منبع: غرش
در روز اول ماه مه 2021، صدها هزار نفر در یکی از تاریک ترین دوره های این کشور در خاطرات اخیر به خیابان های کلمبیا آمدند. چهار روز قبل، الف اعتصاب عمومی - که هنوز در حال صحبت کردن ما ادامه دارد - برای محکوم کردن بسته نئولیبرالی پیشنهاد شده توسط دولت ایوان دوکه فراخوانده شده بود. دولت به این اعتراضات پاسخ داد استفاده بی سابقه از خشونت، ده ها تظاهرکننده را کشت.
این امر در دوران به اصطلاح پسابرجام، پس از امضای توافقنامه صلح با نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (FARC) در سال 2016 اتفاق افتاد. پاسخ به اعتراضات در واقع تا حد زیادی با الگوهای خشونت و نظامی سازی مطابقت دارد.
در همین حال، در اقیانوس اطلس، هفت زاپاتیستا سوار بر کشتی به نام کوه به عنوان بخشی از آنها سفر برای زندگی سفرکه مرحله اول آن را به اروپا خواهد آورد. این هیئت با پذیرفتن دعوت از سازمانهای متعدد، در راه است تا «تاریخ، درد، خشم، موفقیتها و شکستهای» زاپاتیستاها را با قاره اروپا به اشتراک بگذارد.
این دو داستان تجسم دو واقعیت متضاد آمریکای لاتین در قرن بیست و یکم است. در یکی، شما قدرت تحکیم دولت و رژیم حقوقی در بحران را دارید. و از سوی دیگر، شما آینده جدیدی از همبستگی و اجتماع دارید که توسط جوامع مجاور دولت شکل می گیرد.
همهگیری کووید-19 به طور موقت شورشهای ضد ریاضت اقتصادی، جنبشهای علیه مردسالاری و سایر سیاستهای مشاجرهآمیز را که در پایان سال 2019 ظهور کرد، خنثی کرد. با این حال، آنها اکنون به روشهای مختلف دوباره ظاهر شدهاند، از هدایت شدن به کمپینهای انتخاباتی تحولآفرین جدید گرفته تا روند رو به رشد. چرخش خودمختار در سراسر آمریکای لاتین دیده می شود.
رائول زیبچی، روزنامهنگار مبارز، یکی از پرکارترین نویسندگان و متفکران سیاسی جنبشهای اجتماعی در آمریکای لاتین است. از حلزون در چیاپاس تا پادگان اعضای جامعه آیمارا در ال آلتو، بولیوی، برای سالها زیبهچی مسیرهایی را طی کرده که توسط کسانی که در مخالفت با قدرت دولتی زندگی و سازماندهی میکنند، طی کرده است.
امروز، Zibechi به تمرین همراهی خود ادامه میدهد و جوامع در حال حرکت در طول همهگیری COVID-19 را پوشش میدهد. او عناصر رویارویی روزمره میان گروهها و مردم را بر اساس شرایط خاص خود بررسی میکند و چارچوبهای نهادی و دولتمحور غالب علوم اجتماعی را که دولت را تنها محل عملی قدرت میدانند، به چالش میکشد. در ادامه گزیدهای از گفتگوهای در حال انجام ما است که تحلیلی گسترده و ظریف از این عصر کنونی ارائه میکند و قدرت را از بالا و پایین به طور یکسان بررسی میکند.
این مصاحبه قبل از تشدید تجاوزات اخیر اسرائیل به فلسطین انجام شد و به همین دلیل بخشی از این گفتگو نبود. با این حال، زیبچی این بیانیه را در مورد خشونت دولت اسرائیل ارائه می دهد:
[وضعیت فلسطین] استانداردهای دوگانه غرب را برجسته می کند، که علیه ونزوئلا ناله می کند، اما وقتی مرده ها کودکان فلسطینی هستند، به گونه ای دیگر به نظر می رسد، گویی این زندگی ها اهمیتی ندارد. آیا آنها مهم هستند؟ شاید برای بایدن و کل کشور، زندگی فلسطینی ها به اندازه زندگی سیاه پوستان حومه آمریکا اهمیت داشته باشد. مهم است که بفهمیم جنایات علیه سیاهپوستان در برزیل، علیه بومیان و پوبلوها در کلمبیا، علیه فلسطینیها و علیه سیاهپوستان در ایالات متحده، جدا نیستند، بلکه به هم مرتبط هستند. تنها یک جنایت وجود دارد: جنگ سرمایه علیه مردم و مادر زمین.
جورج یگارزا: در جدیدترین نوشته انتقادی خود در مورد سیاست در سطح جهانی/کلان، چند سال گذشته را به عنوان یک "لحظه ی زمانی" توصیف کرده اید که جهان در اوج نظم هژمونیک جدیدی قرار دارد که به ویژه در مرکز آسیا در حال انتقال است. در چین. ظهور چین از این جهت منحصر به فرد بوده است که بر اقتصاد جنگی عظیم متکی نبوده و در مقیاس و سرعتی بی سابقه صنعتی شده است.
در عین حال، چین در حال تقویت یک دستگاه نظارتی عظیم است که به دولت اجازه داده تا حضور و قدرت خود را گسترش دهد. به همین ترتیب، در حالی که رشد کلی اقتصادی غرب نسبتاً رکود بوده است، هزینه های نظامی آن همچنان به رشد خود ادامه می دهد. امروز، مرزهای نظامی شده و مفاهیمی مانند قلعه اروپا دیگر ایده های حاشیه ای نیستند.
چگونه میبینید که نسخه چینی از سرمایهداری استبدادی در مقایسه با دموکراسیهای لیبرال غرب به همهگیری واکنش متفاوتی نشان میدهد؟ و حضور رو به گسترش دولت نظارتی برای جنبش های مردمی چه معنایی دارد؟
رائول زیبچی: من در مورد تفاوت بین واکنش چین و دموکراسی های غربی چندان واضح نیستم. در غرب واکنشهای بسیار متفاوتی وجود داشته است، از واکنشهای ایالات متحده و برزیل گرفته تا کشورهای اروپایی و بسیاری دیگر، که در رابطه با اقدامات مهار بسیار محدودتر بودهاند.
آنچه چین را متمایز می کند، به نظر من، ترکیب کنترل در مقیاس بزرگ با پشتیبانی از فناوری های دیجیتال و شناسایی چهره است که شبکه ای را ایجاد کرده است که تقریباً همه خانه ها را در بر می گیرد و همه در دست ارتش حزب کمونیست است. این امر در کشورهای غربی امکان پذیر نبوده است، مگر در مواردی که مردم یکدیگر را پلیس کرده و افرادی را که از اقدامات بهداشتی پیروی نمی کنند، محکوم کرده اند.
وضعیت نظارتی رو به رشد یک چالش بزرگ و بی سابقه برای جامعه و جنبش های اجتماعی است. آخرین مکانیسم های قابل مقایسه کنترل اجتماعی بیش از 80 سال پیش در دوران نازیسم و استالینیسم بود و بنابراین امروز هیچ خاطره زنده ای از آن واقعیت وجود ندارد. امروز، فعالان باید از صفر بیاموزند و در شرایط استثنایی، حرکات و تاکتیکهای جدیدی را ایجاد کنند.
با این حال، فراتر از دولت ها و رژیم ها، همه گیری یک وضعیت بسیار چالش برانگیز در مکان هایی در سراسر جهان است. در آمریکای لاتین، این مردم بومی بودهاند که توانستهاند به شیوهای کم و بیش جامع پاسخ دهند، با توجه به اینکه سرزمینهای آنها از تمرکز شهری بسیار دور است، جایی که میتوانند هم بر روابط خود با طبیعت و هم به تاریخ خود تکیه کنند. و جهان بینی برعکس، اینجا در شهرهای بزرگ، احساس می کنیم زندانی هستیم و اساساً فلج هستیم.
همانطور که شما می نویسید، همه گیری همه گیر، شالوده شکننده اقتصاد جهانی نئولیبرال را آشکار کرده است. جای تعجب نیست که ما می یابیم که مراکز جهانی شیوع در اقتصادها از سختگیرانه ترین سیاست های نئولیبرالی حمایت می کنند که همچنین توسط مرتجعین قدرتمند مانند برزیل و هند و ایالات متحده تحت رهبری ترامپ رهبری می شود.
خشونت هنوز هم زبان دولت است. تداوم تاریخی زنان کشی، خشونت ضد سیاه پوستان، سلب مالکیت و سایر اشکال سرکوب را می توان در مکان هایی مانند ایالات متحده، هند، کلمبیا و جاهای دیگر مشاهده کرد. نقش خشونت در داخل دولت در طول چند دهه گذشته چگونه در ذهن شما تغییر کرده است و چگونه می بینید که دولت در آن سوی همه گیری خود را بازسازی می کند؟
برای پاسخ به این موضوع، باید به آنچه در طول 30 سال گذشته از زمان شروع چرخش نئولیبرال رخ داده است، نگاه کنیم. آنچه امروز میتوانیم مشاهده کنیم - هر چند به طور موقت و ناقص - تقویت دستگاههای سرکوبگر و خصوصیسازی فزاینده خدمات عمومی و اجتماعی، از بهداشت تا آموزش است. در آمریکای لاتین، شاهد افزایش نظامی شدن جوامع هستیم. در برخی کشورها این امر در اتحاد با گروهها و شبهنظامیهای قاچاق مواد مخدر اتفاق میافتد، همانطور که به وضوح در برزیل و کلمبیا و به طور فزایندهای در کشورهای آند وجود دارد. ما همچنین میتوانیم این را در شمال جهانی ببینیم، مانند اروپا و ایالات متحده، جایی که در آن نظامیگری داخلی رشد میکند – که بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 قابل توجهتر بود.
من فکر میکنم ما مدیون تحلیلی دقیق از نحوه همزیستی دولتها و نخبگان حاکم در کنار عناصر مخدر بدون کوچکترین مشکلی هستیم، بدون اینکه فکر کنیم وجود آنها تهدیدی برای انسجام اجتماعی و بقای چیزی است که میتوانیم آن را یک جامعه در نظر بگیریم. در برزیل، مهم ترین کشور منطقه، شاهد ایجاد شبه نظامیان با حمایت فرمانداران محافظه کار هستیم که به نوبه خود با کلیساهای انجیلی و قاچاقچیان مواد مخدر اتحاد برقرار می کنند. البته این موضوع علنی نمی شود، اما تحقیقات زیادی وجود دارد که آن را تایید می کند. خوزه کلادیو سوزا آلوز، جامعه شناس، که به مدت 26 سال در مورد گروه های شبه نظامی در ریودوژانیرو تحقیق کرده است، آن را در یک جمله: «[شبه نظامیان] یک قدرت موازی نیستند. این قدرت خود دولت است.»
این بخش پنهان دولت است که کمتر به آن توجه می شود، در غیر این صورت بخش خوبی از طبقه سیاسی و جامعه تجاری سقوط می کند. در برزیل، شبهنظامیان در دوران دیکتاتوری نظامی به همراه پلیس نظامی ظهور کردند که امروزه یکی از بزرگترین مشکلات این ایالت است. از اینجاست که جوخه های مرگ پدیدار می شوند، گروه هایی که هیچ کس نمی خواهد آنها را لمس کند. حتی لولا هم جرات انجام این کار را نداشت.
من معتقدم که ما با پیکربندی مجدد دولت عمیق روبرو هستیم. این پیکربندیهای مجدد در دستگاه دولتی بهعنوان منطق انقیاد بخشهای مردمی از یک سو و سلطه قهری از سوی دیگر شروع به تسلط میکنند. به عبارت دیگر، برای سلب حقوق اقشار خاص جامعه، باید منطق پلیسی و نظامی سازی را اجرا کرد. از این نظر، ما به سمت نوعی آپارتاید طبقاتی، رنگ پوست و مناطق جغرافیایی پیش می رویم. این در حال حاضر در کشورهایی با سنت های دموکراتیک اتفاق می افتد، مانند آنچه در فرانسه می بینیم. حقوق با مزایای اجتماعی و کمک های هدفمند جایگزین می شود، فقط به اندازه ای که این گروه های به حاشیه رانده شده از گرسنگی جان خود را از دست ندهند، در حالی که نمی توانند از حقوق خود استفاده کنند.
حداقل یک دهه است که می توان گفت که رژیم حقوق بشر در آمریکای لاتین فرسوده شده است. در حالی که دولتهای آمریکای لاتین در اوایل قرن آرزوی توسعه دموکراسیهای چندفرهنگی قوی بر اساس جمهوریخواهی لیبرال را داشتند، امروز به نظر میرسد که کشورهای آمریکای لاتین در مسیر متفاوتی قرار دارند. روابط جدید - نه فقط بین حوزه خصوصی و عمومی، بلکه با نهادهای مواد مخدر که در بالا توضیح دادید - منجر به افزایش استفاده از خشونت و سرکوب شده است، همانطور که اخیراً در خیابانهای کالی و سایر شهرهای کلمبیا در پایان سال گذشته رخ داد. آوریل و اوایل اردیبهشت.
این چرخه معاصر را چگونه توصیف می کنید؟ آیا شواهدی مبنی بر چرخش جدید در انجام سیاست در داخل دولت، فراتر از پیکربندی مجدد دولت عمیق وجود دارد؟ آیا در مراحل پایانی سرمایه داری شاهد یک دوره دگرگونی هستیم یا دولت به سادگی جوهره واقعی خود را نشان می دهد؟
تصور من این است که سیاست و اقتصاد نباید از هم جدا شوند. من توضیح خواهم داد. من معتقد نیستم که طبقات حاکم از روی شر محض به سرکوب روی می آورند. موضوع بسیار پیچیده تر است. در منطقه ما، نئولیبرالیسم شکل استخراج معادن روباز، تکفرهنگها، کارهای زیرساختی بزرگ و گمانهزنی شدید املاک و مستغلات شهری را به خود میگیرد. این مدل پیامدهای اجتماعی جدی دارد: ادغام نمیشود، از هم میپاشد و جیبهای عظیمی از فقر ایجاد میکند که 50 تا 70 درصد جمعیت را قادر به دسترسی به یک شغل مناسب و باثبات میکند. علاوه بر این، دهقانان، مردمان بومی و نوادگان آفریقایی از زمینها یا محلههای مرکزیشان بیرون رانده میشوند تا آنها را اصیلسازی کنند. همه چیز حدس و گمان است و گویی این کافی نیست، این مدل محیط زیست را نابود می کند.
همانطور که این مدل استخراج گرای کنونی جا افتاده است، ما شروع به درک دو حقیقت اساسی می کنیم. اولین مورد این است که سلب مالکیت مستلزم یک دست خشن سرکوب است. بدون استفاده از زور نمی توانید کیف پول یک نفر را بدزدید. دوم، اینکه این مدل مردسالاری و استعمار را تقویت می کند، زیرا این مردم بومی هستند که بیشترین آسیب را می بینند - به ویژه زنان و دختران.
این مدل کالایی - که میتوانیم آن را نئولیبرالیسم استخراجگرا نیز بنامیم - به دولت نیاز دارد، زیرا برای اجرای این مدل، قوانین و کل سیستم حقوقی باید بهگونهای اصلاح شود که به این شرکتهای معدنی اجازه دهد تا به عنوان یک دولت در داخل دولت عمل کنند. آنها برای اجرای قوانین خود استقلال کامل دارند، به عنوان مثال در رابطه با کارگران و محیط زیست. نقش دولت اساسی است، زیرا این قوانین بدون حمایت مستقیم دولتهای شهری، منطقهای و مرکزی قابل اجرا نیستند.
با محدود کردن تمرکز خود، میخواهم به معنای این لحظه برای سیاستهای بدیل یا «غیر استثنایی» بپردازم، همانطور که محقق امیلی آپتر آن را ابداع کرده است. یعنی سیاست از پایین، جنبشها و آشفتگیهایی که به زبان حکومت مسلط صحبت نمیکنند، اما در طول زمان تأثیرگذار بودهاند. این سیاستها اغلب نادیده گرفته میشوند تا در نهایت در دورههای رقابت و بحران به رسمیت شناخته شوند. ویژگیهای منحصربهفرد جوامع مدنی آمریکای لاتین که چنین «سیاستهای غیر استثنایی» گسترده و اغلب پیچیده را ایجاد کردهاند، چه بوده است؟
انباشت از طریق سلب مالکیت، همانطور که توسط جغرافیدان اقتصادی دیوید هاروی مفهوم سازی شده است، یک ویژگی تعیین کننده در آمریکای لاتین است. در سرتاسر آمریکای لاتین، اساس مادی این سلب مالکیت در منطقه ای که از زمان استقلال خود شاهد دموکراسی واقعی نبوده است، اساساً بدون مانع است.
همانطور که آنیبال کویجانو، جامعه شناس پرویی تحلیل کرد، در این قاره چیزی وجود دارد که او آن را «استعمار قدرت» می نامد، که نشان می دهد دولت بر اساس الگوی ستم استعماری بنا شده است، جایی که طبقات اجتماعی با رنگ پوست منطبق است. در نتیجه، مردم بومی، سیاهپوستان و مزیتزوها مقیاس درآمد پایین تری را اشغال می کنند. آنها بدترین مشاغل را اشغال می کنند و با خشونت از مالکیت خود خلع ید می شوند، همانطور که در کلمبیا در دو دهه گذشته اتفاق افتاد، جایی که پنج میلیون نفر عمدتاً آفریقایی آواره شده اند، در حالی که هفت میلیون هکتار از زمین های دهقانی در اتحاد بین شبه نظامیان و قاچاقچیان مواد مخدر مصادره شده است. که بیشتر مناطق روستایی را کنترل می کنند.
به طور کلی، بسیاری از جنبشها همچنان از دولت میخواهند که قوانین خود را رعایت کند، با آنها به عنوان شهروند رفتار کند، به رسمیت بشناسد که آنها حقوق دارند و به آنها احترام گذاشته میشود. اما جنبش های دیگری در حال رشد هستند که به سادگی می گویند: «ما را به حال خود رها کنید، وارد فضاهای ما نشوید. اگر حق سلامت یا آموزش واقعی نداریم، پس به روش خودمان این کار را انجام میدهیم و دیگر با ما درگیر نمیشویم.» اما دولت نمیخواهد آن را بپذیرد - نه حقوق آنها را رعایت میکند و نه به آنها اجازه میدهد زمینها و سرزمینهایشان را کنترل کنند.
در آمریکای لاتین، 50 درصد از زمین های قابل کشت به طور قانونی به مردم بومی و سیاه پوست و کشاورزان خرد تعلق دارد. در این اراضی است که استخراج معادن، بهره برداری هیدروکربنی و تک محصولی می خواهند پیشرفت کنند. بنابراین، شرکتهایی که یک مدل نئولیبرالی استخراجگرا را پیش میبرند، به دنبال تصاحب زمینهایی هستند که هنوز تحت کنترل خود نیستند، که بخشی اساسی از قلمروهای هر کشور است. برای انجام این کار، آنها به حمایت دولت و نیروهای پلیس نیاز دارند.
در پایان سال 2019، جهان شاهد موج جدید و تماشایی اعتراضات ضد ریاضت اقتصادی در سراسر آمریکای لاتین بود که امروز در کشورهایی مانند هائیتی، شیلی و کلمبیا ادامه دارد. این همه گیری برای لحظه ای حرکت جنجال برانگیز آنها را تغییر داد، فقط برای اینکه آنها یک بار دیگر به صحنه عمومی بازگردند. با این حال، بسیاری از تحلیلهای مسلط از قدرت و سیاستها همچنان دولت محور هستند و بیشتر توجه به انتخابات و آنچه میتوان از احزاب مترقی نجات داد، بازمیگردد.
چارچوب های سیاسی متعارف همچنان سیاست را نوسانی بین قطب محافظه کار و مترقی می دانند. چه چیزی از این چارچوب کم است و چگونه سیاست مستحکم فراتر از این دوتایی توسط دیگر عناصر دولت پنهان شده است؟
مردم گم شده اند، ما انسان هستیم، نه بیشتر و نه کمتر. عجیبترین چیز این است که افرادی که گروههای انسانی را در تحلیل خود لحاظ نمیکنند یا آنها را برای پایان رها میکنند، در عین حال کسانی هستند که میگویند «تاریخ را مردم میسازند». آنها از چپ می آیند، مارکسیست و آنارشیست هستند، اما مردم را نمی بینند - آنها فقط شرکت های چندملیتی، دولت ها، پلیس و طبقات مسلط را به عنوان عوامل اصلی تغییر و تاریخ می بینند.
این یک مشکل پارادایم محدود است. جریان های مارکسیستی و آنارشیستی از ایدئولوژی هایی الهام می گیرند که در واقع بخشی از عصر روشنگری و سرمایه داری هستند. اما مردم از جهان بینی خود، سنت های اجدادی و شیوه های دیدن جهان الهام می گیرند - کاملاً متفاوت از ایدئولوژی های مدرن. به عنوان مثال، زمین مادر باید مورد مراقبت قرار گیرد، نه اینکه مورد بهره برداری قرار گیرد. حقوق فردی با حقوق جمعی به عنوان مردم و غیره در هر جنبه ای از زندگی متعادل است.
این روزها از حضور در مناظره هایی که می گویند در کلمبیا چیزی برای جشن گرفتن وجود ندارد، هیچ چیز به دست نیامد زیرا نئولیبرالیسم هنوز وجود دارد، شگفت زده شده ام. این چارچوبهای مسلط نمیتوانند ببینند که یک نسل کامل از جوانان به خیابانها ریختهاند، که بر ترس غلبه کردهاند، دولت را در گوشهای انداختهاند و اعتصاب عمومی را آغاز کردهاند که تا لحظه نگارش دو هفته است ادامه دارد! [چهار هفته در زمان انتشار، ویرایش.]
به گفته دیده بان حقوق بشر، از آن زمان تاکنون، حدود 40 کشته و بیش از 400 ناپدید شده اند - افرادی که برای تظاهرات بیرون رفتند و هرگز به آغوش خانواده های خود بازنگشتند. تنها کاری که دولت انجام داده حذف نظامیان در کالی و تشویق محله های ثروتمند به دست گرفتن اسلحه است، کاری که آنها با خشونت های جدی گزارش شده توسط معترضان انجام داده اند. در واقع، دولت آشکارا گروه های شبه نظامی را تبلیغ می کند.
به همین دلیل است که من با زاپاتیسمو که مردم را در اولویت قرار می دهد، همدردی می کنم. به همین دلیل است که می گویند "بس است!" زیرا همه چیز با فریاد عزت و عصیان آغاز می شود، نه با تحلیلی از وضعیت وال استریت.
بسیاری از جوامع در سرتاسر این قاره به طور فزاینده ای ایمان خود را به دولت از دست می دهند و آن را نه تنها ناکارآمد بلکه اغلب شریک جرم می دانند و شراکتی را که در بالا ذکر کردید تشخیص می دهند. دهها سال است که شما این جوامع را پوشش دادهاید و آنها را جوامعی در حال حرکت توصیف کردهاید، که تلاش میکند روشی را که آنها پیشنهاد میکنند، ساختن و حفظ زندگی در مجاورت دولت را نشان میدهند.
چگونه این جنبشها را پاسخی به حضور دولت و فقدان آن میدانید؟
در حضور دولت، که به طور فزاینده ای سرکوبگر و در برخی کشورها نسل کشی می شود، آنها با اشکالی از دفاع از خود پاسخ می دهند که در سراسر قاره در حال گسترش است. در حالی که آنها غیر خشونت آمیز و غیر مسلح هستند، با این وجود این حالت ها قدرت خود را نشان می دهند. در غیاب دولت، این جوامع با ایجاد فضاهای بهداشتی و آموزشی و ایجاد زیرساخت های مورد نیاز پاسخ می دهند.
از آنجایی که دولت علیه مردم کار می کند، بسیاری [در کلمبیا] وظیفه حفاظت از جوامع خود را بر عهده گرفته اند. ابتدا، مردم بومی گارد بومی خود را بدون اسلحه ایجاد کردند تا به طور مسالمت آمیز از خود دفاع کنند. آنها بیش از 20 سال است که گروه های مسلح، شبه نظامیان، چریک ها و ارتش را از قلمرو خود بیرون می کنند. سپس، دهقانان و جوامع سیاه پوست شروع به سازماندهی نگهبانان خود کردند. اکنون دانش آموزان و محله های محبوب کالی از گارد بومی می خواهند که بیاید و از آنها محافظت کند. دو راه برای دیدن جهان وجود دارد: یکی از طریق استفاده از خشونت که توسط نظامیسازی دولت مشاهده میشود، و دیگری از طریق حضور پایهای از جامعه که در آن مردم به یکدیگر تکیه میکنند و فقط بدن خود را برای دفاع از خود دارند.
در طی چند ماه گذشته، شما در مورد راههایی نوشتهاید که این جنبشها به بحران واکنش نشان دادهاند، بهویژه در طول همهگیری کووید-19، به داخل و خارج تبدیل شدهاند، با تکیه بر شبکههایی که قبلاً ایجاد شدهاند تا مناطق خودمختار را تشکیل دهند. به عنوان مثال، شما بسته شدن اجتماعات را که در مراکز شهری رخ می دهد، برجسته کرده اید، مانند سکونتگاه لاس کامبرس در حومه مونته ویدئو، اروگوئه و در منطقه جنوبی دره کائوکا در کلمبیا. برخی از روندهای قابل توجهی که در چند سال اخیر دیده اید و چه ویژگی های اساسی در همه این چرخش های داخلی متمایز مشترک است؟
هیچ کس نمی تواند خودمختار باشد اگر او همیشه عمل کند و به بیرون نگاه کند. استقلال مستلزم تعادل درون و بیرون است. جنبش ها و مردم برای بازگرداندن تعادل هایی که قبل و در طول همه گیری از دست رفته اند، باید به سمت درون حرکت کنند. آنها این کار را مانند ناسا (جامعه بومی جنوب غربی کلمبیا) انجام میدهند که به درون میگویند. مینگایا کار جمعی درونی، گرد هم آوردن پزشکان سنتی و مردان خردمند سالخورده در اردوگاه ها و مکان های مقدس برای بازیابی هماهنگی بین مردم و طبیعت. پس از آن، آنها در موقعیت بهتری برای رویارویی با وظایف دیگر مانند توانایی تکثیر و تنوع بخشیدن به محصولات خود به منظور جلوگیری از گرسنگی و تقویت دفاع از قلمرو خود در برابر تهدیدات خارجی هستند.
در منطقه کائوکا کلمبیا، نمایشگاههای مبادلهای بدون پول برگزار کردهاند که در آن هرکسی آنچه را که نیاز دارد میگیرد و آنچه را که دارد میآورد. به نظر من، تور زاپاتیستا که اخیراً آغاز شده باید به عنوان بخشی از این شیوه دفاع جمعی در نظر گرفته شود، زیرا به دنبال پیوند با مردمان دیگر است. بسیج گسترده در سراسر قلمرو ماپوچه نیز بخشی از همین روند دفاع از مردم است.
بیایید در مورد تکثرگرایی صحبت کنیم. از مدت ها قبل از بحران، پروژه های متعددی برای خوشگذرانی در سراسر قاره وجود داشته است. مفهوم زاپاتیستا از «un mundo donde quepan muchos mundos» («دنیایی که در آن دنیاهای زیادی جا میشوند») پروژهای از عمل متقابل، اجتماع و آرزوی ساختن به سوی اکولوژیهای اجتماعی عمیقاً رابطهای بوده است. زاپاتیستاها از جوامع بومی در منطقه جنوب غربی مکزیک چیزهای زیادی آموختند و همچنان می آموزند.
این سیاستهای بدیل، که توسط کیهانبینیهای خارج از مراکز شهری اطلاعرسانی میشود، بسیار بیشتر از هر چیزی که چپ نهادی در چند دهه گذشته ارائه کرده است، شیوههای اجتماعی درگیرانهتری ارائه کرده است. چگونه سیاست های مردمی این شیوه های تکثرگرایی را پذیرفته اند و چگونه می توانیم به ساخت و حمایت از آنها ادامه دهیم؟
در فرهنگ سیاسی هژمونیک غرب - و به شکلی بسیار خاص در چپ - هنوز هم به کلیت، به وحدت همه برای دستیابی به هدف و دولت به عنوان ترکیب کننده وحدت جمعی می اندیشد. این شکل از تفکر منجر به افراط گرایی در راست و چپ می شود که هرگز غلبه نکرده است. سرمایه داری رویای جهانی همگن در تصویر و شباهت سرمایه را در سر می پروراند - شهرهای فوق مدرن، مزارع یکنواخت با بخش های وسیعی از تک کشت ها و غیره.
وقتی در سال 2013 در مدرسه زاپاتیستا بودم، ناهمگونی جوامع را دیدم. زاپاتیستا و غیرزاپاتیستا، کاتولیک و غیر کاتولیک و غیره وجود دارند. زاپاتیستهایی که آنها را همراهی نمیکنند، «برادران حزبی» نامیده میشوند، زیرا آنها به حزبی تعلق دارند که مخالف زاپاتیسمو، از دولت (تاسیسات چپ) یا از جناح راست مانند PRI [حزب انقلابی نهادی، راست میانه] است. اما آنها در یک جامعه زندگی می کنند، زیرا تنها چیزی که برای زاپاتیستا بودن لازم است این است که از دولت صدقه دریافت نکنند، زیرا این باعث می شود که خیلی ها تمایل چندانی به کار نداشته باشند و ترجیح می دهند از دولت غذا و پول دریافت کنند.
کمی احمقانه است، زیرا مانند گفتن «برادر دشمن» است، زیرا مبارزات ایدئولوژیک قوی وجود دارد. با این حال، غیرزاپاتیست ها برای حل مشکلات به کلینیک ها و دادگاه های خود مراجعه می کنند. خشونت حد این ناهمگونی است. با این حال، هنگامی که جامعه مورد حمله قرار می گیرد، آنها به طور دسته جمعی، با استحکام و بدون خشونت و سلاح پاسخ می دهند. آنها انتخاب می کنند که خشونت پرهیز کنند زیرا نمی خواهند خشونت دولت را تکرار کنند. برای ما، با منطق شهری غربی ما، این غیرقابل باور به نظر می رسد، اما آنها اینگونه عمل می کنند.
رائول زیبهچی نویسنده، معلم محبوب و روزنامهنگار است که فرآیندهای سازمانی را در آمریکای لاتین همراهی میکند، در سال 2017 دکترای افتخاری را از دانشگاه شهردار سن آندرس (لاپاز، بولیوی) دریافت کرد. او 20 کتاب در مورد جنبشهای اجتماعی منتشر کرده است که در آنها به نقد پرداخته است. فرهنگ سیاسی قدیمی "دولت محور". او در رسانه های مختلف منطقه، از جمله La Jornada (مکزیک)، Disinform، Rebellion و Correo da Cidadania، مطالبی را منتشر می کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا