متن زیر، توسط فعال «وحدت مردمی» Panagiotis Sotiris، متن سخنرانی او در انجمن No Euro است که در اواسط اکتبر در Chianciano Terme، ایتالیا، 16-18 اکتبر 2016 برگزار شد.
بحران پناهجویان بحران عمیق اتحادیه اروپا را نشان داده است. در سال های گذشته نه تنها نتوانسته با ورود تعداد زیادی از پناهندگان و مهاجران مقابله کند، بلکه به سیاست های مرگبار و مرگبار «قلعه اروپا» متوسل شده است. در نتیجه هزاران پناهنده و مهاجر در آب های مدیترانه کشته شدند.
برخی از مردم می گویند "در دنیا پناهندگان بسیار زیاد است". آیا این درست است؟ خوب، اعداد جمع نمی شوند. در سال 2015، تعداد کل مهاجران 232 میلیون نفر بود، در جمعیت جهانی 7.4 میلیارد نفر. به ویژه در مورد پناهندگان، تعداد آنها واقعاً در حال افزایش است. اما آیا آنها «خیلی زیاد هستند؟ ما در مورد 65.3 میلیون آواره در جهان صحبت می کنیم که از این تعداد 21.3 میلیون (ارقام 2015) در تعریف "پناهنده" قرار می گیرند که 5.2 نفر آنها فلسطینی هستند. 10 میلیون بی تابعیت و 3.2 میلیون پناهجو وجود دارد. اینها از نظر تراژدی انسانی، اعداد بزرگی هستند، اما قطعاً به معنای «نمیتوانیم با آنها کنار بیاییم» بزرگ نیستند.
تقریبا نیمی از پناهندگان از 3 کشور هستند: سومالی (1.1 متر)، افغانستان (2.7 متر) و سوریه (4.9). و طبق آمار سال 2015، آنها عمدتاً به اروپا نمی آیند. در سال 2015، کشورهایی که بیشترین تعداد پناهنده را پذیرفته اند عبارتند از: ترکیه (2.5 متر)، پاکستان (1.6 متر)، لبنان 1.1 (متر)، ایران (974.000)، اتیوپی (736.000) و اردن (664.000). ).
آیا این بزرگترین بحران پناهجویان در اروپا است؟ خیر، پس از جنگ جهانی دوم، تعداد کل پناهندگان و آوارگان در اروپا شاید از 10 یا حتی بیست میلیون فراتر رفت. آیا این بزرگترین بحران پناهجویان برای یک کشور یا منطقه است؟ نه، این پس از تجزیه پاکستان از هند بود، زمانی که گسترده ترین جابجایی پناهندگان و آوارگان صورت گرفت.
اما مرگ و میر به خصوص در مدیترانه زیاد است. در گذر از آفریقا به ایتالیا احتمال کشته شدن 1 در 23 است.
این جنبشهای بزرگ پناهندگان را میتوان با شکلی که امپریالیسم معاصر گرفته است توضیح داد. ما از یک سو پیامدهای جنگ ها و مداخلات امپریالیستی را چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم داریم. جنگهای امپریالیستی در افغانستان و عراق همراه با تحریمهای قبل از آن شرایطی از اقتصادهای شکست خورده و زیرساختهای دولتی ایجاد کرد که باعث شد بسیاری از مردم برای اجتناب از جنگ و بدبختی کشورهای خود را ترک کنند. دامن زدن به اختلافات قومیتی، درگیریهای مذهبی و خصومتهای قبیلهای توسط غرب فقط اوضاع را بدتر کرد. از سوی دیگر، بسیاری از شرکت ها در اروپا از ایده بازار کار تقسیم شده حمایت می کنند که بخش بزرگی از نیروی کار با استثمار بیش از حد، بی ثباتی شدید و فقر روبرو هستند. به این معنا، فقر و جنگ مردم را مجبور به ترک کشورهای خود کرده است تا در مقصد خود فقر شدید و خشونت را ببینند.
نژادپرستی و بیگانههراسی از عناصر مهم این فرآیندها هستند زیرا شکافهای درون طبقه کارگر را تضمین میکنند و تضمین میکنند که بخش بزرگی از طبقه کارگر در یک وضعیت بسیار مخاطرهآمیز به دام میمانند و نمیتوانند از حقوق اجتماعی کامل برخوردار باشند و در معرض خطر دائمی بودن قرار دارند. دستگیر و تبعید شد.
اما تا زمانی که امپریالیسم، جنگ و فقر آنها را مجبور به آمدن کند، مردم به آمدنشان ادامه خواهند داد. چه می توانیم بکنیم؟ راست افراطی و همچنین اتحادیه اروپا می گوید "آنها را دور نگه دارید". "حفاظت از مرزها". "افزایش امنیت". «کشتی های نیروی دریایی بیشتر بفرستید و گشت زنی ها را افزایش دهید». با این حال، اینها جلوی پناهندگان و مهاجران را نمی گیرد. آنها فقط همه چیز را خطرناک تر می کنند….
در مرز ایالات متحده و مکزیک پیشرفته ترین و مرگبارترین دیوار و سیستم امنیتی جهان در برابر مهاجران وجود دارد. تا کنون واقعاً تعداد ورودی ها را کاهش نداده است.
حالا اگر رسیدند ما چگونه با آنها رفتار می کنیم؟ راست افراطی و اتحادیه اروپا می گویند "با آنها به عنوان بیگانگان غیرقانونی رفتار کنید"، "آنها را محدود کنید" و "آنها را در مراکز بازداشت قرار دهید". اما آنها همچنین به این معنی هستند که "آنها را غیرقانونی نگه دارید تا بتوانند نیروی کار ارزان شوند". منطق بدبینانه راست افراطی و همچنین دولت های اروپایی این است که غیرقانونی راهی است برای اطمینان از اینکه آنها در شرایط استثمار بیش از حد و بی ثباتی قرار می گیرند.
پس اگر بخواهیم در یک دیدگاه طبقاتی و انترناسیونالیستی باقی بمانیم، چه کاری می توانیم انجام دهیم؟
اول از همه ما علیه امپریالیسم و جنگ و فقر مبارزه می کنیم تا مردم مجبور به ترک کشورهای خود نباشند. نه به این دلیل که «نمیخواهیم آنها بیایند»، بلکه به این دلیل خوب است که مردم در کشورهایشان زندگی بهتری داشته باشند. بهتر است در بیشتر کشورهای دنیا رفاه، آرامش و اشتغال وجود داشته باشد.
دوم، تضمین عبور امن برای پناهجویان و پناهندگان. این واقعیت که برای رسیدن به اروپا ابتدا باید در معرض خطر غرق شدن باشید، بسیار پارانوئید و قاتل است. حق عبور امن و رسیدن به مقصد از حقوق اساسی بشر است. پناهندگان می دانند که به کجا می روند، آنها فقط رانده نمی شوند. سرگردان یا زندانی نگه داشتن آنها در یونان یا ایتالیا به دلیل بسته بودن معابر و مرزها فقط می تواند اوضاع را بدتر کند. و طرح هایی مانند اخراج از یونان و سپس جابجایی از ترکیه به سادگی کارساز نیستند. از آگوست 2015 تعداد زیادی پناهجو وارد اروپا شدند. و همانطور که همه می دانیم، اروپا نابود نشده است.
ثالثاً به پناهندگان و مهاجران حقوق کامل خود را بدهید. به پناهندگان پناهندگی بدهید، حقوق مهاجران را به رسمیت بشناسید و تضمین کنید که آنها به حمایت اجتماعی دسترسی دارند. غیرقانونی به واسطه تقسیم نهادی طبقات کارگر، ناامنی و استثمار بیش از حد ایجاد می کند. مبارزه با نابرابری به عنوان مثال، هنگامی که شرکتها پیمانکاران فرعی را با کارگرانی از کشورهای دیگر با دستمزد پایینتر با استفاده از توانایی پرداخت به نرخ کشورهای مبدا میآورند، ما باید با فریادهای نژادپرستانه/حقوق دور مبارزه کنیم تا کارگران خارجی را بیرون نگه داریم و پاسخ دهیم که « هر کس در اینجا کار می کند باید حقوقی را که اینجا پرداخت می شود بگیرد و از همان محل کار و حمایت اجتماعی برخوردار باشد و از حقوق یکسانی برخوردار باشد.» و آنها را در اتحادیه ها سازماندهی کنند.
چهارم، مبارزه با نژادپرستی و بیگانه هراسی و ایجاد جوامع جدید بر اساس منافع مشترک علیه اسلام هراسی و همه ایدئولوژی های استعماری و نژادپرستانه نو، از جمله نظریه های نئو امپریالیستی «برخورد تمدن ها».
بیایید اکنون برخی از سوالاتی که در بحث مطرح شده است را ببینیم.
اول، ما باید به همه «تئوریهای توطئه» نه بگوییم. مهاجران و پناهندگان به دلیل توطئه بورژوازی های اروپایی اینجا نیستند. آنها اینجا هستند زیرا به آینده ای بهتر نیاز دارند و می خواهند از جنگ، آزار و اذیت و فقر فرار کنند. بورژوازی های اروپایی می توانند از ورود آنها سوء استفاده کنند، اما تنها در صورتی که دایره باطل غیرقانونی و نژادپرستی نهادی وجود داشته باشد. مهاجران و پناهندگان متحدان طبقاتی ما هستند. آنها ابزار دشمن نیستند. این سرمایه داران هستند که بازار کار را منعطف تر و متزلزل تر می کنند نه مهاجران.
ثانیا، ما باید به اصطلاح "سوالات امنیتی" را تجزیه کنیم. نه، پناهندگان "تروریست های اسلامی" نیستند. یک "سازمان تروریستی اسلامی" که عواملی را از طریق لیبی بفرستد و آنها را در معرض خطر مرگ در دریا قرار دهد، یک سازمان تروریستی احمق است که فقط برای فیلم مونتی پایتون مناسب است. در مقابل، ما می دانیم که چنین سازمان هایی موفق به استخدام تعداد زیادی از شهروندان اروپایی بیگانه شده اند، دقیقاً به این دلیل که آنها با طرد و نژادپرستی مواجه شده اند.
ثالثاً، ما باید از نئومالتوسییسم خودداری کنیم. بی معنی است که در این مورد صحبت کنیم که "مردم بسیار زیادی" در کشورهای ما وجود دارند. با یک الگوی اجتماعی جایگزین میتوانیم رشد و توزیع مجدد داشته باشیم و در واقع به افراد بیشتری برای کار نیاز داشته باشیم.
آیا این بدان معناست که ما یک سیاست "بدون مرز" را پیشنهاد می کنیم؟ نه، در واقع ما به مرز نیاز داریم. ما به مرزها نیاز داریم تا از منابع مالی غارتگر جلوگیری کنیم، سرمایه خارجی را که میخواهد اقتصاد را از بین ببرد، و امپریالیستها را دور نگه داریم. و همچنین برای اطمینان از عدم فرار سرمایه، عدم جابجایی بنگاه های اقتصادی به کشورهای دیگر، اینکه هیچ ثروتی از کشور خارج نشده است. اما ما همچنین به مرزهایی نیاز داریم تا آنها را باز کنیم و از پناهندگان و مهاجران استقبال کنیم!
چهارم، ما باید با اسلام هراسی مبارزه کنیم. امروزه در اروپای غربی، حملات علیه پناهندگان و مهاجران نشاندهنده تلاشی نو استعماری از سوی بورژوازیهای اروپایی برای به راه انداختن جنگ طبقاتی علیه بخش بزرگی از طبقه کارگر خود به نام خطر افراطگرایی، «رادیکالسازی» و تروریسم است. در واقع، این نوعی استعمار داخلی است که فرانسه غم انگیزترین نمونه آن است. امروزه درصد زیادی از اقشار طبقه کارگر و مردمی در اروپا مسلمان هستند. با آنها به عنوان شهروندان درجه دوم یا بدتر از آن مانند دشمن رفتار می شود. ما نباید این را تحمل کنیم. قوانین مربوط به لباس در مدارس یا سواحل دفاع از دموکراسی یا دولت سکولار نیست. آنها استراتژی های طبقاتی علیه مهاجران و کارگران مسلمان هستند.
این موضوع چگونه با مسائل مربوط به حاکمیت مردم ارتباط دارد؟ قبلاً گفتم که همبستگی و انترناسیونالیسم یعنی مرزهای بسته به سرمایه، مرزهای باز برای همبستگی. این یک عمل حاکمیتی است. اکنون به طور کلی تر: ما از ایده حاکمیت مردمی در برابر یکپارچگی اروپایی یا "جهانی شدن" حمایت می کنیم. ما از حاکمیت مردمی دفاع می کنیم، زیرا دولت-ملت را به عرصه مبارزه دموکراتیک تبدیل می کند. این به شکل گیری بالقوه اراده جمعی طبقات فرودست در دیدگاه سوسیالیستی انقلابی کمک می کند. در سطح آن دولت-ملت است که میتوانیم یک اتحاد گسترده حول یک برنامه دگرگونی اجتماعی، یک «بلوک تاریخی» جدید ایجاد کنیم.
با این حال، این به یک برداشت سیاسی از بدن سیاسی مربوط می شود. این به مردم مربوط می شود، نه به معنایی که در قانون اساسی تعریف شده است، بلکه به عنوان اتحاد طبقات فرودست در مبارزه آنها برای آینده ای بهتر. ربطی به هویت یا نسب تاریخی ندارد. ما باید مهاجران و پناهندگان را از نظر سیاسی و نهادی به معنای حقوق کامل اجتماعی و سیاسی و همچنین از نظر ایدئولوژیکی در قالب چگونگی تعریف «ما در برابر آنها» در جوامع خود در میان مردم بگنجانیم. ما باید مردم - یا حتی "ملت" را به عنوان اتحاد در مبارزه همه طبقات فرودست بازتعریف کنیم. این پاسخی بسیار بهتر به «سیاست هویت» نسبت به شوونیسم و استعمار نو به نام «جمهوری خواهی» و «سکولاریسم» است، بلکه جهان وطنی نئولیبرالی است که امکان وجود یک «عقل سلیم» رادیکال و رهایی بخش مردمی را انکار می کند. دنیایی که در آن فقط شرکت ها و افراد وجود دارند، نه اشکال اراده عمومی.
آیا می توانیم این کار را انجام بدهیم؟ خوب، ما می توانیم. در یونان، یکی از امیدوارکننده ترین تحولات سال گذشته، جنبش عظیم همبستگی با پناهندگان و مهاجران بوده است. بخش مهمی از آن اشغال توسط تردد ساختمان هایی مانند مدرسه یا هتل بوده است. به مثال هتل سیتی پلازا در آتن اشاره می کنم. این خود مدیریت با پناهندگان است و افرادی از جنبش همبستگی با یکدیگر همکاری می کنند. چنین مشاغلی ثابت می کند که شما می توانید پناهندگانی را در شرایط مناسب و بدون هزینه های گزاف داشته باشید. مهمتر از همه، چنین مشاغلی ثابت می کند که ما واقعاً می توانیم یک جامعه متفاوت از مبارزات مشترک ایجاد کنیم. آنها ثابت می کنند که ما می توانیم با هم زندگی کنیم. آنها ثابت می کنند که ما می توانیم با هم مردمی در مبارزه ایجاد کنیم!
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا