فتح فلسطین توسط صهیونیستها که به طور تصادفی از اوایل دهه 1880 آغاز شد و پس از پایان قرن تشدید شد و با حمله انگلیس و اشغال این کشور قبل از پایان جنگ جهانی اول به اوج خود رسید، لحظه آغازین آنچه بود. به نکبه - فاجعه معروف شد.
در حالی که اصطلاح «نکبه» را کنستانتین زوریک، روشنفکر سوری، برای توصیف آنچه بر فلسطینیان در اوت 1948 (زمانی که کتاب کلاسیک خود را نوشت و منتشر کرد) توصیف کرد. منا النکبه) دیگران از کلماتی مانند کریتا (فاجعه)، همانطور که افسر نظامی اردنی و فرماندار بیت المقدس شرقی عبدالله التل در کتاب سال 1959 خود انجام داد. کریته فیلاستین، یا ماسا (تراژدی)، همانطور که روشنفکر ملی گرای ضد استعمار فلسطینی، محمد عزت دروازه، در کتاب خود در سال 1959 انجام داد. مسعط فلاستین.
با این حال، «نکبه» مناسبترین و مورد استفادهترین معرف برای توصیف مصائب فلسطینیها شد. روزنامه نگار فلسطینی ضداستعماری و سپس شهردار بیت المقدس شرقی، عارف العاریف، در تاریخ نگاری عظیم چند جلدی خود از وقایع 1947-1952، که اولین بار در سال 1956 منتشر شد، اصرار داشت که از این اصطلاح به عنوان عنوان خود استفاده کند.
العارف با این تعجب شروع می کند: «چطور می توانم آن را نکبه بنامم؟ زیرا ما عرب ها به طور عام و فلسطینی ها به طور خاص دچار فاجعه شده ایم... وطن ما را از ما ربودند و از خانه هایمان بیرون رانده شدیم و تعداد زیادی از فرزندان و عزیزانمان را از دست دادیم. علاوه بر همه اینها، شأن و منزلت ما در اصل ضربه خورد.»
اگر بارزترین ویژگی نکبه دزدی از سرزمین فلسطین و بیرون راندن فلسطینی ها از سرزمینشان و تحت کنترل و ظلم نظام مند کردن سرزمین هایی است که قابل ربودن نیست و مردمی که نمی توانند اخراج شوند. یک دهه پیش بحث کردبسیار نادرست است که نکبه را یک رویداد مجزا بدانیم که به جنگ 1948 و پیامدهای فوری آن اشاره دارد. بلکه باید به عنوان فرآیندی که در 140 سال گذشته و با ورود اولین فاتحان صهیونیست برای استعمار سرزمین در اوایل دهه 1880 آغاز شد، تاریخی شد.
علاوه بر این، رهبران اسرائیل به مردم خود و جهان با این اطمینان ادامه می دهند که نکبه فقط یک روند گذشته و حال برای خلع ید مردم فلسطین از سرزمین هایشان و بیرون راندن آنها نیست، بلکه باید به حفظ بقای آینده ادامه دهد. اسرائیل سپس معلوم می شود که نکبه نه فقط یک رویداد گذشته و یک روند جاری در زمان حال است، بلکه مصیبتی است که آینده ای کاملاً برنامه ریزی شده در پیش دارد. اگر چنین است، آن آینده چه می تواند باشد؟
شهرک نشین-استعمار صهیونیستی که سرانجام در سال 1948 خود را از شر حامی استعماری بریتانیا خلاص کرد و دولت شهرک نشین-استعماری را تأسیس کرد، هرگز نگران بازگشت احتمالی نکبه در آینده نیست. اگر سیاستمداران و روشنفکران «پراگماتیست» لیبرال و نئولیبرال عرب و فلسطینی در سه دهه اخیر به تبلیغات رژیم صهیونیستی و امپریالیستی مبنی بر اینکه اسرائیل آمده است و نکبت فلسطین یک رویداد تاریخی است که هرگز قابل بازگشت نیست توجه کرده اند، نمی توان همان را گفت. درباره رهبران مستعمره مهاجران یهودی.
در واقع، هر روز از سوی رهبران و سیاستمداران اسرائیل برنامه هایی برای جلوگیری از نابودی نکبه طرح ریزی می شود. در حال انجام است جشن ها هفتادمین سالگرد بازدید از این مصیبت بر سر مردم فلسطین، با چنین نگرانی و نگرانی همراه است.
ترس از معکوس شدن
در آستانه سالگرد، کسی جز بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل آشکارا ترس و امید خود را ابراز نکرد. نتانیاهو در جریان یک جلسه منظم مطالعه کتاب مقدس در اقامتگاه نخست وزیر در اورشلیم غربی در اکتبر گذشته هشدار داد: as هاآرتص گزارشاسراییل اگر بخواهد صدمین سالگرد تولد خود را در سه دهه دیگر جشن بگیرد، باید از هم اکنون برای مقابله با تهدیدات موجود در آینده آماده شود. بر اساس گزارش این روزنامه، نتانیاهو افزود که "پادشاهی هامونی تنها حدود 100 سال دوام آورد" و او "در تلاش است تا اطمینان حاصل کند که اسرائیل مدرن از این رقم فراتر خواهد رفت و به صدمین سالگرد تولد خود خواهد رسید."
زمینه مطالعه کتاب مقدس گویاترین است، زیرا این نه تنها ویژگی رهبری مذهبی فزاینده مستعمره مهاجران است، بلکه آیینی است که توسط دیوید بن گوریون، نخست وزیر سکولار و ملحد بنیانگذار آن آغاز شده است، که این سنت را افتتاح کرده بود. کلاس های مطالعه کتاب مقدس در اقامتگاه نخست وزیر. نتانیاهو به سادگی آن را بیش از چهار سال پیش از سر گرفت. اگر بن گوریون و رهبران یهودی صهیونیست سکولار اولیه، برعکس مسیحیان پروتستان صهیونیست اما بسیار شبیه صهیونیست های مسیحی سکولار هستندنتانیاهو و رهبران یهودی مذهبی مستعمره شهرک نشینان، کتاب مقدس را کتابی از تاریخ و جغرافیا می دانستند که الهام بخش استعمار است. دینی دستور برای استعمار
در حالی که برای رهبران اسرائیل، تهدیدی که از آن می ترسند واژگونی نکبه در آینده است، استراتژیست های مستعمره شهرک نشینان فعالانه در حال برنامه ریزی برای تداوم آینده آن هستند. نامگذاری مناسب دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، «معامله قرن» تنها آخرین شیرین کاری روابط عمومی در این راستا است. زیرا معامله واقعی قرن چیزی جز این باقی نمی ماند توافق اسلو اوایل دهه 1990 (حتی اگر نسخه جدید بدتر از نسخه قبلی باشد)، که برای اسرائیل آینده مستعمره شهرک نشینان و ابدیت نکبت فلسطین را تضمین می کرد.
نقشه های اسرائیل چند وجهی است. از جمله محو کامل نکبه از حافظه عمومی، حذف شاهدان آن که از طریق اخراج آنها و پناهندگی آنها در خارج از سرزمینشان جان سالم به در بردند و در عین حال از بازماندگان نکبت که نتوانستند و نمی توانند این شناخت را که اسرائیل و صهیونیسم از بین می بردند بیرون بکشند. این حق را داشت که نکبه را انجام دهد و فلسطینی ها مسئول هر آنچه بر سر آنها آمده است هستند.
نتانیاهو بیش از همه نگران این موضوع اخیر است. او در همان مطالعه انجیل اعلام کرد که شرایطی که آینده اسرائیل و نکبه را تضمین می کند باید برآورده شود: «هرکسی که از روند صلح صحبت می کند باید قبل از هر چیز درباره این واقعیت صحبت کند که [فلسطینی ها] باید اسرائیل را به رسمیت بشناسند. وضعیت قوم یهود».
اراده اخراج
نگاهی به استراتژی صهیونیستها برای تحمیل نکبه در گذشته و حال، سرنخهایی از استراتژی کنونی اسرائیل برای آیندهاش، حداقل تا زمانی که مستعمره شهرکنشینان به 100 سالگی برسد، به ما میدهد.
این مدرنیزاسیون عثمانی بود که در سال 1858 شامل قانون جدیدی برای تبدیل اراضی دولتی و اشتراکی به مالکیت خصوصی در سراسر سلطنت شد که صحنه آغازین از دست دادن سرزمین فلسطینیان و اخراج آنها از آن به زور قانون بود. زمانی که دهقانان فلسطینی به دنبال خصوصیسازی زمینها، از ترس مالیات امپراتوری نتوانستند زمینهای روستایی خود را به نام خود ثبت کنند، زمینهای آنها در طی یک دهه به مزایدهها به بازرگانان شهری از بیروت، بیتالمقدس و دیگر شهرها واگذار شد.
این دگرگونی امکان هجوم استعمارگران صهیونیست اروپایی به فلسطین را فراهم کرد. موج اول در سال 1868 وارد شد. مستعمره نشینان هزاره های پروتستان آلمانی به نام Templers بودند که تصمیم گرفتند چندین مستعمره در کشور برای تسریع در آمدن دوم مسیح ایجاد کنند.
در این میان، مالکان عرب غایب، مقداری زمین را به نیکوکاران یهودی فروختند. بارون ادموند دو روچیلد که آن را در اختیار گروه جدیدی از یهودیان مستعمره روسیه قرار دادند که خود را عاشقان صهیون می نامیدند تا مستعمرات خود را ایجاد کنند.
استعمارگران مسیحی آلمان تخصص خود را در اختیار استعمارگران جدید یهودی قرار دادند، زیرا آنها قبلاً یک و نیم دهه تجربه استعماری را به دست آورده بودند. در حالی که سرنوشت استعمارگران آلمانی با جنگ جهانی دوم مهر و موم می شد، جایی که سرزمین های آنها توسط صهیونیست های یهودی تصرف شد و جمعیت آنها توسط انگلیس و بعداً اسرائیلی ها اخراج شد، آینده استعمارگران یهودی صهیونیست بسیار امیدوار کننده تر بود.
به نظر میرسید آلمانیها روابط نسبتاً صمیمانهای با فلسطینیان بومی داشتند، اما استعمارگران یهودی که اصرار داشتند تمام روستاییان فلسطینی را از زمینهایی که خریداری میکردند بیرون کنند، اینطور نبود. برخی از رهبران مستعمره نشینان یهودی که اخراج آنها به آنها سپرده شده بود از اعمال خود عذاب وجدان داشتند.
کشاورز و استعمارگر لهستانی، چایم کالواریسکی، مدیر انجمن استعمار یهودی، یکی از بازوهای جنبش صهیونیستی، در سال 1920 گزارش داد که به عنوان فردی که به مدت 25 سال، یعنی از دهه 1890، فلسطینی ها را خلع ید کرده بود، «مسئله اعراب برای اولین بار با تمام جدیت خود بلافاصله پس از اولین خرید زمینی که در اینجا انجام دادم ظاهر شد. من مجبور شدم ساکنان عرب سرزمینشان را برای اسکان برادرانمان خلع ید کنم.»
کالواریسکی از این شکایت کرد که "نفس دلخراش" کسانی که به زور از سرزمینشان بیرون می کرد "پس از آن مدت طولانی در گوش من زنگ نمی زد." با این حال، او به مجمع موقت صهیونیستی گفت که چارهای جز اخراج آنها ندارد زیرا «عمومی یهود این را مطالبه میکنند».
اگرچه این اخراجهایی که به دنبال تصاحب زمین توسط صهیونیستها انجام شد، طبق قوانین عثمانی قانونی بود، اما اشغالگران بریتانیا بلافاصله پس از فتح آن رژیم قانونی جدید اخراج را ایجاد کردند.
یکی از اولین و مهمترین ابزارهای بریتانیا برای غیر ملی کردن و اخراج دهها هزار فلسطینی، فرمان شهروندی فلسطین در سال 1925 بود که بریتانیا بر این کشور تحمیل کرد. با توجه به معاهده لوزان در سال 1923 که شرایط دوره پس از جنگ جهانی اول را در سرزمینهای عثمانی پیشین بیان میکرد، ماده 2 فرمان شهروندی فلسطین به هزاران فلسطینی مهاجر یک اولتیماتوم دو ساله داد تا برای شهروندی فلسطینی درخواست کنند. توسط کمیساریای عالی بریتانیا در فلسطین تنها به XNUMX ماه کاهش یافت.
به عنوان مورخ حقوقی فلسطینی معتز قفیشه کشورهایاین دوره نه ماهه «برای بومیانی که در خارج از کشور مشغول به کار یا تحصیل بودند برای بازگشت به کشور ناکافی بود. در نتیجه اکثر این بومیان بی تابعیت شدند. آنها از یک سو تابعیت ترک [عثمانی] خود را به موجب معاهده لوزان از دست داده بودند، از سوی دیگر بر اساس حکم شهروندی نمی توانستند تابعیت فلسطینی کسب کنند. یک تخمین محافظه کارانه از تعداد آنها 40,000 نفر است.
بحثهایی که صهیونیستها از دهه 1890 در مورد آنچه «انتقال» فلسطینیها نامیدند، دارای جزئیات فراوان است و منعکسکننده اجماع بین اکثریت صهیونیستهای کارگر و رویزیونیستهای اقلیت است که از آنها جدا شدند تا بعداً گروه خود را تشکیل دهند. نتیجه گیری آنها اجتناب ناپذیر بود.
فلسطینی ها باید اخراج شوند و سرزمین هایشان به زور گرفته شود، اما برای این کار ابتدا صهیونیست ها باید حاکمیت خود را به دست آورند. این طرح قبلاً در جزوه 1896 تئودور هرتزل بود دولت یهودیان: «نفوذ [یهودیان] قطعاً پایان بدی خواهد داشت. این امر تا لحظه اجتناب ناپذیری که جمعیت بومی خود را در معرض خطر میپندارد ادامه مییابد و دولت را مجبور میکند تا هجوم بیشتر یهودیان را متوقف کند. در نتیجه مهاجرت بیهوده است مگر اینکه ما حق حاکمیتی برای ادامه چنین مهاجرتی داشته باشیم.»
سران رژیم صهیونیستی هم عقیده بودند. رهبر رویزیونیست ولادیمیر ژابوتینسکی در اوایل به صراحت در این مورد صحبت کرد، در حالی که دیوید بن گوریون محتاط تر، که به اهمیت تبلیغات علاقه داشت، در مورد چگونگی بیان این طرح هوشیارتر بود تا اینکه اخراج به سیاست رسمی قدرت حاکمیت تبدیل شد. .
در اینجا فاتحان بریتانیایی فلسطین با صدور گزارش کمیسیون پیل در سال 1937 در جریان تهاجم مجدد خود به فلسطین، موظف شدند که شورش بزرگ فلسطینیان در سال های 1936-39 را سرکوب کنند. این گزارش دولت اولین پیشنهاد رسمی بریتانیا برای سرقت سرزمین فلسطین و اخراج صدها هزار فلسطینی بود.
طرحی برای "انتقال"
این گزارش خواستار تقسیم کشور بین استعمارگران یهودی اروپایی و فلسطینیهای بومی شد و پیشنهاد کرد که برای تجزیه، غارت سرزمین فلسطینیان و اخراج آنها ضروری است. در این گزارش به عنوان پیشینه «تبادل» جمعیت یونان و ترکیه در سال 1923 اشاره شد.
«مبادله» پیشنهادی در فلسطین شامل اخراج 225,000 فلسطینی از دولت پیشنهادی یهودی و 1,250 استعمارگر یهودی از دولت پیشنهادی فلسطین می شد.
علاوه بر این، در زمانی که یهودیان تنها 5.6 درصد از زمینهای فلسطین را در اختیار داشتند (چه از طریق خرید یا اعطای زمینهای دولتی توسط بریتانیای فاتح)، که عمدتاً در دشتهای ساحلی متمرکز بود، کمیسیون پیل پیشنهاد کرد که یک کشور یهودی ایجاد شود. یک سوم کشور، از جمله گالیله که کاملاً متعلق به اعراب است و دارای جمعیت است. این امر مصادره تمام اموال متعلق به فلسطینیان در آن مناطق را ضروری می کرد.
پس از تایید رسمی بریتانیا مبنی بر اخراج و مصادره دسته جمعی است که بن گوریون به دفتر خاطرات خود گفت: «انتقال اجباری اعراب از دره های دولت پیشنهادی یهودی می تواند چیزی را به ما بدهد که هرگز نداشته ایم، حتی زمانی که ایستاده ایم. به تنهایی در روزهای معبد اول و دوم: [جلیلایی تقریباً عاری از غیر یهودیان]. ... فرصتی به ما داده می شود که هرگز در وحشیانه ترین تخیل خود جرات رویای دیدن آن را نداشتیم. این بیش از یک دولت، حکومت و حاکمیت است - این یک تحکیم ملی در یک میهن آزاد است.
پس از انتشار این گزارش، دولت بریتانیا موافقت خود را با نتیجه گیری های خود اعلام کرد و به دنبال جلب موافقت جامعه ملل برای تجزیه کشور بود. با این حال، بریتانیا در نهایت مجبور شد طرح پیل را رد کند، زیرا این طرح بسیار گسترده بود مجبور اخراج فلسطینی ها از جمله نقض مقررات جامعه ملل است.
با این حال، صهیونیستها به درستی گزارش کمیسیون پیل را به آنها اجازه میدهد تا با طرحهای دزدی و اخراج زمینهای خود بازتر عمل کنند. بن گوریون در ژوئن 1938 با درخواست قبلی جابوتینسکی برای اخراج گسترده اعلام کرد: «من از انتقال اجباری حمایت می کنم. من هیچ چیز غیراخلاقی در آن نمی بینم.» بیانیه او از سیاست اتخاذ شده توسط آژانس یهود - ارگان اصلی صهیونیستی که مسئول پیشبرد استعمار یهودیان فلسطین است - پیروی می کند که اولین "کمیته انتقال جمعیت" خود را در نوامبر 1937 برای استراتژی اخراج اجباری فلسطینیان تشکیل داد.
یکی از اعضای کلیدی کمیته جوزف ویتز، مدیر بخش اراضی آژانس یهود بود. این به سختی تصادفی بود. از آنجایی که استعمار و اخراج بخشی از یک سیاست است، دیدگاهها و نقش ویتز در هر دوی آنها نقش اساسی داشت. ویتز این موضوع را به طرز معروفی بیان کرد: «در بین خودمان باید روشن باشد که در این کشور جایی برای هر دو ملت وجود ندارد. هیچ «توسعهای» ما را به هدفمان برای اینکه مردمی مستقل در این کشور کوچک باشیم نزدیکتر نمیکند. پس از انتقال اعراب، کشور به روی ما باز خواهد شد. با ماندن اعراب، کشور باریک و محدود باقی خواهد ماند. ... تنها راه انتقال اعراب از اینجا به کشورهای همسایه است، همه آنها به جز بیت لحم، ناصره و اورشلیم قدیم. یک روستا یا یک قبیله نباید باقی بماند.»
همانطور که نور ماسالها مورخ فلسطینی شرح داده است، آژانس یهود دومین کمیته انتقال جمعیت را در سال 1941 و سومین کمیته را در جریان فتح فلسطین توسط صهیونیست ها در ماه مه 1948 ایجاد کرد.
در حالی که انقلاب جاری فلسطین طرح بریتانیا را متوقف کرد و ظهور جنگ جهانی دوم به این معنی بود که انگلیسی ها نمی توانستند با قیام های بیشتری در فلسطین مقابله کنند، اخراج فلسطینیان باید تا پایان جنگ منتظر می ماند.
تقسیم اما نه اخراج
این بود که طرح تقسیم سازمان ملل 1947 که یک پیشنهاد جدید ارائه می دهد. اگر کمیسیون پیل میخواست زمینهای خصوصی و عمومی دزدیده شود و مردم اخراج شوند، طرح تقسیم سازمان ملل تنها برای تقسیم اراضی دولتی بین استعمارگران یهودی و بومیان فلسطینی پیشنهاد شد و به استعمارگرانی که در آن زمان کمتر از یک سوم جمعیت را تشکیل میدادند، بیشتر از آن را تشکیل میداد. از نیمی از زمین
اما برخلاف کمیسیون پیل، طرح سازمان ملل صریحاً مصادره زمین های خصوصی و اخراج جمعیت ها را ممنوع کرده بود. صهیونیست ها تقسیم سازمان ملل را پذیرفتند، با این تفاوت که تمام دستورات آن را زیر پا گذاشتند و با آن به گونه ای برخورد کردند که گویی این طرح کمیسیون پیل است، اما اکنون به تصویب سازمان ملل رسیده است.
طرح تقسیم سازمان ملل متحد در واقع یک پیشنهاد غیرالزام آور بود که هرگز توسط شورای امنیت تصویب یا تصویب نشد و بنابراین هرگز وجهه قانونی پیدا نکرد.
با این وجود، توجه به این نکته مهم است که منظور از «دولت یهود» و «دولت عربی» چیست، زیرا اسرائیل از این سند به عنوان مجوز تأسیس خود استفاده می کند و خواسته های خود را مبنی بر اینکه فلسطین و جهان حق خود را به رسمیت بشناسند. دولت یهود» به جای یک کشور اسرائیلی برای همه شهروندانش.
این طرح به صراحت بیان میکند که «هیچ نوع تبعیضی بین ساکنان به دلیل نژاد، مذهب، زبان یا جنسیت اعمال نمیشود» و «هیچ گونه سلب مالکیت زمین متعلق به یک عرب در کشور یهود (توسط یک یهودی در دولت عربی) ... به جز برای مقاصد عمومی مجاز است. در کلیه موارد خلع ید، غرامت کامل مقرر در دیوان عالی کشور قبل از خلع ید پرداخت خواهد شد.»
زمانی که «اعلامیه تأسیس دولت اسرائیل» در 14 می 1948 صادر شد، نیروهای صهیونیستی تاکنون حدود 440,000 هزار فلسطینی را از سرزمین های خود بیرون کرده بودند و در ماه های بعد نیز 360,000 هزار فلسطینی دیگر را اخراج خواهند کرد.
از این به وضوح نتیجه می شود که ادعای اسرائیل برای ایجاد دولتی با اکثریت جمعیتی یهودی که از طریق پاکسازی قومی ایجاد شده است، توسط طرح تقسیم سازمان ملل حمایت نشده است، بلکه توسط توصیه های گزارش کمیسیون پیل تایید شده است.
همچنین تعریف اسرائیل از خود به عنوان یک کشور یهودی مطابق با طرح تقسیم سازمان ملل متحد نبود، به معنای دولتی که از نظر نژادی و مذهبی به شهروندان یهودی نسبت به شهروندان غیریهودی امتیاز قانونی و نهادی می دهد، همانطور که اسرائیل انجام می دهد.
طرح تقسیم سازمان ملل که اسرائیل بر پایه آن استوار است، در ابتدا یک کشور یهودی با اکثریت عرب را پیش بینی می کرد (که بعداً آن را کمی تغییر داد تا شامل جمعیت عرب 45 درصدی شود). بنابراین این طرح هرگز یک کشور یهودی عاری از اعراب را متصور نبود آرابرینهمانطور که دولت اسرائیل امیدوار بود و بسیاری از یهودیان اسرائیلی امروز به آن فکر می کنند.
در واقع از آنجایی که فلسطین به 16 ناحیه تقسیم شده بود که XNUMX منطقه آن در کشور یهودی پیشنهادی قرار داشتند، اعراب فلسطینی در هشت ناحیه از XNUMX منطقه اکثریت را تشکیل می دادند.
استفاده از اصطلاح "دولت یهود" در طرح تقسیم سازمان ملل در هیچ کجا اجازه پاکسازی قومی یا استعمار یک گروه قومی از اراضی خصوصی مصادره شده دیگری را نمی دهد، به ویژه که در این طرح، اعراب در کشور یهودی به عنوان یک "اقلیت" بزرگ دائمی پیش بینی می شد. و بدین ترتیب حقوقی را که باید در هر ایالت به اقلیت ها اعطا شود، تصریح کرد.
این وضعیت جمعیتی برای کشور عربی مشکلی ایجاد نمی کرد، زیرا طرح سازمان ملل پیش بینی می کرد که کشور عربی تنها 1.36 درصد جمعیت یهودی داشته باشد.
جنبش صهيونيستي تناقضات طرح تقسيم را درك كرد و بر اساس اين تفاهم، بر اساس توصيههاي كميسيون پيل، اكثريت جمعيت عرب كشور پيشبيني شده يهودي را اخراج كرد. اما صهیونیست ها نتوانستند دولت را به دست آورند آرابرین، که با گذشت زمان اوضاع را برای آنها پیچیده کرد.
امروزه حدود یک پنجم جمعیت اسرائیل را اعراب فلسطینی تشکیل می دهند که از ورود به ناسیونالیسم یهودی منع شده اند و از تبعیض قانونی نهادینه شده علیه آنها به عنوان غیریهودی.
صهیونیستها، از جمله بنی موریس، مورخ برجسته اسرائیلی، استدلال کردهاند که همین حضور اعراب در کشور یهود است که آن را وادار میکند تا نژادپرستی خود را در همه این قوانین ثبت کند. در غیر این صورت، اگر اسرائیل موفق به اخراج همه فلسطینی ها می شد، تنها قانونی که برای حفظ موقعیت یهودی خود به آن نیاز داشت، یک قانون مهاجرت بود که آن را تصریح می کرد. (به من مراجعه کنید مناظره با موریس در مجله کارگاه تاریخ و در کتاب من تداوم مسئله فلسطین.)
برخلاف طرح تقسیم سازمان ملل، برای اسرائیل، معنای "دولت یهودی" اخراج اکثریت جمعیت عرب، امتناع از بازگرداندن آنها، مصادره اراضی آنها برای استعمار انحصاری یهودیان و تصویب است. ده ها قانون تبعیض آمیز علیه کسانی که در کشور مانده اند.
وقتی اسرائیل امروز اصرار دارد که تشکیلات خودگردان فلسطین و سایر کشورهای عربی حق خود را برای یهودی بودن به رسمیت بشناسند، منظور آنها این نیست که باید یهودی بودن آن را به روشی که طرح تقسیم سازمان ملل پیش بینی کرده است به رسمیت بشناسند، بلکه به روشی که اسرائیل این موضوع را درک کرده و اعمال می کند. تعریف روی زمین
طرح صهيونيست ها براي ايجاد نکبه از زمان توصيه هرتزل پابرجا مانده است. اگر گزارش کمیسیون پیل اولین مورد تایید دولت غربی از آن طرح بود، طرح تقسیم سازمان ملل از آن کوتاهی کرد. با توجه به این موضوع، نکبت تحمیل شده به فلسطینیان در سه مرحله اصلی اجرا خواهد شد، یکی قبل از طرح سازمان ملل و دو مرحله بعد از ناکامی سازمان ملل در اجرای آن.
مرحله اول (1880-1947)
صهیونیستها با دولت مستقل (عثمانیها و انگلیسیها) ائتلاف کردند، زمینهایی را خریداری کردند یا زمینهای دولتی را از طریق کمکهای بلاعوض از دولت مستقل به دست آوردند. فلسطینی ها را از زمین های به دست آمده به طور قانونی اخراج کرد و شروع به ساختن یک ساختار دولتی تبعیض آمیز و یک اقتصاد نژادپرستانه کرد که ورود بومیان را به منظور آماده سازی برای تصرف اجباری بقیه زمین ها و اخراج اجباری جمعیت ممنوع کرد.
در جبهه روابط عمومی، فلسطینیهای اخراج شده بهعنوان بازندههای ناراضی معرفی شدند که اخراجشان قانونی و اخلاقی بود و حتی تاسفانگیز نبود (علیرغم ملاحظات کالواریسکی).
فاز دوم (1947-1993)
این شامل تسخیر زمین و اخراج اجباری جمعیت بود، این بار به صورت غیرقانونی - در سالهای 1947-1950 در مناطقی که در سال 1948 دولت اسرائیل در آن اعلام شد، و در سالهای 1967-1968 در کرانه باختری اشغالی و نوار غزه، همچنین. مانند بلندی های جولان سوریه و شبه جزیره سینا مصر. اسرائیل قوانینی را برای مشروعیت بخشیدن به مصادره زمین و جلوگیری از بازگشت آوارگان اخراج شده ابداع کرد و یک سیستم حکومتی دموکراتیک نژادی ایجاد کرد که بومیان باقی مانده را از برابری محروم می کند و دسترسی آنها به زمین و اقامت در کشور را محدود می کند.
گروهی از همدستان را انتخاب کرد و/یا ایجاد کرد و آنها را به عنوان رهبران فلسطینیان (مختاران در مناطق 1948 و لیگ های روستایی در مناطق 1967) ضمن مشروعیت زدایی از آوارگان بازمانده به عنوان قربانیان محاسبات اشتباه خود با این ادعا که آنها به میل خود ترک کرده اند و در واقع توسط صهیونیست ها اخراج نشده اند.
این استراتژی چند وجهی به طور موثر در داخل اسرائیل و در سرزمین های اشغالی 1967 به طور متفاوت اعمال شد، به جز ایجاد یک رهبری همکار که علیرغم تلاش های جدی، تنها تا حدی و موقتاً موفقیت آمیز بود.
فاز III (1993-2018)
اخراج دسته جمعی غیرقانونی در این دوره غیرممکن شد، اگرچه اخراج فردی قانونی ادامه یافت. با این حال مصادره های عظیم زمین با پوشش قانون بدون مانع ادامه داد
یک تغییر حیاتی نیز قابل مشاهده است، یعنی در رابطه با همدستی رهبری فلسطین. به جای ایجاد یک رهبری جایگزین برای جایگزینی رهبری ضداستعماری فلسطین، تلاشی که در نهایت با شکست مواجه شد، تمرکز اسرائیل بر همکاری با رهبری مشروع ملی (سازمان آزادیبخش فلسطین) و تبدیل آن به تیمی از همکاران بود. و مجریان استعمار صهیونیستی در قالب تشکیلات خودگردان فلسطین.
اسرائیل همچنین به دنبال این بود که از رهبری همکار به رسمیت بشناسد که شهرک نشینی-استعماری صهیونیستی مشروع بوده و هست و اخراج فلسطینی ها و دزدی سرزمین های آنها تا کنون مشروع بوده است. این امر با معاهده اسلو و در بسیاری از قراردادهایی که تشکیلات خودگردان و اسرائیل پس از آن امضا کردند، محقق شد.
بر اساس راهبردهای به کار گرفته شده در این سه مرحله، میتوانیم برنامه 30 سال آینده را برای رسیدن اسرائیل به 100 سالگی و جاودانه ساختن نکبه و غیرقابل برگشت کردن آن، تعمیم دهیم.
فاز آینده
مرحله آینده در حال حاضر در حال انجام است و شامل تلاش جدی تری برای حذف کامل دو سوم مردم فلسطین و حق آنها بر زمین است.
این امر تا حدی در مرحله سوم به دست آمد، یعنی از طریق حذف سازمان آزادیبخش فلسطین به عنوان یک سازمان قابل دوام که نماینده همه فلسطینی ها بود، با ایجاد تشکیلات خودگردان، که اسماً فقط نماینده کسانی در کرانه باختری (منهای اورشلیم) و غزه است.
اسرائیل قبلاً موضوع آوارگان فلسطینی را به مذاکرات به اصطلاح وضعیت نهایی واگذار کرده است که هرگز انجام نشد و اکنون امیدوار است که به طور خاص حق بازگشت تضمین شده توسط سازمان ملل متحد و به طور کلی پناهندگان را به عنوان یک مقوله به طور کلی حذف کند.
تلاش های مداوم دولت آمریکا و اسرائیل برای نابودی آنرواآژانس ملل متحد برای آوارگان فلسطینی قصد دارد این روند را یک بار برای همیشه تسریع بخشد.
در مرحله آتی - که هم اکنون در حال انجام است - اسرائیل همچنین بر حذف کامل تظاهرات ملیگرایانه تشکیلات خودگردان پافشاری خواهد کرد و تیمی متشکل از همکاران تشکیلات خودگردان را تضمین خواهد کرد که حتی درخواستهای اسمی برای کاهش تحمیل مداوم نکبت نخواهند داشت.
سرانجام، در این مرحله، اسرائیل قصد دارد بازماندگان فلسطینی از نکبت جاری را که در 140 سال گذشته ادامه داشته است، منزوی کند و آنها را در محاصره دشمنان عرب قرار دهد، دشمنانی که اکنون بهترین دوستان اسرائیل هستند یا حداقل آشکارا دشمن هر فلسطینی هستند. به مقاومت در برابر نکبه ادامه می دهد - این شامل رژیم های اردن، مصر، سوریه و لبنان و همچنین همه رژیم های خلیج فارس می شود. استثنای احتمالی کویت).
در حالی که سیاستمداران و روشنفکران لیبرال و نئولیبرال عرب و فلسطین و حاکمان غیر منتخب عرب موافقت کرده اند که بخشی از این طرح برای تضمین آینده خود باشند، که اکنون به آینده اسرائیل و جاودانگی نکبه پیوند خورده است، این بقیه برنامه هاست. مردم فلسطین که همچنان به مقاومت و براندازی این استراتژی ادامه می دهند.
مقاومت مستمر فلسطین در برابر نکبه حال و آینده، چه در اسرائیل، چه در کرانه باختری (از جمله اورشلیم)، چه در غزه و چه در تبعید، با وجود تمام تلاشهای اسرائیل برای سرکوب آن ادامه دارد.
از آنجایی که تضادهای درون مستعمره شهرک نشینان و فضای بین المللی کار را برای اسرائیل برای اخراج مجدد دسته جمعی غیرقانونی دشوارتر کرده است، پیشنهاداتی را برای اسرائیل ارائه کرده است. اخراج قانونی و داوطلبانه شهروندان فلسطینی اسرائیل از طریق یک معامله نهایی (مثل طرح لایه برداری) با تیم همدستان خودگردان فلسطین. با این حال، ثابت شده است که این امر بر روی کاغذ راحتتر از عمل ارائه میشود.
از آنجایی که نکبه باید شامل تسخیر سرزمین و بیرون راندن جمعیت باشد، اکنون مجموعه ای از موانع بر سر راه اسرائیل برای آینده نکبه قرار دارد. این یک دوره گذار است.
در داخل، شهروندان فلسطینی اسرائیل اکنون علیه یهودیت و ماهیت استعماری این کشور بسیج شده اند و خواستار برچیده شدن بسیاری از قوانین نژادپرستانه آن هستند. تیم همدستان خودگردان، در حالی که هنوز در کرانه باختری در قدرت هستند، با مرگ محمود عباس در آستانه از دست دادن آخرین بقایای مشروعیت خود هستند.
مقاومت در غزه، توسط جمعیت و شاخه نظامی حماس، علیرغم تهاجمات هیولایی مداوم اسرائیل و کشتار هزاران نفر از سال 2005، زمانی که اسرائیل شهرک نشینان خود را خارج کرد و نیروهای اشغالگر خود را از داخل کشور به اطراف غزه منتقل کرد، تضعیف نشده است. جایی که آنها محاصره وحشیانه ای را اعمال می کنند.
اگر راهپیمایی بزرگ بازگشت در چند هفته اخیر، اراده مردم فلسطین ثابت و تزلزل ناپذیر است.
در سطح بین المللی، جنبش بایکوت، واگذاری و تحریم همچنان رشد می کند و اسرائیل را به جز در محافل دولتی غربی و عربی منزوی کند.
در حالی که غرب رسمی و رژیم های عربی حمایت بی قید و شرط خود را به مستعمره شهرک نشینان پیشنهاد می کنند، قاطعانه از دادن مجوز به اسرائیل برای اخراج اجباری 6.5 میلیون فلسطینی که تحت حاکمیت شهرک نشین-استعماری خود زندگی می کردند، چه در مناطق 1948 و چه 1967، خودداری می کنند. با این حال، آنها به آن اجازه می دهند که به مصادره زمین های فلسطینی ها و سرکوب، کشتار و زندانی کردن آنها ادامه دهد. با انجام این کار، آنها از نیمی از طرح های نکبت اسرائیل حمایت می کنند اما از نیمی دیگر حمایت نمی کنند.
این معضل اسرائیل همیشه بوده است. هنگامی که پس از فتح سال 1967 گلدا مایر از نخست وزیر لوی اشکول پرسید که اسرائیل با یک میلیون فلسطینی چه خواهد کرد چرا که سرزمین های اشغالی را پس نمی دهد و دیگر نمی تواند آنها را به طور دسته جمعی اخراج کند، او به او گفت: "جهیزیه تو را خوشحال می کند اما عروس را خوشحال می کند." نمی کند.»
در این زمینه، به نظر می رسد که نکبه به هیچ وجه آینده ای نخواهد داشت، مگر اینکه رهبران اسرائیل فکر کنند که می توانند با اخراج جمعی اجباری جدید میلیون ها فلسطینی از بین بروند. در این هفتادمین سالگرد تأسیس مستعمره شهرک نشینان یهودی، نتانیاهو حق دارد نگران باشد که اسرائیل ممکن است به 70 نفر برسد و آینده نکبه، درست مانند اسرائیل، ممکن است به خوبی باشد. پشت سر آن است.
جوزف مسد، استاد سیاست مدرن عرب و تاریخ فکری در دانشگاه کلمبیا است. او نویسنده اخیر است اسلام در لیبرالیسم (انتشارات دانشگاه شیکاگو، 2015).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا