اخیراً، من در حال مطالعه بر روی ذوب شدن یخچال های طبیعی در هیمالایای بزرگ ناشی از تغییرات آب و هوایی بوده ام. درک تأثیرات آبشاری کوچکسازی حرکت آهسته یکی از باشکوهترین لندفرمهای سیاره، به بیان مؤدبانه، من را ناامید کرده است. صرف زمان با در نظر گرفتن اثرات مخرب پایین دستی بر دو میلیارد نفر (از دشت چین شمالی تا افغانستان) که به سیستمهای رودخانه - زرد، یانگ تسه، مکونگ، سالوین، ایراوادی، برهماپوترا، گنگ، سند، آمودریا و تاریم وابسته هستند. که در این کوه ها پدید می آیند نیز چندان پادزهری برای کسالت نیست.
اگر بر روی آن ارتفاعات هیمالیا تمرکز کنید، احساس عمیقی از فقدان بر شما می خزد - نوعی از فقدان که از اندیشیدن به پایان احتمالی چیزی که زمانی تصور می شد غیرقابل حرکت، تغییر ناپذیر، ابدی تصور می شد، چیزی که به طور غیرمنتظره ای آسیب پذیر و فاسد شدنی شده است، به وجود می آید. کاهش برگشت ناپذیر این یخچال های طبیعی که به عنوان قطب سوم شناخته می شوند، زیرا حاوی بیشترین یخ در جهان هستند و در مقایسه با دو منطقه قطبی، در حال هدر رفتن در سیاره ای بیش از حد گرم شده اند و هیچ کس نمی داند در مورد آن چه باید بکند.
ایستادن در کنار یکی از آن لویاتان های یخ، آن موبی دیک های کوهستانی، به معنای احساس شکوه و عظمت کار خالق است. همچنین این است که حس باستانی را که تا حد زیادی برای ما گم شده است، از کوچک بودن نسبی خود در این سیاره دوباره به دست آوریم و به زور یادآوری کنیم که از یک نقطه اوج عبور کرده ایم. روزهایی که جهان طبیعی به طرز آشکاری بر قدرت جمعی بسیار کم بشریت برتری داشت، به پایان رسیده است. قدرت - عمدتاً برای تعیین دستور کار تخریب - به طور غیرقابل برگشتی از طبیعت به ما منتقل شده است.
نکته مهم دیگری نیز اخیراً ذهن من را درگیر کرده است و باعث شده کمتر از این احساس غمگینی داشته باشم. در این مورد، موبی دیک مورد نظر کشور خود من، ایالات متحده آمریکا است. به نظر می رسد ما آمریکایی ها نیز از نقطه عطفی عبور کرده ایم. مانند یخچالهای طبیعی هیمالیا، جنبههای آشنای طولانی مدت ملت ما به نوعی در حال ذوب شدن هستند.
هشت سال توپ ویرانگر جورج دبلیو بوش به طور غیرقابل انکاری به حرکت ما کمک کرد. سپس متوجه شد که رئیس جمهور باراک اوباما، که به عنوان کاتالیزور تغییر قطعی به قدرت رسید، دیگر مانع از ذوب شدن "انحصار ابرقدرت" سابق سیاره زمین نخواهد شد تا اینکه نشست کپنهاگ آب شدن این یخچال ها را متوقف کند. . به هر حال، یک واشنگتن غارتگر و ناکارآمد دائماً به ما یادآوری می کند که ممکن است به پایان دوران امکان آمریکا نزدیک شویم. چرا که هاله فریبنده اوباما از وعدههایی که بهطور غیرقابل تشریفات کنار گذاشته میشود، این احساس را در من ایجاد کرده است که به عنوان یک کشور، ممکن است آخرین پرواز را از دست داده باشیم.
و در مورد آخرین پروازهای خارج از کشور، من اخیراً در بسیاری از آنها بوده ام. فکر کردن به زوال کشور از داخل به اندازه کافی دشوار است، اما از خارج؟ این - حرف من را قبول کنید - چشم انداز دردناک تری است. زیرا در آنجا نمیتوانید از این آگاهی فرار کنید که آنچه در جای دیگر کار میکند و ساخته میشود در اینجا شکست میخورد و از هم میپاشد. سفر کردن یعنی مجبور شدن به مقایسههای بیپایان که وقتی صحبت از کشور ما میشود، مثل این است که با رویاهای آزاردهنده پریشان شویم.
در چند ماه گذشته، در حالی که در سراسر جهان از سانفرانسیسکو، کپنهاگ، پکن و دبی پرسه می زدم، فهرستی دوتایی از هر کشوری از آنچه کار می کند و چه چیزی مفید نیست، نگه داشتم. متأسفانه، تا حد زیادی فهرستی از مواردی است که "آنجا" کار می کند و در اینجا کار نمی کند. در جاهایی مانند چین، کره جنوبی، سوئد، هلند، سوئیس، و (تا همین اواخر) امارات متحده عربی - برخی از جوامع نه حتی باز - که مردم را به سختی روی چالشهای آموزش، حملونقل، انرژی و ... محیط. آنجاست که انسان احساس امکان، امیدواری، خوش بینی به انجام دادن طولانی مدت با ایالات متحده را احساس می کند.
چین، کشوری که از سال 100 بیش از 1975 بار از آن بازدید کردهام، مجموعهای از احساسات پیچیده را در من برمیانگیزد. به هر حال، دولت لنینیستی دارد که قرار نبود موفق شود. و با این حال، علیرغم همه پیشبینیها، موفق شد یک معجزه اقتصادی را به تصویر بکشد که هر چه در مورد شفافیت سیاسی، حاکمیت قانون، حقوق بشر یا دموکراسی فکر کنید، زمان زیادی را به شما ارائه میدهد. وقتی آنجا هستید، می توانید یک حس غیرقابل انکار انرژی و خوش بینی را در هوا احساس کنید (همراه با آلودگی اغلب گزنده)، که، باور کنید، برای یک آمریکایی که به قدرت های احیاکننده از دست رفته خود فکر می کند تلخ است. کشور.
از آنجایی که من از فرودگاههای بسیار کارآمد چین به نسخههای پر هرج و مرج و اغلب خرابمان، یا قطارهای پرسرعت اروپا به راهآهنهای بینظیرمان سفر میکردم، فهرست در حال گسترش خود را در دسترس دارم. نسخه کوچکی از آنچه کار می کند و چه چیزی ندارد. با گذشت زمان، ورودی های آن به یکی از سه دسته تقسیم می شوند که من چیزی شبیه به این را تصور می کنم:
1. قوی، پر از انرژی، در حال رشد، مملو از وعده و قدرت، حسادت جهان.
2. زنده و لگد زدن، اما در تعادل ظریف بین رشد و زوال.
3. به طور جبران ناپذیری شکسته است، با شانس کمی برای بازیابی سلامتی به این زودی.
و در اینجا، آنطور که من تصور میکنم، شکل امروز آمریکا از نظر اینکه چه چیزی کار میکند و چه چیزی نمیتواند، چه چیزی در حال رشد است و چه چیزی شکست میخورد، است:
1. بیوتکنولوژی، توسعه پویا و ارائه بسیاری از نوآورانهترین تحقیقات، تفکر و ایدههای تکنولوژیک جهان؛ سیلیکون ولی که هنوز اختراعات، انرژی و سرمایه عظیمی در اختیار دارد. جامعه مدنی که با وجود فروپاشی اقتصاد، به نظر می رسد هنوز در حال گسترش است، همچنان بهترین و باهوش ترین جوانان را جذب می کند، و همچنان عملکرد بسیار مهم تر را برای دولت و سایر نهادهای مستقر به خوبی انجام می دهد. بشردوستی آمریکایی، که تکامل یافته ترین، با بودجه خوب و نوآورانه در جهان است. ارتش ایالات متحده، بهترین رهبری، آموزش دیده، تجهیز و نگهداری شده روی کره زمین، علیرغم شیوه ای که بارها توسط سیاستمداران احمق وارد جنگ های ناامیدکننده شده است. بافت بسیاری از زندگی آمریکایی در شهرهای کوچک با حس انسجام و روح اجتماعی هنوز موجود است. هنرها، اعم از فرهنگ بالا و پاپ، دارای صنعت فیلم هنوز پر جنب و جوش است که همچنان "انحصار ابرقدرت" سرگرمی های بصری جهان باقی مانده است، و شبکه های لازم از ارکسترهای سمفونیک، باله، تئاتر، گروه های موسیقی پاپ، و موزه های در سطح جهانی.
2. آموزش عالی و متوسطه، که در آن آمریکا هنوز به برخی از مؤسسات برجسته جهان می بالد، اگرچه بهترین ها به طور فزاینده خصوصی هستند زیرا سیستم های دولتی جواهری مانند کالیفرنیا به دلیل کاهش بودجه ویرانگر و مکرر به زمین کشیده می شوند. یک سیستم انرژی ملی که هنوز عرضه می کند، اما به طور نهایی بر روی نفت و زغال سنگ است و به شبکه ای وابسته است که به شدت به «هوشمندی» جدید نیاز دارد. حفاظت از محیط زیست، که به طور مطلوب با کشورهای دیگر مقایسه می شود، اگرچه همیشه کمبود بودجه دارد و مانند سیستم پارک ملی خارق العاده ما، همیشه بر فراز پرتگاه فرو می رود. سیستم دادگاه، سنگین و کم بودجه است، اما در تلاش برای اجرای عدالت است.
3. دولت فدرال اساساً منهدم شد. کنگره، به طور فزاینده ای فلج شده و عمدتاً قادر به ارائه راه حل برای مبرم ترین مشکلات کشور نیست. دولت ایالتی تا حد زیادی شکست. سیستم بزرگراهی بین ایالتی و زیرساخت پلها و تونلهای ما که مانند یک بلوک یخ در زیر نور خورشید ذوب میشوند، زیرا تعمیر و نگهداری و ارتقاء آن بسیار ضعیف است. دایکها، سیستمهای آبی و بسیاری از جنبههای دیگر زیرساخت ملی که کشور را حفظ میکند، بهطور مشابه قدیمی و رو به زوال. خطوط هوایی، برخی از غمگینترین خطوط هوایی جهان با قدیمیترین، کثیفترین و کمروزترین هواپیماها و فرودگاههای فرسوده لازم برای همراهی آنها. بنادری که از استانداردهای جهانی عقب تر هستند. یک سیستم مسافربری راه آهن که بر خلاف کشورهای اسپانیا تا چین، یک مایل راه آهن واقعاً پرسرعت ندارد. سیستم مالی کشوری که مدیران آن با حقوق بیش از حد نه تنها ما را در سال 2008 از پرتگاه اقتصادی رها کردند، بلکه توانست خود کل سیستم را در چشم جهانیان به خطر بیاندازد. یک رسانه رادیویی که - پخش عمومی و جنبه های اینترنت حیاتی و رو به رشد به استثنای - یک آشفتگی به شدت تجاری سازی شده و از هم گسیخته است که به شدت کشور را از نظر آگاه نگه داشتن ما ناامید کرده است. روزنامه ها، در حالت سقوط آزاد؛ انتشار کتاب، در همین راستا؛ آموزش ابتدایی (یعنی آینده ما)، بهویژه مدارس عمومی K-12 در شهرهای بزرگ، بسیار کم بودجه و در بسیاری از جوامع تقریباً شکست خورده است. یک صنعت غذایی که به شکر و نشاسته یارانه می دهد، مردم را با فست فود پر می کند و 60 درصد جمعیت را دچار اضافه وزن می کند. تولید اولیه، مانند صنعت خودرو، آشکارا به سمت فراموشی پیش می رود، یا چین، هر کدام که اول شود. شهر آمریکایی، توخالی و در حال شکستن. سیستم زندان، یکی از معدود صنایع رو به رشد آمریکا اما گودالی از ناامیدی.
همانطور که ممکن است متوجه شده باشید، دسته یک به یک لیست کامل نزدیک است، دسته دو به اندازه کافی نزدیک است، در حالی که دسته سه فقط یک حرکت در جهت کاهش مقیاس بزرگتر است. متأسفانه، به نظر می رسد همیشه قابل گسترش است. شما بدون شک وسوسه خواهید شد که خودتان به آن اضافه کنید. (هر بار که در جای دیگری هستم و اسباببازیهای صنعتی و براق جدیدی را میبینم که ما نمیسازیم یا حتی نداریم، همین انگیزه را دارم.) وقتی به یکی از دوستانم در مورد این وسواس فکری ام گفتم، او پیشنهاد کرد که ممکن است درست شود. یک وب سایت عالی بودن (دنیای پر جنب و جوش اینترنت را در دسته اول در بالا ببینید.) و همینطور ممکن است - نوعی تابلوی بزرگ بازار سهام الکترونیکی که در آن جهان می تواند در ردیابی همه چیزهایی که مردم در مورد ایالات متحده و سایر کشورها دلگرم یا دلسرد می کنند کمک کند. .
با این حال، انگیزه اولیه برای لیست من، محافظت از خود بود. من در اینجا دنبال «چیزهایی که کار میکنند» میگشتم، بهتر است آن حس ناامیدکننده افول آمریکاییها را به نوعی از انجام ناتوانی که کنگره نمونه آن را نشان میدهد، دور بزنم. ورزش من را نوعی مراسم افسونگرانه در نظر بگیرید - طلسم - که به منظور جلوگیری از ارواح بد است، درست مانند زمانی که در زمستان به پکن میرسم و جیوه را نزدیک به صفر میبینم (در سالهای اخیر نادر است) یا در یک طوفان برفی در نیو تصادف میکنم. یورک سیتی، خیالم راحت شد. برای من، چنین جلوههایی از زمستان واقعی نشانههایی هستند که نشان میدهند طبیعت ممکن است هنوز به طور کامل تسلیم ما نشده باشد، گرمایش جهانی هنوز در معرض چالش است، و ممکن است همه چیز آنقدر که من گاهی میترسم از بین نرود.
و با این حال، فهرستی از کارهایی که میتوان انجام داد، بسیار کوتاه است و ناتوانیها در سفر افزایش مییابد. من دوست دارم در غیر این صورت متقاعد شوم، اما مانند یخهای هیمالایای بزرگ که در مقابل چشمان ما آب میشوند، به نظر میرسد که قدرت و تعهد آمریکاییها که زمانی بهاندازه یخچالها، کوهها و اقیانوسها بخشی دائمی از چشمانداز جهانی بود. روز به روز آب می شود
اورویل شل مدیر مرکز جامعه آسیا در روابط ایالات متحده و چین است که در آنجا پروژه ای را در زمینه تغییرات آب و هوایی و فلات تبت. او رئیس سابق دانشکده روزنامهنگاری دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، نویسنده کتابهای زیادی در مورد چین و مسافر مکرر در فعالیتهای روزنامهنگاری مختلف است.
[این مقاله برای اولین بار در Tomdispatch.com، وبلاگی از موسسه ملت، که جریان ثابتی از منابع جایگزین، اخبار و نظرات تام انگلهارت، سردبیر طولانی مدت در انتشارات را ارائه می دهد. یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا، نویسنده انتهای پیروزی فرهنگو سردبیر جهان به نقل از Tomdispatch: آمریکا در عصر جدید امپراتوری.]
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا