بدترین چیز هنوز در راه است: وقتی مرکز نمی تواند نگه دارد
هیچ سطر شعری به اندازه سطرهای مشهور با زمان ما طنین انداز نیست
شعر معروف ویلیام باتلر ییتس «آومدن دوم»:
«بهترین ها فاقد تمام اعتقادات هستند، در حالی که بدترین ها
پر از شدت پرشور هستند.»
این به ویژه در ایالات متحده، مانند آلمان پس از جنگ جهانی اول صادق است
آدولف هیتلر، بیگانه کاملی که توانست به بالای کوه بخزد و به قله آن صعود کند، در حال پرورش ظهور نازییسم و صدای شیطانی آن بود. اصلی ترین آسیب ناتوانی ایالات متحده در 21st قرن یک جناح راست افراطی پرانرژی و مسلح و یک مرکز بیحال و منفعل است، توسعهای که لیبرالهایی که روح خود را مدتها قبل از جدایی از سهام و اوراق قرضهشان میفروختند و همه را برای یک کرسی بدون رای در میزهای مختلف قدرت غیرلیبرال میفروختند. این فقدان شور انسانی در مرکز سیاسی به عنوان مکمل تقویت کننده برای نیروهای خشن از بیگانگی که در سراسر کشور منتظر دستورات راهپیمایی خود هستند، عمل می کند.th حمله شورشی پیشگویی می کند. این شیوههای متضاد «شهروندی» با هم نشانگر مرگ دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی است که عملکرد آن، با فراز و نشیبهایی که در بدو تولد ناشی از بردگی، نسلکشی و پدرسالاری بود، در واقع از زمانی که جمهوری در سال 1787 بهعنوان «اتحادیه کاملتر» تأسیس شد. در سال 2022، آلترناتیو فاشیستی با حمایت فعال بسیاری از الیگارشهای آمریکایی که در شب از آنچه که آفتاب میدرخشد (دوباره رفتار صنعتگران آلمانی که هیتلر را هیتلر میپنداشتند) بودجه میدهند، برجستگی نهادی، ایدئولوژیک و پوپولیستی را به خود میگیرد. شان وسیله نقلیه، در حالی که معلوم شد برعکس است).
این مصیبت سیاسی معاصر در سطح جهانی سیستماتیک است، و نه تنها داستان غم انگیز زوال اخلاقی، اقتصادی و سیاسی آمریکاست، که به طور موقت از آگاهی عمومی پنهان شده است و به واسطه هجوم هزینه های نظامی مازاد که برای دهه ها ادامه داشته است، یک رسانه سازمانی، سازگار و منحرف کننده است. استثمارهای خارج از کشور، و بخش خصوصی حریص که با فروش تسلیحات و ساختار مالیاتی قهقرایی، چپاول پنتاگون و رژیم سود محور آن متورم می شود. آنچه ممکن است منفیترین فاشکننده باشد، عدم توجه به شکست ژئوپلیتیکی یا خشونتهای داخلی مقدس است (تیراندازیهای دسته جمعی در مدارس و جاهای دیگر با سلاحهای به دست آمده قانونی که فقط برای نبردهای نظامی سازمانیافته مناسب هستند). زمان آن فرا رسیده است که ناتوانی در ایجاد هرگونه چالش جدی را با ظلم متمم دوم که توسط NRA به طور مشترک با کنگره و دیوان عالی تفسیر می شود مرتبط کنیم، و بسیاری از مردم را درگیر حس عبوس تماشاگران گیج و گیج کرده است. حتی قبل از اینکه این نهادهای مقدس به برتری ترامپیستی خود دست یابند، از ایجاد حقوق دوری میکردند، گویی از شکافهای خشونتآمیز اجتماعی و زیستمحیطی که ریشههای مدنیت دو حزبی را پاره میکند، آگاه بودند. پوسیدگی اخلاقی و جنایتی که جامعه را به عنوان یک کل قربانی می کند، کمتر کار جامعه گرایان در میان ما است تا نتیجه یک پویایی پلتوکراتیک دو حزبی است که توسط کافران و یاران بوروکراتیک آنها کنترل می شود که یا واقعاً از نحوه انجام کارها خوششان می آید یا احساس ناتوانی برای ایجاد یک چالش با هر شانسی برای ایجاد تغییرات خیرخواهانه داشته باشید.
همین الگوهای سکون در میان نخبگان میانه رو که در معتبرترین دانشگاه ها تحصیل کرده اند، مشهود است. شاید درخشان ترین، اما مطمئنا بهترین نیست. امتناع از یادگیری از ویتنام که در آن تسلط نظامی، ویرانی های گسترده کشوری دوردست، خونریزی های زیاد، منجر به یک شکست سیاسی شد که می بایست اطلاعاتی در مورد محدودیت های عاملیت نظامی در مواجهه با فروپاشی استعمار و چشم انداز جدیدی از مقاومت ایجاد می کرد. کارشناسان سیاست خارجی مسح شده در واشنگتن به جای درس گرفتن از شکست ناشی از تغییر موازنه سیاسی پسااستعماری در کشورهای جنوب جهانی، درباره «سندرم ویتنام» که ظاهراً مانع توسل عملگرایانه به ابزارهای نظامی برای پیشبرد ملی ایالات متحده شده است، ناله کردند. و منافع استراتژیک، زیرا شهروندان آمریکایی از تکرار ویتنام می ترسیدند. این رئیس جمهور جورج اچ دبلیو بود. بوش که از شکست صدام حسین در عراق در جنگ صحرا لذت برد، در سال 1991 علیه عراق جنگید، نه در درجه اول به این دلیل که حاکمیت کویت را احیا کرد، بلکه به این دلیل که ظاهراً اعتماد جامعه را بازگرداند که ایالات متحده می تواند در جنگ های انتخابی با هزینه های قابل قبول پیروز شود. به قول بوش پیروزمندانه نابهنگام، "به خدا، ما سندروم ویتنام را یک بار برای همیشه لگد زدیم." (مارس 1991)
به زبان ساده تر، آن قدرت نظامی آمریکا بدون تحمل تلفات زیاد یا صرف ثروت زیاد، دشمن عراقی خود را به نحو احسن شکست داده بود، و از این رو، رهبری کشور می توانست دوباره به تهدیدات نظامی، تسلیحات و مداخله به عنوان یک ابزار تعیین کننده سیاست ژئوپلیتیکی اعتماد کند. تا راه خود را در سراسر جهان طی کند. اما آیا این پیروزی اثبات شد؟ بهتر فهمیده شد، این جنگ اول عراق در سال 1991 یک رویارویی شدیداً در میدان جنگ بین نیروهای نظامی نامتقارن بود، و مانند بسیاری از جنگهای قبلی، برخلاف ویتنام، طرف قویتر این بار به سرعت و بدون کیسههای بدن که آمریکاییها را از هزینههای فداکارانه جنگ آگاه میکرد، پیروز شد. برای امنیت وطن بی معنی است. درسهای ویتنام برای استقرار سیاست خارجی تا حد ممکن، ماشینهای جایگزین برای سربازان بود، که توسط نیروهای مسلح حرفهای که با فرمان دولت جایگزین نظامیان اجباری میشدند، و همچنین اتخاذ تاکتیکهایی که مرحله نظامی اقدامات سیاسی را که برای بیاثر کردن اشکال طراحی شده بودند، کوتاهتر کرد، تقویت شد. خود مختاری که به نظر میرسید در تضاد با آمریکا پس از جنگ سرد است، تصمیم دارد جهان را برای خدمت به منافع یک درصد ثروتمند خود اداره کند.
این درسها قطعاً چیزی نبود که باید از یک دهه تلاشهای پرهزینه و غرق در خون در ویتنام آموخته میشد. درس اصلی واقعی جنگ ویتنام این بود که بسیج سیاسی مردمی در جنوب جهانی در پشت مبارزه برای تعیین سرنوشت ملی معمولاً میتواند حاشیههای بزرگ برتری نظامی را از یک قدرت مداخلهگر خارجی، بهویژه، خنثی کند، و اغلب در نهایت بر آن غلبه کند. اگر از غرب باشد. امتناع سرسختانه سیاستمداران و معتمدترین مشاوران در کنار آنها از توجه به این درس منجر به تغییر رژیم و فجایع دولتسازی در جنگ عراق در سال 2003، افغانستان (2001-2021)، لیبی (2011) و موارد دیگر شد. و شکست هایی که به طور گسترده ای به رسمیت شناخته شده است. مهم نیست که چقدر هواپیماهای بدون سرنشین مأموریت را جستجو و نابود می کنند یا چقدر «شوک و هیبت» به دلیل تأثیرات آسیب زای دیدنی آن بر جامعه آسیب پذیر به صحنه می رود، نتیجه نهایی بیشتر به ویتنام شباهت دارد تا عراق پس از جنگ 1991. با وجود این انباشت شواهد، هنوز هیچ یادگیری مرتبط مشهودی وجود ندارد، که به طور معنیداری با کوچکسازی گسترده بودجه نظامی و استفاده محتاطانهتر و سازندهتر از پول عمومی در داخل و خارج از کشور نشان داده میشود. سیاست خارجی دو حزبی، که دوباره در پاسخ به جنگ اوکراین آشکار است، آن کشور را در یک پویایی گران و طولانی شکست و سرخوردگی محبوس می کند، که تا حدودی با فریب های خطرناک در مورد ماهیت واقعی ماموریت استراتژیک پنهان شده است. به جای مداخله و تغییر رژیم، منطق غالب داخلی اوکراین برای تشدید تنش ها، طولانی کردن جنگ که کشوری دوردست را ویران می کند و خسارات غم انگیزی را به جان، اعضای بدن و خانه برای بسیاری از مردم آن وارد می کند، یک پیروزی ژئوپلیتیکی به دست می آورد، یعنی تحمیل شکست و شکست. هزینه های سنگینی بر روسیه تحمیل می کند و در عین حال به چین به شدت هشدار می دهد که اگر جرات کند وضعیت موجود در منطقه خود را به چالش بکشد، می تواند انتظار داشته باشد که با همان نوع واکنش مخربی که روسیه با آن مواجه است مواجه شود. مدتها پیش وطن پرستان بشریت باید نگران «سندرم میلیتاریست» بوده و با احساس قدردانی به «سندرم ویتنام» توجه می کردند. این امر می توانست باعث شود ایالات متحده به جای پافشاری بر توانایی های جهانی که امکان واکنش واکنشی نظامی به اقدامات ناخواسته دیگران را فراهم می کند، استراتژی پیشگیری از جنگ را اتخاذ کند. دیپلماسی اوکراین قبل از سال 2022 توسط اتحاد ناتو به رهبری ایالات متحده به جای جستجوی یک نتیجه برای جلوگیری از جنگ در اوکراین به نظر می رسید مصمم به تحریک جنگی است که به طور خطرناکی طراحی شده بود تا حمایت حیاتی را تا یک ناپایدار افزایش دهد. تک قطبی نظم ژئوپلیتیکی که اکثر کشورهای جنوب جهانی و همچنین چین و روسیه آن را دوست ندارند.
اینجا در خانه با فرهنگ اسلحه جاسازی شده، بی خانمانی عظیم شهری، و ظلم به پناهجویان در مرز مکزیک، این بیماری سیستمیک زیربنایی است که تا حد زیادی تشخیص داده نشده و کاملاً درمان نشده باقی می ماند - یعنی یک رهبری لنگ و بدون تخیل که در عوض به طور منفعلانه سمی است. و آشکارا فاشیست در حوزه داخلی، و از نظر ژئوپلیتیکی غیرمسئولانه و معامله گر، زمانی که به خاطر روابط ویژه به خارج از کشور می رود یا اصرار دارد که امنیت جهانی در هر نقطه از کره زمین تنها برای اتاق های فکر واشنگتن، لابی ها، و بوروکرات های رده بالای سیاست خارجی مورد توجه قرار می گیرد. . جای تعجب نیست که در چنین معضلی، کسانی که در سمت راست افراطی هستند با انرژی، اشتیاق و هیجان در کنارشان به نظر می رسد که سرنوشت آنها را کنترل می کنند، مگر اینکه موجی از انرژی مترقی به طور اسرارآمیز فوران کند، و جنبش اجتماعی جدیدی را قادر به ظهور کند. متحرک با تلاش برای سلامت زیستی-اخلاقی-اکولوژیکی-سیاسی.
این انحراف به سمت فاشیسم تنها سناریوی قابل قبول برای آینده بسیار نامطمئن آمریکا نیست. همچنین ارزیابی ییتس مدتها قبل از ظهور بحران جهانی فعلی انجام شده است. ما نباید تعجب کنیم که شاعران بیشتر از استادان سیاست خارجی، سیاستمداران، و دانشگاهیان جریان اصلی که همچنان بر چرخه های انتخاباتی یا سایر چرخه های عملکردی حتی در حکومت های خودکامه متمرکز هستند، جلوتر می بینند:
همه چیز از هم می پاشد؛ مرکز نمی تواند نگه دارد.
هرج و مرج صرف در جهان از بین رفته است
و سپس باید به ارزیابی جدید باربارا اف. [به والتر مراجعه کنید، جنگ های داخلی چگونه شروع می شوند و چگونه می توان آنها را متوقف کرد 2022] این دیدگاه تا حدودی خوشبینانهتر از آینده ارائه میکند، اگرچه نمیتواند چالش سیاسی را در رابطه با آسیب سیستمی جهانی ناشی از جهانیسازی اقتصادی نئولیبرالی، یک بیماری همهگیر ناآرام ادامهدار کووید، و یک شرایط کلی سیارهای از آنتروپی اکولوژیکی، زمینهسازی کند.
با این وجود، من این چشم انداز جنگ های داخلی را نسبت به انحراف مرتبط به سمت فاشیسم یا عذاب های هرج و مرج ناامیدکننده می دانم. جنگهای داخلی پایان مییابد و اغلب میتوان از آنها جلوگیری کرد، و برندگان در بازگرداندن وضعیت عادی سهم دارند، یعنی با فرض اینکه جنبه انسانیتر غالب شود، که در شرایط فعلی ممکن است آرمانشهر به نظر برسد. در حال حاضر، تنها احترام به حقوق بینالملل، ژئوپلیتیک مسئول، سازمان ملل متحد با قدرت بیشتر برای تحقق اصول و اهداف خود (مواد 1 و 2)، و فعالیتهای فراملی که از نظر اخلاقی/روحی درگیر هستند، میتوانند امیدوار باشند که جزر و مد در حال حاضر بشریت را به سمت صلح و عدالت برگرداند. بقای گونه ها و همزیستی زیست محیطی هماهنگ تر. معجزه اتفاق می افتد! اکنون بیش از هر زمان دیگری، مبارزه به جای استعفا تنها ضروری به نظر می رسد که ارزش توجه به آن را دارد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا