قدرت برسند تا بتوانند جامعه سرمایه داری را اداره کنند. و شاید انجام این کار در دهه 50 منطقی بود به این معنا که اقتصاد در حال رشد بود و شما میتوانید آن را به سمت سوسیال دمکراتیک تغییر دهید و حتی احزاب میانهرو این کار را انجام دادند.
سام گیندین
آن دوره تمام شده است. و سوسیال دموکرات ها، به جای اینکه تشخیص دهند که شما باید سرمایه را به دست بگیرید، ما از سرمایه شگفت زده شده ایم و به جای اینکه آنها هرگز به این فکر نکرده اند که ما واقعاً در تلاش برای تغییر جامعه هستیم و بنابراین باید کارگران را به یک جامعه تبدیل کنیم. نیروی اجتماعی
تنها چیزی که آنها همیشه از کارگران خواسته اند این است که به آنها مقداری پول بدهند و درها را بزنند. و این برای ساختن این نوع پایگاه کافی نبوده است. بنابراین در حال حاضر، من می گویم که در واقع تقسیم شده است. برخی از رهبران کارگری وجود دارند که توجه زیادی به سیاست ندارند، زیرا برخی از آنها در واقع به سمت لیبرال ها رفته اند، مانند اتحادیه ای که من از آن بیرون آمده ام. آنها به لیبرال ها نزدیکتر بوده اند تا NDP. از سوی دیگر، بین اعضایی که دیگر اعضا از آنها پیروی نمی کنند، اختلاف نظر وجود دارد.
آنچه رهبران به آنها می گویند، برخی از اعضا به حزب سوسیال دموکرات رأی می دهند، زیرا اساساً از طریق خیابان بی تأمین مالی نمی شود، مانند محافظه کاران و لیبرال ها، برخی از آنها، زیرا NDP در واقع مترقی تر است. و اگر می خواهید در انتخابات رای دهید، باید به دموکرات ها رای دهید. اما اینطور نیست که شما می دانید، NDP فضایی برای رهبری اعتراضات و رهبری در آموزش است. زمانی که در دهه 70 تظاهرات عمده خود را در کانادا علیه کنترل دستمزدها داشتیم، زمانی که روزهایی را در دست داشتیم که در آن اعتصابات عمومی توسط جامعه برای مبارزه با دستور کار نئولیبرال در اواسط دهه 90 داشتیم، که به نوعی اوج ما بود، آن را رهبری می کرد. اتحادیه ها با حمایت جنبش های اجتماعی.
NDP در واقع نگران این بود که مردم نوع دیگری از سیاست را ببینند که ممکن است انرژی را از NDP دور کند. به نوعی باید با احتیاط پیش می رفت. اما آن را جنبش کارگری رهبری کرد، اما واقعاً پتانسیل جنبش کارگری را نشان داد. اما سوال این است که این نوع اعتراضات پایان می یابد و از آنجا به کجا می روید؟ و این نبود که هرگز حل نشد.
پل جی
اکنون وضعیت اتحادیه های بخش دولتی چگونه است؟
سام گیندین
به طور کلی، بخش عمومی اکنون از نظر وزن و اهمیت استراتژیک بسیار مهمتر از آن است که مثلاً در دوره قبلی که در دهه سی و دهه 50 و 60 در مورد آن صحبت کردید. و این بر این سؤال از رهبری اتحادیه در جنبش اتحادیه تأثیر می گذارد، زیرا بسیاری از اینها اکنون از بخش عمومی ناشی می شود، اگرچه نه همیشه. تعداد زیادی از کارگران لجستیک مانند کارگران بندر و کارگران انبار و رانندگان کامیون وجود دارند که قدرت بالقوه زیادی نیز دارند.
اما در بخش دولتی، شما نمیتوانید به سودی دست پیدا کنید، مگر اینکه واقعاً فقط با سایر کارگران ارتباط برقرار نکنید، بلکه جامعه را از نظر طبقاتی ببینید که باید جامعه را به سمت خود ببرید. و این بدان معنی است که اگر معلم والدین و آنها و فرزندانشان هستید، به عنوان بخشی از استراتژی شما سعی می کنید با او صحبت کنید. اکنون، من فکر می کنم که اکثر رهبران اتحادیه های کارگری این را درک کرده اند. اکنون آنها همیشه سعی می کنند مسائل خود را چارچوب بندی کنند زیرا ما واقعاً برای عموم صحبت می کنیم.
نکته این است که فقط به اندازه کافی خوب نیست که بگوییم از ما حمایت کنید. ما برای مردم صحبت می کنیم. شما باید آن را نشان دهید. شما باید در واقع بیرون بروید و در عموم سازماندهی کنید. شما باید مسائل اجتماعی را در دستور کار چانه زنی خود قرار دهید. شما باید آماده مبارزه برای مسائل اجتماعی باشید. و در چند مورد اتفاق افتاده است که واقعا الهام بخش است. اما من فکر میکنم این چالش کلاس نیز در آن شرایط است. و همانطور که بخش دولتی این کار را انجام می دهد، شروع به پیوند می کند و چیزهایی را برای بقیه بخش خصوصی نشان می دهد.
پل جی
من فکر می کنم که واقعا انتقادی است و. بگذارید فقط یک چیز را به آن اضافه کنم، در این لحظه همه گیر، بدیهی ترین کاری است که کارگران بخش دولتی، اتحادیه های کارگری بخش خصوصی باید انجام دهند، و آن سازماندهی بیکاران است. از آن هیچ حقوقی دریافت نمی کنید. شما این کار را برای کلاس انجام دهید. و من فکر می کنم شاید مهم ترین چیزی در حال حاضر باشد که پویایی روابط کارگران ممتاز در مقابل کارگران غیرمجاز و تعداد فزاینده میلیون ها کارگر بیکار را تغییر دهد.
مثل دهه 1930 است. و هیچ راه حل کوتاه مدتی برای آن وجود ندارد. می دانید، آنها می توانند برای بازگشایی اقتصاد تلاش کنند. در سال های آینده بیکاری به طور قابل توجهی بالا خواهد بود. اکنون زمان سازماندهی دسته جمعی بیکاران است. و این به چیزی که شما در مورد آن صحبت می کنید، می رسد، پیوند بین کارگران سازمان یافته و جامعه، زیرا کارگران بیکار میلیونی، خانواده هایشان هستند. پسرعموهایشان، بستگانشان است. من مطمئن هستم که شما واقعاً در مورد کل جامعه طبقه کارگر صحبت می کنید که اکنون تحت تأثیر بیکاری قرار گرفته است.
اما رک و پوست کنده، من چیزی از اتحادیهها نمیبینم که در این مورد بالا بروند.
سام گیندین
بله، من فکر می کنم چالش اتحادیه ها این است که واقعاً این کار را به روشی ضروری انجام دهند. منظورم این است که شما کاملاً در مورد چیزی که گفتید درست می گویید. اما انجام آن به روشی که ضروری است فقط به تغییر جهت نیاز ندارد. این یک تحول است. شما باید آنچه را که در آن منابع قرار داده اید تغییر دهید. اگر میخواهید بتوانید کارگران کم دستمزدی را سازماندهی کنید که دستمزدهای بسیاری از کارمندان سازمان ملل را ندارند، باید تجدید نظر کنید که چقدر حقوق میدهید.
شما باید کارکنان را متفاوت تربیت کنید. شما باید منابع بیشتری را در این بخش در بخش عمومی قرار دهید، و جامعه را سازماندهی کنید، زیرا اینطور نیست که جامعه سازماندهی شده باشد. آنها فقط منتظر اتحاد با شما هستند. شما باید سازماندهی کنید. بنابراین شما در حال تجدید نظر در همه چیز در مورد آموزش، آموزش، و شما همیشه باید پایگاه خود را در سایت بدست آورید. این هرگز به اندازه کافی خوب نیست که یک رهبر بگوید، من این کار را انجام خواهم داد، زیرا در این صورت آنها متوجه می شوند که برخی از اعضای آنها شروع به پرسیدن می کنند، خوب، من را در آغوش می گیرند، پولم را خرج می کنند.
به همین دلیل است که باید آن را توضیح دهید، تا آنها را در کنار خود نگه دارید. در غیر این صورت، شما در نهایت آن را به روشی و نیمی انجام می دهید. شما به جای 25 تا به عنوان یک سازش، دو سازمان دهنده دارید و بعد موفق نمی شوید. و سپس کل ایده بی اعتبار می شود. حال، سوال این است که، می دانید، از یک سو، آیا اتحادیه ها می توانند درک کنند که این لحظه چقدر محوری است؟ و سپس آیا تغییرات قانونی وجود دارد که واقعاً آن را تقویت کند؟ اگر اتحادیهها قانونگذاری آسانتری داشتند و برخی از موانع را از بین میبردند، بنابراین به اعضا دسترسی پیدا میکردند.
بنابراین مدیریت واقعاً از سازماندهی دور مانده است. اگر شما یک قانون پوسته پوسته دارید. بنابراین آنها نمی توانند فقط در اولین توافق شما تلاش کنند که شما را زیر پا بگذارند، این ممکن است این را نیز تحریک کند. و، البته، نقش چپ نیز وجود دارد و اگر کاری وجود داشته باشد که چپ باید انجام دهد، واقعاً به آن فشار می آورد. البته، سؤالات سیاستی وجود دارد، اما این است که بفهمید چگونه طبقه کارگر را به یک پایگاه اجتماعی تبدیل می کنید تا بتوانید واقعاً همه این چیزهایی را که واقعاً می خواهید به دست آورید.
پل جی
اما من در مورد سازماندهی غیرمتشکل ها صحبت نمی کردم. من در مورد ساماندهی بیکاران صحبت می کنم. و این یک چیز متفاوت است، زیرا قطعاً قانون کار نیاز دارد که سازماندهی سازماندهی نشده با تغییرات در قانون کار آسان تر خواهد بود. اما برای استفاده از منابع نیازی به تغییر در قوانین ندارید. و فراخوانی برای تجمع بیکاران چندان لازم نیست، مخصوصاً این روزها که می توانید این همه سازماندهی آنلاین و خودجوش و خودسازماندهی انجام دهید. اما برای داشتن یک فراخوان مشابه، اعتراض تودهای به تجمع بیکاران، خواه اتاوا باشد یا دی سی، تورنتو یا نیویورک.
و شروع به ساختن سبک دهه 1930، این جنبش توده ای بیکاران، که بسیاری از آنها قبلاً عضو اتحادیه بودند، شاید همین چند هفته پیش، اما دیگر به این دلیل که اخراج یا اخراج شده اند، نیستند. اما این چنین حس طبقهبندی را ایجاد میکند، زیرا این فقط مربوط به پر کردن لانه ممتازان یا اعضای اتحادیه ممتاز نیست. اما من موافقم حتی برای انجام این کار، شما نیاز به تحول در اتحادیه ها دارید. اما اینطور نیست که استراتژی کاری که باید انجام شود نسبتاً روشن نیست.
شما به کارگرانی نیاز دارید که در اتحادیه ها بجنگند تا آن را در دستور کار اتحادیه ها قرار دهید.
سام گیندین
بله، یعنی من هم فکر می کنم که بله. منظورم این است که بسیاری از بیکاران با مهارت های زیاد، حداقل از نوع مهارت های صنفی، اعضای اتحادیه های بیکار خواهند شد.
بنابراین، بله، من فکر میکنم که، میدانید، میدانید، میدانید، در زمانهای معمولی که سعی میکردیم بیکاران را سازماندهی کنیم، شما این کار را از طریق نحوه دسترسی به آن انجام میدهید. وقتی شروع به ارائه خدماتی می کنید که دولت ارائه نمی کند و پس از آن گردش مالی زیادی ایجاد می شود. بنابراین این افراد بهترین سازمان دهندگان هستند که در واقع به کار خود ادامه می دهند. تفاوت در حال حاضر با آنچه شما مطرح می کنید این است که این در مقیاس بسیار مهمی اتفاق می افتد.
این در لحظهای اتفاق میافتد که انتظارات از جامعه دچار آشفتگی میشود، درباره اینکه مردم چه انتظاراتی دارند و چگونه احساس میکنند که کنار گذاشته شدهاند یا نادیده گرفته شدهاند. بنابراین این لحظه از انجام کارهای نمایشی وجود دارد که قبلاً به انجام آنها فکر نکرده بودیم و باید واقعاً در نظر بگیریم. و من فکر می کنم که این بسیار مهم است. باید بگویم که بیشترین نمونه ها در گذشته شامل کمونیست ها بود و چپ ها، مثلاً سازمان دهی دهه 30، سازمان دهندگان کمونیست زیادی را شامل می شد.
اما این روشی است که مردم با درگیر شدن، مهارت های سازماندهی را نیز یاد می گیرند.
و، می دانید، انجام این کار باعث ایجاد تعداد زیادی فعال خواهد شد. برگزارکنندگان اعتراف می کنند که این بخشی از ساخت کلاس و دقیقاً به روش شما است.
پل جی
خوب، ما به صحبت کردن در مورد این موضوع با سم و سایر افرادی که در این دعوا هستند ادامه خواهیم داد. و در واقع، اگر به این گوش میدهید و میدانید، یا میدانید، کسی هستید که در اتحادیهای است که فعالانه برای دستور کار مترقی اتحادیه میجنگد، و من میدانم که در بسیاری از مردم محلی این اتفاق میافتد. بنابراین مردم در تلاشند تا از میان اتحادیه های معلمان، فهرست های مترقی را انتخاب کنند. اما نه تنها به من دست پیدا کنید، بلکه میخواهیم واقعاً تلاش کنیم تا این بحث را توسعه دهیم و اعضای اتحادیهها و کارگران همفکر را به عنوان بستری از فضا برای صحبت در مورد نحوه انجام این مبارزه تبدیل کنیم.
ما قسمت دوم این مصاحبه را انجام می دهیم که در آن در مورد آنچه در اوشاوا اتفاق می افتد صحبت می کنیم، که در ابتدا در مورد آن صحبت کردم، زیرا فکر می کنم این یک مدل واقعا جالب است. بنابراین ما قسمت اول را تمام می کنیم و سپس منتظر می مانیم. و زمانی که مراقب قسمت دوم هستم، که یک یا دو روز پس از انتشار قسمت اول منتشر خواهد شد. بنابراین در حال حاضر، از اینکه به ما ملحق شدید متشکرم، سام.
سام گیندین
عالی. متشکرم، پل.
پل جی
و از اینکه در پادکست Analysis.news به ما پیوستید سپاسگزاریم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا