ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهداماسک ها و سایه ها
ما مجبور نیستیم یونگی یا فرویدی باشیم تا بپذیریم که همه ما تا حدی دارای شخصیتهای عمومی هستیم یا ماسکهای اجتماعی میپوشیم که با خود خصوصیتر ما متفاوت است. به نظر میرسد این شخصیتها ابزارهای حفاظتی کاملاً ضروری در برابر حمله یا برخورد اجتماعی احتمالی هستند. می تواند دنیای سرد و خشنی باشد.
ما همچنین میتوانیم بپذیریم که همه ما «سایههایی» داریم، یعنی جنبههای ناخواسته و عمدتاً ناخودآگاه خودمان که تمایلی به اعتراف به آنها حتی برای خودمان نداریم، زیرا به نظر دردناک میآیند و بسیار متفاوت از آنهایی هستند که میخواهیم فکر کنیم که هستیم یا به دنیا ارائه میکنیم. . این سایهها یا شخصیتهای سایه معمولاً از تجربیات دردناک نوزادی و کودکی ناشی میشوند که ما سرکوب کردهایم و روی آن کار نکردهایم. همه ما تا حدودی دکتر جکلز و آقای هایدز هستیم. اغلب تنها تماس ما با آقای هایدز درونیمان در رویاها و کابوسهایمان، حالتهای بیاشتهایی، لغزشهای ناگهانی زبان یا فورانهای به ظاهر غیرمنطقی احساسات قوی است، جایی که میگوییم «آن را از دست دادهایم» یا «خارج از شخصیت» عمل کردهایم. یا "نمی دانم چه بر سر ما آمده است". چیزی که "بر سر ما آمد" به احتمال زیاد سایه خودمان بود که برای جلب توجه فریاد می زد. مانند سنت پل، ما اغلب متوجه می شویم که کارهای خوبی را که دوست داریم انجام نمی دهیم و کارهای بدی را انجام نمی دهیم.
با این حال، ما همچنین میتوانیم درک کنیم که وقتی بخش عمدهای از زندگیمان را پشت نقابها بهعنوان شخصیتهای اجتماعی صرف زندگی میکنیم، بدون تماس با حس واقعی و واقعی خود از خود یا سایههایمان، باید هزینه زیادی پرداخت کنیم. فرهنگ مصرفی سرمایه داری پیشرفته ما که سلبریتی محور است در اینجا کمکی نمی کند. خودشیفتگی و فردگرایی مالکانه ذاتی آن، این تمایل به زندگی به عنوان پرسونا، به عنوان «شخصیت»، به عنوان نقاب شخصیت، به عنوان ساختارهای تک بعدی و صورت خندان در فیس بوک را تقویت می کند. پرورش مصرف کننده خودمحور و خودشیفته البته سیستمی است: برای منسوخ شدن برنامه ریزی شده، گردش سریع و کسب سود لازم است.
بهای قطع ارتباط مداوم فرد از احساس واقعی خود و سایه حداقل دو برابر است. اولاً، ما ناگزیر پر از حس فراگیر و عمیق بیمعنای، عدم اصالت، پوچی، آتروفیکاسیون خلاق، انفعال، از دست دادن انرژی و جهت خواهیم بود. ما احساس می کنیم به جای اینکه درونی هدایت شود. اغلب این امر انکار می شود و در تلاش برای فرار به مصرف گرایی بیشتر یا اعتیادهای دیگر، از جمله اعتیادهای معنوی، منحرف می شود. یکی از اعتیادها نیز می تواند اعتیاد به قدرت باشد، به ویژه آنهایی که هنوز از نظر فرهنگی مشروع دیده می شوند: قدرت شرکتی، بوروکراتیک، نظامی یا سیاسی.
ثانیاً، وقتی انکار شود، شخصیتهای سایه ما به طرز خطرناکی بزرگتر و حتی ناخودآگاهتر میشوند. در مواقعی ممکن است آقای هاید تمایل داشته باشد که دکتر جکیل را تحت فشار قرار دهد، که معمولاً نتایج ناخوشایند و دردناکی برای همه افراد درگیر خواهد داشت. این به ویژه در موردی است که سایه ها متعلق به افرادی است که بر دیگران قدرت دارند.
برعکس، وظیفه برقراری ارتباط با احساس اصیل خود نیز با کار دشوار و فروتنانه تصدیق سایه خود، گوش دادن به حکمت غالباً بسیار مفید آن بدون غرق شدن در آن و تلاش برای ادغام آن در کل احساس خود مرتبط است. یونگی ها می بینند که این وظیفه اصلی رشد میانسالی و سالمندی پس از مراحل نقش محورتر و شخصیت محور جوانی و جوانی است که در آن کار و خانواده مراکز معمول فعالیت و تعریف از خود هستند. در جایی که این کار - که اغلب به شکل "بحران میانسالی" است - اجتناب شود یا به تعویق بیفتد، خود در نقاب های منسوخ و سایه های ناخودآگاه خطرناک گیر می کند.
سیاستمداران و سایه های آنها
خطر قدرت سیاسی و سایر اشکال قدرت اجتماعی این است که ممکن است عملاً اجتناب از این وظایف فردی را تسهیل کنند و سیاستمداران و دیگر رهبران یا «گوروها» را در سطوح نابالغ رشد روانی گیر کنند. در یک فرآیند متقابل تبانی، اینها سپس سطوح متوسط رشد نابالغ را در عموم مردم منعکس و تقویت خواهند کرد. به عنوان افراد مشهور رسانهای، سیاستمداران، مانند سایر سرگرمیکنندگان، مدام نه بهعنوان خودشان، بلکه بهعنوان نقابها و جعلیهایی که با دقت ساخته شدهاند، یعنی بهعنوان خلاقیتهای روابط عمومی و «شخصیتهای رسانهای» زندگی میکنند که در آن تصویر همه چیز است و هیچ ماده. تفسیر رسانهها، نظرسنجیها و انتخابات با دادن جوایز، هر چند گذرا، به سیاستمدارانی که در جعل آن موفقتر هستند، کل این نمایش خالی را تقویت میکنند. آنها معمولاً در دام بیش فعالی دیوانه وار (جوانانه) هستند که عمدتاً هدف از بودن را دنبال می کند. مشاهده گردید انجام دادن کاری و "کنترل" بودن به جای انجام هر کاری اساسی. (البته دلایل سیستمی برای این فقدان واقعی قدرت سیاسی وجود دارد که به تقدم قدرت شرکتی بر قدرت سیاسی در سیستم های سرمایه داری مربوط می شود).
ناشناخته، "توشه" شخصی سیاستمداران، خود سایه آنها، می تواند در واقع خطرناک شود. سیاستمداران به جای تشخیص آشکار زخمهای دوران کودکیشان و نیازهای جبرانکنندهی روانرنجورشان برای احساس قدرت و کنترل، علناً این نیاز را منطقی میکنند و به طور قانعکنندهای به خود و دیگران دروغ میگویند که برای خودشان نیستند، بلکه برای برخی از منافع عمومی بزرگتر هستند. هیتلر و استالین البته احساس دردناک کودکی خود را از سوء استفاده، از دست دادن، خشم و ناتوانی را با نمایش قدرت دولتی تمامیت خواهانه جبران نمی کردند. آنها خود و دیگران را متقاعد کردند که "آینده میهن را تضمین می کنند" یا "سوسیالیسم را می سازند".
به همین ترتیب، هنگامی که آنها سربازان خود را به مرگ و بمب افکن های ویرانگر غیرنظامی بر فراز ویتنام، صربستان، عراق یا افغانستان می فرستند، سیاستمداران و بوروکرات های دموکراتیک با وظیفه شناسی شعارهای منطقی خود را برای «امنیت ملی» یا «رهایی از استبداد» بیان می کنند. مخالفان، اغلب متحدان قبلی و «بچههای خوب»، به طور معمول به «آدمهای بد» فاشیست تبدیل میشوند که به صفحه نمایش رهبران و سایههای جمعی تبدیل میشوند. سیاستمداران یاغی که شکنجه و جنگ های تجاوزکارانه را می پذیرند، «دولت های سرکش» و تروریست ها را در همه جا خواهند دید. بنابراین، اجراکنندگان خندان رسانهای ما بهطور ناگهانی سایههای تلخ خود را آشکار خواهند کرد، البته ناخودآگاه. دکتر جکیل ما ناگهان آقای هاید خود را آشکار خواهد کرد.
این مکاشفه ها بارها و بارها در موقعیت های مختلف رخ خواهند داد. دکتر جکیلز آنها سعی می کند مشروب الکلی و سکس و راک اند رول را در خانه های دانشجویی خود پاک کند در حالی که آقای هایدز آنها مست در یک باشگاه استریپ در نیویورک پیدا می شود. دکتر جکیلز آنها تغییرات اقلیمی را بزرگترین چالش اخلاقی عصر خواهند خواند و آقای هایدز آنها با میل، آشکار و بدبختانه در این چالش شکست خواهد خورد. دکتر جکیلز آنها اعلام خواهد کرد که محافظهکاران مسیحی سرسخت هستند که از تصاویر هنری دختران بالغ رنجیده شدهاند، در حالی که آقای هایدز آنها در توصیف رفتار دیپلماتهای چینی در کپنهاگ، از اصطلاح جذاب «دخت کردن» استفاده میکند.
آنها یک روز صلح طلب سبز خواهند بود و روز دیگر "جنگ طلبان" سبز که خواستار مداخلات نظامی هستند. آنها یک روز برای تعطیلی فوری نیروگاه های اتمی مبارزه خواهند کرد، سپس به عنوان وزیران برای آنها اجاره نامه های پایان یافته سی ساله اعطا می کنند. آنها یک روز پایگاههای نظامی خارجی را به عنوان بخشی از قابلیتهای حمله هستهای اول رد خواهند کرد و روزی دیگر آنها را برای «امنیت ملی» ضروری خواهند دید. آنها یک روز با معادن اورانیوم و تخریب جنگل های قدیمی مبارزه خواهند کرد، روزی دیگر از معادن اورانیوم و کارخانه های خمیر کاغذ عبور خواهند کرد - البته همه اینها "بهترین شیوه های جهان" هستند. آنها به جریان اصلی سیاست وارد خواهند شد - به طور غیردموکراتیکی که از دفتر مرکزی خارج شده اند - و ادعا می کنند که می خواهند در نهایت "تفاوت ایجاد کنند" و سپس به عنوان وزرا خود را حتی در ممنوع کردن کیسه های پلاستیکی یا اجابت مزاج در اولورو ناتوان می بینند.
سایر سیاستمداران یا مبشرین و رهبران معنوی نفرت خود را از زنا یا همجنس گرایی اعلام می کنند و سپس مشخص می شوند که زناکار یا همجنسگرا هستند. کشیش های محترم به عنوان پدوفیل های کمد، بودایی ها و دیگر گوروها به عنوان زن های سریالی ظاهر خواهند شد. مراقبه، آموزههای معنوی و تفکر گروهی سلسله مراتبی برای دور زدن آسان کار روانشناختی مورد نیاز برای کنار آمدن با زخمها و سایههای دوران کودکی استفاده خواهد شد.
سیاستمداران در نقش پارونوس
چنین جلوههایی از زخمهای روانی ناشناخته و شخصیتهای سایه اغلب با موضوعات گستردهتر تحرک اجتماعی و طبقه در هم تنیده هستند. در بسیاری از کشورها، سیاستمدار دموکراتیک اغلب عضوی از طبقات متوسط پایین یا طبقات کارگر «آرزو» است که در آرزوی جایگاه بالاتر و امنیت مالی هستند. نمونه های برجسته اخیر رهبرانی که در این زمینه به ذهن می رسند عبارتند از: تاچر، ریگان، کیتینگ، جاشکا فیشر، کلینتون، هاوارد، راد. انتخاب شدن اغلب به معنای شناخت عمومی خاص، پاداش های مالی فوری برای کار واقعی اندک و پس از مدتی، مزایای مالی سخاوتمندانه از مالیات دهندگان مادام العمر پس از سیاست است. علاوه بر این، برای وزرای سابق و بوروکرات های ارشد اغلب چشم انداز مشاوره و کار لابی بسیار سودآور برای مشاغل بزرگ وجود دارد.
این موقعیت عینی به طور خودکار تیپ شخصیتی اجتماعی معروف به پرینو را به خود جلب می کند، مرد یا زن «کوچولو» که مشتاق تبدیل شدن به شخصیت «بزرگ» است. بسیاری از مردان و چند زن طبقه کارگر به طور سنتی چنین مشاغلی را در بوروکراسی اتحادیه ها، احزاب سوسیال دمکرات و کمونیست ایجاد کرده اند. یاپیهای امروزی اکنون وارد احزاب جدیدتر و زمانی «جایگزین» مانند سبزها میشوند که از نظر جامعهشناختی میتوانند به عنوان لابی رو به رشد برای منافع سرمایه سبز جدید (مشاوره سبز، خدمات سرمایهگذاری سبز و اخلاقی، معاملهگران کربن و افست، کارآفرینان انرژیهای تجدیدپذیر و غیره دیده شوند). ). نوع شخصیت را میتوان در گروههای فرقهای و «انقلابی» نیز یافت، اگرچه در اینجا، با توجه به فقدان قدرت و پاداشهای مالی، اغلب با سطحی از «کاریزما» شخصی مرتبط است تا در نهادهای قدرتمند اجتماعی.
شخصیت انطباقطلب مورد نیاز در پرینو یکی از انعطافپذیری اخلاقی و فرصتطلبی افراطی (تفاهمها: «عملگرایی»، «واقعگرایی»)، تمایل به رضایت خود با قدرتمندان («بازی تیمی»، «وحدت حزبی») و آمادگی برای بیرحمانه حمله کنید یا در صورت لزوم از رقابت خارج شوید. در تمام این مدت، احساس قدرتمندی که شریانو را به سوی دستاورد درک شده «بزرگ»، یعنی احساس شخصی او از ناتوانی و «کوچک بودن» سوق می دهد، سرکوب یا انکار می شود. این می شود سایه ناخودآگاه او، چیزی برای پنهان کردن، یعنی آقای هاید او.
(در برخی موارد، احساس کوچک شخصی البته تحت اللفظی است، بنابراین آگاهانه و به سختی پنهان است. سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه، 165 سانتی متری، احساس حقارت یا عقده ناپلئونی خود را با پوشیدن کفش های تخت، ممنوع کردن بادیگاردهای قد بلند، پوشیدن با طراحی خاص مدیریت می کند. کفشهای انباشته و ایستادن روی نوک پاها یا جعبهها در فرصتهای عکس رهبر جهانی.)
از چنین شخصیت های سازگار با چنین سایه های ناخودآگاه حقارت، دیکتاتوری حزبی، کمونیسم، فاشیسم نیز ساخته شده است. دموکراسی به معنای اصیل آن از تفکر انتقادی و مناظره و خود کنشی از citoyen چه به عنوان رهبر و چه به عنوان عمومی، با غلبه شروط سازگار ناسازگار است. دموکراسی به شخصیتهای قوی و ضد استبداد نیاز دارد که حداقل تا حدودی به زخمها و سایههای دوران کودکی خود اذعان داشته باشند و بنابراین کمتر احتمال دارد که ناخودآگاه آنها را به دیگران نشان دهند.
بدون این ویژگی اساسی یک دموکراسی زنده اصیل، چرخه ابدی رهبران روان رنجور و پیروان گوسفند مانند اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، هر دو از سایه های یکدیگر تغذیه می کنند و هر دو آنها را بر روی آدم های شیطان پرستان مختلف، «آدم های بد»، و دیگران بد نشان می دهند. این راه به معنای بیگانه هراسی پارانوئید، ذهنیت های محاصره و قلعه، و در نهایت، جنگ است. آیا میتوانیم در این برهه حساس از تاریخ بشر تلاش کنیم این چرخه تاریخی مرگبار را بشکنیم؟ سؤال خوبی بود. آیا می توانیم شفا بدهیم؟ آیا می توانیم با «خدای همه محرومانمان» در سایه روبرو شویم؟
خدای محروم تو
من پروردگار مگس ها و زنبورها هستم
من سنگ های تقلبی در گورستان هستم
من همان زخمی هستم که هرگز خوب نمی شود
من بچه ای هستم که دیگر احساس نمی کنم
من گزنه هستم، غم تلخم
من تاریکی هستم که در تو می درخشد
من قفسه اجاره هستم، رطوبت در حال افزایش
من انتخابگر در رمپ هستم
من مگس در جمجمه سرباز هستم
من حشره در کشتار وثیقه هستم
من زنبوری هستم که در استخوان گاو به دنیا آمده است
من یک پرتاب کننده اولین سنگ هستم
من سایه روز خوب تو هستم
من کسی هستم که به دور نگاه می کنم
من تار پود روشن تو هستم
من خدای محروم تو هستم