پس از اینکه ژاپن در سال 1931 به منچوری حمله کرد و آن را اشغال کرد، دولت حزب ملی چیانگ کای شک در پی مقاومت دیپلماتیک برآمد. اما با گسترش امپراتوری ژاپن، مقاومت چین تشدید شد. در پاییز 1937 نبردهای کوچک بین نیروهای ژاپنی و چینی در شمال چین به شانگهای گسترش یافت و به جنگ تمام عیار تبدیل شد. در اوایل نوامبر، نیروهای ملی گرای چینی جبهه شانگهای را رها کردند، جایی که نزدیک به سه ماه با ژاپنی ها جنگیده بودند. سربازان چینی که توسط مهاجمانی که زندانیان را در محل به قتل رساندند تعقیب میشدند و به همراه پناهجویان غیرنظامی از طریق روستاها و شهرهای کنار رودخانه یانگ تسه به سمت شهر محصور شده نانکینگ عقبنشینی کردند. پایتخت ملی گرایان که از هر طرف محاصره شده بود، پس از پنج روز مقاومت در شب 12-13 دسامبر سقوط کرد.
در جریان اشغال نانکینگ و مناطق اداری اطراف آن، دهها هزار سرباز ژاپنی ناامید، انتقامجو و خسته از جنگ وارد منطقه شدند و شروع به اعدام دسته جمعی اسیران جنگی و فراریان غیرمسلح کردند که تسلیم شده بودند. نظم و انضباط که قبلاً در جبهه شانگهای از بین رفته بود، کاملاً از بین رفت. بیسابقهای از آتشسوزی، غارت، قتل، و تجاوز جنسی به وقوع پیوست. اگرچه توسط فرماندهی عالی توکیو برنامه ریزی نشده بود، اما خشونت جنایتکارانه با حمایت فرماندهان میدانی و افسران ستاد بیش از دو ماه به طول انجامید. تعداد کل قربانیان جنایات چینی تا به امروز در مناقشه داغ باقی مانده است. منابع چینی به 340,000 می رسد. بهترین تخمین های ژاپنی این رقم را «کمتر از 200,000» نشان می دهد. تحقیقات مشترک آینده به خوبی می تواند رقم دوم را تغییر دهد.
قرار گرفتن در معرض عموم ژاپنی ها با جنایات نانکینگ تا زمان محاکمه های توکیو، نزدیک به یک دهه بعد، اتفاق نیفتاد، حتی پس از آن نیز ماجرا پیگیری نشد و مسائل به زودی از آگاهی عمومی ناپدید شد. در ژاپن، برخی از محققین جناح راست و منتقدان ملیگرا بعداً ادعا کردند که هیچ قتل عام هرگز اتفاق نیفتاده است. دیگران اصرار داشتند که این جنایات توسط تبلیغات سیاسی چین به شدت اغراق شده است. در طول چهار دهه طولانی جنگ سرد، مسائل مربوط به مسئولیت جنگ پوشانده شد. تنها از اواسط دهه 1980، شهروندان عادی ژاپنی به تدریج متوجه شدند که کشورشان زمانی درگیر یک جنگ تجاوزکارانه بوده است که نماد قتل عام نانکینگ بود. کشف مجدد Nanking در کشورهای غربی در اواخر دهه 1990 اتفاق افتاد که جرقه آن توسط پرفروشترین آیریس چانگ آغاز شد. تجاوز به نانکینگ: هولوکاست فراموش شده جنگ جهانی دوم.
به مناسبت بزرگداشت شصتمین سالگرد این رویداد سیاه، دانشجویان دانشگاه پرینستون کنفرانسی ترتیب دادند که از میان آن یازده مقاله کوتاه که شامل نانکن 1937: حافظه و شفا، ویرایش شده توسط فی فی لی، رابرت سابلا و دیوید لیو (ME Sharpe، 2002). نویسندگان به جنایات ژاپنی در چین از دیدگاههای مختلف میپردازند و مسائل مربوط به یادبود قربانیان و مجرمان پس از جنگ را بررسی میکنند. برخی تلاش میکنند از دوره پس از جنگ سرد که طی آن افراد مترقی در بسیاری از کشورها سعی کردند با جنایات گذشته کنار بیایند، منطقی به نظر برسند. همه به این معنی است که در درمان خود به جای اینکه جامع و کامل باشند، پیشنهاد دهند.
«پیشگفتار» شیوای پری لینک، «سکوت طولانی مردم چین در مورد نانکینگ» را برجسته میکند و زمینهای را برای آنچه در ادامه میآید فراهم میکند. ایان بوروما، روزنامهنگار و ریچارد فالک، محقق حقوق بینالملل، این جنایات را در چارچوبی جهانی قرار میدهند. بوروما این کشتار را «نماد تاریخی» نظامیگری ژاپنی میبیند، اما در افسانههایی که بر سر استقبال از آن به وجود آمدهاند، چیزهای زیادی برای تأمل مییابد. او به ویژه در مقایسه Nanking با هولوکاست نازی ها محتاط است. او به طور مفید می پرسد: «تا چه حد» آیا «قتل عام یک سیاست عمدی ترور بود تا چیانگ کای شک را مجبور کند از مقاومت خود در برابر ژاپن دست بردارد»؟ «آیا [افسران برتر] نیروها را تشویق کردند که بهعنوان جبران محرومیتهایشان در طول یک لشکرکشی طولانی و زشت، بدورند؟» اگر قرار است مورخان حقیقت را در مورد آنچه واقعاً در نانکینگ رخ داده است بیاموزند، بوروما از آنها میخواهد از تمایلی که در میان برخی از جامعه چینی در ایالات متحده رایج است برای "ساختن هویت خود حول نمادهای رنج جمعی" اجتناب کنند.
مقاله بصیرتی فالک بیانگر نگرانی اصلی او در مورد جهانی شدن، نظم جهانی و بعد هنجاری روابط بینالملل است. او پیشنهاد میکند که علاقه به جنایت نانکینگ در اواخر دهه 1990 دوباره برانگیخته شد، تا حدی به دلیل «شتاب تاریخ: سرعت محض تغییر: به نظر میرسد که آگاهی سیاسی ما را نسبت به جنبههای مختلف بعد زمان حساستر میکند». دلیل دیگری برای «یادآوری نارضایتیهای ناشناخته از گذشته» ربطی به عصر بیواسطگی ما ندارد. این تداوم، علیرغم «سلطه تفکر رئالیستی»، «جهت گیری اخلاقی پیشین» در روابط بین الملل است که نادیده گرفتن نگرانی برای جبران آسیب های گذشته را غیرممکن می کند.
شاید به این دلیل که پرداختن به رویدادهای تاریخی ژاپن کمتر مورد توجه فالک باشد، برخی از ارجاعات کوتاه او به نانکینگ نادرست است. اکثر ژاپنیها در طول دوره اشغال و مدتها پس از آن، همانطور که او ادعا میکند، محاکمههای توکیو را «نتیجه یک دادگاه کانگورو» نمیدانستند. متهمان اصلی چهار نظر مخالف قضات دادگاه صرفاً این تصور عمومی را تقویت کردند که کل دادرسی منصفانه بوده است. بنابراین، اگرچه توکیو در واقع یک دادگاه تک قدرتی بود که توسط یک مقام آمریکایی تشکیل شده بود که رویههای ناقص را نادیده میگرفت و از تعقیب قضایی افراد و جنایات جنگی بیش از حد معافیت میداد، اکثر ژاپنیهای آن زمان آن را بهعنوان تمسخر اصول تلقی نمیکردند. قانون و عدالت موضوع مهمی برای مطالعه آینده، که در این کتاب مورد بررسی قرار نگرفته، این است که چگونه محافظهکاران و راستگرایان ژاپنی، که بسیاری از آنها در حزب لیبرال دموکرات بودند، توانستند تخصص تحریف دستاوردهای محاکمه توکیو را درست کنند، همانطور که نانکینگ را جعل کردند، در حالی که مترقیها از آن زمان تاکنون برای تعمیق درک هر دو تلاش کرده اند.
علاوه بر این، قاضی هندی رادهابینود پال، که فالک او را به اشتباه به عنوان یک «تحلیلگر بیطرف» توصیف میکند، در واقع از حامیان ناسیونالیست هندی حامی محور، چاندرا بوز بود، و بنابراین راهنمای قابل اعتمادی برای درک اینکه چرا تفاسیر ژاپنی از جنگ آسیا و اقیانوسیه همچنان مانع از جبران نارضایتی های گذشته ژاپن می شود. پال یک ناسیونالیست سرسخت که امپریالیسم سفیدپوستان غربی را منشأ اصلی شر در آسیا می دانست، تنها قاضی بود که تقریباً تمام شواهد وحشیانه ژاپن را که توسط دادستان ارائه شده بود توجیه، سفید کرد یا به آنها شک کرد. انکار اینکه تعداد زیادی تجاوز در نانکینگ رخ داده است.
در اولین مقاله از سه مقاله شامل قسمت دوم این مجموعه، سان ژایوی مورخ چینی دو عامل اصلی کشتار را شناسایی میکند: «نظامیگرایی ژاپنی و تلقین ایدئولوژیک» و امید رهبران ژاپنی به «کشتار گسترده مردم در پایتخت». مردم چین را مجبور به توقف مقاومت خواهد کرد.» ایده فرونشاندن مقاومت مشروع مردم اشغال شده با اعمال خشونت و قتل گسترده و بی دلیل، البته مختص ژاپن نیست. با این حال، سان فرصتی را از دست می دهد تا این موضوع را خارج از چارچوب دو ملیتی (چینی-ژاپنی) تا پایان مقایسه ای و جهانی دنبال کند.
محقق چینی لی ان هان "جنجال چین و ژاپن بر سر تعداد واقعی قربانیان قتل عام" را بررسی می کند و به همین ترتیب تمایلی به اتخاذ رویکرد مقایسه ای گسترده با موضوع خود ندارد. سان به درستی از تلاشهای کسانی که آنها را «انکارکنندگان کامل» میخواند، مانند تاناکا ماساکی و «انکارکنندگان جزئی»، که هاتا ایکوهیکو مورخ بدنامترین آنهاست، برای «استفاده از هر تاکتیک ممکن برای مقاومت در برابر چهرهها» ابراز تاسف میکند. اگر سان مسئله اعداد در قتل عام نانکینگ را با جنایات جنگی آمریکا (از جمله وحشیگری زنان) در سرتاسر هندوچین مقایسه میکرد، که نمادی از قتل عام مای لای است، ممکن بود به ما کمک کند تا بفهمیم که اکثر آمریکاییها، نه فقط، چقدر سرسختانه هستند. ژاپنیها سعی کردهاند مردان جوان لباسپوش خود را تبرئه کنند، حتی زمانی که برخی از آنها در دادگاه به عنوان جنایتکاران جنگی در جنگهای امپریالیستی نشان داده میشوند.
مورخ ژاپنی کاساهارا توکوشی خاطرنشان می کند که چگونه مورخان دانشگاهی، محققان و نویسندگان ژاپنی برای به یاد آوردن قتل عام نانکینگ توسط ژاپن تلاش طولانی، سخت و نسبتاً موفقی کرده اند. با این حال، "صداها در رسانه های جمعی... به دلایل سیاسی مکرراً انکارهایی را که قبلاً ثابت شده است ورشکست می کند." بنابراین، "چرا ژاپنی ها نمی توانند احساس پشیمانی عمیق کنند و نمی توانند از غرامت برای قربانیان قتل عام نانکینگ حمایت کنند؟" تأملات او در مورد مشکلاتی که برای تحقق حقیقت پیش آمده است (ص 84-91) از بهترین های کتاب است. کاساهارا به خوبی درک می کند که چگونه نیاز به مقابله با مسئولیت جنگ برای تجاوز در دستور کار نسل پس از جنگ باقی مانده است. مطالعات آینده باید این مشکل را در یک زمینه امپریالیستی گسترده، که با دیگر تاریخچههای جنایات جنگی از زمان جنگ جهانی دوم به بعد مرتبط است، تنظیم کند. در مرحله بعد، هیگاشیناکانو شودو، مورخ روشنفکر، دلایلی برای انکار جنایات نانکینگ و مشروعیت بخشیدن به جنگ ژاپن به «تجدیدنظر طلبان» ژاپنی ارائه می کند.
هاروکو کوک از میان مقالات باقی مانده، شامل بخش های سوم («به یاد نانکینگ») و چهارم («شفای زخم ها»)، درباره سانسور و خودسانسوری گزارشگران، ویراستاران، روزنامه نگاران ژاپنی و نویسندگان داستان در سال های 1937-8 بحث می کند. او با نظرات خود در مورد Ishikawa Tatsuzo پیشنهاد می کند سربازان زنده (1938)، که ماهیت جنگ ارتباط زیادی با رفتار وحشیانه نیروهای ژاپنی داشت. تاکاشی یوشیدا، مورخ، به مشکل دیگری روی میآورد: اینکه چگونه تغییر نگرانیهای سیاسی و برداشتهای «منافع ملی» در ژاپن، چین و کشورهای غربی، حافظه جمعی کشتار نانکینگ را شکل داده است. هر دهه که می گذرد این رویداد معانی مختلفی پیدا می کند. یوشیدا بهویژه از روایت آیریس چانگ بهخاطر نمایش ساده و تکبعدی آن از این رویداد انتقاد میکند، که او آن را با آثاری که مورخان تجدیدنظرطلبان ژاپنی نوشتهاند، همتراز میکند.
ورا شوارچ، محقق چینی، در تأملی درباره جنایت نانکینگ «در پرتو خاطره یهودیان» میپرسد: «چه زمانی و چگونه روایت قربانی برای ملتسازی ضروری میشود؟» او در مورد خطرات موجود در مقایسه "هولوکاست" هشدار می دهد و اعلام می کند که اکنون زمان "کاوش در راهبردهای مورد استفاده برای فرار، تمثیل و رمانتیک ساختن نسل کشی" فرا رسیده است. رویدادهای بی رحمانه مورخان را به چالش می کشد تا «دانستن» خود را به «گفتن» ترجمه کنند تا درد و رنج بازماندگان به طور مؤثر در گفتمان منتقل شود. برای دیدن احتمالات بازسازی کشتار نانکینگ، این انشا را بخوانید.
سپس اونوما یاسواکی، محقق حقوق بینالملل، جنبههایی از بحث ژاپنی در مورد مسئولیت جنگ و «مسئولیت پس از جنگ» را نمونهبرداری میکند. قطعه او که در ابتدا در سال 1984 منتشر شد، فاقد طراوت و نشاط است و با نگاهی سطحی به محاکمات توکیو به عنوان «عدالت پیروزمندان» مخدوش شده است. در نهایت، داکینگ یانگ این سوال را مطرح میکند که آیا درک تاریخی مشترک از جنایات جمعی حتی امکانپذیر است یا خیر، و چارچوبی را برای «به رسمیت شناختن تمام درسهای جهانی جنایات در نانکینگ» پیشنهاد میکند.
نانکن 1937، مجموعه ای غنی از دیدگاه ها در مورد یک رویداد مهم در تاریخ جنگ آسیا و اقیانوسیه، پیامدهای عمیقی برای روابط آینده ژاپن و چین دارد. به همان اندازه مهم است، خلاصه ای از بینش در مورد اینکه چرا متجاوزان مرتکب جنایات جنگی می شوند و پیشنهادهایی برای جلوگیری از تکرار آنها. عمدتاً به این دلیل که در بسیاری از موارد نتوانسته است عناصری از تباهی انسانی، طراحی امپراتوری و قدرت دولتی را از طریق ارجاع به رویدادهای تاریخی و معاصر اخیر جهانی کند، این اعماق را بررسی نمی کند. بدون این مقایسهها، تشخیص اینکه کدام عناصر قتل عام نانکینگ مربوط به زمان، مکان و فرهنگهای آن بود و کدام یک در الگوهای بزرگتری از رفتار انسانی که ممکن است از طریق ابزارهایی غیر از زور قابل رسیدگی باشد، میتواند برای خوانندگان دشوار باشد.
به طور خلاصه، نانکن 1937 باید به گونه ای خوانده شود که امر کلی را در درون خاص برجسته کند. آن را با پسزمینه تجاوز روسیه به زنان آلمانی در آلمان اشغالی پس از جنگ (1945-49)، یا شکنجه غیرنظامیان توسط فرانسویان در طول جنگ الجزایر (1954-62) یا جنایات آمریکا در روستای نو گان ری در اوایل کره جنوبی تنظیم کنید. جنگ (1950-53). منطق کارزار ژاپن در دهه 1930 چین را با استعمار آمریکا مقایسه کنید جنگ تجاوزکارانه در عراق، که اکنون عملاً هر روز جنایات جنگی ایجاد می کند، یا با قتل آمریکایی اسرای افغان در پایگاه هوایی آمریکا در باغران در افغانستان، یا بدرفتاری آمریکایی ها با اسرای جنگی که در قفس در پایگاه آمریکایی گوانتانامو در کوبا نگهداری می شوند. . و در هنگام خواندن سیاستهای ظالمانهای که دولتهای اسرائیل (در گذشته اما بهویژه حال) علیه فلسطینیها بهخاطر شهرکسازیها و «پستهای» اسرائیلی که بهطور غیرقانونی در زمینهای دزدیده شده ساخته شدهاند، درسهای جنایات نانکینگ را فراموش نکنید. این کتاب با تجسم دیدن این جنایات هنوز تازه و التیام نیافته باید خوانندگان خود را روشن و خشمگین کند.
هربرت بیکس برای کتابش جایزه پولیتزر را دریافت کرد هیروهیتو و ساخت ژاپن مدرن. این یک نسخه اصلاح شده از یک بررسی است که در ظاهر شده است مجله Z، جلد. 16، شماره 9 (سپتامبر 2003). در اصل برای نوشته شده بود مجله چین (آینده).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا