«در مورد فناوری بزرگ و آژانسهای نظارت دولتی، تعهد به زمان اجتنابناپذیر و قریبالوقوع پس از زمین، جذابیت زیباییشناسی، مفاهیم و پروژههای علمی تخیلی است که همگی به سمت هدف جدید یعنی داشتن مکانها و فرصتهای جدید برای تسخیر، استعمار و تسلط بر پس از زمین.
- سارا تی رابرتز (b-20، اوت 2019)
«ما در جامعهای زندگی میکنیم که در آن سرمایه به شدت متمرکز است و بیشتر تولیدات کالا توسط شرکتهایی انجام میشود که سرنوشت آنها عمدتاً توسط سرمایهگذاران مالی شکل میگیرد. کالاهایی که آنها تولید میکنند، خواه مادی یا غیرمادی، در یک بازار جهانی در دسترس ما قرار میگیرند، که از طریق زنجیرههای ارزش پیچیدهای عرضه میشود که کار بدون دستمزد ما بهعنوان مصرفکننده به طور فزایندهای در عملکرد آن نقش دارد. فناوریهای اطلاعات و ارتباطات چنان بر تقسیمبندی مکانی و زمانی کار تأثیر گذاشتهاند که برای بسیاری از ما مرزهای بین کار و زندگی خصوصی بهطور جداییناپذیری در هم ریخته است و تعداد کمی از روابط توسط آنها بدون واسطه وجود دارد.
- اورسولا هووز (کار در اقتصاد دیجیتال جهانی)
معروف است که به پلتفرمهای دیجیتال بهعنوان میدانهای شهر اطلاق شود، اما مرکز خرید استعاره مناسبتری است: آنها برای تقریبی حس مشارکتی یک بازار آزاد ساخته شدهاند، در حالی که راهروهای آنها بیرحمانه با هدف تشویق مصرف و به حداکثر رساندن سود طراحی شدهاند. . افسردگی، اضطراب، نفرت پراکنی، ترس، و دروغ های توطئه آمیز همگی پیامدهای قابل قبولی هستند، به شرطی که آگاهانه یا غیر آن در خدمت رشد بیان شوند.
– ایوان مالمگرن (The Baffler، 2018)
"تمام زندگی شما قابل جستجو خواهد بود."
- لری پیج (به نقل از داگلاس ادواردز احساس خوش شانسی می کنم، 2011)
«سرمایه داری نظارتی در هسته خود انگلی و خودارجاعی است. این تصویر قدیمی کارل مارکس از سرمایه داری را به عنوان خون آشامی که از نیروی کار تغذیه می کند، اما با چرخشی غیرمنتظره، احیا می کند. به جای نیروی کار، سرمایه داری نظارتی از هر جنبه ای از تجربه هر انسانی تغذیه می کند.»
– شوشانا زوبوف (سرمایه داری نظارتی)
اشتهای بی پایان عمومی برای فیلم و تلویزیون آخرالزمانی با خیال پردازی های بازسازی گره خورده است. حتی فرنچایزهای مختلف زامبی ها در واقع فقط داستان های بازسازی هستند (البته با جذابیت پورنو املاک و مستغلات). من می خواهم دوباره از مقاله سارا تی رابرتز نقل قول کنم، زیرا او عوامل مختلفی را پوشش می دهد که به نظر می رسد به طور فزاینده ای در تفکر معاصر گنجانده شده اند.
ماسک در طبقه پادشاهان میلیاردر در تمایلات خود پس از زمین تنها نیست. در واقع، او یکی از چندین نفر از رده های خود است که بدبینانه به داستان های علمی تخیلی و آخرین آخرالزمان نگاه می کنند و در مورد روش های عجیب و غریب برای خرج کردن و کسب سود از طریق پروژه هایی که تعهدات دیرینه به برتری و استعمار غرب را تعمیق می بخشند، خیال پردازی می کند. خم شده در کنوانسیون ملی جمهوری خواهان در سال 2016 که منادی برتری سیاسی دونالد ترامپ بود، میلیاردر پی پال و دشمن گاوکر/ژورنالیستی پیتر تیل (تامپسون 2018) از فتح مریخ به عنوان تلاشی ارزشمندتر از جنگ در خاورمیانه استقبال کرد. در انجام این کار، Thiel به طور ناخواسته دست ایدئولوژیک خود را با استناد به هر دو به عنوان بازی های فتح (Daily Beast 2016) نشان داد. پروژه های دیگر در این زمینه عبارتند از Biosphere 2 (که زمانی استان استیو بنن مشاور سابق و مبلغ حرفه ای ترامپ بود)، HI-SEAS، مقر جدید "سفینه فضایی" اپل، و اتاق کنترل الهام گرفته از پیشتازان فضا NSA، که همگی در خارج از جهان متفاوت هستند. راه حل های فناورانه برای آینده ای رو به مرگ این آیندهای است که در آن سرمایهداری قبلاً انحلال دموکراسی و برابریهای اجتماعی را بازی کرده است، و از رویکردی آزادیخواهانه دفاع از خود برای کسانی که باقی میمانند، حمایت میکند – و کسانی که باقی میمانند، طبق این پروژهها، عمدتاً سفیدپوست و توانا هستند. مردم بدن شمال جهانی."
- سارا تی رابرتز (همانجا)
رابرتز همچنین به *پردیس* جدید اپل که شکلی شبیه بشقاب پرنده دارد و به نظر می رسد بیشتر برای دور نگه داشتن افراد نامطلوب به اندازه کارمندان طراحی شده است.
رابرتز دوباره…
فضاهای کاری زیباشناختی و پانوپتیک/طبقه باز سفینه فضایی نظم و سلسله مراتب را از طریق نظارت ساختاری و تعبیه شده باز می گرداند در حالی که آزادی حرکت و عمل را پیشنهاد می کند. امکانات رفاهی فراوانی طراحی شده است تا کارگران را در محل کار و بهره وری نگه دارد، به طور ایده آل برای بیش از یک روز کاری هشت ساعته، یادآور شهرهای شرکت در قرن 18، 19 و 20. ناگفته نماند، هم گوگل و هم فیسبوک مسکن کارمندان را در نزدیکی محوطههای وسیع خود اعلام کردهاند (Stangel 2017)، در پاسخی جزئی به هزینههای مسکن خارقالعاده در سیلیکون ولی (که با تقاضای کارگران خود ایجاد شده است).
اتاق کنترل جدید NSA نیز وجود دارد که زیباییشناسی علمی تخیلی را با عملی بودن Benthamesque و Biosphere 2 که مستقیماً از داستانهای علمی تخیلی وام گرفته است، ادغام میکند. این مقدمه ای طولانی است برای آنچه که من آن را افزایش خشم و ناامیدی در جمعیت سفیدپوستان غربی می بینم که زاییده این حس تزلزل ناپذیر است که مدرنیته سفید رو به پایان است. آگاهی جهانی فزاینده ای وجود دارد که هژمونی ایالات متحده (و اتحادیه اروپا.. اما اتحادیه اروپا از این نظر به شدت تقسیم شده است) در حال از بین رفتن است. طبقه حاکم جهانی اهداف یکسانی دارد، اما عمدتاً به رهبری ایالات متحده از نظر موسسات مالی بینالمللی و سازمان ملل و فقط به دلیل تسلط نظامی ایالات متحده اجازه داده یا به آنها خدمت کرده است. اما امروزه مناطق رو به رشدی از کره زمین وجود دارند که آشکارا سرمایه داری/امپریالیسم برتری طلبانه سفیدپوستان را رد می کنند (و نمایندگان آن، عربستان سعودی و اسرائیل در درجه اول. بله، می دانم که تضادهای بزرگی در آن وجود دارد، اما من به آنها خواهم رسید) . تأثیرات هالیوود در همه اینها تقریباً غیرقابل محاسبه است. آینده با تصویر و روایت هالیوود ساخته میشود، و به طور فزایندهای در حال ساخته میشود. تفکر روایی امروزه تقریباً با فیلمنامه نویسی هالیوود گره خورده است.
و اثرات اینترنت، رسانه های اجتماعی، و به طور کلی اعتیاد به صفحه نمایش و تلقین هنوز به طور کامل محاسبه نشده است. و این به واقعیت های تعدیل محتوا منتهی می شود. و دوباره، یک دوره تصادفی در این مورد گوش دادن به سخنرانی رابرتز است اینجا کلیک نمایید or تماشا کنید.
و همچنین آنچه را آندره دیمون در WSWS به یاد داشته باشید در سال 2018 نوشت.
رسانه های اجتماعی در انحصار چند شرکت غول پیکر است. و این تمرکز کنترل بدیهی است که برای سود بیشتر مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
«… اجازه دهید با یک واقعیت تکان دهنده شروع کنیم: رفتار بد در اینترنت اتفاق می افتد. البته در زندگی واقعی نیز اتفاق می افتد. اما انحراف نمایش داده شده در رسانه های اجتماعی کیفیت خاصی دارد که مخصوص آن حوزه است. از یک طرف غیر قابل فکر است و در مورد توییتر این با محدودیت کاراکتر همراه است. اما این تضاد شخصیتی روانپریشی را نیز نشان میدهد: وسواس نسبت به ادراک دیگران از خود در ترکیب با فقدان همدلی آزاردهنده نسبت به بسیاری از همان افرادی که به طور ضمنی یا صریح از آنها به دنبال تأیید اعتبار است. برای بسیاری از محققان، این رفتار نه تنها در رسانه های اجتماعی بیان می شود، بلکه به طور فعال توسط رسانه های اجتماعی شکل می گیرد. در یک متاآنالیز هفتاد و دو مطالعه، سارا کنراث روانشناس و تیم تحقیقاتی او دریافتند که سطح همدلی در بین دانشجویان امروز 40 درصد کمتر از بیست سال پیش است - پیشرفتی که آنها از جمله به این موضوع نسبت میدهند. برجستگی روزافزون "استفاده از رسانه در زندگی روزمره": "با زمان زیادی که صرف تعامل با دیگران بهجای واقعی بودن آنلاین میشود، پویاییهای بین فردی مانند همدلی قطعاً ممکن است تغییر کند."
– بنجامین یو فونگ (یعقوبین، 2018)
در اینجا یک ارتباط وجود دارد که در همان مطالعه سارا کنراث یافت شد:
یکی از برنامههای تحقیقاتی مرتبط، افزایش سطوح خودشیفتگی را در دانشجویان آمریکایی از اواسط دهه 1980 تا اواخر دهه اول هزاره جدید، با استفاده از روشهای متقابل زمانی مشابه در مطالعه کنونی نشان میدهد (Twenge et al., 2008). ؛ تونگ و فاستر، 2008,2010، 2002). خودشیفتههای متمایل به خود دیدگاههای خود را افزایش دادهاند، بهویژه در مورد ویژگیهای عاملی مانند قدرت و هوش (به عنوان مثال، کمپبل، رودیچ و سدیکیدس، 1999). اگرچه خودشیفتهها برونگرا هستند، اما آنها دیگران را عمدتاً بر اساس سودمندیشان میدانند نه بهعنوان شرکای روابط وابسته (کمپبل، 1998). زمانی که خودیهای خودشیفتهها با طرد یا توهین تهدید میشود، آنها تمایل دارند به منبع تهدید تجاوز کنند (به عنوان مثال، بوشمن و باومیستر، 2006؛ کنراث، بوشمن، و کمپبل، XNUMX).
- سارا کنراث، و همکاران. (تغییرات در همدلی تمایلی در دانشجویان کالج آمریکایی در طول زمان: یک متاآنالیز. بررسی شخصیت و روانشناسی اجتماعی 2011)
خواه توییتر باشد یا اسنپ چت یا هر چیز دیگری، کیفیت برتر مرتبط با هر پلتفرم فضای محدودی برای بیان و ناپایداری دارد. اسنپ چت طوری طراحی شده است که به معنای واقعی کلمه از جلوی چشمان شما ناپدید می شود. توییتر به ویژه از این نظر آسیبشناس است که امکان بحث یا مناظره در آن وجود ندارد، اما در بیانیههای فردی حقایق برتری دارد – کاربران احساس «واقعیت» دارند. در چندین مطالعه در مورد رسانه های اجتماعی اشاره شده است که افرادی که در استفاده طولانی مدت از آنها استفاده می کنند تمایل دارند به طور فزاینده ای تعامل چهره به چهره را در زندگی واقعی به عنوان آزار و اذیت احساس کنند. تجربه شخصی من از توییتر و فیس بوک این است که مستقیماً پارانویا را ایجاد می کند. و معمولاً برای صداهای مخالف یا رادیکال چپ، پارانویا به خوبی ثابت شده است. در آمریکا سوسیالیست بودن و پارانویا بودن سخت است.
اولین پیکربندی همان چیزی است که من آن را قلعه خون آشام ها می نامم. قلعه خون آشام ها در ترویج احساس گناه تخصص دارد. این تمایل یک کشیش برای تکفیر و محکوم کردن، تمایل یک دانشجوی دانشگاهی برای اینکه اولین کسی باشد که اشتباهی را تشخیص میدهد، و میل یک هیپستر برای بودن در میان جمع است.
- مارک فیشر (قلعه خون آشام، 2013)
حالا فیشر یک شخصیت مورد مناقشه است، و دلیل موجهی دارد (با این همه بینش، او به طرز عجیبی یک صدای ارتجاعی باقی ماند، و ممکن است زندگی با این تناقض برای او غیرممکن باشد). اما آنچه او در آن توصیف می کند قلعه خون آشام ها در اینجا بسیار مورد توجه است. و یکی از تاکتیکهای حملات رسانههای اجتماعی، انگ زدن در انزوا (نوعی از ذاتگرایی) است. و این مشابه قلدری است که دانش آموزان دبیرستانی نیز از آن رنج می برند، قلدری که منجر به افزایش خودکشی و آسیب به خود شده است. این تمسخر است که با خودسری هم مرز می شود. یک نفر در رسانه های اجتماعی برای جنایات گذشته محاکمه و محکوم می شود، اغلب، و البته اغلب برای جنایاتی که هرگز اتفاق نیفتاده است، و اغلب برای غیرجرم. توصیف نادرست حریف تکنیک کلاسیک راست فاشیست است، اما امروزه بیشتر و بیشتر در سمت چپ ظاهر می شود. اما ذات گرایی جدید در بدترین حالت خود به طرز خطرناکی به نظریه توطئه نزدیک است. من افرادی را می شناسم، در واقع افراد بسیار باهوشی که به معنای واقعی کلمه معتقدند که کل رسانه ها یا گروه ها یا نهادها - با صدها عضو - در چنگال گروه های مخفی فاشیست ها هستند. مکانیزم فکری که آیینه یهودی ستیزی کلاسیک است. و صحبت از یهود ستیزی، افزایش و تداوم یهودی ستیزی در چپ با مقاومت کمتر و کمتری از سمت چپ روبرو می شود که احساس می کنند برای ادغام صهیونیسم و یهودیت تشویق می شوند.
اکنون زیباییشناسی جدید سناریویستهای روز رستاخیز جدید جدلهای آنلاین، و در زندگی واقعی (حقوقدانانی که میلیاردر هستند) زیباییشناسی داستانهای علمی تخیلی دهه 1970 است، اگر نگوییم علمی تخیلی دهه 1950. قابل توجه است که سبک و کدهایی مانند اینها چقدر بادوام هستند روز زمین ایستاده هنوز, سیاره سرخ مریخ، یا اصل جنگ های جهانی. و بیشتر، فیلم های دهه 70 مانند سویه آندرومدا or تاریک ستاره. حتی فیلم های خیلی خوب و نسبتا غیر هالیوودی مثل مردی که به زمین افتاد مفهوم کنونی معنای آینده، و بیشتر، آنچه آخرالزمان به نظر می رسد را شکل داده اند. فقط به طرحها و تصاویر هنری/طراحی که در داستانهای مربوط به گرم شدن کره زمین یا ترس ایجاد شده از جمعیت بیش از حد استفاده میشود نگاه کنید. به من بگویید تقریباً همیشه از داستان های علمی تخیلی نیست و/یا نژادپرست نیست. اینکه یک بحران زیست محیطی جهانی توسط رسانه ها بسته بندی می شود که انگار یک فیلم اولیه جان کارپنتر است، باید باعث نگرانی شود.
بنابراین سه چیز من احساس می کنم در اینجا مرتبط است. یکی آسیب اعتیاد به صفحه نمایش و شاید به طور خاص تر رسانه های اجتماعی است. و نحوه بیانی که با احساس هشداردهنده بحران های زیست محیطی پیوند خورده است. برای مقابله با بحران واقعی و مادی نیاز به ظرفیت تفکر به شیوههایی است که شبکههای اجتماعی و عادت کردن به صفحه نمایش اگر پاک نشوند، دلسرد شدهاند. تأثیر روانی دههها (اکنون) اجبارها و تلقینهای اینترنتی - آشکار و اتفاقی - و آسیبهای قرار گرفتن بیش از حد در معرض خود فناوری بسیار زیاد و شاید تقریباً غیرقابل برگشت است. جوامع اینترنتی نسبت به خود جامعه به شدت سلسله مراتبی دارند. فقط ماسک بهتری دارد. موضوع دوم، بحث ترکیب زمان، روایت و از دست دادن سواد است. و سوم، پرتاب های مرگبار سرمایه جهانی و تمایل آن به تداوم خود حتی اگر به معنای مرگ جمعی باشد، و خیال پردازی های این طبقه حاکم سرمایه دار، که در قالب های قهقرایی از داستان های علمی تخیلی کیچ و استعمار فضایی بیان می شود.
وارونگی عجیبی نیز وجود دارد که در واقع تقریباً دیالکتیکی است. از یک سو، غرب پیشرفته، غرب نئولیبرال هایپرسرمایه داری و شرکت های بزرگ مخابراتی و دیجیتالی آن، 24 ساعته در حال نظارت و جمع آوری داده ها هستند. و هر دوی این فعالیت ها معمولا غیرقانونی هستند. همین شرکتهای بزرگ (با روابط نزدیک با دولتهای غربی) در کار *پنهان کردن* فرآیندهای تولیدی هستند که آن تلفنهای هوشمند و لپتاپهایی را میسازند که بورژوازی غرب خود را بر روی آنها و با آنها سرگرم میکند. دستگاههایی که این شرکتها از آنها جاسوسی میکنند و از آنها میدزدند - این دستگاهها محصول ایدههای بینقص فناوری نیستند. اسطورهشناسی عصر اطلاعات، به عنوان یکی از عوامل بزرگ، شاید بزرگترین عامل، این پیشفرض است که تمام این فناوری دیجیتال بهطور الهی خلق شده و به زمین افتاده است. نامرئی بودن خطوط مونتاژ و کارخانه های ظالمانه جنوب جهانی که این دستگاه های اسطوره ای را تولید و مونتاژ می کنند، هم یک عمل عمدی است و هم کاری که این شرکت ها می دانند فریبکارانه است. آنها آن را پنهان می کنند زیرا برای مصرف کنندگان این محصولات توهین آمیز خواهد بود. یک پایگاه مصرف کننده که به طور فزاینده ای آگاهی سبز را نشان می دهد (sic). ناگفته نماند که در کشورهایی مانند فیلیپین، بنگلادش، غنا و اندونزی، به مکانهای زبالههای خطرناکتری که در آنها دفع این دستگاهها انجام میشود، اشاره نکنیم.
این حتی به استخراج و استخراج مواد معدنی خاکی کمیاب مانند کلتان (که نیوبیوم و تانتالیم از آن گرفته میشود)، ایتریم، لانتانیم و تربیوم هم نمیپردازد.
طبق گفته ائتلاف آموزش مواد معدنی، نوزادی که امروز در ایالات متحده به دنیا میآید، در طول زندگی خود 539 پوند روی، 903 پوند سرب و 985 پوند مس مصرف میکند، نه تنها در گوشیها، بلکه در سایر ابزارها و لوازم خانگی. از نظر تخلیه محیطی از هر گوشی هوشمندی که ساخته میشود، میتوانید روغن مورد استفاده برای تولید پلاستیک، ماسه مورد استفاده برای تولید شیشه و غیره را اضافه کنید. ( ) از 83 عنصر پایدار و غیر رادیواکتیو در جدول تناوبی، حداقل 70 عنصر را می توان در گوشی های هوشمند یافت. با توجه به بهترین ارقام موجود، در مجموع 62 نوع فلز مختلف در گوشیهای تلفن همراه معمولی وجود دارد که فلزات کمیاب زمین نقش ویژهای ایفا میکنند. از 17 فلز کمیاب زمین، 16 مورد در گوشی ها گنجانده شده است.
- دیوید نیلد (رادار تکنولوژی، 2015)
حس من این است که اکثر آمریکایی ها می توانند متقاعد شوند که تقریباً از همه چیز صرف نظر کنند تا آینده ای امن قابل زندگی را تضمین کنند ... همه چیز به جز ابزارهای صفحه نمایش خود.
لری پیج از گوگل از کلمه *خودکار* استفاده کرده (و ابداع کرده است). این کلمه عالی برای تفکر معاصر است. غرب به طور خودکار فکر می کند. اما این به نظر خوش خیم است و هیچ چیز در مورد روند رفتار یا تفکر معاصر خوش خیم نیست. زوبوف از جان سرل در مورد ماهیت *اعلامیه*ها نقل قول می کند. سرل نوشت: «اعلامیه روشی خاص برای گفتار و عمل است که حقایق را از هوا ثابت میکند و واقعیت جدیدی را در جایی ایجاد میکند که هیچ چیز وجود نداشته باشد». این برای کاربران شبکه های اجتماعی بسیار مرتبط است. این در واقع همان چیزی است که توییتر بر آن بنا شده است. این سخنان پادشاهان و اربابان و فراعنه است. همچنین نحوه صحبت پلیس ها با مظنونین (یعنی همه پلیس نیستند) نیز هست. مهمتر از همه این سخنان نهادهاست. اختیار می گیرد.
زوبوف همچنین خاطرنشان می کند که این نوع گفتار و دستور زبان مستبدانه، ولایت گوگل و قدرت بی سابقه گوگل است. گفته می شود، این قدرت از نوع منحصر به فرد و شاید بی سابقه است. زیرا اگر فاتحان اعلامیههایی را صادر میکردند که مردم بومی دست نشانده میشدند... قبلاً چنین بود... تهدیدهای پشت چنین اعلامیههایی روشن میشدند. گوگل مجبور نیست این کار را انجام دهد. هیچ غول اطلاعاتی و مخابراتی مجبور نیست این کار را انجام دهد. تهدید فرض شده است. تهدید کاشته شده است.
فروشگاههای مازاد رفتاری گوگل اکنون همه چیز را در محیط آنلاین در بر میگیرند: جستجوها، ایمیلها، متنها، عکسها، آهنگها، پیامها، ویدئوها، مکانها، الگوهای ارتباطی، نگرشها، ترجیحات، علایق، چهرهها، احساسات، بیماریها، شبکههای اجتماعی، خرید و غیره قاره جدیدی از مازاد رفتاری هر لحظه از بسیاری از رشتههای مجازی زندگی روزمره ما به وجود میآید که با گوگل، فیسبوک و بهطور کلیتر هر جنبه از معماری رایانهای اینترنت برخورد میکنند. در واقع، تحت هدایت سرمایهداری نظارتی، دسترسی جهانی میانجیگری رایانهای به عنوان یک معماری استخراج تغییر داده میشود.»
– شوشانا زوبوف (سرمایه داری نظارتی)
هر کاری که فرد انجام می دهد به کد تبدیل می شود. و آن کد از طریق فیلتر *الگوریتم های هوشمند* به کاربر بازگردانده می شود (همانطور که زوبهوف می نویسد). و اگر به نظر می رسد *بمب های هوشمند* است، به این دلیل است که به طور ملایم، نگران کننده است. هر زمان که هوشمند یا هوشمند در عناوین یا برندسازی استفاده شود، معمولاً برعکس است. همانطور که استفاده از *آزادی* در هر عنوان سازمان غیردولتی نشانگر گروه جلویی وزارت امور خارجه است. اما موضوعی که در کنار نظارت تحت اللفظی بر هر کاری که فرد انجام می دهد وجود دارد، تأثیرات نسل سوم عصر اطلاعات بر جوانان است. قلدری رسانه های اجتماعی تنها یک علامت است. بیماری روانی در حال حاضر تقریباً از نوجوانان انتظار می رود. به ویژه در ایالات متحده و بریتانیا، اضطراب، پارانویا، و احساس ناامیدی بومی است. و البته این امر توسط نهادهایی که باعث آن شده اند قابل درمان نیست. در بهترین حالت، مؤسسه به سادگی داروهای انبارداری جدیدی را برای ارائه به آنها پیدا می کند. بار سازگاری برای نوجوانان بسیار زیاد است و با آسیب شناسی رسانه های اجتماعی و عادت به اینترنت بدتر می شود.
دلوز و گاتاری اسکیزوفرنی را با نزدیک شدن به دهه 1980 به عنوان ارائه بیماری سرمایه داری می دیدند، و بعداً کریستین مارازی اختلال دوقطبی را به عنوان منطق درونی جدید سرمایه داری مالی شده پیشنهاد کرد، سپس امروز فئودالیسم پست مدرن جدید به عنوان اوتیسم معرفی می شود. توسط یک پزشک نازی آگاه شد. اگر نوجوانان امروز از اضطراب ناتوان کننده و ترس عمومی از انجام هر کاری رنج می برند که مبادا در اسنپ چت بعد از ظهر ظاهر شود، نتیجه فلج شناختی فزاینده است. یکی از معلمان که می شناسم می گوید چندین دانش آموز مختلف دبیرستانی به ناتوانی خود در عمل یا صحبت کردن، پاسخ دادن به سؤالات و غیره اعتراف کرده اند که حتی همین ناتوانی و نمرات پایین بهتر از شرمساری و انگ زدن اینترنتی است. 20 نفر بزرگتر، خارج از مدرسه و معمولاً بیکار، در محلههای آمریکاییشان در حالت خلسه نیمه هوشیار سرگردان هستند. معلم دیگری، در حومه لس آنجلس، گفت که کالج کوچک او تصمیم گرفته است به دانش آموزان بی خانمان اجازه دهد در ماشین هایشان در یک انتهای پارکینگ مدرسه بخوابند. پس از تصویب این مصوبه توسط هیئت مدیره مدرسه، آنها از اینکه متوجه شدند که بیش از XNUMX درصد از دانش آموزان در واقع بیرون از ماشین زندگی می کنند و در مدرسه می خوابند، شگفت زده شدند.
اقتصادهای غربی، و این مطمئناً در مورد ایالات متحده صدق می کند، با نظامی گری، دستکاری بازار سهام، و سرقت مداوم سرمایه های عمومی و خدمات اجتماعی حمایت می شوند.
آسیبشناسی و خشونت اجتماعی رسانههای اجتماعی از همه مهمتر این است.
رسانه های اجتماعی برای مقایسه طراحی شده اند و همراه با محدودیت های محدود برای بیان نوشتاری، عملکرد تصویر به طور نامتناسبی مهم می شود. اما تفسیر تصویر به همان اندازه یا مهمتر است. ایده محبوبیت توسط صاحبان و اپراتورهای آن سیستم در سیستم کاشته می شود. تسخیر کره چشم نیز تصرف اجماع است. این امر به ویژه در مورد جوانان صادق است.
«بحث توخالی در مورد عینک - یعنی در مورد فعالیت های صاحبان جهان - به این ترتیب توسط خود عینک سازماندهی می شود: همه چیز در مورد وسایل گسترده ای که در اختیار دارد گفته می شود تا اطمینان حاصل شود که در مورد استقرار گسترده آنها چیزی گفته نشده است. مردم اغلب ترجیح می دهند به جای صحبت از نمایش، از اصطلاح "رسانه" استفاده کنند. و منظور آنها از این کار توصیف یک ابزار صرف، نوعی خدمات عمومی است که با «حرفهگرایی» بیطرفانه، ثروت جدید ارتباطات جمعی را از طریق رسانههای جمعی تسهیل میکند - شکلی از ارتباط که سرانجام به خلوصی یکجانبه دست یافته است، که به موجب آن تصمیمگیریها قبلاً گرفته شده برای تحسین منفعل ارائه می شود. زیرا آنچه ابلاغ می شود دستورات است; و با هماهنگی کامل، کسانی که آنها را می دهند، کسانی هستند که به ما می گویند که در مورد آنها چه فکر می کنند."
- گای دوبور (نظرات در مورد انجمن نمایش)
دستورات، اعلامیه ها. میل به تنبیه، میل به حق بودن. انزوا و انزوا کردن کاربران رسانه های اجتماعی به این حس کشیشی و خاص بودن کمک می کند - منظور من این است که وقتی کسی می نویسد، برای انتشار یا فقط به عنوان یک خاطرات، فعالیت بسیار متفاوت از نوشتن برای رسانه های اجتماعی است. انزوا و تأمل نویسنده در صفحهکلیدش به انزوای مضطرب جنونآمیز تبدیل میشود، انزوای تحمیلی بیرحمانهای که در تضاد کامل با آفرینش متفکرانه قرار میگیرد. سرعت و تقویت مداومی که در رسانه های اجتماعی ایجاد می شود برای حفظ توجه کاربر وجود دارد، زیرا چنین توجهی پول است و سود است.
آنچه جالب است این است که چگونه بسیاری از نظرات امروز چپ در قالب قدرت مردانه یا فقط تکرار سیاست های زمین سوخته میلیتاریسم بیان می شود. بمباران فرش - از کره شمالی کنونی، بمباران تروریستی بلگراد، شوک و هیبت، یا سنگر شکن در تورا بورا، یا جنایات جنگی فلوجه، جنایات بی پایانی که در جنوب جهانی اعمال شده است - حساسیت منطقه جنگی نیروهای پلیس داخلی نژادپرست در ایالات متحده، این همه در رسانه های اجتماعی منعکس و بازتولید می شود. رسانه های اجتماعی به آزمایشگاهی برای پرخاشگری تبدیل شده اند. اما در پلتفرم های کوچک که همیشه کوچک می شوند. بمباران فرش در 280 کاراکتر. حس انقباض و محصور شدن، محصور شدن و تحریک، اینها عناصر طراحی هستند. (چرا مدیران عامل سیلیکون ولی به فرزندان خود اجازه استفاده از تلفن های هوشمند را نمی دهند؟ چرا آن کودکان به مدارس بدون دستگاه می روند؟)
تنها راهی که صداهای سیاسی سوسیالیست و رادیکال می توانند در رسانه های اجتماعی درگیر شوند - به نظر من - یافتن راه هایی برای برهم زدن نظم های هژمونیک Spectacle است. رسانه های اجتماعی برای ایجاد اشتیاق برای جلب توجه طراحی شده اند. به هر قیمتی. هوس های ناخودآگاه به همین دلیل است که قبیله گرایی لایک و بلاک کردن و *دوستان* به طور مداوم تقویت می شود.
به یک معنا، صاحبان شرکتهای بزرگ تضمین کردهاند که طبقه با فردگرایی، روابط هویتگرایانه و نمایش جایگزین میشود.
زمانی که توییتر شروع به کار کرد، محدودیت یک توییت ۱۴۰ کاراکتر بود. میانگین توییت در آن نقطه 140 کاراکتر بود. توییتر تعداد توییت ها را به 34 کاراکتر افزایش داد، اما میانگین توییت اکنون تنها 280 کاراکتر است. من گمان میکنم که این نشاندهنده گرایش به نیمهزبانهای بیمعنی است. گرایش به اسکن سریع به جای خواندن بیمار.
«تلاش نظریه انتقادی برای بازگرداندن ذهنیت و مقاومت در برابر سلطه به درستی منجر به جستجو و رد همه گرایشهایی میشود که سوژه را به درونسازی و بازتولید سلطهی خود وادار میکند.»
– امی بازبی (سیاست زیرزمینی و میراث فروید)
رسانه های اجتماعی، شاید بیش از هر چیز دیگری، تکرارهای وسواس گونه را تشویق می کنند. اختلال وسواس اجباری به شکل خالص به صورت توییتر یا اسنپ چت یا فیس بوک بیان می شود. عملکرد رفتاری تکراری فشار دادن کلید، چیزی صنعتی و تقریباً شیدایی را تقلید می کند. و از این نظر استعاره دو قطبی نسبتاً مناسب باقی می ماند. اما تهی بودن صفحه، محدودیتهای زمانی، پاک شدن معنای ماندگار، همه احساس اوتیسم دارند. اعتیاد به رسانه های اجتماعی در نهایت معنا را به کلی خنثی می کند. ترامپ به طرز عجیبی کاربر کامل توییتر است. دروغ ها، تناقض ها، دروغ های بیشتر، تکرار دروغ ها، و به همین ترتیب. همه بی معنی
تمام خشم رسانه های اجتماعی در حال بازتولید درد شخصی است - در یک سطح. همچنین در سطح دیگری منعکس کننده آسیب و خشونت جامعه ای است که کاربران در آن زندگی می کنند. کاربر اجباری توییتر، یا ترول فیس بوک - و به یک معنا شاید همه به دلیل استفاده از این پلتفرم ها ویژگی هایی مانند ترول را به اشتراک می گذارند - در چرخه عادت نیاز و شبه ارضای گیر افتاده اند. اما استعاره های اعتیاد در اینجا نکته وسیع تری را از دست می دهند. استفاده از اینترنت اغلب به احتمال زیاد اجباری است، و شاید یک عادت باشد، اما به ندرت به سطح اعتیاد می رسد (اعتیادها باید عواقب جدی در دنیای واقعی برای فرد معتاد ایجاد کند). آزاردهنده ترین جنبه استفاده از رسانه های اجتماعی و اینترنت به طور کلی، ایدئولوژیک و آموزشی است. اینترنت، و بهویژه رسانههای اجتماعی، به تواناییهای شناختی آسیب رساندهاند و بهطور تدریجی دو (حالا) نسل (اگر نه سه) از افرادی را ایجاد کردهاند که نمیتوانند خارج از ساختارهای سایبری بسیار محدود فکر کنند. از نظر ایدئولوژیک، زیرا اینترنت به طور مداوم توجه شما را جلب می کند و سعی می کند آن را حفظ کند. و اطلاعات از طریق مکانیسم ها و استراتژی های جلب توجه توزیع می شود. هیچ پلتفرم اینترنتی عاری از انگیزه سود نیست، به یاد داشته باشید. و سود سایبری مبتنی بر اقتصاد توجه است. مدل طعمه کلیک را می توان به هر چیزی گسترش داد. و ماهیت تکراری استفاده از رسانه های اجتماعی گرایشی را که از قبل در جوامع سرمایه داری غربی وجود دارد، تقویت می کند. و البته کلاس دقیقاً در اینجا وارد این بحث می شود. از دست دادن فرصت های شغلی و تحرک اجتماعی، توسل به رسانه های اجتماعی و اینترنت را برای جایگزینی جامعه تشویق می کند.
همچنین مهم است که بین اقتصاد توجه و اقتصاد توجه مشارکتی جدیدتر یا آنچه بوتگانگ سرمایه داری شناختی نامیده است تمایز قائل شود. (به مکنزی وارک مراجعه کنید تحلیل اینجا...
«کارکنان شناختی به یک معنا کارآفرین هستند، به یک معنا افرادی هستند که دانش خود را سرمایه گذاری می کنند، توانایی منحصر به فرد خود را سرمایه گذاری می کنند و از این نظر رابطه، ادغام بین کار، کار شناختی و شرکت را سرمایه گذاری می کنند. و بنگاه اقتصادی دارای بنیان مادی است. اما در عین حال این نوع ادغام یک اثر ایدئولوژیک و نوعی اثر روانی - بیماریزا بر نیروهای اجتماعی کار شناختی ایجاد کرده است. ( ) اقتصاد پروزاک و سقوط پروزاک. ادغام کار شناختی و سرمایه نوترکیب نوعی سرخوشی، هیجان بیش از حد ایجاد کرده و باعث تنزل، پاک کردن، فراموشی بدن فیزیکی، اروتیک و اجتماعی کارگر شناختی شده است. ما گرفتار این نشاط غیرمنطقی شدهایم و فراموش کردهایم که یک بدن داریم - که یک بدن هستیم. بنابراین کارمند شناختی در این نوع از هیجان بیش از حد، رابطه با جامعه و رابطه با بدن فیزیکی را به طور کامل یا جزئی فراموش کرده است.
- فرانکو براردی (ایدئولوژی بازار، نیمهسرمایهداری و نظام دیجیتالی)
مقاله براردی (بیفو) ارزش خواندن را دارد کامل اینجا...
به گفته پروفسور نایجل لینگه، از مرکز تحقیقات شبکه های کامپیوتری و مخابرات دانشگاه سالفورد، در سال 1995، پس از گذشت 10 سال از تاریخ تلفن های همراه، نفوذ در بریتانیا تنها 7 درصد بود. در سال 1998 حدود 25 درصد بود، اما در سال 1999 به 46 درصد رسید که «نقطه اوج» بود. در سال 1999 هر 4 ثانیه یک تلفن همراه در بریتانیا فروخته می شد. در سال 2004 تعداد تلفن های همراه در بریتانیا بیشتر از مردم بود - سطح نفوذ بیش از 100٪. ( ) نحوه بازاریابی خود گوشی ها نیز در حال تغییر بود و این نوکیا فنلاند بود که سخت با موتورولا و اریکسون برای تسلط بر بازار می جنگید و با نوکیا 3210 از تلفن ها به عنوان فناوری به گوشی هایی به عنوان کالاهای مد جهش کرد. دستگاه
لینگه توضیح میدهد: «نوکیا 3210 نمادین است زیرا اولین تلفنی است که عمداً هیچ نوع آنتن خارجی نمایش نمیدهد. نوکیا در اواخر دهه 1990 به این واقعیت پایبند بود که تلفن همراه یک کالای مد است: بنابراین کاورهای قابل تعویض را امکان پذیر می کرد و می توانید گوشی خود را شخصی سازی و شخصی سازی کنید.
در سال 1999 فیلم The Matrix اکران شد که گوشی 8110 نوکیا را به طور برجسته نشان می داد. نوکیا آن را با 7110 دنبال کرد، که همچنین اولین دستگاهی بود که به طور کامل از سرویس داده تلفن همراه جدید WAP، پیشرو خدمات 3G امروزی استفاده کرد.
– ریچارد رای (گاردین، ۲۰۱۰)
دوباره هالیوود دوباره آینده ممکن است یکی بحث کند ماتریکس تأثیرگذارترین فیلم تاریخ است - نه به این دلیل که خوب است، نه، بلکه به این دلیل که چندین رشته از سبک و فانتزی آیندهنگر را ادغام کرده و آنها را در بستهای جذاب ارائه کرده است، بستهای که برای تفکر خودکار جدید نیز جذاب است. واقعیت امروز این است که سرمایه جهانی بدون توجه به مرزهای ملی می تواند از ذخیره نیروی کار جهانی استفاده کند. همانطور که اورسولا هاوز خاطرنشان می کند: «حتی زمانی که کار تصادفی توسط کارکنان مستقیم آنها انجام نمی شود، در محدوده زنجیره های ارزشی که این شرکت ها کنترل می کنند انجام می شود. (کار در سرمایه داری معاصر، 2019)
و این بیسابقهسازی و زمینههای جهانی، نارضایتی شدیدی را علیه کارگران مهاجر، بهویژه در مناطق رو به زوال صنعتی ایجاد کرده است. از این رو احزاب راست افراطی در سراسر اروپا امروز ظهور کردند. و سرقت کمک های اجتماعی، مواردی مانند پرداخت های بیکاری، به طور فزاینده ای به سختی دریافت می شود و زمانی که دریافت می شود استانی و مشروط است. نکته اینجاست که اینترنت زندگی انسان را به کلی دگرگون کرده است. و اغلب، شاید تقریباً همیشه، برای بدتر. شوشانا زوبوف (همانجا) در اینجا حرف آخر را می زند، زیرا تمام این بحث به این سمت می رود:
«چشمانداز نتایج تضمینشده به ما هشدار میدهد که نیروی پیشبینی ضروری است، که از سرمایهداران نظارتی میخواهد که آینده را به خاطر پیشبینی آن بسازند. تحت این رژیم، محاسبات همه جا حاضر فقط یک ماشین آگاه نیست. این یک ماشین محرک است که برای ایجاد اطمینان بیشتر در مورد ما و آنها طراحی شده است."
این تا حد زیادی همان چیزی است که دوبور شاهد وقوع آن بود. سود حاصل از پیشبینی و پیشبینی قابل اعتماد به این معنی است که ایجاد آینده بهترین استراتژی است – اگر آینده را بسازید، میتوانید با اطمینان آن را پیشبینی کنید. من فکر میکنم، مردم باید بدانند که همه چیز آنلاین واقعیت ساخته شده است - واقعی نیست، شبه واقعی است. و کار بازاریابی این است که شما را متقاعد کند که شبه واقعی واقعی است. و اگر نتیجه این افزایش بیماری روانی و درجات پاتولوژیک پرخاشگری و سطوح صنعتی استفاده از داروهای ضد افسردگی باشد، خوب، پس چه؟ بندگی جهانی رویای دلالان واقعیت جدید است. طبقه حاکم به خیال پردازی های خود (به نظر می رسد ادب در مورد فیلم های علمی تخیلی) اعتقاد دارد، اما آنها مصمم هستند که رویاها و آرزوهای ما را کنترل کنند. و اگر کسی شروع به بررسی همه اینها از نظر طبقاتی نکند، امید کمی برای متوقف کردن این رویای هژمونی جهانی وجود دارد. مانترا باید باشد، *همه چیز را زیر سوال ببرد*.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا