در 26 اکتبر یک زن در Occupy Glasgow مورد تجاوز قرار گرفت و هفته قبل یک زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفت کلیولند را اشغال کنید. گزارش های نسبتا کمی در مورد این حوادث، چه در اخبار و چه در میان فعالان، منتشر شده است. این حوادث یک تراژدی شخصی وحشتناک برای زنان درگیر است، اما به طور کلی برای جنبش تسخیر چه معنایی دارد؟ در این مقاله، من پیشنهاد میکنم که یک تنش عمیق در جنبش بین سیاست جمعی و خودمختاری فردی و فقدان جدی درک فمینیستی وجود دارد.
مسئولیت جمعی
خشونت علیه زنان یک معضل فراگیر در سراسر جامعه است و متأسفانه، به درهای فعالان ختم نمی شود. با این حال، آنچه در مورد تجاوز جنسی در مشاغل متفاوت است، این واقعیت است که فعالان به گروههایی تبدیل شدهاند که احتمالاً مسئولیت یکدیگر را بر عهده میگیرند. از برخی جهات، واکنش گروه ها به اتفاقاتی که برای افرادی که تحت مراقبت آنها بودند، به اندازه خود حوادث تکان دهنده و غم انگیز است.
هر دو شغل به دنبال فاصله گرفتن از زنانی بودند که مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. اشغال گلاسکو گفت که
«تسخیر گلاسکو در مورد تجاوز جنسی ادعایی به یکی از افرادی که در میدان جورج با هم سکونت داشته اند، شوکه شده و عمیقاً اندوهگین است. جداگانه جنبش گلاسکو را اشغال کنید.
از 15 اکتبر، Occupy Glasgow غذا، سرپناه و لباس رایگان را برای برخی از افرادی که از خود نداشتند فراهم کرده است و ما بسیار متأسفیم برای هر آسیبی که ممکن است به آن وارد شود. یکی از این افراد" (تأکید من)
Occupy Glasgow ادعا کرد که این زن بخشی از یک گروه جداگانه بود، بنابراین تحت مراقبت آنها نبود.
سازمان دهندگان به زنی در Occupy Cleveland، دختری 19 ساله با مشکلات یادگیری، گفته بودند که با مردی که به او تجاوز کرده بود، در چادر شریک شود. وقتی در این مورد سوال شد یکی از برگزارکنندگان گفت، "تکلیف شما انتخاب خود شما از کاری است که می خواهید انجام دهید." دلیل پشت این بیانیه این است که Occupy یک جنبش بدون رهبر است – به هیچ کس به طور رسمی گفته نمی شود که قرار است چه کاری انجام دهند، بنابراین همه چیز در واقع یک انتخاب شخصی است. این حتی برای یک فعال جوان و تازه کار با مشکلات یادگیری نیز صادق است. آنها همچنین گفتند: "اینها همه مربوط به تصمیم و رضایت شخصی است و ما چادر ارائه می دهیم و بس."
به عبارت دیگر، هر دو شغل ادعا کردند که این شغل متعلق به زنان است مسئولیت شخصی الف) او با آنها اردو زده بود و ب) مورد تجاوز جنسی قرار گرفت. به جای تشخیص این که این گروه مسئولیتی در قبال امنیت زنان دارد. از یک جهت، این را می توان به مقصر دانستن قربانی تعبیر کرد. البته، اگر یک فرد بزرگسال به شغلی بپیوندد، انتخاب اوست. با این حال، برپایی اردوها انتظاراتی را ایجاد می کند که شرکت کنندگان مراقب یکدیگر باشند و حداقل به یکدیگر احترام بگذارند. احتمالاً آخرین چیزی که زنان به این فکر می کردند این بود که اگر به مشاغل بپیوندند ممکن است مورد تجاوز جنسی قرار گیرند - احتمالاً برعکس فرض می کردند که امنیت در اعداد وجود دارد - بنابراین استدلال آنها انتخاب خودشان بوده که آنجا باشند و تحمل کنند. خطرات خشونت جنسی ناشی از آن اشتباه است. این خطری نیست که آنها باید متحمل می شدند زیرا خطر قابل پیش بینی نبود و بنابراین چیزی نیست که آنها بتوانند مسئول آن شناخته شوند.
علاوه بر این، پاسخهای فردگرایانه گروهها غیرمنطقی و نامنسجم است، زیرا گروههای اشغال میتوانند تحمل کنند. مسئولیت جمعی. از نظر فردگرایان روش شناختی چیزی به نام مسئولیت جمعی وجود ندارد. گروه ها صرفاً مجموعه ای از اقدامات فردی هستند. با این حال، این به نظر می رسد عمیقا ضد شهودی است. این بدان معناست که شرکت ها نمی توانند مسئولیت کاری را که انجام می دهند بر عهده بگیرند، بنابراین نمی توان گفت که BP مسئولیت نشت نفت در خلیج مکزیک را بر عهده دارد. همچنین به این معنی است که دولت ها نمی توانند مسئولیت اشتباهات خود را بر عهده بگیرند.
در دهه 70 و 80 فیلسوفانی که به دنبال الف مفهوم مسئولیت جمعی به ویژه نگران یافتن راهی برای جلوگیری از شکست افراد در هنگام نیاز به کمک بودند. انگیزه آنها، در میان حوادث دیگر، تجاوز و قتل کیتی جنووز در نیویورک در سال 1964 بود، که در آن سی و هشت نفر جداگانه از آنچه در حال رخ دادن بود آگاه بودند و هیچ کاری انجام ندادند. این یک نمونه کلاسیک از اثر تماشاگر - وضعیت اضطراری که در آن هیچ کس به قربانی کمک نمی کند. فیلسوفان استدلال می کردند که اعضای جوامع وظیفه دارند مراقب یکدیگر باشند تا از چنین آسیب هایی بر اعضای گروه جلوگیری کنند. سوال مورد بحث این است که آیا گروههای اشغال که تجاوزها در آنها رخ داده است میتوانند به طور جمعی مسئول تجاوز به زنان تحت مراقبت خود باشند.
در مورد Genovese، افراد در مجاورت تصادفی بودند و هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند. این که آیا چنین مجموعههایی میتوانند مسئولیتی در قبال آسیبهای وارده به قربانیان داشته باشند، بسیار مورد بحث است. در مقابل، مشاغل هستند گروه. در میان نظریه پردازان مسئولیت جمعی، اجماع قابل توجهی در مورد اینکه چه زمانی گروه های "کنگلومرا" می توانند مسئولیت داشته باشند وجود دارد. بطوریکه گروه با توجه به تمایز تأثیرگذار پیتر فرنچ بین مجموعههای انبوه و کنگلومرا، یک مجموعه کنگلومرا گروهی است که دارای ساختار تصمیمگیری، کد رفتار اجباری برای افراد است که خارج از گروه اعمال نمیشود، و هویتی بیش از مجموع تک تک اعضا (اگر افراد گروه را ترک کنند یا به آن بپیوندند، هویت گروه ثابت می ماند). این نوع گروه ها می توانند مسئولیت جمعی داشته باشند، به عنوان مثال. شرکت ها یا ایالت ها
گروه های اشغال این استانداردها را رعایت می کنند. آنها ساختارهای تصمیم گیری داخلی دارند - مجامع عمومی. آنها کدهای رفتاری برای اعضا دارند. و، آنها دارای هویت هایی هستند که بیشتر از مجموع اعضای منفرد است - اگر برخی از اعضا بروند یا افراد جدیدی بپیوندند، Occupy Glasgow را Occupy Glasgow خواهد بود. به عبارت دیگر، میتوان گفت که گروههای اشغالگر مسئولیت جمعی اعضای خود را دارند.
اینکه بگوییم این گروهها میتوانند مسئولیت جمعی را بر دوش بکشند، لزوماً آنها را در وقوع تجاوزات مقصر نمیدانیم. با این حال، این بدان معناست که آنها باید می پذیرفتند که آسیب رسیدن به یک عضو گروه به این معنی است که گروه حداقل تا حدی مسئول است. با توجه به این موضوع، واکنش هر دو شغل به تجاوزها به ویژه تکان دهنده است. علیرغم این واقعیت که مشاغل به صورت گروهی عمل می کنند، به صورت گروهی صحبت می کنند و به صورت گروهی وجود دارند، زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند به تنهایی هستند. من مطمئن هستم که گروه ها از ادعای مشارکت مثبت زنان به عنوان بخشی از تلاش گروهی خوشحال هستند: برای مثال، اگر یکی از زنان یک فلش موب موفق ترتیب داده بود، گروه خوشحال می شد که آن را به عنوان بخشی از Occupy Glasgow یا Cleveland ادعا کند. . با این حال، زمانی که اتفاق بدی برای یک عضو بیفتد، ربطی به گروه ندارد. اگر زنی مورد تجاوز قرار گرفته باشد، در وهله اول تقصیر خودش است که آنجا بوده است. در گلاسکو، آنها ادعا کردند که او واقعاً بخشی از گروه نیست. در کلیولند، ظاهراً یک دختر 19 ساله نباید کاری را که برگزارکنندگان به او گفته بودند، انجام می داد.
گروهی عمل کردن به معنای قبول مسئولیت خوب و بد است، نه اینکه ادعا کنیم چیزهای بد مسئولیت شخصی قربانیان است. علاوه بر این، اگر گروه ها می خواهند مسئولیت شخصی خود را مطرح کنند، اصلاً چرا قربانیان را وارد می کنند؟ این گروه می توانست از قربانیان حمایت کرده و از متجاوزان دوری کند.
به نظر من اینجا یک مشکل جدی وجود دارد. ناتوانی گروه های اشغالگر در تشخیص مسئولیت جمعی خود در قبال اعضا، نشانه مشکل ایدئولوژیک عمیق تری است.
استقلال، امنیت و افراد آسیب پذیر
اولین فرض جنبش های خودمختار این است که مردم خودمختار هستند. آیا این درست است؟ آیا مردم خودمختار هستند؟ برخی هستند، بیشتر نیستند. بسیاری از افراد وابسته هستند: کودکان وابسته هستند، افراد مسن وابسته هستند، بسیاری از بزرگسالان به دلیل ناتوانی، بیماری روحی یا جسمی وابسته هستند. و بیشتر بزرگسالان در طول زندگی خود مراحلی از وابستگی را پشت سر می گذارند.
درجاتی از عدم استقلال وجود دارد. وابستگی در نهایت است. آسیب پذیری نیز در این مقیاس است. بسیاری از گروه های جامعه به دلیل تعصب، جهل، ظلم و سلطه گروه های قدرتمندتر آسیب پذیر هستند. زنان در این راه آسیب پذیر هستند. برای روشن بودن، اینطور نیست که زنان قادر به دستیابی به خودمختاری نیستند، البته که هستند. این است که شرایط اجتماعی جوامع جنسیتی استقلال آنها را محدود می کند. محدودیتهای استقلال زنان بیرونی است نه درونی، و این شرایط بیرونی است که آسیبپذیری زنان را ایجاد میکند.
بسیاری از افراد دارای آسیب پذیری های همپوشانی هستند. به عنوان مثال، زن در Occupy Glasgow باردار بود و زن در Occupy Cleveland یک جوان 19 ساله بود که در دبیرستانی برای نوجوانان با مشکلات یادگیری درس می خواند. این در مورد قرار دادن افراد در جعبه ها با توجه به آسیب پذیری های عینی آنها نیست، "تو یک زن هستی، تو برو اینجا". این در مورد حساس بودن به شرایط و نیازهای متعدد افراد است.
شروع از این فرض که مردم خودمختار هستند، این واقعیت را مبهم می کند که اکثر مردم چنین نیستند. خودمختاری برای همه ممکن است یک هدف باشد، اما با واقعیت همخوانی ندارد. در خامترین شکلهای خود، خودمختاری از دیدگاه افراد ممتاز شروع میشود و از آن منظر تعمیم مییابد و با این کار تفاوت را میپوشاند. برای جنبشی که ادعا میکند برای 99 درصد صحبت میکند، به اندازه کافی خوب نیست که فقط برای افراد خودمختار صحبت کند و فضایی برای آنها فراهم کند. اگر میخواهید فضایی برای «۹۹ درصد» فراهم کنید، باید بدانید که بسیاری از افراد دارای آسیبپذیریهایی هستند که نیازهای متفاوتی را ایجاد میکنند.
اولین قدم در برخورد با تفاوت، شناخت آن است. سپس پس از شناسایی، یافتن راه هایی برای تطبیق با آن. آسیب پذیری زنان در برابر خشونت جنسی باید به رسمیت شناخته شود تا اقداماتی برای کاهش آن پیدا شود. این در مورد حمایت از زنان و اطمینان از اینکه "مردان خودمختار" از "زنان آسیب پذیر" محافظت می کنند نیست، بلکه شرایط اجتماعی است که باید مورد توجه قرار گیرد و کاهش یابد. می توان ادعا کرد که برای کاهش تهدید خشونت علیه زنان، بیش از حد خواستار اردوگاه های اعتراضی زودگذر است. اما برعکس این است که اگر آنها موفق به انجام این کار نشدند، آنها نماینده 99٪ نیستند. این فقط یک مورد دیگر از افراد ممتاز است که ادعا میکنند از طرف دیگران صحبت میکنند و عمل میکنند.
این واقع بینانه نیست که فرض کنیم وقتی مردم به یک "منطقه خودمختار" می پیوندند، افراد دهه ها جامعه پذیری خود را در هنجارهای جنسیتی کنار می گذارند و ناگهان با یکدیگر به طور مساوی رفتار می کنند. در این مورد ضروری است که یک جایگزین مناسب برای امنیت ارائه کنیم که آسیب پذیری افراد را به طور جدی درمان کند. Autonomists شکایات آشکار و معتبری از پلیس دارند. اما نفرت از پلیس با نفرت از امنیت یکسان نیست. افراد آسیب پذیر به نوعی از امنیت نیاز دارند. رد همه جانبه امنیت، آسیب پذیرها را آسیب پذیرتر می کند. البته، نیاز به امنیت از دیدگاه امتیازات مردانه و این باور که میتوانید از خود محافظت کنید، دشوار است. وقتی یک زن هستید، باردار هستید یا مشکلات یادگیری دارید و در یک چادر در مرکز شهر یا پارک می خوابید، چندان آسان نیست.
جالب اینجاست که هم Occupy Glasgow و هم Occupy Cleveland گفته اند که "با پلیس کار می کنند". پلیس (به درستی) نماینده وحشتناکی در میان فعالان در بریتانیا دارد. آنها وحشیانه، غیرقابل پاسخگویی هستند، کارهای اخلاقی ظالمانه ای انجام داده اند، مانند اجازه دادن به ماموران مخفی برای برقراری ارتباط با فعالان، ضرب و شتم مردم تا حد مرگ و غیره. همچنین این درست است که پلیس از منافع دارایی خصوصی محافظت می کند (یعنی منافع چند فرد ثروتمند در برابر آنها. توده های بزرگ شسته نشده). اما آنها عملکرد دیگری نیز دارند. یعنی حفظ تک تک افراد جامعه از یکدیگر.
من اینجا قصد تمجید از پلیس را ندارم. واضح است که وقتی صحبت از تجاوز به عنف به میان میآید، سابقه پلیس و سیستم قضایی جنایی در بریتانیا و ایالات متحده افتضاح است. اما اگر از اکثریت زنان بپرسید (به استثنای آنارکا-فمینیستها) که آیا میخواهند در جامعهای بدون نیروی پلیس زندگی کنند، احتمال میدهم که آنها نه بگویند. پلیس حداقل در مقابل تهدید خشونت از سوی همسران مرد، اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، غریبه ها و فعالان، احساس امنیت می کند. و یک بارقه امید بسیار دور که ممکن است به عدالت برسید. این بدان معنا نیست که جامعه راهی بهتر از نیروی پلیس برای سازماندهی امنیت پیدا نکرده است. شاید می توانست، شاید هم نمی توانست. اما تا زمانی که پدرسالاری حاکم باشد، نوعی از حفاظت مورد نیاز است. آ "سیاست فضاهای امن تر” قرار نیست آن را قطع کند. اتکا به رفقا برای محافظت، اگر اقدامات Occupy Glasgow و Cleveland قابل انجام باشد، چندان اطمینان بخش نیست.
با این حال، این فقط در مورد امنیت و "حفاظت از افراد آسیب پذیر" نیست. این در مورد ایجاد فرهنگی است که در آن تجاوز جنسی و تجاوز جنسی قابل تحمل نباشد. اطمینان از اینکه مردان تجاوز نمی کنند روابط قدرت زن ستیزانه باید درک شود و قطع شود. مردان درگیر در جنبش اشغال، یا مردانی که هر چند زودگذر به اردوگاه ها می پیوندند، باید بدانند که تجاوز جنسی و تجاوز جنسی یا آزار و اذیت مطلقاً قابل تحمل نخواهد بود. آنها در صورت آزار و اذیت زنان فوراً از اردوگاه اخراج می شوند و در صورت تجاوز یا تعرض به یک زن به پلیس تحویل داده می شوند. امنیت تنها یک روی سکه در مورد جلوگیری از تجاوز جنسی است. جنبه مهمتر این است که مردان تجاوز نمی کنند.
تنش در جنبش تسخیر بین صحبت کردن به عنوان یک جمعی - "ما 99٪ هستیم" - و تاکید بر خودمختاری فردی وجود دارد. اگر به عنوان "ما" صحبت می کنید، به عنوان یک گروه صحبت می کنید. این گروه باید امنیت اعضای گروه خود را تامین کند و فرهنگ برابری و عدم تحمل آزار و اذیت گروه های اجتماعی تحت ستم را تقویت کند. این واقعیت که مشاغل بهعنوان گروه عمل میکنند، اما زمانی که گروه در مسئولیتهای خود شکست میخورد، بر استقلال فردی تأکید میکنند، این تنش ایدئولوژیک داخلی را برجسته میکند. جنبش اشغال باید تصمیم بگیرد که چیست - آیا اردوگاه ها "جمعی" هستند یا صرفاً مجموعه ای از افراد؟ اگر اولی باشد، آنها باید مسئولیتی را بر عهده بگیرند و امنیت اعضای گروه را تامین کنند و فرهنگ داخلی خود را تغییر دهند. اگر دومی باشد، آنها فقط برای افراد خودمختار در امان خواهند بود و نمی توانند امیدوار باشند که از طرف 99 درصد صحبت کنند.
بعدش چی؟
جنبش تسخیر نیاز به تزریق جدی دارد فمینیست سیاست. این به این معنا نیست که یک مجری زن در جلسات حضور داشته باشید یا به دلیل گوش دادن به صحبت های یک زن تا زمانی که حرفش تمام نشده است، دستی به پشت بزنید. این بدان معناست که زنان نیازهای متفاوتی دارند که باید برآورده شوند و یافتن راههای عملی و عملی برای برآوردن این نیازها. این واقعیت که بحث کمی در مورد این تجاوزها وجود داشته است و اینکه در مورد آن چه باید کرد، این واقعیت را برجسته می کند که، حتی در میان فعالان، خشونت علیه زنان آنطور که باید جدی گرفته نمی شود. جنبش تسخیر باید با این مشکل بیدار شود و کاری برای آن انجام دهد.
تاکنون فقط به حملات در گلاسکو و کلیولند پرداخته ام، اما تجاوزهای دیگری نیز در جنبش اشغال گزارش شده است. یک مجرم جنسی شناخته شده به دلیل دستگیری تجاوز جنسی به یک دختر 14 ساله at دالاس را اشغال کنید. یک زن مورد تجاوز و سرقت قرار گرفت بالتیمور را اشغال کنید. بالتیمور را اشغال کنید اعلامیه ها را توزیع کرد تشویق اعضا به گزارش نکردن تجاوزات جنسی به پلیس، بلکه گزارش آن به گروه. اتهاماتی مطرح شده است تجاوزات جنسی at پارک زوکتی، و در پورتلند را اشغال کنید و اوکلند. این تجاوزها حوادث یکباره ناگوار نیستند: آنها نشان دهنده یک شکست سیستماتیک هستند.
جالب توجه است، سرمایه گذاری جدید Occupy LSX، بانک ایده ها، غیر مسکونی است و ممنوعیت مواد مخدر و مشروبات الکلی دارد. بدیهی است که حضور فیزیکی اعتراضات اشغالگران در درازمدت در مراکز شهرها بخشی از چیزی است که آنها را بسیار قابل مشاهده و مهم کرده است. با این حال، اگر افراد آسیب پذیر را در معرض خطر قرار دهد، پیشنهاد می کنم این تاکتیک نیاز به بازنگری دارد. اعتراضات غیر مسکونی زنان را به همان شکل در معرض خطر قرار نمی دهد. با توجه به این موضوع، من فکر می کنم بانک ایده های غیرمسکونی گامی در مسیر درست است.
برای پیش بینی برخی انتقادات، اجازه دهید چند نکته را روشن کنم. اولاً، من نمی گویم که شمول همه و غایت همه جنبش های اعتراضی است. من می گویم برای جنبشی که ادعا می کند به نمایندگی از 99 درصد صحبت می کند، بسیار مهم است. اگر جنبش تسخیر مدعی است که به جای 99 درصد صحبت می کند، باید نیازهای گوناگون انواع مختلف مردم را بشناسد و به آنها رسیدگی کند. گفتن «ما 99 درصد هستیم» خوب نیست، اما افراد معلول را حذف می کنیم. یا "ما 99٪ هستیم" اما اگر شما یک زن هستید، مسئولیت امنیت خود را بر عهده دارید. ما ممکن است از نظر اقتصادی «۹۹ درصد» باشیم (و حتی این یک ادعای مشکوک است)، اما همه ما مردان سفیدپوست، مرد، دگرجنسگرا و توانا نیستیم. اکثر ما اینطور نیستیم و اگر قرار است با هم بیرون کمپ بزنیم، نیاز داریم که نیازهای متفاوتمان برآورده شود.
انتقاد دیگر این خواهد بود که چگونه می توانم به پلیس پیشنهاد کنم که ویژگی های خوبی داشته باشد. آنها ظالم ما هستند! برای تکرار، من نمی گویم پلیس فی نفسه خوب هستند، من می گویم تا زمانی که نابرابری های اجتماعی و ظلم وجود دارد، امنیت نهادی به نوعی ضروری است. من همچنین استدلال می کنم که گروه ها باید امنیت اعضای خود را تامین کنند. که در مورد ایالت ها نیروی پلیس است، در مورد مشاغل هنوز باید کار شود.
در نهایت، می توان استدلال کرد که من واقعاً چیزی غیر از تزریق سیاست فمینیستی به جنبش، که به طور بالقوه به معنای تعطیل کردن کمپ های مسکونی است، توصیه نکرده ام. منظور من این نیست که در آینده اقدام مستقیم بلندمدت بکاهم. موج مقاومتی که امسال در سرتاسر جهان پدید آمد، الهام بخش بوده است. با این حال، نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که اگر میخواهید اعتراضات زنده داشته باشید، ضروری است اطمینان حاصل کنید که اعضای گروه توسط این اعتراض در خطر نیستند. باید اقداماتی برای جلوگیری از خشونت جنسی در کمپ ها انجام شود و اعضای گروه ها باید مسئولیت یکدیگر را بپذیرند و در صورت شکست مسئولیت جمعی جبران کنند. در غیر این صورت اشکال دیگر اعتراض باید به جای آن اتخاذ شود. در این راستا، در اینجا چند پیشنهاد مشخص وجود دارد:
§ اگر اردوگاهها میخواهند ادامه پیدا کنند، همه گروههای اشغال باید گروههای کاری تشکیل دهند تا بررسی کنند که چگونه کمونهای گذشته و موجود در تأمین امنیت پیش رفتهاند و چگونه در این امر موفق بودهاند یا نشدهاند.
§ به جای پخش اعلامیه هایی که به زنان می گویند مهاجمان خود را گزارش نکنند، چطور می شود که به مردان اعلامیه هایی بدهید که می گویند اگر به شخصی تجاوز کنند یا تجاوز جنسی کنند، بلافاصله به پلیس تحویل داده می شوند، زیرا همه اعضای جنبش برابر هستند و سزاوار احترام برابر هستند
§ از نظر مقابله با فرهنگ داخلی اردوگاه ها، آنها می توانند محاکمه فمینیست ها را در نظر بگیرند بالا بردن آگاهی رویکرد با گروههای مختلط برای بحث در مورد نگرشهای جنسیتی و زنستیزانه در اردوگاهها.
§ پیشنهاد نهایی این است که Occupy Glasgow و Occupy Cleveland که اعضای گروه خود را به طرز شگفت انگیزی شکست داده اند، باید به طور رسمی از قربانیان عذرخواهی کنند.
همانطور که در بالا بحث کردم، این موج تجاوز و خشونت جنسی که جنبش تسخیر را گرفتار کرده است، موردی از حوادث ناگوار قابل انزوا نیست. این یک شکست سیستماتیک است. این ناتوانی در شناخت نیازهای زنان، ناکامی در آموختن چیزی از جنبش فمینیستی، ناتوانی در تشخیص آسیب پذیری و عدم استقلال، و ناتوانی در پذیرش مسئولیت جمعی است. همه اینها را می توان در تنش درونی بین سیاست جمعی و استقلال فردی جستجو کرد. راهحل کوتاهمدت این است که کمپینگ را متوقف کنید، یا ایجاد امنیت مؤثر و اطمینان از اینکه مردان میدانند در صورت تجاوز جنسی به شخصی فوراً دستگیر خواهند شد. راه حل بلندمدت این است که بفهمیم این جنبش واقعاً در مورد چیست.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا