اقتصاد سیاسی فلسفه تاریخ ابن خلدون در مقدّمه
ادی جی جیردنر
این چکیده ای از برخی از ایده های اصلی در فلسفه تاریخ ابن خلدون است. از حجم: مقدّمه: درآمدی بر تاریخ. این کتاب توسط فرانتس روزنتال ترجمه و توسط NJ Dawood ویرایش و تلخیص شده است. منتشر شده توسط انتشارات دانشگاه پرینستون، 1967. از آنجایی که خواندن آن مقداری تلاش می کند، شاید ارزش آن را داشته باشد که ایده های اصلی را در یک فرم کوتاه برجسته کنیم که ممکن است برای دانشجویان مفید باشد.
ابن خلدون بیشتر در مورد شمال آفریقا، اسپانیا و خاورمیانه می نوشت، اما به این معنا بود که اصول کار او به طور کلی تر اعمال شود. چندین بینش در رویکرد دیالکتیکی او وجود دارد که قرار بود در متفکران سیاسی بعدی مانند توماس هابز، جان لاک و کارل مارکس به اصول مهم تبدیل شود.
به طور خلاصه، ابن خلدون به ظهور و سقوط سلسلههای سیاسی میپرداخت و نظریهای درباره این روند تاریخی ارائه کرد، از وجود بیابانی پراکنده بادیهنشینان و بربرها تا سلسلههای سلطنتی و در نهایت زوال و فروپاشی آنها. تاریخ در چرخه های حدود 120 ساله تکامل می یابد. عشایر بیابانی که به تجاوز و غارت خم شده اند از وحشی گری برای خروج از صحرا و رسیدن به قدرت استفاده می کنند. هنگامی که حکومت سلطنتی را برقرار کردند، در تمدن شهری ساکن می شوند، از تجمل لذت می برند و چاق و تنبل می شوند. آنها فضایل بیابان را از دست می دهند و سلسله در تنبلی فرو می رود. جوانان میراث خود را در نسل های بعدی فراموش می کنند و در نهایت زوال می یابند. مصرف آشکار و بیهوده منجر به ورشکستگی رژیم می شود. مردم برای تامین مصرف آشکار طبقه حاکم مالیات بیش از حد دریافت می کنند. سلسله که قادر به دفاع از خود در برابر موج جدیدی از مهاجمان وحشی نیست، سقوط می کند. بذر ویرانی در ظهور این سلسله نهفته است. بنابراین، این روند یک دیالکتیک تاریخی است که خود را تکرار می کند. این نظریه ابن خلدون به طور خلاصه است که توسط دایرهالمعارفی از اطلاعات جهان که او در قرن چهاردهم میشناخت تزیین شده است.
اگر سلسله ها دارای چرخه زندگی طبیعی هستند، پس این ممکن است در مورد امپراتوری ها نیز صادق باشد، همانطور که توسط محققانی مانند Johan Galtung مطالعه شده است. در نتیجه، این مدل ممکن است برای توضیح ظهور و سقوط امپراتوریهای مدرن، مانند امپراتوری آمریکا مفید باشد. گالتونگ اخیراً در این مورد نوشته است. می توان بسیاری از عناصر زوال ابن خلدون را در آمریکای امروزی مشاهده کرد.
ابن خلدون در 27 اردیبهشت 1332 در تونس به دنیا آمد. اجداد او پس از سقوط سویا به دست مسیحیان در سال 248 از اسپانیا آمده بودند. خانواده اشرافی او در رهبری اسپانیا موری برجسته بودند. خانواده او سپس به دربار حفصید در تونس وابسته بودند. در سال 1352 در تونس کار دولتی را آغاز کرد. در سال 1354 برای خدمت به سلطان مرینی ابو اینان عازم فاس شد. او در اینجا نزد علمای برجسته تحصیل کرد، اما زمانی که به وفاداری او مشکوک شد برای مدت کوتاهی به زندان انداخته شد. هنگامی که ابو عنان به طور ناگهانی درگذشت، آزاد شد و به جانشین خود ابوسلیم خدمت کرد. کارش را تمام کرد مقدمه ای بر تاریخ 1377 و استاد فقه مالکیه در قاهره شد.
مقدّمه پیشگفتار یا مقدمهای بر تاریخ چهارجلدی جهانی اوست. کار ابن خلدون انحرافی رادیکال از تاریخ نگاری آن زمان است. او به جای صرفاً وقایع وقایع، سعی در کشف الگویی در تغییرات اجتماعی و سیاسی دارد. او سعی می کند تاریخ را با یک نظریه یا فلسفه توضیح دهد. او روشی عقلانی، تحلیلی و علمی دارد و با دید انتقادی به رویدادها می نگرد. به این ترتیب، او به علوم اجتماعی مشغول است.
دغدغههای او شامل محیط فیزیکی، تحلیل سازمان اجتماعی بدوی، شخصیت رهبری اولیه، رابطه جوامع انسانی بدوی با یکدیگر، رابطه جوامع بدوی با اشکال شهری جامعه، حکومتهای سلسلههایی است که در آنها دولت نقش مهمی دارد. عالی ترین شکل سازمان اجتماعی بشری، حکومت خلافت، تغییر در سلسله های حاکم، ویژگی زندگی شهری در ارتباط با زندگی بیابانی و بررسی زندگی شهری از جمله تجارت، صنایع دستی، هنرها، علوم، زبان ها و ادبیات.
ابن خلدون از رویکرد انسان محوری استفاده می کند. انسان به محیط فیزیکی وابسته است و بنابراین مناطق معتدل زمین برای تمدن مناسب است. محیط شخصیت، ظاهر و آداب و رسوم انسان را شکل می دهد. برای توسعه جامعه انسانی، همکاری انسانی ضروری است. این امر ممکن می شود، زیرا انسان می تواند فکر کند و همکاری کامل منجر به شهرنشینی یا شهرسازی شود. به دنبال ادعای ارسطو که «انسان ذاتاً سیاسی است»، این یک تحول طبیعی است. نیاز به عدالت در جامعه وجود دارد، اما برای این امر، در صورت لزوم، خودداری لازم است. سازمان اجتماعی منجر به تمدن و فرهنگ بی تحرک می شود. این بالاترین شکل سازمان اجتماعی است، اما حاوی بذرهای نابودی آن است.
این فرآیند با "احساس گروهی"، آگاهی گروهی یا همبستگی آغاز می شود. این نوعی از ناسیونالیسم بدوی است، مانند قبیله یا قبیله ای که در آن مردم تبار مشترک دارند. این نوع آگاهی برای دستیابی به برتری لازم است. گروهی که قویترین «احساس گروهی» یا اسابیه را دارد، میتواند به یک سلسله حاکم تبدیل شود که در اصطلاح مدرن معادل «دولت» است. اگر سلسله سقوط کند، دولت از بین می رود.
یک سلسله یا دولت فقط در جایی اتفاق میافتد که تمدنی وجود داشته باشد که با شهرها و شهرها مشخص شده باشد. تجمل توسعه می یابد. مازاد اجتماعی تولید می شود. خدمات، صنایع دستی، هنر، علوم و تجارت وجود دارد، اما به شیوه دیالکتیکی، این تجمل منجر به زوال و از هم پاشیدگی سلسله می شود.
وقتی گروه حاکم قدرت را به دست می گیرد و شروع به انحصار منابع و ثروت می کند، تضادی بین طبقه حاکم و مردمی که احساسات گروهی دارند پدیدار می شود. گروه حاکم بر اقتدار سلطنتی و ارتش تکیه می کند، مالیات وضع می کند و منافع مردم را کنار می گذارد. احساس گروهی، یا شاید ایدئولوژی تقویتکننده، ضعیفتر میشود و سلسله سلطه خود را بر قدرت از دست میدهد. یک گروه بیرونی با احساس گروهی جدید میتواند جایگزین سلسله شود و سلسله جدیدی پیدا کند. این فرآیند منجر به چرخه های سلسله ای می شود. سلسله ها از بین می روند، از هم می پاشند، به درون کوچک می شوند و فرو می ریزند و سپس سلسله جدیدی می آید و این روند تکرار می شود.
گروههای کمتر متمدن در حاشیه تمایل دارند از افراد درون تمدن تقلید کنند و میخواهند در کرسی قدرت باشند.
ابن خلدون بیشتر از نمونه های تاریخی عرب استفاده می کند. در حالی که او بر شواهد تجربی و عمدتاً عوامل مادی تکیه می کند، اعتقاد دینی را زیر سؤال نمی برد. مشخص نیست که آیا او واقعاً به خدا و دین اعتقاد دارد یا اینکه مانند توماس هابز بعدها فقط برای پنهان کردن خود از منتقدان از آن استفاده می کند.
ابن خلدون مدعی است که تاریخ باید ریشه در فلسفه داشته باشد. این به این دلیل است که هدف این است که به ته چیزها، به حقیقت و آگاهی عمیق از چگونگی و چرایی رویدادها برسیم. او نیز مانند کارل مارکس، بعداً میخواهد به ریشهی چیزها بپردازد، و این را عموماً بر اساس حقایق مادی استوار میکند. او تاریخ های معاصر را که صرفاً رویدادها را ثبت می کنند و مملو از شایعات، داستان های ابداع شده و داستان های دروغین است، تمسخر می کند و به دنبال علل واقعی مادی نیست. این نویسندگان منتقد نیستند و به سنت اعتماد کورکورانه دارند. اینها به شیوه ای کسل کننده، کپی برداری از پیشینیان خود و فاقد بینش انتقادی می نویسند. با این حال، گاهی اوقات با نسبت دادن چیزهایی به «خدا»، او را بر روی گله خودش میکشند.
مشکل دیگر این است که مورخان تغییرات جامعه را در نظر نمی گیرند. آنها هیچ توضیحی درباره اینکه چه چیزی یک سلسله را به قدرت رساند و چرا سقوط کرد، ارائه نمی دهند. اصول سازماندهی چیست؟ چرا سلسله ها با هم برخورد می کنند و جانشین یکدیگر می شوند؟ چه چیزی منجر به جدایی یا تماس آنها با یکدیگر می شود؟ ابن خلدون قول میدهد که از اعراب و بربرها با روش تاریخی اصیل خود، «پرده را بردارد» در این سؤالات.
این اثر شامل چهار کتاب است. اولی شامل تمدن، اقتدار سلطنتی، حکومت، مشاغل سودآور، صنایع و علوم، و دلایل و علل در تاریخ است. می توان دید که ابن خلدون در حال نوشتن نوعی اقتصاد سیاسی اولیه جهان است.
کتاب دوم نژادها، سلسله های عرب، نبطی ها، سوری ها، ایرانی ها، اسرائیلی ها، قبطی ها، بیزانسی ها و ترک ها را در بر می گیرد.
کتاب سوم تاریخ بربرها، تاریخ زناته (شاخه ای از بربرها)، خانه های سلطنتی و سلسله های مغرب را در بر می گیرد.
در نهایت تاریخ سلسله های ایرانی و ترک را اضافه کرد.
ابن خلدون در مقدمه کتاب اول تأکید میکند که مورخ باید منابع و دانش و ذهنی فکری داشته باشد تا از خطا جلوگیری کند. او باید آداب و رسوم، حقایق اساسی سیاست، ماهیت تمدن، شرایط حاکم بر سازمان اجتماعی بشر، نحوه مقایسه مطالب باستانی با جهان معاصر، چگونگی بررسی منابع با استفاده از این اصول، نحوه استفاده از معیار فلسفه بر اساس آن را بداند. او باید از حدس و گمان استفاده کند و بینش تاریخی داشته باشد.
بیشتر مورخان از حقیقت دور شده اند. به عنوان مثال، مقدار پول و تعداد سربازان در نبرد اغلب اغراق آمیز است. او روایت مسعودی از لشکر موسی را مثال می زند. او میگوید که تعداد ششصد هزار سرباز در نبرد بیمعنی است، زیرا ارتشی به این بزرگی نمیتواند راهپیمایی کند یا بجنگد. علاوه بر این، خاک اسرائیل به اندازه کافی بزرگ نیست که بتواند چنین ارتشی را تشکیل دهد. بنابراین احساس گرایی به راحتی می تواند باعث خطا شود.
مورخان در نگارش تاریخ سلسلههای بنیامیه و عباسی عرب، عموماً از روایات پیروی میکنند، بدون اینکه کوشش کنند پویایی آن را درک کنند و چیزهای بیهوده زیادی را در بر گیرند. آنها فقط از دیگران تقلید می کنند، مانند فهرست کردن عناصر سلسله مانند پسران، همسران، حکاکی روی حلقه مهر، نام خانوادگی، قضات، وزیر (وزیر) و دربان. این چیزی را توضیح نمی دهد.
او همچنین از رویه مورخان برای به خاطر سپردن حقایق بدون درک آنها انتقاد می کند. استرس حفظ کردن یک ضعف است که امروزه هم وجود دارد، مثلاً در دانشگاه های ترکیه. از دانش آموزان انتظار می رود که حقایق را حفظ کنند، اما لزوما آنها را درک نمی کنند.
تاریخ باید با عصر خاص مطابقت داشته باشد. اوضاع به طور اساسی تغییر می کند. به عنوان مثال، در مغرب، زمانی که بربرها با هجوم اعراب در قرن یازدهم جایگزین شدند، وضعیت به شدت تغییر کرد. سپس طاعون در قرن چهاردهم وجود داشت که بسیاری از تمدن ها را از بین برد. سلسله ها تضعیف و به کلی از بین رفتند. کار او مدل جدیدی را ارائه خواهد کرد.
آغاز کتاب اول انسان را به یاد این جمله جرج پلخنوف می اندازد که «انسان در تلاش برای برآوردن نیازهای خود تاریخ می سازد». او به چگونگی زندگی مردم در تمدن اهمیت می دهد.
تاریخ به چه چیزی می پردازد؟
1. شرایط مؤثر بر ماهیت تمدن.
2. عوامل وحشی گری و جامعه پذیری.
3-احساسات گروهی
4. چگونه یک گروه بر گروه دیگر برتری پیدا می کند.
5. اقتدار سلطنتی.
6. سلسله ها و درجات درون رژیم.
7. مشاغل سودمند.
8. راه های امرار معاش.
9. علوم و صنایع دستی.
10. نهادهایی که در درون تمدن پدید می آیند.
خطاها اغلب با موارد زیر معرفی می شوند. اولاً تعصب و تحزب موجب انتقال باطل می شود. قوه انتقادی مبهم است. ثانیاً فرستنده های اطلاعات گاهی قابل اعتماد نیستند. اطلاعات را تحریف می کنند. ثالثاً، ستایش از افراد عالی رتبه است که می تواند نادرست باشد. چهارم، ناآگاهی از ماهیت شرایطی است که در جامعه به وجود می آید. پنجم، انتقال اطلاعات پوچ. ابن خلدون در حال تأسیس یک علم اجتماعی است که «جدید، خارقالعاده و بسیار مفید» است. او می گوید (ص 39) نویسندگان دیگر این کار را انجام داده اند، اما شکست خورده اند.
ابن خلدون داستان هیولاهای دریایی را مثال میزند که اسکندر را از ساختن اسکندریه باز داشتند. داستان بلند دیگر داستان «شهر مسی» است که غیرقابل قبول است.
چه چیزی انسان را از سایر موجودات زنده متمایز می کند؟ اولاً انسان توانایی تفکر دارد که باعث پیشرفت علوم و صنایع می شود. ثانیاً، انسان نیاز به اختیار یا خویشتنداری قوی دارد. این شبیه دیدگاه توماس هابز است. ثالثاً نیازهای انسان به راه های امرار معاش می انجامد. چهارم، تمدن از «نفی تمدن» در زندگی بیابانی نشات میگیرد و با تولید مازاد اجتماعی در شهرها و شهرها میتواند توسعه یابد.
فصل اول به طور کلی به تمدن بشری می پردازد. ابن خلدون با مشاهدۀ معروف از سیاست ارسطو شروع می کند. "انسان ذاتا سیاسی است." (ص 45) انسان بدون پلیس یا سازمان اجتماعی نمی تواند کار کند. این تمدن است و انسان را قادر می سازد تا غذا و سایر نیازها را به دست آورد. برای تامین نیازهای چندگانه انسان در تمدن، همکاری زیادی لازم است.
بر خلاف حیوانات، انسان نیز برای امنیت نیاز به همکاری دارد، زیرا از حیوانات ضعیف تر است. او از افکار خود برای توسعه شمشیرها و سایر سلاح ها برای دفاع استفاده می کند. اما انسان به «اقتدار سلطنتی» یا اقتدار سیاسی نیز نیاز دارد. این امر مستلزم اطاعت از یک رهبر است، همانطور که بعداً توسط توماس هابز تأکید شد.
ابن خلدون به بخشي از زمين و خصوصيات آن مي پردازد. او مطمئناً فکر نمی کرد که زمین صاف است. او ماهیت کروی زمین و نواحی از استوا تا قطب شمال و جنوب را توصیف می کند. به دلیل آب و هوا، مناطق زیر کشت و غیر قابل کشت وجود دارد. او دریاها و شهرهای بزرگی مانند قسطنطنیه، ونیز، روم و طنجه را توصیف می کند. او رودخانه های بزرگی مانند نیل و فرات را توصیف می کند. مناطق معتدل با گرمای معتدل به تمدن بزرگتر می انجامد. جغرافیای مناطق بر رنگ پوست ساکنان تأثیر می گذارد. مناطق معتدل از نظر سلامت بدن، رنگ، شخصیت و شرایط عمومی زندگی مانند خانه، لباس، غذا و صنایع دستی برای زندگی بهتر مساعد است.
همانطور که معمولاً گفته شد، داشتن پوست سیاه، نفرین نوح نیست، بلکه صرفاً ناشی از جغرافیا، آب و هوای گرم است. او معتقد است که آب و هوا بر شخصیت انسان نیز تأثیر می گذارد. در نتیجه، او میگوید سیاهپوستان سبکباره نشان میدهند. آنها هیجان انگیز، احساساتی و مستعد رقصیدن هستند. او می گوید این به این دلیل است که گرما روح حیوانی را گسترش می دهد و شادی ایجاد می کند. مثل حمام آب گرم است. همچنین در نزدیکی دریا، به دلیل نور خورشید و گرمای بیشتر، مردم شادتر هستند. افرادی که در سردسیر و کوهستان زندگی می کنند معمولا غمگین و غمگین هستند. در قاهره، مردم نگران آینده نیستند، اما در فاس، نگران آینده هستند.
همچنین مردم تحت تاثیر عرضه مواد غذایی هستند. در بعضی جاها خاک خوب و غلات و میوه فراوان است. کشت فراوان است. در سایر نقاط صخره ای مانند حجاز و یمن گیاهان کمی رشد می کنند. جایی که گیاه کم باشد، مردم شیر را جایگزین گندم می کنند. اما در این مناطق پراکنده، مردم در واقع سالم تر هستند. همانطور که در بربرها و اعراب صحرا دیده می شود، ذهن آنها تیزتر است.
او می گوید مقدار زیاد غذا خوب نیست زیرا گوشت زیادی تولید می کند، انسان را زشت می کند و فکر کردن را سخت می کند. نتیجه حماقت است. از طرفی گرسنگی باعث بهبود فیزیک بدن می شود. در مورد حیوانات هم می توان همین را دید. مردم بیابان نیز مذهبی تر و آماده عبادت و پرهیز از لذت هستند. اما مردم شهرها و شهرها کمتر مذهبی هستند. آنها گوشت زیاد، چاشنی ها، گندم مرغوب می خورند و در تجمل زندگی می کنند. اما در زمان خشکسالی یا قحطی سریعتر می میرند. از طرفی اعراب در بیابان می توانند با خرما زندگی کنند و زنده بمانند. آنها می توانند با جو و روغن زیتون زندگی کنند. غذا امری عرف است. به طور کلی گرسنگی تأثیر مطلوبی بر سلامت و عقل دارد. اینها تعمیماتی هستند که بدیهی است همیشه درست نیستند.
او معتقد است که اگر گوشت شتر بخورد صبور، استقامت و حمل بارهای سنگین می شود. آنها شکمی سالم خواهند داشت. من فکر می کنم به همین ترتیب، اگر یک نفر مرغ زیاد می خورد، باید دور بزند و بال بزند و غوغ بزند. این احمقانه است، اما به نظر می رسد او به طور جدی معتقد است که خوردن گوشت شتر باعث می شود که مانند شتر عمل کند. این می تواند خبر خوبی برای وزارت امنیت داخلی در ایالات متحده باشد، اما من شک دارم که آنها اعتبار زیادی به آن داشته باشند.
همچنین ابن خلدون اگر به آنچه می گوید اعتقاد داشته باشد ماتریالیست نیست. او به خدا و ادراک ماوراء طبیعی اعتقاد دارد. او معتقد است که خداوند افراد خاصی را برای پیامبری و «از آتش جهنم دور نگه دارند» برگزید. (ص 70) او معتقد است که افراد خاصی قادر به معجزه هستند و نزول قرآن یکی از این معجزات است. بنابراین جهان از قلمروهای مادی و معنوی تشکیل شده است و روح می تواند بخشی از «نوع فرشتگان» شود، از سوی دیگر، پیشگویان از شیطان الهام می گیرند. او همچنین به رؤیاهای موجود در رویاها اعتقاد دارد. برخی از فرشتگان می آیند، اما رویاهای آشفته از شیطان. یا شاید فقط خوردن بیش از حد لوبیا؟
در فصل دوم، ابن خلدون نوعی چرخه تاریخ را معرفی می کند. او تمدن بادیه نشین و دیگر ملل و قبایل وحشی را توصیف می کند. او می گوید که جامعه با سبک زندگی ساده کویری شروع می شود و به سمت تجمل گرایی و زندگی کم تحرک شهر می رود. زندگی بیابانی شامل وجود کشاورزی، سر و کار داشتن با گیاهان و حیوانات است. یکی در سطح معیشتی در بیابان زندگی می کند. اما زمانی که بتوان مازاد تولید کرد، زندگی شهری آغاز می شود و زندگی تجملی و تمدنی ممکن می شود.
زندگی شهری با لباس های باشکوه، صنایع دستی، قلعه ها، عمارت ها، برج های مرتفع و دیگر بناهای بزرگ مشخص می شود. زندگی بی تحرک می شود و مردم با صنایع دستی و تجارت زندگی می کنند. هم بادیهنشینها و هم کسانی که سبک زندگی بیتحرک شهری دارند «گروههای طبیعی» هستند. اما بادیه نشین ها بیشتر شبیه «جانوران شکاری گنگ» هستند. آنها "وحشی ترین موجودات" هستند. او در این رده شامل کرد، ترکمن و ترک نیز می شود. آنها از قرن چهاردهم راه درازی را پیموده اند.
وقتی بادیه نشینان ثروتمند می شوند، در شهر ساکن می شوند و زندگی تجملی را در پیش می گیرند. اما بادیه نشینان در صحرا به «خوب بودن» نزدیکترند. در مورد افراد کم تحرک، روح آنها مذموم و اغلب شیطانی است. این به این دلیل است که تجمل و موفقیت، همراه با خواسته های دنیوی، باعث می شود که آنها «هرگونه خویشتنداری را از دست بدهند». (ص 94) سپس تنبل می شوند و در آسودگی زندگی می کنند. آنها "در رفاه و تجمل غرق شده اند." (ص 94) آنها در داخل دیوارهای شهر امن می شوند و برای محافظت به حاکم وابسته اند. آنها شهامتی را که بادیه نشینان در بیابان دارند از دست می دهند. در شهر، افراد کم تحرک به نیروی بی رحمانه قوانین تکیه می کنند و این قدرت مقاومت آنها را می شکند.
وقتی مردم توسط قوانین سلسله مجازات می شوند، این باعث تحقیر در آنها می شود و سپس در "ترس و اطاعت" بزرگ می شوند. (ص 96) از طرف دیگر بادیه نشینان در بیابان تابع قانون نیستند و صلابت بیشتری دارند. افراد کم تحرک نمی توانند از خود دفاع کنند. این اثر قوانین دولت است. روحشان ضعیف شده است. آنها با زور در اقتدار دولتی مهار می شوند. او می گوید این درست است، جز قوانین دینی.
در میان بادیه نشینان صحرا، این گروهی است که از روابط خونی ناشی می شود که آنها را آماده جنگ می کند. خلوص نسب در جامعه کویری است. در این تبار از یک جد مشترک، به آنها اعتبار داده می شود. "اشرافیت راز احساس گروهی است." (ص 102) این احساس گروهی در شهرها گم شده است. در مورد آن صحبت می شود، اما فقط استعاری است. وقتی مشتریانی هستند که بر آنها حکومت می شود، اشراف برگرفته از اشراف استادان است.
اشراف از خارج از رهبری سرچشمه می گیرد، مثلاً در یک گروه بیابانی که قدرت را به دست می گیرد، اما پس از آن به طور کلی برای چهار نسل یا کمتر در نسب ادامه می یابد.
اول اینکه سازنده یک سلسله از شکوه خانواده برخوردار است. او بهای مبارزه را می داند و این صفات والا را حفظ می کند. سپس در نسل دوم، پسر از پدر یاد می گیرد. او در جلال شریک است، اما قدرت کمتر از قدرت پدر است. در نسل سوم، حاکم بر تقلید و سنت تکیه می کند و نمی تواند مستقل قضاوت کند. همه چیز به سرعت شروع به پایین رفتن می کند. در نسل چهارم، حاکم صفات شریف را از دست داده و آنها را تحقیر می کند. او نمی داند احترام به خاندان حاکم چگونه سرچشمه گرفته است. او فقط آن را بدیهی می داند. او از کسانی که احساسات گروهی مشابهی دارند جدا می شود و نسبت به احساساتشان تواضع و احترام قائل نیست. مردم با فروپاشی خانواده اصلی، شورش علیه حاکم را آغاز می کنند. سلسله حاکم فرو می پاشد و قدرت به گروه جدیدی با احساس گروهی قوی منتقل می شود. این روند دوباره از نو شروع می شود.
بنابراین می توان گفت که چهار نسل یک سلسله عبارتند از: (1) عصر سازنده، (2) عصر کسانی که با سازنده ارتباط داشته اند، (3) عصر تکیه کنندگان بر سنت، و 4) سن ناوشکن. این سلسله می توانست کمتر از چهار نسل یا تا شش نسل دوام بیاورد. اما در آخرین مورد، سلسله پس از نسل چهارم در حال زوال خواهد بود. گروه های وحشی در صحرا بهتر می توانند برتر شوند. اما وقتی در شهرها مستقر می شوند و تجملاتی دارند، شجاعتشان از بین می رود. آنها باید ریشه در عادات بیابانی داشته باشند و احساس گروهی قوی داشته باشند. هدف احساس گروهی اقتدار سلطنتی است، قدرت حکومت با زور.
یک احساس گروهی برتری خود را بر کسانی که دارای احساسات گروهی دیگر هستند، مانند قبیله ها، نشان می دهد. یک احساس گروهی بر ملت مسلط خواهد شد. آنگاه سلسله ای برپا می شود. وقتی پیر شد، سلسله ای دیگر زمام امور را در دست خواهد گرفت. هنگامی که اقتدار سلطنتی به دست می آید، ثروت و رفاه ایجاد می شود، اما سختی زندگی بیابانی از بین می رود. احساس گروه ضعیف می شود. کودکان بدون احساس گروهی با غرور بزرگ می شوند. دعوت به نابودی می کنند. با افزایش تجمل، آنها توسط کشورهای دیگر بلعیده خواهند شد.
«تا زمانی که یک ملت احساس گروهی خود را حفظ کند، اقتدار سلطنتی که در یک شاخه از جامعه ناپدید می شود، به ناچار به شاخه دیگری از همان ملت منتقل می شود.» (ص 114) مثلاً قدرت می تواند از یک خانواده حاکم ملت به خانواده حاکم دیگر منتقل شود. کسانی که از این سلسله حمایت می کنند، به زندگی راحت می پردازند. آنها در تجمل و فراوانی فرو می روند. آنها خدمتگزاران زیادی دارند و از آنها برای منافع خود استفاده می کنند. بسیاری دیگر در سایه جامعه نگه داشته می شوند. در نهایت، گروه بالا به پیری می افتند. وظایف سلسله انرژی آنها را کاهش داده و از بین می برد. همچنین تجمل گرایی نیروی آنها را تخلیه می کند. به حدی رسیده است که شهرنشینی انسان و برتری سیاسی تعیین می کند.
از آنجایی که گروه حاکم احساس گروهی خود را از دست می دهد، گروه دیگری با احساسات قوی گروهی می تواند ادعای اقتدار سلطنتی کند و قدرت را به دست گیرد. این تا زمانی ادامه می یابد که احساس گروهی کل ملت شکسته شود. تجمل گرایی اقتدار سلطنتی را از بین می برد و آن را سرنگون می کند. این ممکن است به دلیل تغییر مذهب یا از بین رفتن تمدن نیز رخ دهد. ملت های شکست خورده تحت تأثیر بی تفاوتی قرار می گیرند و امید خود را از دست می دهند. متلاشی می شوند. ابن خلدون فارس را مثال می زند. این سلسله به تصرف اعراب درآمد. او می گوید که انسان یک رهبر طبیعی و «نماینده خدا در زمین» است. وقتی از حکومت محروم می شود، بی تفاوت می شود.
فقط می توان گفت که نگرش او نسبت به «ملت های سیاهپوست» چیزی است که ما امروز آن را نژادپرستانه می نامیم. او می گوید سیاه پوستان مطیع برده داری هستند. آنها «اصلاً انسان اندکی دارند و دارای ویژگی هایی هستند که کاملاً شبیه به حیوانات گنگ است...» بادیه نشینان غارت و ویران می کنند. کنترل شهرکها در زمینهای هموار، در حمله، غارت و حمله در بیابان برای آنها آسان است. با این حال، آنها در کوه ها هیچ فایده ای ندارند. آنها "نفی و ضد تمدن" هستند. آنها ملتی وحشی هستند و تمدن را ویران می کنند. وقتی قدرت را به دست میآورند، دیگرانی را که مهارت میدانند مجبور میکنند کار را برای آنها انجام دهند. این تا حدودی روش کار کشورهای عرب خلیج فارس را به یاد می آورد.
ابن خلدون می نویسد که «... کار اساس واقعی سود است. (ص 119) همانطور که در آدام اسمیت و جان لاک دیده می شود، این را می توان به عنوان یک نظریه ارزش کار در نظر گرفت. کارل مارکس نیز از این مفهوم در تحلیل خود از سرمایه داری استفاده کرد. در مورد بادیه نشینان، آنها فقط به فکر منفعت هستند و نه قانون، بنابراین از طریق غارت دارایی به دست می آورند. جامعه را به هرج و مرج تبدیل می کنند و تمدن را خراب می کنند. آنها نمی توانند صلح را به راحتی برقرار کنند، زیرا تعداد زیادی از سران و هندی ها کم است. همه آنها می خواهند رهبر باشند. او می گوید این در شرایط یمن، سودان و عراق عربی که ویران شده اند دیده می شود. به نظر میرسد که این مشاهده امروز هم اهمیت دارد.
بادیه نشینان، گستاخ، مغرور، جاه طلب و مشتاق رهبر بودن را فقط می توان با مذهب یا گاهی اوقات توسط اقتدار سلطنتی مهار کرد. آنها از اقتدار سلطنتی دورتر هستند و به هرج و مرج گرایش دارند. اما از آنجایی که زندگی بیابانی از رهبری سلطنتی پایین تر است، گاهی اوقات می توان آنها را تحت سلطه قرار داد و مجبور به اطاعت کرد. حداقل برای مدتی به نظر می رسد. در اینجا، ابن خلدون در حال مبارزه با نوعی «جنگ اولیه علیه تروریسم» است.
نظریه ابن خلدون در مورد تاریخ در فصل سوم که به سلسله ها، اقتدار سلطنتی، خلافت و موضوعاتی از این دست می پردازد، با وضوح بیشتری بیان شده است.
ابن خلدون با بحث از «احساس گروهی» شروع می کند. این امکان ایجاد یک سلسله با "اقتدار سلطنتی" را فراهم می کند. می توان گفت ایجاد یک دولت. هنگامی که یک دولت ایجاد می شود، جنگ و جنگ لزوماً به دنبال دارد. هنگامی که قدرت در سلسله تثبیت شد، احساس گروهی اهمیت کمتری پیدا می کند. تبلیغات، به عنوان مبنایی برای اقتدار سلطنتی، به ویژه تبلیغات مذهبی، مورد استفاده قرار می گیرد. این اهمیت ایدئولوژی برای حکومت است. در اینجا کمی تغییر کرده است. او می گوید که انقلابیونی که برای سرنگونی سلسله تلاش می کنند، فقط به خواست خدا موفق خواهند شد. اما برای سرنگونی سلسله ای که ضعیف شده و مردم را از خود بیگانه کرده است، توضیح مادی داده است. بنابراین ممکن است او فقط برای محافظت از خود در برابر انتقاد متمایل باشد.
هنگامی که سلسله تأسیس می شود، تمایل به تجمل، سکوت و آرامش وجود دارد. کسانی که از مزایا بهره می برند تنبل می شوند و رژیم به پیری نزدیک می شود. در نسل بعدی، احساس گروه کاهش می یابد. این می تواند ایدئولوژی حاکم در دوران مدرن نیز باشد. بسیاری از مردم ضعیف می شوند و ویژگی های فضیلت خود را از دست می دهند. درآمدها نمی توانند تقاضا برای کالاهای تجملی بیشتر را برآورده کنند، می توان آن را انقلاب در افزایش انتظارات نامید. کمک هزینه ها، که امروزه در آمریکا به آن استحقاق می گویند، باید افزایش یابد. این منجر به مالیات های جدید می شود. هزینه های نظامی سنگین می شود و ارتش کاهش می یابد. با ضعیف شدن دفاع، نسل جدیدی در تجمل و آرامش رشد می کند. وحشی گری قدیمی کویر گم شده است. آنها زندگی بیابانی و عادت غارتگری خود را فراموش می کنند. مردم نرم تر می شوند و فضیلت های شجاعانه خود را از دست می دهند. رژیم ممکن است به مزدوران یا بردگانی مانند ماملوک های ترک متوسل شود.
زندگی طبیعی سلسله وجود دارد و این برای ابن خلدون حدود 120 سال است، کم و بیش. حدود سه نسل یک زندگی چهل سال طول می کشد تا به بلوغ برسد.
این مثل این است:
1. نسل اول صحرای سرسخت، وحشی، شجاع، درنده و پر از احساس گروهی است. آنها به شدت ترسیده اند.
2. نسل دوم به فرهنگ بی تحرک تغییر می کند. آنها بیش از حد تنبل هستند که برای افتخار تلاش کنند. آنها از قانون پیروی می کنند و امیدوارند که فضایل قدیمی باز گردند یا وانمود می کنند که هنوز آنها را دارند.
3. نسل سوم بیابان را به کلی فراموش می کند. آنها به زور کنترل می شوند. تجمل به اوج خود رسیده است و رفاه و آسودگی زیادی دارد. مثل زن و بچه هستند و ترسو می شوند. سلسله فرسوده و پیر است.
4. نسل چهارم فاقد اعتبار است که از بین رفته است. مصرف آشکار منابع عظیم را هدر می دهد. اگر به چالش کشیده شود، سلسله تضعیف شده سقوط خواهد کرد. آیا این آمریکای امروزی است؟ یوهان گالتونگ اینطور فکر می کند.
سلسله پنج مرحله را طی می کند:
1. مرحله اول موفقیت در قدرت گرفتن است. اپوزیسیون سرنگون شده است. حاکم تبدیل به مدلی می شود که در شکوه و عظمت فرو می رود.
2. در مرحله دوم، حاکم کنترل کامل را به دست میآورد و مدعی تمام اختیارات میشود. او تمام قدرت را در خانواده تثبیت می کند و مردم را از هم دور نگه می دارد. دایره کوچکی از حامیان وجود دارد.
3. مرحله سوم با فراغت و آرامش مشخص می شود. مردم دارایی می شوند. بناهای تاریخی ساخته میشوند، مالیاتها جمعآوری میشود، ساختمانهای بزرگ ساخته میشوند، شهرهای بزرگ گسترش مییابند و پیروان او پول و موقعیتهای قدرتمندی به دست میآورند. در مصرف منابع دولتی آزادی عمل وجود دارد.
4-مرحله چهارم رضایت از دستاوردهای گذشته است. صلح وجود دارد، اما حاکم فقط راه پدرانش را دنبال می کند و از سنت پیروی می کند.
5. مرحله پنجم با اسراف و تبذیر و صرف لذت و سرگرمی مشخص می شود. نان و سیرک های رم. نسبت به بعضی ها سخاوت وجود دارد. امور دولت توسط پیروان طبقه پایین و فاقد صلاحیت اداره می شود. آیا این آدم را به یاد جورج دبلیو بوش و نئومحافظهکاران میاندازد؟ مشتریان رژیم نابود شده و از حاکم و رژیم متنفر می شوند. دستمزد سربازان آسیب می بیند در حالی که پول برای لذت ها هدر می رود. این امر پایههای سلسله را خراب میکند و در نهایت با پیری از بین میرود.
در این کتاب موارد بسیار بیشتری وجود دارد، اما این قلب نظریه تاریخی چرخههای سلسلهها است.
این رویکرد شاید مدرن تر از آن چیزی باشد که در نگاه اول به نظر می رسد. به عنوان مثال، از زمان انقلاب 949، چین را در نظر بگیرید. دولت مستقر تقریباً نیمی از عمر خود را به تعبیر ابن خلدون پشت سر گذاشته است. دوره اول، دوره مائوئیست، با ارزش های انقلابی قوی از مبارزه برای قدرت مشخص شد. نسل دوم، تحت رهبری دنگ شیائوپینگ، به روی سرمایه و صادرات خارجی و برخی عناصر سرمایه داری قابل توجه برای تولید برای بازار جهانی باز شد. نسل جدید طبقه متوسط امروز نسبتاً مرفه و نسبتاً راحت هستند و کمی به انقلاب فکر می کنند. تعداد کمی بسیار ثروتمند شده اند. تا حد زیادی، برخی فقط وانمود می کنند که سوسیالیست هستند. این که آیا رژیم پیر و متلاشی خواهد شد یا نه یک سوال تاریخی است.
همچنین می توان این مدل را در دوره جمهوری خواهان در ترکیه به کار برد. اکنون، تقریباً نود سال از تأسیس جمهوری ترکیه می گذرد. دو سوم عمر دولت به تعبیر ابن خلدون. مرحله اول تا دهه 950 به شدت کمالیستی بود. مردم در شکوه آتاتورک سهیم بودند. نسل دوم با گشایش به سوی سرمایه خارجی مشخص شد، تا حدودی به رهبری عدنان مندرس در دهه 950 و بعداً سلیمان دمیرل. نیروی قابل توجهی تحت نظر ارتش برای محافظت از انقلاب کمالیستی استفاده شد. نسل سوم، که با دوران حزب عدالت و توسعه آغاز میشود، با به چالش کشیدن احساسات اصلی گروهی یا ایدئولوژی سکولار اجباری انقلاب مشخص شده است. در اینجا می توان دیالکتیکی را دید که تا حدودی مشخصه آن چیزی است که ابن خلدون به آن پرداخته است.
آوریل 23، 2013
ادی جیردنر در سفریحصار ترکیه زندگی می کند. او نویسنده است سوسیالیسم، سرودایا و دموکراسی (انتشارات گیان، 2013). وی بیش از بیست سال در دانشگاه های ترکیه تدریس کرده است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا