من این را چندین هفته پیش نوشتم، و با اخراج اخیر و تشدید OWS، پیوند دادن بسیج مداوم با آگاهی انتقادی از آنچه ما به چالش می کشیم، ضروری است.
تنها در چند هفته، وال استریت را اشغال کنید، تصورات غالب در مورد چپ ایالات متحده، وضعیت موجود و روابط بین این دو را به چالش کشیده است. OWS با غلبه بر سرکوب پلیس و خاموشی رسانه ای آغاز آسیب پذیر خود، انرژی و تاکتیک های خاورمیانه را جذب کرده و آنها را در سراسر ایالات متحده پخش کرده است. در حالی که بسیاری از مردم در ابتدا متعجب بودند که پلیس نیویورک چه زمانی جنبش را سرکوب خواهد کرد، بحث در حال حاضر، صرف نظر از اینکه در لیبرتی پلازا چه اتفاقی می افتد، در آینده چه چیزی را اشغال خواهد کرد، درگیر است.
برخلاف اعتراضات تحت تسلط اتحادیه و حزب در اوایل سال جاری در ویسکانسین، OWS به طور خاص با کنار گذاشتن خود از سیاست نهادی ایالت و دموکراتها به پویایی و حفظ قدرت دست یافته است. پس از پیروزی بی معنی «امید» و «تغییر»، پیام معترضان اشغال اجباری بوده است.
پس به طرز ناامیدکننده ای طعنه آمیز است که بسیاری از بخش های جنبش با تشکیلات لیبرال موافق هستند که معترضان باید اصلاحات خاصی را پیشنهاد کنند. زیرا از یک سو، مردم لیبرتی پلازا را برگزار میکنند، زیرا رد ناامیدکنندهی آنها از سیستم، بهطور متناقضی به این درک رهاییبخش منجر شده است که میتوانیم کنترل زندگیمان را در دست بگیریم، نه به این دلیل که مردم مشتاق تنظیم تراکنشهای مالی هستند. از سوی دیگر، بیل کلینتون میخواهد خواستههای اشغالگران را بشنود نه صرفاً به این دلیل که دموکراتها میخواهند اعتراضات را تصاحب کنند، بلکه به این دلیل که خواستهها تضمین شده است که هیچ کاری جز مشروعیت بخشیدن مجدد به نهادهایی که در موقعیت اعطای آنها هستند، انجام ندهند. همان نهادهایی که مسئول کمک به تولید مشکلات در وهله اول هستند.
خوشبختانه، خواستههای معترضان پوشیده نشده است، زیرا شکل اشغال اجباری و سازماندهی مبتنی بر اجماع بسیار رادیکالتر از محتوای سیاسی است که در حال حاضر در لیبرتی پلازا بیان میشود. یکی از نشانههای آشکار در واقع مستلزم بازگرداندن قانون گلس استگال است و علائم درخواست «بخشش وام دانشجویی» به طور مشابه وابستگی به دولت را بازتولید میکند که ایمان جنبش به اقدام مستقیم را رد میکند. اگر معترضان جنگ ویتنام بتوانند کارت های پیش نویس خود را بسوزانند، چه چیزی مانع از آن می شود که مردم به طور جمعی از بدهی های خود دور شوند؟
از طریق ترکیبی آشکار از باورهای صادقانه و نگرانیهای تاکتیکی، اکثر معترضانی که با آنها روبرو شدهام نه سرمایهداری فی نفسه، بلکه «سرمایهداری-شرکتی»، «سرمایهداری غیرقانونی» یا «سرمایهداری فاسد» را محکوم میکنند. این معیارها تا حدی منعکس کننده حضور قابل توجه آزادیخواهان در پارک است که نفرت آنها از فدرال رزرو نشان دهنده تمایل آنها به روزهای خوش سرمایه داری است، علیرغم برده داری و خشونت صنعتی و دولتی انبوه در اواخر دهه 1800. با این حال، منتقدان لیبرال سرمایه داری واجد شرایط، صرفاً به دنبال بازگشت به دهه 1970 یا در اوایل دهه 1950 هستند. البته، نائومی کلاین، مایکل مور و سایر اصلاح طلبان نمی توانند توضیح دهند که چرا مقررات و مالیات های کینزییسم در وهله اول با نیاز اجتناب ناپذیر سرمایه داری به رشد غلبه شد. مشاهده اسلاوی ژیژک مبنی بر اینکه رویاپردازان واقعی کسانی هستند که فکر میکنند وضعیت موجود میتواند خود را حفظ کند، با لیبرالهای «واقعگرا» مقابله شده است که تاریخ و علیت را با تلاش برای اصلاح زمان حال با بازگشت به گذشته، تخریب محیطزیست، استثمار نیروی کار، قطع میکنند. و امپریالیسم لعنت شود.
نشان دادن ناسازگاری حتی بیشتر بین شکل رادیکال اشغال و سیاست متعارف آن، تقاضای همیشگی برای «شغل» است (مطمئناً مورد نقد قرار گرفته است. اینجا کلیک نمایید) که مبهم می کند که کمبود کار ما در وهله اول به اندازه نیاز ما به کار در جامعه ای با فراوانی انبوه مشکل فاحش نیست. کار در سرمایه داری، که ذاتاً ناامن، تحقیرکننده و طاقت فرسا است، برای رفع نیازهای مردم ایجاد نمی شود - به گواه کم خوابی کارگران، اضطراب، و این واقعیت که کارگران حتی پس از یک عمر زحمت بدون کمک تامین اجتماعی و تامین اجتماعی نمی توانند بازنشسته شوند. یارانه های دیگر - اما برای تولید سود برای سازندگان کار. اگر معترضان واقعاً خواهان شغل هستند، می توانند پیشنهاد کار با دستمزدهای کمتر را بدهند، که دقیقاً همان چیزی است که رهبران اتحادیه سال ها با آن موافقت کرده اند. اما معترضان البته منظورشان این است که خواهان مشاغل با درآمد خوب هستند. اما اگر فقدان سوددهی مستمر مشاغل، کارفرمایان را از ایجاد کار بیشتر باز می دارد، پس این دستمزدهای بالاتر قرار است از کجا حاصل شود؟ آیا از کارفرمایان انتظار می رود که صرفاً پول خود را به کارگران بدهند و در نتیجه کل هدف سرمایه داری را نادیده بگیرند؟ و آیا امتناع از هدر دادن ثروت خود به این شیوه کارفرمایان را «طمعخواه» میکند یا صرفاً آنها را به بازیگران اقتصادی منطقی در یک سیستم اقتصادی رقابتی تبدیل میکند که دلیل وجود آن سود است؟ لیبرال ها از سرمایه داری دفاع می کنند و در عین حال سرمایه داران را به دلیل سرمایه داری محکوم می کنند.
در یک نکته عملی تر، اصلاحات، اگر این همان چیزی است که از نظر نزدیکبینی میخواهند، از نظر تاریخی صرفاً از طریق تقاضا یا درخواست به دست نیامده است، بلکه از طریق اهرمهای چانهزنی ناشی از تهدید انقلاب به دست آمده است. FDR نیو دیل را نه از روی هوسبازی بزرگوارانه، بلکه برای دفع کمونیسم ایجاد کرد و به بازرگانان سرکش گفت: «من متقاعد شده بودم که انقلاب خواهیم کرد... و تصمیم گرفتم رهبر آن باشم و از آن جلوگیری کنم... من تصمیم گرفتم که نصف نان بهتر از هیچ باشد - نصف نان برای من و نیم نان برای شما و بدون انقلاب.» به همین ترتیب، مارتین لوتر کینگ از تهدید ملیگرایی سیاهپوست ستیزهجو سوء استفاده کرد تا اتاق بازرگانی مونتگومری نژادپرست را مجبور به حذف تبعیض کند. مطالبات کنونی برای اصلاحات، تاکتیک چانه زنی ابتدایی یعنی مطالبه زیاد برای به دست آوردن اندک را نادیده می گیرد. حامیان اصلاحات با امتناع از ارائه خواسته های خود به عنوان تهدید و تنها با درخواست اندکی، سود کمتری خواهند برد.
در حالی که برخی نگران هستند که بدون تقاضا، OWS از بین میرود، جنبش ممکن است بدون توجه به هر اتفاقی از بین برود. با این حال، منطق شکل جنبش، اشغال آن از فضای فیزیکی و رد بدون رهبر و اجماع بر پایه نهادهای تأسیسی، قدرت بالقوه زیادی برای آن سرمایه گذاری می کند. اگر این جنبش به عرصه های زندگی روزمره ما – ساختمان های آپارتمانی، محل کار و مدارس ما – مهاجرت کند، می تواند تحول آفرین شود. با این حال، برای اینکه بتواند دوام بیاورد، باید به درک واضح تری از سیستمی که در حال رقابت است دست یابد.
جاشوا اسپربر در بروکلین زندگی می کند و می توان به آن دسترسی داشت [ایمیل محافظت شده]
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا