البته آسمان در حال سقوط است. ما بره در میان گرگ هستیم. مسئله اصلی زمان ما رابطه افزایش نابرابری اجتماعی و اقتصادی رنگی است که با پتانسیل مقاومت آگاهانه طبقاتی توده ای به چالش کشیده شده است. اکنون می توان این موضوع را به عنوان مرگ و زندگی خلاصه کرد، موضوعی که اکثر آمریکایی های شمالی در طول نزدیک به هشت سال جنگ از آن اجتناب کردند، زیرا در حالی که ایالات متحده از یکی از بزرگترین ارتش های جهان پشتیبانی می کند، پرسنل آن کمتر از یک درصد جمعیت است. .
اگر قرار است با بحران های روزمان روبرو شویم باید چه کار کنیم کینه جویی نویسنده چالمرز جانسون ادعا میکند که اکثر آمریکاییها نمیتوانند انجام دهند: علت و معلول، کل را با اجزاء، گذشته-حال-آینده پیوند دهند، همانطور که جانسون به درستی معتقد است تاریخ در آمریکا ریشه کن شده است.
وظیفه به معنای پیوند جنگ با امپریالیسم، فروپاشی اقتصادی با سرمایه داری، و پروژه امپریالیستی برای طراحی مدارس، آنچه مردم می دانند و چگونه آن را می شناسند. این همچنین به معنای اتصال راه حل ها است، یعنی تشخیص اینکه دعوا در مراقبت های بهداشتی لزوماً دعوا در آموزش است، که جنگ در مورد مهاجرت نیز نبرد در مورد دستمزد، ساعت کاری و مزایا است. این به معنای شناخت آنچه واقعاً در جریان است: جنگ طبقاتی، جنگ بینالمللی ثروتمندان علیه فقرا: روابط اجتماعی سرمایهداری. تجدید ساختار اقتصادی از طریق از دست دادن گسترده مشاغل در تقریباً هر بخش (2.6 میلیون نفر در 4 ماه گذشته) که اکنون در حال انجام است یا به شکست وحشتناکی برای طبقه کارگر آمریکای شمالی و جهان منجر می شود، یا این ماه ها به عنوان لحظه ای بیداری خواهد بود که مردم چکمه های زیادی را که روی گلویشان بود، تشخیص دادند.[1] در نهایت، ایجاد ارتباطات به معنای دگرگونی، غلبه بر سیستم سرمایه است، زیرا بدون آن ستاره شمالی، هر جنبش اجتماعی بدون جهت است، فقط بی عدالتی را به روش های کمی جدید بازآفرینی می کند.
ایجاد ارتباطات: انتخابات 2008
اجازه دهید به طور خلاصه به عقب برگردیم و انتخابات گذشته را بررسی کنیم. انتخابات اخیر را نه تنها باید اینگونه بررسی کرد که چگونه رای دهندگان از کمیته اجرایی ثروتمندان، یعنی دولت، چه کسی را به شکلی جذاب بر اکثریت مردم سرکوب می کنند، مورد بررسی قرار داد. مهمتر از آن باید بررسی شود که چگونه عنصری از دموکراسی سرمایه داری [2]، یعنی نمایش انتخابات، ظهور فاشیسم را به عنوان یک نیروی توده ای توده ای تسریع کرده است. به این معنا که:
- دولت شرکتی، حکومت ثروتمندان، ادغام تقریباً کامل شرکت ها و دولت.
- تداوم تعلیق آزادی های مدنی (مانند بازپرداخت ها)؛
- حملات به هر مطبوعات آزاد وجود دارد.
- افزایش نژادپرستی و جداسازی (از هر نظر، به ویژه سیاست های مهاجرتی)؛
- ترویج ترس از تمایلات جنسی به عنوان یک مسئله لذت (کلید ایجاد برده درونی)، و کالایی سازی تیز زنان (سارا پیلین به رقصندگان میله ای)؛
- حملات دولتی/شرکتی به دستمزدها و مزایا کارگران (کمک های مالی برای پرداخت به امتیازات دستمزد و مزایا)؛
- تشدید جنگ امپریالیستی (تشدید جنگ در افغانستان جنگ با پاکستان را تشدید می کند که باعث جنگ با روسیه و غیره می شود و ایالات متحده نفت عراق را ترک نمی کند).
- ترویج ناسیونالیسم (همه اتحاد طبقاتی) توسط، در میان دیگران، روسای اتحادیه،
- به مردم این دروغ را بیاموزیم که شخص دیگری باید واقعیت را تفسیر کند و برای ما عمل کند، در حالی که هیچ کس جز ما ما را نجات نخواهد داد.
- بی اهمیت جلوه دادن آنچه که قرار است اراده عمومی برای شایعات پست باشد، و در نتیجه ایجاد بدبینی – به ویژه این ایده که ما نمی توانیم جهان را درک کنیم و تغییر دهیم، اما همچنین تحقیر آنچه ممکن است از یک حس اخلاقی ملی باقی مانده باشد.
- افزایش عرفان (بهتر است به یک متعصب مذهبی واقعی رای داد یا افرادی که جعلی متعصب مذهبی هستند؟) و
- حملات بی وقفه به رادیکال ها (بیل آیرز یک رادیکال نیست؛ او اکنون یک لیبرال جویای بنیاد است، زمانی که یک لیبرال با بمب بود، اما مردم او را مظهر یک رادیکال می دانند و او با اوباما در ارتباط است).
این طلیعه ای از شتاب فاشیسم است.
الزیمانسکی سه دهه پیش کارکردهای اساسی دموکراسی دولت سرمایه داری را تشریح کرد.[3] این یک یادآوری است:
1. تضمين انباشت سرمايه و حداكثر كردن سود و مشروع ساختن آن.
2. حفظ حاکمیت طبقاتی سرمایه دار.
3. جمع آوری پول برای تامین مالی دولت.
4. تشکیل و حفظ حکومت طبقاتی سرمایه دار.
دموکراسی بر سرمایه مسلط نیست. دموکراسی تسلیم می شود، رای دهندگان را به افرادی که در صندوق های رای جمع شده اند و سوال مورد علاقه پایتخت را می پرسند، اتمیزه می کند: من چطور؟
اجازه دهید به برقراری ارتباط ادامه دهیم، این بار سیاست خارجی و داخلی.
ایجاد ارتباطات: سیاست خارجی ایالات متحده و اقتصاد فروپاشیده
سیاست خارجی آمریکا چیست؟ پس از بوش تا حد زیادی تغییر نکرده است. این جنگ برای امپراتوری، کنترل منطقه ای و به ویژه نفت است. به همین دلیل است که ایالات متحده در افغانستان حضور دارد (این القاعده نیست که بیشتر از این کار را انجام نمی دهد، و این طالبان نیست که خطوط لوله بالقوه آنها توسط ایالات متحده سال ها پیش در آغوش گرفته شد - اگرچه نگرانی ها در مورد پاکستان هسته ای که توسط طالبان بی ثبات شده است. -افغانستان به اندازه کافی واقعی هستند). امپراتوری به همین دلیل است که ایالات متحده در عراق است و قرار نیست آن را ترک کند، نه در سال 2010 و نه در سال 2011. پایگاه های دائمی، شش عدد بر اساس شمارش ما، چیز دیگری می گویند، و همچنین هر متخصص نظامی که در دولت اوباما کار می کند. هزینه جنگ ها، بسته به تحلیلگر شما، حدود 2 تریلیون دلار است، اگرچه باید اذعان کنیم که بودجه نظامی غرق در مخفی کاری است.
جنگ های شکست خورده کارهای زیادی برای انجام دادن دارند، اما نه به طور کامل، با فروپاشی اقتصادی که همچنان مارپیچ ادامه دارد در حالی که اوباما، مانند شاگرد جادوگر، سعی می کند آن را مهار کند. این مهار، تا کنون، به حدود 9.7 تریلیون دلار بالغ میشود، اگرچه این نیز مانند دریافتکنندگان، در میان اعلامیههایی درباره شفافیت یک راز است. بلومبرگ یکی از معدود گروه های خبری است که حاضر است برای این اطلاعات شکایت کند - اکنون در دادگاه.
TARP ها و غیره دزدی محض هستند که با استفاده از قدرت به دست می آیند که به ماهیت خود جامعه ایالات متحده می رسد. وقتی «اقتصاد» و «دولت ما» را می شنویم، باید فکر کنیم «اقتصاد آنها، دولت آنها».
این که پول کمک مالی کجا رفته است یک راز است.[4] جایی که قرار است برود یک راز است. این که FDIC از کدام بانک ها بازدید می کند حتی یک راز است. کمک مالی پایین نمی آید. به هر حال چرا بانک ها باید به افرادی که در حال حاضر بدهکار هستند با نرخی بیشتر از درآمد سالانه آنها - حدود 50 درصد آمریکایی ها - وام بدهند؟ کل بدهی دولت ایالات متحده، از جمله تعهدات استحقاقی بدون بودجه مانند تامین اجتماعی، مدیکر، مدیکید، و غیره به عنوان بدهی بیش از 175,000 دلار به ازای هر شهروند، بیش از 53 تریلیون دلار و قبل از شروع کمک های مالی است. برای تقریبا همه اقتصاددانان، قبل از سقوط، این یک راز بود. جوامعی که رگهایشان پنهانکاری است، که بر شایعات و امیدهای واهی میچرخد، در آستانه استبداد قرار دارند. اما بر کسی پوشیده نیست که این محرک در حال برانگیختن جنگهای شدید بین دولتهای ایالتی، شهرستانی و شهری است بر سر اینکه چه کسی چه چیزی را به دست میآورد و چه کسی افسار را در دست دارد – مطمئناً نباید کسانی که کار را انجام میدهند.
بسته محرکی که کنگره را به تصویب رساند ممکن است پر از گوشت خوک باشد، درست است، اما یک جنبه کلیدی که نادیده گرفته شده است. این نشان دهنده یک درگیری واقعی در درون طبقات حاکم ایالات متحده است، که از دولت به عنوان کمیته اجرایی و سلاح مسلح خود استفاده می کنند، اکنون با اوباما به عنوان رئیس. این نبرد را میتوان بهعنوان مبارزهای بین سرمایههای قدیمی، مانند شورای روابط خارجی مورد حمایت راکفلر، و سرمایههای جدیدتر، مانند جمعیت بوش/چنی، و همچنین مبارزه بین سرمایه مالی، بانکهای سرمایهگذاری و غیره سادهتر کرد. سرمایه مولد، مانند خودروسازان "سه بزرگ" (ما در حال حاضر می توانیم برندگان مالی و بازندگان خودرو را در آن ببینیم). با این وجود، این مبارزه با هر بازیکنی است که نه از سر اهداف بلند برای منافع وطن پرستانه، بلکه محدودترین اشکال فرصت طلبی است، چیزی که لیدی آستور پس از نزدیکترین دلار، «فرار از هیگلدی-پیگلدی» نامیده است.
بسیاری از رؤسای دارایی هرگز واقعاً از بسیاری از بدنههای سرمایه مولد جدا نشدند، اما رؤسای دارایی که به عنوان ژنرال طبقه پولدار خدمت میکردند معتقد بودند که این کار را انجام میدادند، تا زمانی که بدنههای تولید بیش از حد، فساد و اتلاف آنها را به عقب کشیدند.
آمریکا در وضعیت ناامیدکننده ای قرار دارد. ارتش در عراق توسط دشمنی که شایسته نامیدن دشمن نبود، به بن بست خورد. بهترین چیزی که آمریکا می تواند به آن امیدوار باشد تساوی در افغانستان است. استفان بیدل از شورای روابط خارجی (که اعضای آن در سراسر رژیم اوباما پاشیده شده اند) در 12 فوریه سال جاری در برابر کنگره به این امر شهادت داد.[6] جالب است که ببینیم خط اوباما چقدر پشت نوشته های بیدل را دنبال می کند. اما بیدل کاملاً واضح است: ایالات متحده برای مدت طولانی در عراق خواهد بود و احتمالاً مدت بیشتری در افغانستان خواهد بود، با هزینه 50 تا 100 سرباز در ماه.
ایالات متحده از نظر ایدئولوژیک، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و نظامی یک قدرت جهانی رو به زوال است. دولت بهعنوان مخالف خیر عمومی - مانند مخالفت گسترده با اولین کمک مالی قبل از انتخابات اوباما/مک کین- آشکار میشود و نمیتواند نیازهای اولیه مردم، از مسکن گرفته تا شغل، مراقبتهای بهداشتی و کمکهای سالمندان را برآورده کند.
نخبگان ایالات متحده به خوبی از نقاط ضعف خود و همچنین دشمنان بالقوه خود آگاه هستند. اخیراً شاهد حمله روسیه به گرجستان، متحد ایالات متحده بودیم و ایالات متحده هیچ کاری انجام نداد. روسیه اروپا را به چالش کشید و خطوط لوله را تعطیل کرد. هم آمریکا و هم اروپا فقط ناله کردند.
در اروپا، حاکمان سیاسی و اقتصادی ملی به آسایش و حفاظت از نظامیان داخلی خود عقب نشینی می کنند، زیرا مفهوم یک قاره متحد در شست و شوی واقعیت های اقتصادی و نفرت های قدیمی تبخیر می شود. اما، ماهیت متناقض سرمایه زمانی نمایان شد که جنرال موتورز پس از دههها «خرید آمریکاییگرایی» از سوی مدیریت جنرال موتورز و کارگران یونایتد خودرو، از اروپا درخواست کمک مالی کرد.
نوامبر گذشته، موسسه مطالعات استراتژیک کالج جنگ ایالات متحده تعدادی "غافلگیری استراتژیک" را مطرح کرد که کشور باید برای آنها آماده باشد، از جمله احتمال اختلال و خشونت ناشی از شکست اقتصاد. گزارش "ناشناختههای شناخته شده: "شوکهای استراتژیک غیرمتعارف" در توسعه استراتژی دفاعی، میگوید: "خشونت مدنی گسترده در داخل ایالات متحده، تشکیلات دفاعی را مجبور میکند تا اولویتهای افراطی را برای دفاع از نظم اولیه داخلی و امنیت انسانی تغییر دهد."[7]
و اکنون، برای اولین بار، یگانهای نظامی ایالات متحده برای رسیدگی به ناآرامیهای مدنی ناشی از نابرابری در داخل کشور به صحنه میروند و در حال آموزش هستند. را ارتش بار گزارش داده است که فرماندهی شمالی ایالات متحده (NORTHCOM) تیم تیپ رزمی 3 لشکر پیاده نظام 1 (BCT) را در خاک ایالات متحده برای انجام وظایف "ناآرامی مدنی" و "کنترل جمعیت" مستقر کرده است. نیروی 5,000 نفری یکی از اولین واحدهایی بود که در بغداد مستقر شد.[8]
اقتصاد در حال فروپاشی و جنگ های شکست خورده مطمئناً در سیاست داخلی رخ می دهد، جایی که، می توان با طنز اشاره کرد، اوباما در آن مشارکت داشته است، و اکنون رهبری، شاید عظیم ترین انتقال ثروت در تاریخ، با هزینه های خیره کننده انجام شده است، با این حال او قول می دهد که تعادل بودجه
دستور کار آموزش به عنوان یک دستور کار جنگ
همه این عوامل در مدارسی ظاهر می شوند که در آن پول نقش بسیار مهم، اما نه اصلی را بازی می کند. نقش اصلی آموزش سرمایه داری کنترل اجتماعی است، که کودکان طبقات فقیر و کارگر را به وفادار، مطیع، وظیفه شناس و مفید به طبقات حاکم تحت انواع دروغ ها جلب می کند: ما همه با هم هستیم. این یک جامعه چند فرهنگی است، دموکراسی بر نابرابری غلبه می کند، همه ما می توانیم رئیس جمهور باشیم، و غیره. ، اما کاملاً تحصیل کرده است.
ما ماهها قبل از انتخابات گفتیم که اوباما برنامه آموزشی ریگان-بوش-کلینتون-بوش را که پس از اینکه طبقات حاکم تقریباً کنترل مدارس و دانشگاهها را در طول جنگ ویتنام و پس از شکست آنها از دست دادند - به وجود آمد - ادامه خواهد داد. آن دستور کار را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
- گروه بندی برنامه های درسی (آواسازی، ریاضیات انتزاعی، ریشه کنی تاریخ و آزادی تحصیلی)؛
- آزمون نژادپرستانه و ضد طبقه کارگر
- تعمیق نظامی کردن مدارس (JROTC، ROTC، CIA، NSA، ICE، HS، و غیره در سراسر دانشگاه).
ما اضافه کردیم که در برخی موارد، کادر اوباما بیشتر به تعامل سودآوری و کنترل اجتماعی بستگی دارد به خصوصی سازی و در برخی دیگر به سمت خصوصی سازی روی نمی آورد. یک نمونه قابل توجه از ادغام شرکت و دولت، ورود باب باب به دیترویت برای نظارت بر امور مالی مدرسه دولتی دیترویت است (در حالی که یک هیئت مدیره مدرسه ناکارآمد مجاز است وانمود کند که هر آنچه را که باقی مانده است کنترل می کند). آقای باب در لیست حقوق و دستمزد DPS حدود 250,000 دلار است. حقوق او باید توسط بنیاد راستگرای Broad، جایی که او در آن آموزش دیده بود، نزدیک به 100,000 دلار تکمیل شود.
آرن دانکن، وزیر آموزش اوباما، دقیقاً همین مسیر را دنبال میکند، همراه با برنامههایی برای دستمزد شایستگی که ریشه در نتایج آزمونها دارد، لغو برخی از حمایتهای شغلی معلمان، برنامههای درسی تنظیمشده ملی، منشورهای خصوصیسازی شدهای مانند منشورهای مورد علاقه بنیاد براد و تصاحب آن. برخی از سیستم مدارس شهری، مانند دیترویت، توسط آقای باب که توسط Broad آموزش دیده و تامین مالی شده است. رهبران هر دو اتحادیه معلمان، انجمن ملی آموزش (بزرگترین اتحادیه در ایالات متحده آمریکا تا کنون) و فدراسیون معلمان آمریکا در هر مرحله به پروژه اوباما کمک می کنند. رندی وینگارتن، رئیس AFT گفت که این اتحادیه "اهداف و آرزوهایی را که اوباما در سخنرانی اخیرش در اتاق بازرگانی اسپانیایی تبار ایالات متحده ترسیم کرده بود، پذیرفته است."
طرح آموزشی اوباما بر اساس همان لفاظی (ترس افزایی) و استدلالی است که NCLB فاجعه بار آموزشی را ایجاد کرد. در واقع، دایان راویچ، تحلیلگر سیاست آموزشی جناح راست در دانشگاه نیویورک و دستیار وزیر آموزش در دولت ریگان اخیراً اظهار داشت:
اوباما به رئیس جمهور جورج دبلیو بوش برای سومین دوره در سیاست آموزشی اعطا کرده است و اینکه آرن دانکن نسخه مردانه مارگارت اسپلگز [وزیر آموزش دوره دوم بوش] است. شاید او واقعا مارگارت اسپلینگ بدون عینک و کفش پاشنه بلند باشد. همه ما می دانیم که وزیر اسپلینگ با خوشحالی از انتصاب دانکن استقبال کرد و نامه ای سرگشاده برای او نوشت که در آن او را به عنوان "یک همکار اصلاح طلب" که از NCLB حمایت می کند تمجید کرد و پیش بینی کرد که او به کار دولت بوش ادامه دهد.[10]
مانند اسلاف خود، اوباما عملکرد آموزش عمومی را به عنوان یک تاکتیک ترساندن و باز کردن درها برای خصوصی سازی نادرست معرفی می کند. جرالد بریس، یکی از همکاران آزمایشگاه مطالعات سیاست آموزشی در دانشگاه ایالتی آریزونا، اشتباهات اخیر در ادعاهای اوباما در مورد مدارس دولتی را فهرست کرده است.[11] در اینجا چند نمونه هستند:
- اوباما ادعا می کند که نرخ فارغ التحصیلی از 77 درصد به 67 درصد کاهش یافته است، اما وزارت آموزش ایالات متحده می گوید بهترین روش برای تخمین آن در سطح ملی 74.5 درصد است.
- اوباما گفت که میزان ترک تحصیل در 30 سال گذشته سه برابر شده است. اما چگونه کاهش 10 درصدی در میزان فارغ التحصیلی برابر با افزایش 300 درصدی نرخ ترک تحصیل است؟
- اوباما مدعی است "فقط یک سوم از نوجوانان 13 و 14 ساله ما می توانند آنطور که باید بخوانند." بریس این ادعا را "زباله آشکار" می نامد.[12]
- اوباما "در مورد مدارس کره جنوبی بهت زده بود اما از گفتن این موضوع غافل شد که هزاران خانواده کره جنوبی فرزندان خود را - بله، می فروشند - به خانواده های آمریکایی می فروشند تا فرزندان آنها بتوانند الف) زبان انگلیسی یاد بگیرند و ب) از سختی وحشتناک مدارس کره دوری کنند. ایالات متحده از نظر میانگین نمرات آزمون از کره عقب تر است، نسبت دانش آموزانی که در بالاترین سطح در برنامه پیشرفت دانش آموزی بین المللی (PISA) امتیاز بیشتری کسب کرده اند. علاوه بر این، دارای بالاترین تعداد امتیازات بالا (67,000) در بین هر کشوری است. در غیر این صورت حتی نزدیک می شود."
- اوباما "منشورها را برای خلاقیت و نوآوری ستایش می کند. اما مطالعه پشت سر هم در مورد منشورها نشان داده است که آنها از اینکه چقدر مدارس منشور مانند مدارس دولتی عادی به نظر می رسند شگفت زده شده اند. و مدارس منشور به خوبی مدارس دولتی عادی در آزمون ها نمره نمی دهند. شما نمی توانید مدارس دولتی را به خاطر نمرات امتحانی مورد ستایش قرار دهید، سپس منشورهایی را که نمرات پایین تری دارند، تحسین کنید.»[13]
بسته محرک تحصیلی اوباما با رشوه دادن به ایالتها و مناطق مدرسهای برای درخواست 5 میلیارد دلار کمک هزینه عمدتاً با هدف افزایش نمرات آزمون دانشآموزان، برنامه درسی و رویکرد آزمون محور به آموزش را ادامه میدهد. این کمک های مالی که توسط وزارت آموزش ایالات متحده اداره می شود، به عنوان "مسابقه به صندوق برتر" شناخته می شود.
اوباما، دانکن و بقیه این کار را انجام می دهند، زیرا این همان کاری است که آنها باید در بافت اجتماعی که در آن قرار دارند انجام دهند، و به این دلیل که آنها طرف هایی را در جنگ طبقاتی انتخاب کرده اند، جنگ بین المللی ثروتمندان علیه فقرا، که ثروتمندان. فقیر، حداقل در ایالات متحده، هنوز نمی شناسند.
باز هم، این موضوع اصلی زمان ما است: تعامل افزایش نابرابری و توده، آگاهانه طبقاتی، مقاومت. به همین دلیل است که بودجه آموزش و پرورش بودجه جنگ است.
کسانی که این واقعیت را رد میکنند، نه تنها دیگران را گمراه میکنند - مانند صدها کارشناس لیبرال که هیستری را که در اطراف اوباما ادامه دارد، شکل دادند - بلکه مردم فقیر و زحمتکش را برای ظهور فاشیسم، دولت شرکتی که اکنون در اطراف ما پدیدار شده است، راهاندازی میکنند. مثال: تقاضا برای ملی کردن بانک ها. وضعیت شرکت به طور کامل ظهور کند.
این شامل، برای مثال، رابرت شیر، مقالهنویسی میشود که اخیراً ملیسازی نزدیک بانک اوباما را «فاشیستی» نامید، سپس برگشت و به این نتیجه رسید که اوباما خوب است.[14] یا لیندا دارلینگ هاموند، کلاه گیس بزرگ آموزش و پرورش که به خاطر اوباما از تهمت زدن چشم پوشی کرد، سپس از وزارت آموزش اوباما سرخورده شد، اما هرگز درباره کاری که انجام داد انتقادی از خود و یا هشداری درباره آنچه او را ترساند، صادر نکرد.[15] ]
کسانی که احساس میکنند مورد خیانت اوباما قرار گرفتهاند، مانند شیر و دارلینگ هاموند، در واقع به هزاران نفر از مردم خیانت کردند و آنها را به دندانهای پوزخند جذاب او بردند. و کسانی که میدانستند عملیات آنها کلاهبرداری است، مانند بوروکراتهای اتحادیه آموزش، عمداً اعضای خود را برای شکست تنظیم کردند. این رهبران گمراه باید محدودیت های شدید توانایی های تحلیلی خود را بشناسند و خودانتقادی عمومی کنند، نه اینکه همچنان به هذیان و پوسیدگی فکری که نمونه انتخابات ملی بود بیفزایند.
در بسیاری از کشورها، مدارس مرکز سازماندهی زندگی هستند. تضاد نابرابری و مقاومت در حال حاضر در آموزش و پرورش در سراسر جهان ظاهر می شود. در یونان و فرانسه، کارگران و دانشآموزان مدارس اخیراً اعتصابهای عمومی را آغاز کردند. کسانی که اولین و بدترین ضربه را میخورند، یعنی کسانی که با کمترین ارث به دنیا آمدهاند یا قدرتهای کمتری دارند، احتمالاً ابتدا به مقابله میپردازند – البته نه لزوماً با خرد استراتژیک یا حتی تاکتیکی: تصاحب ساختمان دانشگاه نیویورک، مقاومت دستیاران فارغالتحصیل ، اقدامات شغلی مدرسه دیترویت، و غیره.
اما مقاومت طبقاتی سازمان یافته کمی وجود دارد. جنبش ضد جنگ پتانسیل نشان داده شده در زمانی که میلیون ها نفر علیه تهاجم عراق به خیابان ها آمدند را هدر داد. بیشتر فعالیتهای ضدجنگ در دو سال گذشته با هدف انتخاب یک عوام فریب، اوباما بود، که نسبت به بسیاری از حامیان لیبرال و چپ خود بازتر و صادقتر بود و اعلام میکرد که قصد دارد جنگهای امپراتوری را ادامه دهد و گسترش دهد. در زمان نگارش این مقاله، نظرسنجیها نشان میدهد که دو سوم مردم ایالات متحده از طرح اوباما برای تشدید حمله به افغانستان و تمدید جنگ در عراق حمایت میکنند - احتمالاً تا بی نهایت.
جنبش ضد جنگ نه تنها در بسیج کنش شکست خورده است، بلکه مهمتر از آن، در انجام وظایف آموزشی و عملی موجود ناکام مانده است: به مردم آموزش می دهد که چگونه استراتژی و تاکتیک هایی را در جوامع خاص توسعه دهند که ریشه در پاسخ های منطقی در مورد اینکه چرا همه چیز همانطور که هستند، و سپس، آنچه که باید انجام شود چیست.
در زمینه آموزش، که برای تسلط اجتماعی محوری است، رهبران دو اتحادیه، NEA و AFT، با مجموع عضویت نزدیک به 4,500,000،XNUMX،XNUMX، میلیون ها دلار و هزاران ساعت داوطلبانه را به انتخابات اوباما سرازیر کردند و توجه اعضا را از منبع واقعی خود منحرف کردند. قدرت: توانایی آنها برای کنترل یا حداقل تأثیرگذاری بر محل کار، برنامه درسی، ارزیابیها، تهاجم نظامی، خصوصیسازی، و واقعیت این است که آیا مدارس باید باز یا بسته شوند.
سپس رهبران اتحادیه های آموزشی در پشت صحنه برای به دام انداختن کارگران اتحادیه ای از خرابه های AFL-CIO و ائتلاف Change To Win، گروه انشعابی به رهبری اندی استرن که قویاً به اتحادیه دولتی شرکتی - اتحاد تجارت اعتقاد دارد، کار کردند. کار و دولت در راستای منافع ملی – و چه کسی اتحادیه بین المللی کارکنان خدمات خود را بر اساس مدلی که توسط جنرال موتورز نوشته شده است، اداره می کند. رهبران هر دو اتحادیه معلمان در حال حاضر در حال ارائه امتیازات گسترده، اجازه اخراج کارکنان، تشویق کارکنان مدارس برای ضربه زدن به سایر کارگران هستند، همانطور که انجمن معلمان کالیفرنیا از ایالت خواسته است که مالیات فروش قهقرایی را افزایش دهد.
با توجه به کودک آزاری که قانون هیچ کودکی پشت سر نگذاشته است (NCLB)، مدارس تعطیلی که در بحبوحه کشمکش های اجتماعی با مدارس آزاد تقویت شده اند، از اکثر مدارس روزمره برتری دارند.[16] برای رسیدن به آن نقطه، سازماندهندگان آموزش و پرورش باید راه خود را از طریق فالانژی از روسای اتحادیهها بجنگند، همانطور که اعضای اتحادیه کارگران خودرو برای چندین دهه انجام دادند.
سازمان های حرفه ای در زمینه آموزش نیز بهتر از این نبوده اند. شورای ملی مطالعات اجتماعی، که ادعا میکند گروه اصلی مرتبط با آموزش شهروندی دموکراتیک در ایالات متحده است، فقط از اعضای فروم روژ سخنرانیهای نادری داشته است که مخالف جنگها و پیشبینی فاجعه مالی بوده است. در غیاب آن، NCSS اصلاً چیزی جز حمایت از جنگ امپریالیستی که فرزندان فقرا را از هر طرف می فرستد به جنگ و کشتن کودکان فقیر از سایر ملل می فرستد، که همگی به نمایندگی از ثروتمندان در سرزمین خود عمل می کنند، چیزی نگفته است. یعنی دموکراسی سرمایه داری.
اوباما در طول مبارزات انتخاباتی خود از پیوند دادن دستمزد معلمان بر اساس نمرات آزمون دانش آموزانشان حمایت کرد و اخیرا متوجه شد که قصد دارد به قول خود عمل کند.[17] اما پرداخت معلمان برای نمرات آزمون دانش آموز در حال حاضر یک روش ثابت در مدارس ایالات متحده است. آرن دانکن، وزیر آموزش اوباما، در زمانی که مدیر اجرایی مدارس دولتی شیکاگو بود، از دستمزد عملکرد مبتنی بر آزمون برای معلمان استفاده کرد، مدارس شهر نیویورک پروژه ای را برای ارزیابی معلمان بر اساس نمرات آزمون دانش آموزان در سال گذشته آغاز کردند، و رئیس مدارس واشنگتن دی سی. میشل ری، این هفته اعلام کرد که ارزشیابی معلمان DC با نمرات دانش آموزان در آزمون های استاندارد مرتبط خواهد بود.
پرداخت حقوق به معلمان برای عملکرد دانش آموزان ایده جدیدی نیست. تاریخ نشان می دهد که بیشتر دستاوردهای چنین برنامه هایی توهمات مخربی است که برنامه درسی ارائه شده به دانش آموزان را محدود می کند و معلمان و مدیران را به تقلب تشویق می کند - همانطور که در مورد به اصطلاح "معجزه تگزاس" تحت رهبری فرماندار جورج دبلیو بوش دیدیم. و اولین وزیر آموزش و پرورش او، راد پیج، که ریاست مدارس هیوستون را بر عهده داشت، زمانی که نمرات آزمون در آنجا به شدت افزایش یافت.[18]
ولفورد ویلمز و ریچارد چاپلو از UCLA، طرحهای پرداخت برای نتایج را که در دو قرن اخیر در انگلستان، کانادا و ایالات متحده اجرا شده است، بررسی کردهاند و نتیجهگیری کردهاند: «نتایج کمی که به مدارس تحمیل میشود (بهویژه نتایج مخرب مانند پرداخت در ازای نتایج) همیشه در کلاس نفوذ می کند و فرآیندهای تدریس و یادگیری را تغییر می دهد. معلمان امروز به همان اندازه که در فریب بازرسان مدارس انگلیسی در دهه 1800 در انحراف یا خرابکاری از این نوع اصلاحات ماهر بودند. اصلاحات سیاسی مانند پرداخت بهای عملکرد. آنها چیزی بیش از انعکاس ناامیدی عمومی نیستند و به جای کمک به حل علل اصلی شکست، ما را فلج می کنند و توجه عمومی را از اصلاح سیستم های آموزشی در هسته آنها منحرف می کنند." رشوه به کارکنان مدرسه، پاداشی به سرباز از طریق تمرین و کشتن جوهر NCLB. و صندوق تشویقی معلمان وزارت آموزش ایالات متحده 19 میلیون دلار برای غرامت معلم و مدیر مرتبط با نمرات آزمون دانش آموزان فراهم می کند.
تا کی مربیان، مهدکودک ها تا دانشگاه ها، به مبادله دستمزدهای مناسب، مزایا، و مقداری امنیت برای مامان ماندن در مورد ماهیت جنگ امپریالیستی، برای اجرای آزمون های نژادپرستانه که نه تنها همه را در کلاس درس مرعوب و ناصادق می کند، ادامه خواهند داد؟ اما این نیز کودکان را به اشتباه بر اساس طبقات و نژاد جدا می کند، تحت پوشش علمی ساختگی، و امتیاز را در پشت یک روکش موفقیت پنهان می کند؟ این آزمون ها به نوبه خود برای تفکیک معلمان استفاده می شود، زیرا حقوق شایستگی، مرتبط با نمرات آزمون، در دولت اوباما گسترش می یابد - مراحل بسیاری از بیگانگی را ثابت می کند: عدم کنترل فرآیند و محصول کار، کمتر شدن انسان به خود. و دیگران، تبدیل شدن به ابزار بندگی خود. از دست دادن.
بسته محرک فوراً 44 میلیارد دلار پول موقت برای مدارس فراهم می کند و دستورالعمل های دانکن را ارائه می دهد که مدارس باید "سریع وجوه خود را خرج کنند" به روش هایی که نمرات آزمون را افزایش داده و رسیدها را حفظ کنند. در حالی که هنوز حول و حوش پول واقعی آموزش پرده ای از پنهان کاری وجود دارد، به نظر می رسد که بیشتر آن به ساختمان مدرسه، فناوری و غیره اختصاص داده شده است. کارگران ساختمانی اتحادیهگرا با همتایان غیر اتحادیهای خود برای آنچه باقی میمانند مبارزه خواهند کرد – نمونهای دقیق دیگر از توانایی روابط سرمایه برای مرتب کردن، تفرقه و حکومت کردن.
علاوه بر این، بحران های مالی ایالتی به اندازه بحران فدرال واقعی هستند. مشخص نیست که آیا این محرک برای جبران کاهش برنامهها و پرسنل در سالهای اخیر کافی خواهد بود یا نه، بهخصوص کاهش بودجه آموزش و پرورش ایالتی در سال آینده. برای کسانی که به شغل خود ادامه می دهند، این احتمال وجود دارد که مالیات های ایالتی، شهری و فدرال هر گونه افزایش درآمدی که اکنون وعده داده شده را از بین ببرد. خورشید کالیفرنیا بر بهترین نمونه می درخشد. حتی با کمک کمک مالی، دولت دو میلیارد دلار در قرمز باقی خواهد ماند.
طبقات حاکم تجربه زیادی در سرکوب شورش دارند. آنها میدانند که قیامها اغلب توسط اعضای ناراضی، عصبانی، تحصیل کرده، اعضای طبقات متوسط یا متوسط بالا آغاز میشوند که در زمانهای سخت از فرصتها محروم هستند. نگه داشتن این افراد در کنار امتیازات بسیار محدود مهم است. نمی توان با پاداش مادی به رشوه دهندگان رشوه داد. این اخلاقی است که حباب را بیرون می زند، می گوید: "نه" و منجر به عمل می شود.
اخلاقیاتی که جنبش حقوق مدنی و جنبش ضد جنگ را به حرکت درآورد، توسط دههها پست مدرنیسم کذب کثرتگرا (مذهب با ردای خشمگین)، سالها مصرفگرایی (۷۰ درصد از اقتصاد ایالات متحده تا زمانی که به پایین سقوط کرد)، از بین رفت. فقدان نمونه از رهبران کت و شلوار در اتحادیه های کارگری و رده های حرفه ای؛ با حذف تاریخ در کلاس های درس همانطور که جانسون از قبل هشدار داد. نتیجه این است که در داخل کشوری که در آستانه فروپاشی طبقات حاکم خود قرار دارد، مقاومت باید خاطره خود را از آنچه که باید در یک مبارزه اخلاقی واقعاً احیا کند - حق علیه باطل، برابری در برابر نابرابری، عدالت در برابر استبداد.
در اینجا چهار اخلاق مقاومتی وجود دارد که ارزش بازگرداندن به زندگی را دارند:
- ما مسئول تاریخ خود هستیم، اگر نگوییم حق اولادمان.
- همبستگی و برابری؛ آسیب به یک نفر فقط قبل از آسیب به همه است.
- سوء استفاده از دیگران اشتباه است.
- عدالت سازماندهی و اقدام را در جایی که اهمیت دارد می طلبد. این درست است که عصیان کند.
اتصال عقل به شور، اشتیاق به اخلاق، اخلاق به سازمان، و سازمان به عمل
یک سال پیش نوشتیم کانترما نیازی به بره شدن در میان گرگ ها نداریم. یک مبارزه واقعی در پیش است.»[20] ما پیشنهاد کردیم که یک فروپاشی مالی می تواند ظهور فاشیسم را تسریع بخشد. ما هیچ ادعای کاساندرا در مورد توانایی خود در پیش بینی آینده نداریم - و نه کسی که مایل است ما را باور کند. ما به این نتیجه رسیدیم که فروپاشی اقتصادی و جنگ امپریالیستی سال ها پیش اجتناب ناپذیر است. در دهه نود در دیدار با معلمان راهنمایی گفتیم شما در جنگ نفت بعدی به نیروها نگاه می کنید. ما جنگها را پیشبینی میکردیم، اما نه 11 سپتامبر 2001 (چالمرز جانسون در فیلم Blowback نزدیک شد). ما این کار را با استفاده از ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی، اقتصاد سیاسی مارکسیستی، به عنوان ابزار تحقیق انجام دادیم.
امروز، ما بهویژه از کارهای جان بلامی فاستر که بیشتر به زبان مینوشت، قدردانی کردیم بررسی ماهانه، که کار برجسته آن فاجعه در حال پیشروی را ترسیم کرد. فاستر اخیراً دیدگاه خود را در پاسخ به سؤالی خلاصه کرده است که ممکن است درک آن را آسان کند:
"نه، من رکود، رکود تورمی و مازاد تولید را یکسان نمیدانم. هر چند که همپوشانی دارند. رکود، یعنی رشد آهسته، افزایش بیکاری/کمکاری، ظرفیت مازاد بالا و غیره در دهه 1970 دوباره ظاهر شد. در ابتدا، یک دوره رکود تورمی وجود داشت (رکود به علاوه تورم) بخش تورمی تحت کنترل قرار گرفت اما رکود زیربنایی که ادامه یافت. به سرعت به تولید برمی گردند و استفاده از ظرفیت خود را کاهش می دهند (سرمایه داری کاملاً رقابتی با این روش کار نمی کند). ظرفیت تولیدی که به طور فزایندهای مورد استفاده کم قرار میگیرد، به همان اندازه با این جمله مارکس مطابقت دارد که «موانع واقعی تولید سرمایهداری خود سرمایه است»، که شما نقل میکنید.»
اصرار مکرر فاستر مبنی بر اینکه واقعاً هیچ راه حل پایداری در درون نظام سرمایه داری وجود ندارد که واقعاً به نفع عمومی باشد، شجاعانه و در معرض خطر است.
رابرت پی. برنر، مصاحبه شده در مجله آسیا و اقیانوسیه، گفت ،
"آنچه عمدتاً باعث آن می شود کاهش عمیق و پایدار نرخ بازده سرمایه گذاری سرمایه از اواخر دهه 1960 است. با توجه به افت شدید، شکست نرخ سود در بازیابی بیش از پیش قابل توجه است. کاهش در رشد دستمزدهای واقعی در این دوره. علت اصلی، اگرچه نه تنها علت، کاهش نرخ سود، تمایل مداوم به مازاد ظرفیت در صنایع تولیدی جهانی بوده است. - قدرت تولیدی جدیدی وارد بازار جهانی شد - آلمان و ژاپن، NIC های شمال شرق آسیا (کشورهای صنعتی در حال جدید)، ببرهای آسیای جنوب شرقی، و در نهایت، لویاتان چینی. تولید شده توسط توسعه دهندگان قبلی، فقط ارزان تر بود. نتیجه این بود که عرضه بیش از حد در مقایسه با تقاضا در صنایع یکی پس از دیگری، و این باعث کاهش قیمت ها و به این ترتیب، سود شد. علاوه بر این، فروتنانه صنایع خود را ترک می کنند. آنها سعی کردند با عقب نشینی از ظرفیت خود برای نوآوری، جایگاه خود را حفظ کنند و سرمایه گذاری در فناوری های جدید را سرعت بخشند. اما، البته، این فقط ظرفیت مازاد را بدتر کرد. به دلیل کاهش نرخ بازده، سرمایهداران مازاد کمتری از سرمایهگذاریهای خود دریافت میکردند. بنابراین آنها چاره ای جز کاهش سرعت رشد کارخانه ها و تجهیزات و اشتغال نداشتند. در همان زمان، به منظور بازگرداندن سودآوری، حقوق کارکنان را کاهش دادند، در حالی که دولت ها رشد هزینه های اجتماعی را کاهش دادند. اما پیامد تمام این کاهش هزینهها، مشکل بلندمدت تقاضای کل بوده است. ضعف مداوم تقاضای کل، منبع فوری ضعف بلندمدت اقتصاد بوده است.»[21]
برنر نتیجه گرفت،
نتیجه این است که اوباما نیز مانند روزولت تنها در صورتی میتوان انتظار داشت که اقدامات قاطعی در دفاع از کارگران انجام دهد که از طریق اقدام مستقیم سازمانیافته از پایین تحت فشار قرار گیرد. از جمله قانون واگنر و تامین اجتماعی، تنها پس از آن که موج عظیم اعتصابات توده ای برای انجام این کار تحت فشار قرار گرفت. ایجاد مجدد قدرت طبقه کارگر، پیشرفت اندکی امکان پذیر خواهد بود و تنها راه بازآفرینی این قدرت، بسیج برای اقدام مستقیم است. سازماندهی می کنند و قدرت لازم را برای فراهم کردن پایه های اجتماعی، به اصطلاح، برای دگرگونی آگاهی خود، برای رادیکال شدن سیاسی، جمع می کنند.»[22]
مارکس به اصل موضوع رفت: کمبود تقاضای مؤثر. برای مارکس، هرگز در مورد علت اصلی بحران های اقتصادی سرمایه داری تردیدی وجود نداشت. «دلیل نهایی همه بحرانهای واقعی همیشه فقر و مصرف محدود تودهها در مقابل انگیزه تولید سرمایهداری برای توسعه نیروهای مولده است که گویی فقط قدرت مصرف مطلق جامعه حد آنها را تشکیل میدهد».[23]
با این حال، تحلیل عمیق پروفسور فاستر از منبع بحران، هیچ پروژه رادیکالی در مورد چگونگی رسیدن از اینجا، سرمایه در ویرانه، به آنجا، فراتر رفتن سرمایه، هیچ استراتژی و تاکتیکی، در مورد اینکه چگونه مردم ممکن است بر سیستم سرمایه وارد شوند، ارائه نمی دهد. حتی به عنوان یک آغاز، و آن را متحول کنید.
برنر معتقد است که طبقات حاکم جهان امیدوارند از قدرت ارتش آمریکا به عنوان یک افسر پلیس بینالمللی استفاده کنند و از جنگهای گستردهتر جلوگیری کنند. ما با هم فرق داریم.
ما معتقدیم رقابت بین امپریالیستی، به ویژه بر سر نفت، اما بر سر کنترل منطقه ای، آب، بازار، نیروی کار ارزان، مظنونین معمول امپریالیسم، تشدید خواهد شد. ضعف های اجتماعی، نظامی و اخلاقی ایالات متحده تنها تنش ها را تشدید می کند و احتمال درگیری را بیشتر می کند.
با توجه به این شعار که جنگ جهانی دوم به تنهایی رکود را حل کرده است، میتواند برای برخی که هرگز شاهد آن نبودهاند، وسوسهانگیز باشد. جنگ یعنی کار و سود، ایجاد وحدت ملی مردمی، حتی اگر زودگذر.
در عین حال، ما با بازیکنان وحشی که میتوانند جنگهای غیرقابل پیشبینی را آغاز کنند، مشکل داریم: القاعده، اسرائیل، پاکستان و غیره. تخمین ما جنگ گستردهتر در طول زمان است.
با این بهعنوان پایهای است که ما گسترش پایهای را ارائه میدهیم که فاستر، برنر و دیگران در حال ایجاد آن هستند.
ما به نبرد مارکس با اقتصاددانان سیاسی قدیم باز میگردیم که نظام سرمایه را مجموعهای از خدایان با ذهن و زندگی خود میدانستند. امروز، اقتصاددانان جریان اصلی را میبینیم، واقعاً معذرتخواهان، که پیشنهاد میکنند بازار این کار را میکند، بازار آن کار را انجام میدهد، زمانی که مردم در کار هستند، و افراد دیگری بر کار مسلط هستند. و برخی از اقتصاددانان مارکسیست (مستثنی از فاستر و برنر) تقریباً به همان شیوه تمرکز می کنند و حرکت سرمایه مالی - گسترش و رکود بی ثبات آن - را با جزئیات زیاد دنبال می کنند، بدون بررسی آنچه در مورد سرمایه کلیدی است: روابط اجتماعی. مردم در مبارزه با طبیعت برای تولید و بازتولید زندگی و وسایل آن، جستجوی دانش عقلانی برای بقا و برای آزادی.
به طور همزمان، ما بسیاری از چیزهایی را می بینیم که اکثر مردم به عنوان چپ ها از شکست سوسیالیسم طفره می روند - سرمایه داری با حزبی که در راس آن مدعی خیرخواهی است - خیانت های احزاب "کمونیست" و اتحادیه های کارگری جهان، معضل واقعی پرداخت امپریالیستی. به طبقات کارگر امپراتوری و به ویژه رهبران گمراه آنها؛ به این معنی که بدون نقد تاریخی تند گذشته، هر مبارزه ای در آینده تضعیف می شود.
ما همچنین از این پارادوکس شگفت زده شده ایم: بسیاری از چپ ها از استفاده از اصطلاح سرمایه داری دوری می کنند. ما دو انگیزه اشتباه می بینیم. به نظر میرسد برخی از چپها بر این باورند که مردم فقط میتوانند به روش کودکی بیاموزند و نمیتوان از ترسهای نظام اقتصادی جهان گفت - در حالی که این اصطلاح اکنون در برنامههای گفتگوی تلویزیونی استفاده میشود. دیگران در سمت چپ، که ما مطمئناً تاکتیکهایشان را درک میکنیم، در چیزی عمل میکنند که به نظر میرسد بالهای مخفی احزاب هستند. نتیجه این است که طبقات حاکم و پلیس آنها کاملاً از نحوه تحلیل این گروه ها آگاه هستند، در حالی که افرادی که امیدوارند بر آنها تأثیر بگذارند این کار را نمی کنند.
ما از خطرات ظهور فاشیسم، قانون میهن پرستان باقی مانده و غیره آگاه هستیم و آنقدر احمق نیستیم که بنویسیم در صورتی که فاشیسم تمام عیار از راه برسد، آنچه لازم است بنویسیم، اما در این دوره ما خواهان باز بودن و خطرات مربوط به آن هستیم.
اگر درست است که اصل موضوع نابرابری در سرعت فوق العاده است که با شانس مقاومت توده ای، سازمان یافته و آگاهانه طبقاتی در تضاد است، و اگر به همان اندازه درست باشد که طبقات حاکم چیزی جز دروغ های آشکار و نیروی محض آنها باقی نمانده است. پس از آن نتیجه می شود که در حالی که کسانی که برای برابری و آزادی دفاع می کنند، دشمنی مهیب، بی رحم دارند. ما همچنین فرصتی داریم که برای آزادی و برابری سرمایه را جایگزین کنیم، اگر چیزی بیش از ساختن عقل انجام دهیم، اما عقل را به شور، اشتیاق را به اخلاق، اخلاقی را به سازمان، و سازمانی را به عمل متصل کنیم.
همانطور که در بالا ذکر شد، کاملاً ممکن است که مبارزه از مدارسی سرچشمه بگیرد که احتمالاً ایدهها هنوز نقش دارند. ما قبلاً نوشتهایم که مدارس نقاط سازماندهی یکپارچهای از مراکز زندگی آمریکای شمالی برای مبارزه قدرت برای دانش، سرمایه، کار و آزادی هستند. این نگاه راهبردی ماست.
از نظر تاکتیکی، نکات مهمی در مدارس وجود دارد، مخالفت با برنامههای درسی تنظیمشده امپریالیستی، رد کردن امتحانات بالا با تحریم، و مبارزه با تهاجم نظامی دانشگاه، زیرا ارتش و مبارزه برای آنچه حقیقت دارد ناسازگار هستند. ما قبلاً شاهد بودیم که یکی از کارگران محلی بزرگتر مدرسه در ایالات متحده، معلمان متحد لسآنجلس، تاکتیک تحریم آزمون را به شیوههای مسلماً محدود انتخاب کرد، اما با این وجود تحریم بود. در سن دیگو، ائتلافی از والدین، دانشآموزان و معلمان موفقیت قابلتوجهی در محدود کردن ثبتنام در برنامههای ROTC دبیرستان داشتهاند، بیش از هر چیز، از طریق پشتکار محض، و اعلامیههای منظم در مدارس.
از سال 2008، سال گذشته در برخی از بزرگترین آموزشهای آموزشی در ایالات متحده شرکت کردیم کنفرانس فروم روژ در لوئیزویل و آموزش ائتلاف سن دیگو سن دیگو برای صلح و عدالت. مجموع آنها کمتر از پانصد شرکتکننده بودند. از نظر ماهیت خوب، از نظر شکل بسیار کوتاه.
در حالی که در سراسر جهان، دانشآموزان و کارگران مدارس یونان و فرانسه اعتصابهای عمومی را آغاز کردند. در ایالات متحده، نیروی کار آموزش و پرورش انعطاف پذیرتر بوده است. در واقع، اصطلاحات کلیدی که ممکن است اکثر اساتید و مربیان k-12 ایالات متحده را توصیف کند، عبارتند از: نژادپرستی، نادانی، بزدلی، و فرصت طلبی. مدارسی که همیشه مدارس سرمایه بودند، بیش از هر زمان دیگری به مأموریتی برای سرمایه داری و مربیان مبلغان آن تبدیل شدند. چه چیزی آن را تغییر می دهد؟
شرایط اجتماعی ممکن است تا حدودی آن را تغییر دهد. اخراج، کاهش دستمزد، حذف حقوق بازنشستگی، افزایش اندازه طبقه؛ همه ممکن است جمع شوند. ما نگران هستیم که آنها به صورت تکه تکه جمع شوند و منجر به چیزی شود که قبلاً دیده بودیم: کارکنان آموزش و پرورش به عادات بد آموزش روزمره ادامه می دهند و در همان زمان به دیگران (متخصص رسانه، مشاوران، کارکنان پشتیبانی مانند اتوبوس) اشاره می کنند. رانندگان یا کارگران مواد غذایی و غیره) ابتدا شل شوند.
ما انتظار داریم رهبران اتحادیهها، که همان دلیلی که اکثر مردم معتقدند به اتحادیهها میپیوندند، یعنی منافع متضاد کارگران و کارفرمایان، رد میکنند، یک سری امتیازات را در راستای منافع ملی (یعنی منافع اپورتونیستی خودشان) رهبری کنند. امتیازات به عنوان "بهترین کاری که می توان در شرایط سخت انجام داد" فروخته خواهد شد. به عنوان مثال، NEA اکنون با اتاق بازرگانی ایالات متحده و انجمن ملی تولیدکنندگان برای اجرای اصلاحات مشخص شده شریک شده است. انتخاب های سخت برای روزهای سخت، گزارش کمیسیون جدید در مورد مهارت های نیروی کار آمریکایی.[24] Tough-Tough توسط متخصصان آموزشی مانند مدیر لاکهید مارتین نظامی شده و روسای دانشگاه هایی که درآمدشان اغلب وابسته به کمک های مالی ارتش است که برای «تحقیق» در نظر گرفته شده است، نوشته شده است. فراخوانهای سخت و سخت برای استانداردهای برنامه درسی ملی به عنوان ابزاری برای بازیابی میهنپرستی بیمعنای لازم برای واداشتن مردم به کار، و مشتاقانه جنگیدن و مرگ، زیرا آنچه بهشدت آسان است، منافع حاکمان خودشان است.
چانه زنی امتیازات در حال حاضر در جریان است. رهبری اتحادیه، و ساختار اتحادیهها - که مردم را به همان اندازه یا بیشتر از اتحاد آنها جدا میکند - عمدتاً به عنوان لایه دیگری از دشمنان عمل میکند که باید با آنها مبارزه کرد. روسای اتحادیه به یک اپوزیسیون وفادار خوش خیم تبدیل می شوند که به خاطر خواسته های محدود خود به دنبال حفظ قوانین نظام هستند. آنها تقسیم کار را در قلب جامعه سرمایه داری تقویت می کنند.
بدون هیچ امتیازی هیچ یک. یک قدم به عقب در مراقبت های بهداشتی نیست. در واقع، مراقبت رایگان برای همه. به ثروتمندان مالیات ببندید. مالیات به ارث رسیده، زمین و ثروت شرکتی. یک هفته سی ساعت بدون کاهش حقوق. بدون سلب مالکیت وام مسکن با پرداخت حق خرید به خریداران. تحصیلات دانشگاهی رایگان. یا چیز دیگر.
یک اعتصاب پس از دیگری ترویج شورش در ارتش.
ما بر این باوریم که مردم به مقابله خواهند پرداخت، زیرا آنها باید برای زندگی کردن مبارزه کنند. موضوع این است که آیا مقاومت معنا پیدا خواهد کرد یا خیر. آیا معترضان خواستار یک هفته کاری کوتاهتر و بدون کاهش حقوق، پایان سلبطلب و اخراج، مراقبتهای بهداشتی رایگان برای همه، پایان دادن به آموزش برای سلطه خواهند بود یا مردم، در بحبوحه فروپاشی اجتماعی گیجکننده، خواستار نیروهای بیشتری خواهند شد. خیابان هایی که در شهرهای مرزی مکزیک می بینیم که در چنگال باندهای مواد مخدر خفه می شوند؟
اولین مقاومت ممکن است از جانب دانش آموزانی باشد که با چند معلم متفکر تماس داشته اند. با از بین رفتن امید (عملکرد حیاتی مدرسه، واقعی یا کاذب)، دانش آموزان ممکن است بالا بیایند. آنها به حمایت قابل توجهی نیاز خواهند داشت و این تصور که مبارزه آنها یک مبارزه کارگری نیز هست. فرانسه 1968 شواهد کافی است.
اگر قرار است امکان شادتر مقاومت تودهای رخ دهد، امیدواریم که شور واقعی اخلاق را با هم ترکیب کند و به برابری و آزادی که با ابزارهای تحلیلی اقتصاد سیاسی و مطالعه چیزها و افراد در حال تغییر ترسیم کردیم دعوت کند: دیالکتیکی. ماتریالیسم
همه چیز برای بازآرایی کامل روابط اجتماعی زندگی روزمره در دسترس است. اجازه دهید به وظیفه واقعی ارتباط عقل به قدرت، اخلاق، اشتیاق، سازمان و عمل برسیم.
ریچ گیبسون استاد بازنشسته در دانشگاه ایالتی سن دیگو (richgibson.com). ای. وین راس استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا (ewayneross.net). آنها از سردبیران نئولیبرالیسم و اصلاحات آموزشی (همپتون پرس) هستند.
یادداشت
1 پیتر گودمن و جک هیلی (2009 مارس 7). از دست دادن شغل اشاره ای به بازسازی گسترده اقتصاد ایالات متحده دارد. نیویورک تایمز، پ. A1.
2 استنلی ویلیامز مور (1957). نقد دموکراسی سرمایه داری. نیویورک: پین وایتمن; دانیل سینگر. (2002). پیش درآمد انقلاب کمبریج، MA: ساوت اند پرس.
3 الزیمانسکی. (1978). دولت سرمایه داری و سیاست طبقاتی. کمبریج، MA: وینتروپ.
4 مارک پیتمن و باب ایوری (2009، 9 فوریه). خطر 9.7 تریلیون دلاری مالیات دهندگان ایالات متحده در برنامه های نجات (به روز رسانی 1). Bloomberg.com،
5 گزارش کل بدهی آمریکا سری گزارش اقتصاد پدربزرگ; برای تحلیل عمیق تر در مورد بحران بدهی/مالی سازی، نگاه کنید به: جان بلامی فاستر. (2009). یک سیستم شکست خورده-بحران جهانی جهانی شدن سرمایه داری و تأثیر آن بر چین. لینک,
6 شهادت استفان بیدل در مقابل کمیته نیروهای مسلح، مجلس نمایندگان ایالات متحده، اولین جلسه، کنگره 111، 12 فوریه 2009.
7 ناتان فریر. (2008، نوامبر). ناشناخته های شناخته شده: شوک های استراتژیک غیر متعارف در توسعه استراتژی دفاعی. کارلایل، PA: موسسه مطالعات استراتژیک، دانشکده جنگ ارتش ایالات متحده، ص. 32.
8 جینا کاوالارو (2008، 30 سپتامبر). شروع تورهای میهن تیپ از 1 اکتبر. ارتش بار; روچیلد، متیو. (2008، 12 نوامبر). NorthCom برای چیست؟ پیشرو.
9 فیلیپ الیوت (2009. 10 مارس). اوباما با پذیرش اتحادیه ها از حقوق معلمان حمایت می کند، آسوشیتدپرس.
10 دایان راویچ. (2009، 24 فوریه). آیا آرن دانکن واقعاً املای مارگارت را در درگ می نویسد؟ هفته آموزش.
11 جرالد بریسی. (2009، 10 مارس). اوباما آن را منفجر می کند، قسمت دوم. هافینگتون پست.
12 جرالد بریسی. (2007، 3 مه). آزمونی که همه سقوط خواهند کرد. واشنگتن پست، پ. A25.
13 اریک روبلن، (2008، 21 مه). شکاف NAEP برای منشورها ادامه دارد. هفته آموزش.
14 رابرت شیر. (2008 سپتامبر 25). ورود فاشیسم اقتصادی به آمریکا. جایگزین.
15 جرالد بریسی. (2009، 4 ژانویه). The Hatchet Job در مورد لیندا دارلینگ-هاموند. هافینگتون پست.
16 ریچ گیبسون و ای وین راس. (۲ فوریه ۲۰۰۷). هیچ کودکی پشت سر نمی ماند و پروژه امپراتوری: قطع لوله مدارس به جنگ. CounterPunch.
17 دیوید استات. (2009، 10 مارس). اوباما طرحی را برای بازنگری در آموزش و پرورش ترسیم می کند. نیویورک تایمز، پ. A14.
18 داستان بلند تگزاسی که یک بار دیگر به یاد میآید و تخریب میشود. (2008، 5 ژوئن). هفته آموزش; جولیان واسکز هیلیگ و لیندا دارلینگ هاموند. (2008). مسئولیتپذیری به سبک تگزاس: پیشرفت و یادگیری دانشآموزان اقلیت شهری در یک زمینه آزمون با ریسک بالا. ارزشیابی آموزشی و تحلیل خط مشی، 30(2)، 75-110.
19 ولفورد ویلمز و رابرت چاپلو (1999، 3 نوامبر). توهم پرداختن به معلمان برای عملکرد دانش آموزان. هفته آموزش و پرورش
20 ریچ گیبسون و ای وین راس. (2008، 1-15 مارس). نقش مدارس و «هیچ کودکی پشت سرش باقی نمی ماند» در یک سیستم امپریالیستی در حال پوسیدگی: مربیان چگونه باید مقاومت کنند، کانتر پانچ، 15(5)، 1، 4-6.
21 رابرت پی. برنر با جئونگ سونگ جین صحبت می کند. (2009، 7 فوریه). تولید بیش از حد، نه فروپاشی مالی، قلب بحران است: ایالات متحده، آسیای شرقی و جهان. مجله آسیا و اقیانوسیه: تمرکز ژاپن.
22 همان.
23 کارل مارکس. (1967). سرمایه (جلد 3). نیویورک: انتشارات بین المللی، ص. 484 (فصل 30).
24 کاترین گورتز. (2009، 10 مارس). NEA، گروههای تجاری به اصلاحات «انتخابهای سخت» بازگشتند. هفته آموزش.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا