* * *
چه اتفاقی میافتد وقتی تصمیم میگیریم سیاست ما آنقدر فاسد، خریده و پرداخته شده است، که همه صحبتها درباره تغییر آن سادهلوحانه است؟ روزنامهنگار کهنهکار به نقل از روزنامه میگوید: «همه دروغ میگویند اوتن ریدر، "اما مهم نیست، زیرا کسی گوش نمی دهد." در یک مثال شخصی شدید، مردی را تصور کنید که به پسر خردسالش میگوید از پلهها بپرد و به آغوشش برود. پدر دو بار پسر را می گیرد، اما بار سوم عقب می رود و اجازه می دهد بیفتد. او توضیح میدهد: «این به شما یاد میدهد که هرگز به کسی اعتماد نکنید، حتی به پدر خودتان.»
وقتی به تغییر جامعه فکر می کنیم، انتظار خیانت های مشابه را داریم. یک فشار طولانی مدت در فرهنگ ما، همه تاجران و سیاستمداران را فاسد، همه رهبران مذهبی شارلاتان، همه روزنامهنگاران هک میکند - و همه کسانی را که جرات تلاش برای تغییر جامعه خود را احمقهای ساده لوح میکنند. بهطور فزایندهای، فضای ذهنی و روانشناختی را اشغال میکند که میتوانیم برای امید ذخیره کنیم – حداقل برای آن نوع امیدی که ممکن است ما را برانگیزد تا مواضع سیاسی بزرگتری اتخاذ کنیم. در این دیدگاه بهتر از این است که خودمان را برای ناامیدی خاص آماده کنیم. به اندازه کافی دور، این نوع استعفای بدبینانه می تواند به همان اندازه مانع بزرگی برای اقدامات عمومی معنی دار شود که همه موانع دیگر در کنار هم قرار گیرند.
بدبینی همیشه آنقدر ناامیدکننده نبود. اولین سینیک ها گروهی از فیلسوفان یونان باستان، به ویژه دیوژنس بودند که فرهنگ تثبیت شده زمان خود را به شکلی تند و تلخ محکوم کردند. مرتاضان راهب مانند که سادگی، انضباط و خودکفایی را موعظه میکردند، جایگزینی اخلاقی برای ماتریالیسم پوچ، قانونگرایی و ریاکاری مذهبی ارائه کردند که بر جامعه یونان چیره شده بود. در آن زمان، بدبین بودن به معنای دفاع از اعتقادات خود بود.
با این حال، در زمان ما، بدبینی در پوشش یک نگرش همهجانبه ظاهر میشود که کار برای یک منفعت عمومی بزرگتر، شغل افراد بیگناه نهایی است و هیچ نتیجه محتملی جز دلشکستگی باقی نمیگذارد. پس جایگزین چیست؟ این یک اعتماد کورکورانه نیست، همانطور که رژیم فاجعه بار بوش و چنی بیش از حد روشن کردند. ما باید نسبت به دروغ ها و تحریف هایی که در فرهنگ ما نفوذ می کند، شک کنیم. اما بسیاری از آمریکاییها، متقاعد شدهاند که همیشه حریصترین افراد باید کشور ما را اداره کنند، با عقبنشینی به زندگی خصوصی، چه چالشهای دشوار بقای اقتصادی، چه مزاحمتها و آسایشهایی که ما بهعنوان مهلت و پاداشی ملایم در نظر میگیریم، پاسخ دادهاند. در همین حال، ما هر ابهامی را که آنها در مورد مسیر ملی ما دارند، به خاک میسپاریم، به امید اینکه کسی به امور رسیدگی کند.
باراک اوباما مبارزات انتخاباتی خود را برای تغییر این مسیر انجام داد و بدبینی را به عنوان "یک نوع خرد متأسفانه" توصیف کرد. پیام او برای مردم تشنه چیز بهتر طنین انداز شد. هنوز خیلی زود است که بگوییم او به ناچار شکست خواهد خورد، زیرا نتیجه تا حد زیادی به اقدامات خود ما بستگی دارد. با این حال، همان انتظاراتی که او مطرح کرد با سازش هایی همراه شده است
شرکت هایی مانند اکسون، گلدمن ساکس و یونایتد هلث گفتمان عمومی ما را به شدت تغییر می دهند. اغلب اوقات سیاستمداران از آنها پیروی می کنند. اما هنگامی که تصمیم می گیریم ناتوان هستیم، انفعال ما به یک پیشگویی خودشکوفایی تبدیل می شود، عادت ذهنی که تکان دادن آن سخت تر و سخت تر می شود. ما تصمیم می گیریم که نمی توانیم در مورد مسائل کلیدی مشترک، بزرگ یا کوچک، کاری انجام دهیم. سپس از زندگی عمومی کناره گیری می کنیم قبل از اینکه به آن ضربه جدی بزنیم. اگر تعداد کافی از ما عقب نشینی کنیم، قدرت را به حریص ترین ها می سپاریم.
یک دانشمند علوم سیاسی «رادیکال» یک بار با تعجب به من توضیح داد: «اگر فکر کنیم دولت منافع اقتصادی قدرتمندی را تامین نمی کند، خودمان را گول می زنیم.» به اندازه کافی درست است، برای لحظه. اما او این را اجتنابناپذیر توصیف کرد، گویی تاریخ چیزی است که فقط برای ما اتفاق میافتد، نه چیزی که ما میتوانیم در ساختن آن نقش داشته باشیم. او به شاگردانش چشماندازی برای مبارزه نمیداد - فقط چشمانداز پیوستن به او در صف شاهدان دانای حماقت انسانی را داشت.
این کارشناس علوم سیاسی همچنین بهانه ای همه جانبه برای انفعال و استعفا به شاگردانش داد. اگر نمی توان در مورد اقتصاد، تغییرات آب و هوا، خشونت جهانی یا کسانی که در جوامع ما رنج می برند، کاری ارزشمند انجام داد، ما هیچ مسئولیتی نداریم. مانند مخلوق کافکا که در داستانش «دانه» عمیقتر تونل میزند، ما نیز به حوزههای کوچکتر و کوچکتر زندگی خصوصی عقبنشینی میکنیم، به این امید که بقیه جهان به نحوی درگیر آن شوند.
از قضا، چنین استعفای ممکن است در افرادی اتفاق بیفتد که شخصاً بدبین نیستند. ما همچنان سعی می کنیم به خانواده و دوستان اهمیت دهیم. حتی ممکن است در یک برنامه برادر بزرگ/خواهر بزرگ داوطلب شویم یا در یک آشپزخونه کمک کنیم. و اینها کارهای خوبی برای انجام دادن هستند. اما وقتی به مسائل بزرگتری مانند تغییرات آب و هوایی جهانی نگاه میکنیم، چرا بسیاری از مردم در آن حضور دارند
استعفای بدبینانه درد امید تحقق نیافته را درمان می کند. اگر خودمان را متقاعد کنیم که چیزهای کوچکی می توانند تغییر کنند، لازم نیست ریسک انجام رویاهایمان را بپذیریم. اگر هرگز برای چیزی که به آن اعتقاد داریم و آرزویش را داریم نجنگیم، هرگز ناامید نخواهیم شد. ما میتوانیم رهبران مخرب یا دوگانه را با اطلاعات مخالف و مثالهای متضاد، داستانهایی در مورد اینکه چگونه قدرتها ما را گمراه کردهاند، به چالش بکشیم. اما چه چیزی می تواند جهان بینی فراگیر را به چالش بکشد که در پوششی از پیچیدگی، تیره ترین دیدگاه ممکن را در مورد وضعیت بشر ترویج می کند - این تصور که جهان ما به طور جبران ناپذیری فاسد شده است، که هر کاری که می کنیم، نمی توانیم آن را تغییر دهیم؟
بهعنوان جایگزینی برای این «رئالیسم» ناتوان، میخواهم ایدهآلیسمی با چشمانی روشن را پیشنهاد کنم، که تشخیص میدهد این روزگار بدی است، اما از پذیرش این که زمانهای بد اجتنابناپذیر هستند، خودداری میکند. من فرهنگ گفتگوی شاد را ترویج نمیکنم و این کار را هم نخواهم کرد روح یک شهروند گزیده هایی که در ادامه می آید. تشریح غرور و طمع نهادی، ارزیابی اینکه چگونه به زندگی، محلهها، جوامع و اساسیترین سیستمهای زندگی روی زمین آسیب میزند، مهم است. بسیار مهم است که نهادها و افراد قدرتمند، از جمله رهبران سیاسی مانند اوباما که ممکن است برای آنها کار کرده باشیم، به آنها رای داده ایم، و ممکن است هنوز هم به طرق مختلف از آنها حمایت کنیم، پاسخگو باشیم. اما بسیاری از فعالان اجتماعی تقریباً از غلتیدن در اخبار بد لذت می برند، مانند سگ هایی که در ماهی های فاسد هستند. اگر تمام کاری که انجام میدهیم این باشد، بیشتر به استعفا و ناامیدی دامن میزنیم. بنابراین همراه با خبرهای بد، باید آنچه را که میتواند امید الهام بخش باشد، منتقل کنیم.
شاید همیشه فکر کردن به اینکه ممکن است بتوانیم تاریخ را تغییر دهیم، بیش از کمی پوچ به نظر برسد. به خصوص زمانی که تلاشهای ما طبق برنامه پیش نمیرود، تشخیص این واقعیت میتواند مفید باشد - و قدردانی از کنایه در موقعیت ما باشد. اما همین حس کنایه زمانی خطرناک می شود که انفعال را توجیه کند. این همان چیزی می شود که لوئیس هاید شاعر و مقاله نویس آن را "صدای گرفتارانی که آمده اند تا از قفس خود لذت ببرند." بر این اساس، ممکن است ما یک بدبین مدرن را کسی بدانیم که تمام امید خود را برای یافتن دری از دست داده است، چه برسد به یک کلید. همانطور که در حال کاوش هستم، راه های بهتری برای زندگی وجود دارد.
اقتباس شده از نسخه جدید کاملاً به روز شده روح یک شهروند: زندگی با اعتقاد در زمان های چالش برانگیز توسط پل روگات لوب (
لوب همچنین نوشت غیرممکن اندکی طول خواهد کشید: راهنمای شهروندی برای امید در زمان ترس، کانال تاریخ و انجمن کتاب آمریکا #3 کتاب سیاسی سال 2004. HuffPo هر پنجشنبه بخشهای منتخبی از Soul را پخش خواهد کرد. ثبت نام کنید صفحه HuffPo پل لوب برای دیدن گزیده های قبلی یا مطلع شدن از موارد جدید. برای اطلاعات بیشتر یا دریافت مستقیم مقالات لوب، رجوع کنید www.paulloeb.org. از روح یک شهروند، اثر پل روگات لوب. حق چاپ © 2010 توسط نویسنده و تجدید چاپ با اجازه سنت مارتین
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا