مارک ایوانز یکی از اعضای موسس است پروژه برای یک جامعه مشارکتی انگلستان، فصل انگلستان از سازمان بین المللی برای یک جامعه مشارکتییک جنبش رو به رشد از مردم متعهد به توسعه چشم انداز و استراتژی اختصاص داده شده برای به دست آوردن یک جامعه جدید مبتنی بر مشارکت، همبستگی، برابری، تنوع و خود مدیریتی است. در اینجا او نقد خود از لنینیسم را با الکس دوهرتی از NLP بحث می کند و عناصر یک رویکرد جایگزین برای چپ رادیکال را ترسیم می کند. در روزهای آینده پاسخ یک لنینیست انگلیسی را منتشر خواهیم کرد.
لنینیسم همچنان یک رشته تأثیرگذار از اندیشه سیاسی در چپ رادیکال در بریتانیا است. شما به شدت از این ایدئولوژی انتقاد کرده اید، اما قبل از اینکه به دیدگاه های شما در مورد لنینیسم بپردازیم، می توانید ابتدا برای ما مشخص کنید که دقیقاً لنینیسم چیست. مفاهیم و ویژگی های کلیدی آن چیست؟
قبل از پرداختن به ویژگیهای لنینیسم، ممکن است ارزش آن را داشته باشد که برخی انتقادات کلیتر از مارکسیسم را برجسته کنم که امیدواریم به خوانندگان کمک کند موضع من را که ریشه در دیدگاه و استراتژی مشارکتی دارد، درک کنند.
یکی از جنبه های کلیدی مارکسیسم، موضع فلسفی ماتریالیسم تاریخی است که بر فعالیت اقتصادی به عنوان نیروی محرکه ای برای پویایی های اجتماعی و تبیین تداوم و تغییر تاریخی تأکید می کند. به نظر من این نه تنها تصویری نادرست از واقعیت است، بلکه تصویری است که فعالانه همبستگی بین اجزای مختلف تشکیل دهنده چپ را تضعیف می کند. ماتریالیسم تاریخی با اولویت دادن به استثمار و ستم طبقاتی در حوزه اقتصادی بر سایر اشکال ستم در سایر حوزه های اجتماعی - مانند جنسیت گرایی و نژادپرستی - چارچوبی سازمانی ایجاد می کند که تنش های غیرضروری و مخرب را در جنبش ایجاد می کند.
اما علاوه بر ارتقای ناعادلانه و نابخردانه طبقه گرایی بر دیگر اشکال غیراقتصادی سرکوب، من همچنین استدلال می کنم که مارکسیست ها اقتصاد را به طور جدی اشتباه می کنند و به گونه ای که طبقه کارگر را فعالانه از جنبش ضد سرمایه داری بیگانه می کند. بعداً در این مورد بیشتر صحبت خواهم کرد (پاسخ من به سؤال 3 را ببینید).
در مورد لنینیسم، محور این دکترین این اعتقاد است که برای موفقیت یک انقلاب، ما به یک حزب انقلابی نیاز داریم. این اعتقاد استراتژیک از میان تعدادی بینش مرتبط به هم در رابطه با واقعیت سرمایه داری و ماهیت نظام طبقاتی بیرون می آید. این شامل -
> نفی اصلاح طلبی
> توسعه نابرابر آگاهی طبقاتی در طبقه کارگر
لنینیستها استدلال میکنند که سرمایهداران هرگز اجازه نخواهند داد که قدرت آنها توسط یک حزب رفرمیست در قدرت از بین برود. بنابراین، به عقیده لنینیستها، چنین نتیجه میشود که برای سرنگونی انقلابی سرمایهداری سازماندهی لازم است. لنینیست ها همچنین استدلال می کنند که شورش خودجوش توده ای علیه سرمایه داری برای پیروزی در یک انقلاب ناکافی است. از این رو، برای لنینیستها، آنچه لازم است این است که پیشرفتهترین و بهترین سازمانیافتهترین انقلابیون (پیشروان) شورش تودهای را به سوی انقلاب موفق هدایت کنند.
در نهایت، برای دفاع از انقلاب در برابر نیروهای ضدانقلاب، حزب پیشتاز باید در امتداد خطوط سانترالیست های دموکراتیک سازماندهی شود.
به نظر می رسد که این جوهر لنینیسم را در بر می گیرد - آن طور که من آن را درک می کنم.
لنین یک شخصیت نسبتاً تفرقهانگیز در سمت چپ است – برای کسانی که در سنت لنینیستی/تروستکیستی هستند، او یک قهرمان، رهبر اولین انقلاب کارگری و مردی است که میراث او عملاً توسط استالین نابود شد. از سوی دیگر، آنارشیستها و برخی مارکسیستها استدلال کردهاند که لنین معماری نهادی را ایجاد کرد که ظهور استالین را بسیار آسان کرد. لنین تاریخی را چگونه می بینید؟
خب، اولاً من فکر نمیکنم که تردیدی وجود داشته باشد که لنین یک انقلابی جدی و متعهد بود. من فکر می کنم که فراتر از سوال است. چیزی که من فکر می کنم سوال برانگیز است ماهیت انقلابی است که لنین در ذهن داشت. در اینجا، به نظر من، دو لنین کاملاً متفاوت وجود دارد.
به عنوان مثال، لنین را مییابیم که میگفت «تمام قدرت به شوراها» و لنینی که میگفت «صنعت ماشینی در مقیاس بزرگ که منبع تولید مرکزی و بنیاد سوسیالیسم است، خواستار وحدت مطلق و شدید اراده است... از تضمین خواهد شد؟ هزاران نفر که اراده خود را تابع اراده یک نفر میدانند.»
حامیان لنین - مانند تونی کلیف و پیروانش - تمایل دارند استدلال کنند که این نقل قول ها باید در زمینه تاریخی آنها در نظر گرفته شود و این رویدادهایی مانند جنگ داخلی بود که رهبری بلشویک را مجبور کرد به اقدامات استبدادی متوسل شود. با این حال، این استدلال توسط دست راست لنین، تروتسکی، تضعیف می شود، زمانی که او گفت:
من معتقدم که اگر جنگ داخلی ارگانهای اقتصادی ما را از همه قویترین، مستقلترین و دارای ابتکار عمل غارت نمیکرد، بیشک باید خیلی زودتر و با دردسر کمتری وارد مسیر مدیریت تک نفره میشدیم.»
با این اوصاف، من مطمئن هستم که تروتسکی (مانند لنین) نیز چیزهای بسیار خوبی در مورد کنترل کارگران و غیره گفته است.
بنابراین ما موقعیتی داریم که لنین (و تروتسکی) در زمانهای مختلف چیزهای بسیار متفاوت و اغلب متناقضی میگفتند - برخی با لحن آزادیخواهانه و برخی دیگر مستبدانه. چگونه کار کنیم که کدام را جدی بگیریم؟ آیا لنینیسم به استالینیسم منتهی شد؟
در حالی که این یک سوال جالب است، برای من به عنوان یک سازمان دهنده، به نوعی بی ربط است. به جای تمرکز بر افراد، مانند لنین، آنچه بسیار مهمتر است، انجام یک تحلیل نهادی از سازمان انقلابی مورد حمایت لنین و اجرای حزب بلشویک است.
یکی از ویژگی های کلیدی احزاب لنینیستی، اصل سازماندهی سانترالیسم دموکراتیک است. سانترالیسم دموکراتیک چیست؟ چرا مخالفت میکنی؟
همانطور که به عنوان بخشی از پاسخ خود به سوال اول گفتم، فکر می کنم مارکسیسم اقتصاد را به طور جدی اشتباه می کند و به گونه ای طبقه کارگر را از جنبش ضد سرمایه داری بیگانه می کند. برای درک اینکه چرا فکر می کنم این نیاز به درک منابع احتمالی تقسیم طبقاتی دارد.
مارکسیستها معمولاً سرمایهداری را یک نظام دو طبقه میدانند. طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر وجود دارد. تمایز بین این دو طبقه در نتیجه روابط متفاوت آنها با مالکیت اموال ظاهر می شود. اساساً سرمایهداران صاحب اقتصاد هستند در حالی که کارگران خود را اجاره میدهند - وضعیتی که ناگزیر منافع طبقاتی متفاوت و متضاد را ایجاد میکند.
در حالی که من با این موافق هستم، همچنین فکر می کنم که حداقل یک منبع دیگر از تقسیم طبقاتی در اقتصاد سرمایه داری وجود دارد که مارکسیست ها نسبت به آن چشم پوشی می کنند. این منابع اضافی تضاد طبقاتی از تقسیم کار ناشی می شود که در سرمایه داری ماهیت نخبه گرایانه دارد. تقسیم سلسله مراتبی کار ناشی از تخصیص نابرابر وظایفی است که به مشاغل آرایشی میپردازند. این ناهمواری سلسله مراتب را ایجاد می کند و به یک اقلیت اجازه می دهد تا وظایف توانمندسازی را در اقتصاد به انحصار درآورد و با آن دسته ای از مدیران حرفه ای ایجاد کند - که گاهی اوقات به عنوان طبقه هماهنگ کننده نامیده می شود.
بنابراین برای مدافعان اقتصاد مشارکتی (پارکون) مثل خودم سرمایه داری یک نظام اقتصادی سه طبقه است که هم از روابط مالکیت/مالکیت و هم از تقسیم کار نخبه گرایانه/ انحصار وظایف توانمندسازی ناشی می شود. بنابراین به عنوان سازمان دهنده یک نظام اقتصادی بی طبقه، لازم است که نه تنها ضد سرمایه داری، بلکه ضد طبقه هماهنگ کننده نیز باشم.
اما این چه ربطی به سانترالیسم دموکراتیک دارد؟
سانترالیسم دموکراتیک روشی خاص برای ساختار و اداره یک سازمان است. جنبه دموکراتیک به این ویژگی مربوط می شود که همه اعضا در بحث آزادند و در تصمیم گیری ها نظر دارند. جنبه تمرکزگرایی به نتیجه انتخابات اشاره دارد که پس از آن از همه اعضا انتظار می رود که موقعیت اکثریت را حفظ کنند تا وحدت عمل تضمین شود.
(من فکر می کنم قبل از اینکه به موضوع اصلی خود بپردازم، احتمالاً ارزش این را دارد که در اینجا توقف کنیم و در نظر بگیریم که چه نوع جامعه ای ممکن است از یک سازمان انقلابی که در امتداد چنین خطوطی اداره می شود حاصل شود. اگر قرار است سازمان های انقلابی بذرهای جامعه آینده در نظر گرفته شوند - همانطور که من فکر میکنند که باید - پس به نظر من تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسد که لنینیسم به نوعی توتالیتاریسم تکفرهنگی با در نظر گرفتن نظرات و حقوق اقلیتها، یا اصلاً توجه چندانی نداشته باشد.)
با این حال، یکی دیگر از ویژگی های اغلب نادیده گرفته شده سازمان های لنینیستی، تقسیم سلسله مراتبی کار است که در سانترالیسم دموکراتیک حفظ می شود. سازمانهای لنینیستی با حفظ تقسیم کار نخبهگرا، طبقه هماهنگکننده را به موقعیتهای سلطه میرسانند و با انجام این کار، یک پویایی درونی قوی به سمت تمرکز نخبهگرا و دور از دموکراسی مشارکتی ایجاد میکنند. من استدلال می کنم که در نتیجه این پویایی درونی و تسلط طبقاتی است که بسیاری از طبقه کارگر از جنبش ضد سرمایه داری بیگانه می شوند.
برای من می بینید که یکی از جنبه های انقلاب برای یک اقتصاد بی طبقه باید گذار از تقسیم کار نخبه گرایانه به تقسیم کار برابری طلبانه باشد (آنچه که طرفداران پارکون آن را عقده های شغلی متعادل می نامند) و با این حال، تا آنجا که می دانم، لنینیست ها چیزی نمی گویند. در مورد این.
از این تحلیل فکر میکنم میتوانیم نتیجه بگیریم که بحث در مورد اینکه اگر تروتسکی به جای استالین جانشین لنین میشد چه اتفاقی میافتاد، بیربط است و چیزی حواسپرتی است. به نظر من آنچه بسیار مهمتر است این است که ما آگاهی طبقاتی هماهنگ کننده را در جنبش ضد سرمایه داری توسعه دهیم.
احزاب لنینیست (حزب کارگران سوسیالیست که بارزترین نمونه است) به وضوح سهم بسیار مهمی در مبارزات چپ در بریتانیا در طول چندین دهه داشته اند – نقش SWP و احزاب دیگر مانند حزب سوسیالیست (قبلاً) را چگونه می بینید. گرایش ستیزه جویانه)؟
من احساسات مختلطی دارم
از یک سو احزاب لنینیست آشکارا سهم ارزشمندی در سازماندهی چپ در بریتانیا دارند. به عنوان مثال، آنها نقش مهمی در کمک به سازماندهی و بسیج عموم مردم در مخالفت با سیاست های دولت در رابطه با امور داخلی و خارجی ایفا کرده اند. نمونههای بارز آن شامل راهپیمایی گسترده ضد جنگ در سال 2003 و تظاهرات ضد بریدگی در اوایل سال جاری است.
از سوی دیگر، من فکر می کنم که سهم آنها به طور قابل توجهی توسط مشکلات ذاتی مارکسیسم / لنینیسم که در بالا برجسته شد محدود شده است. اما بیشتر به این نکته، من همچنین احساس میکنم که این مشکلات در واقع تلاشهای ما را از تبدیل شدن به یک جنبش مردمی و مشارکتی بازمیدارند و بنابراین از این نظر بسیار آسیبرسان هستند.
از این منظر مارکسیستها/لنینیستها در موقعیت غیرممکنی قرار دارند. برای کمک به ایجاد جنبش تودهای که بسیار مورد نیاز است، نیاز است که ما از ماتریالیسم تاریخی با یک نظریه برتر فراتر رفته و سانترالیسم دموکراتیک را با شکلی از سازمان جایگزین کنیم که مشارکت معنادار و منصفانه را توسط اعضای آن تسهیل میکند. اما انجام این کار به معنای کنار گذاشتن جنبههای کلیدی مارکسیسم/لنینیسم است که در نهایت، به نظر من، هرگونه تداوم ارتباط با ایدئولوژی یا شناسایی آن را بیمعنا میسازد.
من فکر می کنم تنها راه حل واقعی ایجاد یک سازمان انقلابی بین المللی جدید است که به این مشکلات بپردازد و با آن از محدودیت های مارکسیسم / لنینیسم فرار کند.
چرا فکر می کنید که برای چپ بسیار مهم است که چشم انداز جامعه ای را که دوست دارد ببیند، ترسیم کند؟
اگر میخواهیم یک جنبش انقلابی مردمی بسازیم، باید عضوگیری کنیم. برای جذب نیرو باید بر یک مانع بزرگ غلبه کنیم - رشد نابرابر آگاهی در عموم مردم. چگونه ممکن است این کار را انجام دهیم؟
همانطور که قبلاً دیدیم یک راه این است که انقلابیون خود را در یک حزب پیشتاز سازماندهی کنند و سپس عموم مردم را به سمت انقلاب برانگیزند. در جریان یک وضعیت انقلابی (به اعتصاب عمومی فکر کنید) حزب پیشتاز قدرت دولتی را به دست میگیرد و نقش رهبری را بر عهده میگیرد تا اطمینان حاصل شود که انقلاب در نابودی سرمایهداری موفق است. این البته رویکرد لنینیستی برای غلبه بر آگاهی ناهموار در طبقه کارگر است.
اکنون نمیتوان این مشکل آگاهی ناهموار را نادیده گرفت – پس کلاه بر لنینیستها برای دستکم تلاش برای پاسخگویی است، زیرا تا آنجا که من میتوانم بگویم اکثر انقلابیون به سادگی در انجام این کار شکست میخورند. اما همانطور که در بالا سعی کردم نشان دهم رویکرد لنینیستی به انقلاب ما را به بی طبقه ای نمی کشاند. برعکس، اگر طبقه کارگر سرمایه داری را از بین ببرد اما ایده ای از چگونگی اداره اقتصاد بر روی خطوط بی طبقه نداشته باشد، پیشتازان آنچه را که به طور سنتی سوسیالیسم نامیده می شد، اما آنچه که طرفداران پاراکون فکر می کنند دقیق تر به عنوان هماهنگی توصیف می شود، ایجاد خواهد کرد. سیستمی که توسط گروهی از مدیران حرفه ای کنترل می شود. نکته مهم در اینجا این است که طبقه کارگر بدون چشماندازی برای اقتصاد بیطبقه، میتواند خود را در حال انجام کارهای کثیف برای طبقه هماهنگکنندهای بیابد که ممکن است ضد سرمایهداری باشد، در حالی که در عین حال قصدی برای از دست دادن موقعیت امتیازی خود در داخل ندارد. اقتصاد.
یک رویکرد جایگزین برای مشکل آگاهی ناهموار، که از گرایشهای پیشتاز اقتدارگرایانه لنینیسم دوری میکند، توسعه و رواج سیستمهای اجتماعی جایگزین است که ارزشهای چپ را نهادینه میکنند. این به ما اجازه می دهد تا آنچه را که ممکن است به عنوان یک رویکرد پیشتاز آزادیخواهانه برای سازماندهی در نظر بگیریم، اتخاذ کنیم که، من استدلال می کنم، مزایای زیادی دارد.
یکی از مزیت های توسعه چشم انداز این است که چپ را با پاسخی جدی به ادعای جناح راست "جایگزینی وجود ندارد" مسلح می کند. ارائه الگوهای جایگزین اندیشیده شده در مورد چگونگی عملکرد جامعه، راه بسیار خوبی برای به چالش کشیدن چنین جزمی و رهایی مردم از کنترل ایدئولوژیکی است که می تواند ناشی از آن باشد.
مزیت مهم دیگر این است که به جنبش انقلابی اجازه می دهد تا از اهداف بلندمدت خود برای اطلاع رسانی اهداف کوتاه مدت و شکل سازمانی خود استفاده کند. جنبش انقلابی به نظر من باید جامعه آینده به شکل جنینی باشد. اما، به دلایل عقل سلیم، این تنها زمانی میتواند محقق شود که جنبش بداند جامعه آینده مورد نظر آنها چگونه است - نهادهای اساسی و کارکردهای اصلی آن.
استفاده از چشم انداز برای اطلاع رسانی اهداف کوتاه مدت نیز دارای تعدادی ویژگی مهم است. به عنوان مثال، با استفاده از چشم انداز خود برای اطلاع رسانی خواسته های اولیه خود، اطمینان حاصل می کنیم که هر اصلاحاتی که برنده می شویم، ما را در مسیر درست حرکت می دهد. این به ایجاد و حفظ تداوم مهم بین اهداف بلند مدت و سازماندهی روزانه ما کمک می کند. سازماندهی چشم انداز گرایش به ایجاد نگرش بسیار سازنده تری نسبت به کنشگری دارد. به جای تمرکز بر روی منفی/ضد انقلاب، تمرکز بر روی دید، یک شخصیت مثبت/طرفدار برای سازماندهی ایجاد می کند.
احساس و امید من این است که همه این مزایا برای سازماندهی مبتنی بر چشم انداز به رفع ناهمواری در آگاهی کمک کند و در عین حال حمایت از یک جنبش طرفدار مشارکت رو به رشد ایجاد کند.
جنبش ضد بریدگی به طور طبیعی از زمان پیدایش خود شکلهای سازمانی مختلفی را ایجاد کرده است و بحثهای زیادی در مورد بهترین روش سازماندهی مقاومت وجود دارد. ارزیابی شما از این بحث ها چیست و چگونه می توان از اینجا به جلو رفت؟
آنچه در اینجا مهم است، به نظر من، اهمیت خدمات عمومی است. به نظر من این دو جنبه دارد.
از یک سو، خدمات عمومی جایگزینی برای جهانیسازی به رهبری شرکتها است. این بدان معنی است که آنها باید نابود شوند زیرا اعتبار دکترین TINA تاچر را تضعیف می کنند - هیچ جایگزینی وجود ندارد. برای موفقیت پروژه جهانیسازی به رهبری شرکتها، همه جایگزینهای موجود باید درهم شکسته شوند و ایده اداره اقتصاد برای مردم (و نه برای سود) از ذهن ما پاک شود. اگر مردم بتوانند جایگزینی ببینند – و جایگزینی که بتوانند تا حدی از طریق فرآیند دموکراتیک بر آن تأثیر بگذارند – ممکن است مخالفت هایی با جهانی شدن شرکت ها ایجاد کند.
این یکی از جنبه های مهم خدمات عمومی است. یکی دیگر از جنبه های مهم این است که خدمات عمومی بالقوه توسط عموم مردم برای منافع عمومی اداره شود. این پتانسیل، به نظر من، تهدید واقعی است که خدمات عمومی برای نخبگان نشان می دهد. این ایده برابریخواهانه که خدمات عمومی میتواند بهطور دموکراتیک توسط مردم برای مردم اداره شود، میتواند به راحتی در این زمینه جای گیرد. در واقع، به نظر من، خدمات عمومی مکان طبیعی برای ظهور یک اقتصاد مشارکتی است. خدمات عمومی را نابود کنید و این تهدید برطرف می شود.
بنابراین هنگامی که ما در حال ارزیابی عملکرد جنبش ضد بریدگی هستیم، ممکن است بخواهیم این دو جنبه را در نظر داشته باشیم.
با توجه به جنبه اول، من احساس می کنم که ما شروع امیدوار کننده ای داشته ایم. تظاهرات ملی 26 مارس، که توسط TUC فراخوانده شد، با حضور خوبی همراه بود و به افشای افسانه Lib-Con کمک کرد که کاهش ها یک ضرورت اقتصادی هستند و نه تصمیم سیاسی. تصوری که من دارم این است که در حال حاضر سازماندهی های زیادی در جنبش اتحادیه و همچنین در گروه های اجتماعی تازه تأسیس ضد بریدگی صورت می گیرد تا بر این موفقیت بنا شود و جنبشی قدرتمند برای توقف حملات به مردم سازماندهی کند. خدمات و سرنگونی دولت Lib-Con.
اما می توان استدلال کرد که بهترین راه برای دفاع از خدمات عمومی، فشار برای کنترل دموکراتیک بیشتر بر آنها توسط کارگران و مصرف کنندگان خواهد بود. این رویکرد این دو جنبه را به هم مرتبط میکند - نه تنها از خدمات عمومی در برابر حملات دفاع میکنیم، بلکه در تلاش هستیم تا آنها را قویتر و کمتر آسیبپذیر در برابر حملات آینده کنیم. این رویکرد مورد علاقه من است. اما تا آنجا که من میدانم، این موضوع در جنبش ضد بریدگی اتفاق نمیافتد، یا حداقل کافی نیست. بنابراین با توجه به جنبه دومی که در بالا مشخص شد، مطمئن نیستم که اینقدر خوب عمل می کنیم.
اما هنوز روزهای اولیه است و گمان میکنم در ماههای آینده همه چیز بسیار جالب شود.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا