ایالات متحده از زمان حملات 11 سپتامبر 2001 به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، «جنگ علیه تروریسم» را محور استراتژی جهانی خود قرار داده است. این کشور رهبری خود را از یک اتحاد جهانی برای از بین بردن "محور شرارت" اعلام کرده است. اما تروریسم چیست؟ عاملان آن چه کسانی هستند؟ و رابطه بین سیاست های ایالات متحده و تروریسم چیست؟ من می خواهم در مورد این سوال فکر کنم: چه چیزی به ملتی که بمب های اتمی را بر روی هیروشیما و ناکازاکی انداخته است و جنگی دور از سواحل خود در سراسر جهان در مقیاسی بی سابقه و با تخریب بی سابقه سرزمین ها و مردمان به راه انداخته است، این حق را می دهد. برای تعریف هنجارهای جهانی خیر مطلق و شر مطلق؟
با تکیه بر کنوانسیون ژنو 1949، من تروریسم را به عنوان استفاده سیستماتیک از خشونت و ارعاب علیه جمعیت های غیرنظامی و محیط های طبیعی و اجتماعی که آنها را حفظ می کند، تعریف می کنم. تروریسم ممکن است توسط افراد، گروه ها یا دولت ها تحت شرایط درگیری اجتماعی از جمله جنگ انجام شود. اغلب گفته شده است که تروریسم سلاح ناتوانان است. اما حتی یک بررسی گذرا از تاریخ درگیری های انسانی نشان می دهد که فاحش ترین تروریسم توسط کشورهای متخاصم انجام شده است. من این را تروریسم دولتی می نامم.
یکی از وحشتناک ترین طنزهای تاریخ طولانی قرن بیستم این واقعیت است که هم لحظه عمیق ترین تلاش های بین المللی برای محدود کردن دامنه جنگ ها برای محافظت از بی گناهان (گفتمان حقوق بشر) بوده است و هم دوره ای که در آن ماهیت و فن آوری جنگ پیشروی خود را با قدرت بیشتری علیه غیرنظامیان هدایت کرد. قرن بیستم را میتوان نه تنها بهعنوان قرن جنگ کامل، بلکه بهعنوان قرنی که در آن ماهیت جنگ، بیش از همه جنگهای هوایی، ناگزیر به تروریسم دولتی سرایت کرد، به یاد آورد.
من می خواهم به طور مختصر در مورد جنگ آمریکا و ژاپن در جنگ جهانی دوم به دلیل نوری که در مورد مسائل ترور در جنگ قرن بیستم می اندازد، بحث کنم. یکی از دلایل این انتخاب این است که هر دو کشور در حالی که تنها نبودند، در پیشبرد مرزهای تروریسم دولتی در قرن بیستم پیشگام بودند. دیگر این که تفاوت در مسیرهای پس از جنگ آنها به ما اجازه می دهد تا در مورد احتمالات فراتر رفتن از پیوند بین کشورهای قدرتمند و جنگ های ویرانگر که به قیمت از دست دادن ملت ها و مردم ضعیف تر به راه افتاده اند فکر کنیم. بهویژه، اگر میخواهیم برای جلوگیری از همه اشکال تروریسم معاصر اقدام کنیم، بسیار مهم است که آمریکاییها در اوج برتری نظامی خود، با این وجود که هرگز آسیبپذیری خود را تشخیص ندادهاند، درباره رفتار، گذشته و حال ملت ما تأمل کنند. .
در طول جنگ پانزده ساله (1931-45)، ژاپن ترور گسترده ای را علیه چینی ها و دیگر مردم آسیا انجام داد. از نمونه های شناخته شده ترور دولتی ژاپن می توان به کشتار نانجینگ در سال 1937 اشاره کرد که در آن حدود 100,000 تا 300,000 چینی که بسیاری از آنها غیرنظامی بودند، توسط ارتشی که از بین رفته بودند کشته شدند. بردگی جنسی 100,000 تا 200,000 «زن آسایش نظامی»، عمدتاً کره ای و چینی، اما شامل زنان از حداقل ده کشور آسیایی. و برنامههای جنگ شیمیایی و بیولوژیکی واحد 731 که جان حداقل 3,000 قربانی را در آزمایشهای حیاتبخش (قتل) و همچنین جان هزاران غیرنظامی دیگر را در حملات شیمیایی و بیولوژیکی غیرقانونی گرفت. تخریب نظاممند حومههای چین توسط ارتش ژاپن در جنگی صلحآمیز که بسیاری از پیچیدهترین شیوههای جستجو و تخریب مأموریتها و دهکدههای استراتژیک توسط برنامهریزان آمریکایی را توسعه داد، موضوعی که کمتر مورد بحث قرار گرفت، اما از نظر تلفات جانی بسیار ویرانکنندهتر بود. بعداً در ویتنام اجرا خواهد شد. این جنگ جان 731 تا XNUMX میلیون چینی را گرفت که اکثریت آنها غیرنظامی بودند. ما به دلیل تحقیقات سیستماتیک دانشمندان و نویسندگان شجاع ژاپنی مانند هوندا کاتسویچی و کاساهارا توکوشی در نانجینگ، تسونیشی کیچی در XNUMX و CBW، و یوشیمی یوشیاکی و تاناکا توشیوکی در مورد زنان راحت، و همچنین، اطلاعات دقیقی از این جنایات جنگی داریم. تلاشهای قربانیان چینی، کرهای و دیگر آسیاییها برای ابراز نارضایتی و عذرخواهی و غرامت از دولت ژاپن.
ژاپن (در شانگهای) و آلمان (در لندن) در بمباران جنگ جهانی دوم که شهرها و مردم آنها را هدف قرار داد، در مقابل اهداف نظامی مانند کارخانه ها و پایگاه های اسلحه سازی، رهبری کردند. اما در سال پایانی جنگ، این ایالات متحده بود که با تسلط بر هوا و بمبهای قویتر، حملات گستردهای را در قالب بمباران منطقهای به غیرنظامیان انجام داد. ابتدا، ایالات متحده در تخریب درسدن به بریتانیا پیوست و جان 35,000 غیرنظامی را گرفت. سپس، با حمله مارس 1945 که جان بیش از 100,000 غیرنظامی در توکیو را گرفت و بیش از یک میلیون پناهنده ایجاد کرد، شروع شد، از طریق تخریب بیش از شصت شهر ژاپن به ویرانه ادامه داد و با بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی به اوج خود رسید. با از دست دادن جان صدها هزار غیرنظامی ژاپنی، ایالات متحده تابوهای شکننده باقی مانده در مورد بمباران غیرنظامیان را شکست. این استقرار نیروی هوایی علیه غیرنظامیان به محور تمام جنگهای بعدی ایالات متحده تبدیل میشود، رویهای در تضاد مستقیم با اصول ژنو، و در مجموع مهمترین نمونه استفاده از ترور در جنگهای قرن بیستم است. همانطور که ما در سوگ 2,800 قربانی حملات تروریستی 11 سپتامبر، از جمله آمریکایی ها و شهروندان بیش از بیست کشور جهان عزاداری می کنیم، باید به طور همزمان میلیون ها غیرنظامی را که قربانی بمباران آمریکا و سایر اقدامات تروریستی در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن بوده اند، یادآوری کنیم.
در دادگاه نورنبرگ و توکیو، به نظر من، ایالات متحده به درستی اما گزینشی جنایات جنگی آلمان و ژاپن را محکوم و محاکمه کرد. با این حال، در رویهای که تا امروز ادامه دارد، جنایات جنگی دیگران را تعریف کرد و جنایات جنگی خود مانند کشتار صدها هزار غیرنظامی در بمباران شهرهای ژاپن توسط ایالات متحده را انکار کرد یا نادیده گرفت. علاوه بر این، به دلایل سیاست واقعی، واشنگتن از پیگرد قانونی چهره های اصلی ژاپنی، از امپراتور هیروهیتو گرفته تا رهبران واحد 731 جنگ زیستی، محافظت کرد و بدین وسیله یکپارچگی دادگاه ها را تضعیف کرد.
در ارزیابی جنگ ژاپن و آمریکا و تروریسم دولتی در طول قرن بیستم، توجه به این نکته مهم است که از زمان جنگ جهانی دوم، ژاپن هنوز به طور مؤثر با اقدامات تروریستی خود علیه مردم آسیا کنار نیامده است. اما درک این نکته کم اهمیت نیست که آن ملت نیز برای نزدیک به شش دهه در صلح باقی مانده است، در حالی که ایالات متحده جنگ های زیادی را در سرتاسر جهان به طور مستقیم و توسط نیابت انجام داده است. (یک ویژگی مهم برای این بیانیه این واقعیت است که یک ژاپن به طور مکرر و مستقیم از جنگ های بزرگ ایالات متحده در کره، ویتنام، خلیج فارس و افغانستان، برای نام بردن از مهمترین آنها، حمایت کرده است). در کشور به کشور، ایالات متحده فناوری طراحی شده برای از بین بردن جان تعداد زیادی از غیرنظامیان و در عین حال تخریب شهرها، روستاها و طبیعت و ایجاد پناهندگان در مقیاس وسیع را به کار گرفته است. در اینجا تنها به ذکر دو مورد از نشانههای این جنگها که با نقض اصول ژنو در حفاظت از غیرنظامیان انجام شده، کافی است:
کشور کره. تعداد تلفات غیرنظامیان در شمال و جنوب در محدوده نیم میلیون نفر بود. علاوه بر این، جنگ منجر به ایجاد چهار میلیون پناهنده شمالی شد که از شمال به جنوب گریختند و شمال و جنوب را به طور مجازی نابود کردند.
ویتنام بهترین تخمینهایی که ما ارائه کردهایم حاکی از آن است که سه میلیون ویتنامی که اکثریت آنها غیرنظامی بودند، جان خود را از دست دادند، میلیونها نفر دیگر مجبور به پناهندگی شدند و سرزمین توسط بمباران، ناپالم و علفکشها ویران شد. شایان ذکر است که علیرغم ویرانی و تلفات جانی که ارتش ایالات متحده در کره، ویتنام و جنگ خلیج فارس انجام داد، هیچ یک از این درگیری ها به پیروزی ایالات متحده ختم نشد که حاکی از محدودیت های قدرت حتی قدرتمندترین آنها است. ماشینهای نظامی علیرغم توانایی کشتن غیرنظامیان در مقیاس بیسابقه.
علاوه بر این، در افغانستان و همچنین در جنگهای مختلف از گرانادا، نیکاراگوئه، السالوادور، پاناما، و کوزوو، ایالات متحده به طور مکرر حملاتی را علیه غیرنظامیان انجام داد که اغلب از طریق شلیک گسترده قدرت شلیک کرد، اگرچه در برخی از آنها، مانند مورد نیکاراگوئه. ، تکنیک های کم شدت یا درگیری ضد چریکی وسیله ای برای استراتژی ایالات متحده بود. در اندیشیدن به تروریسم دولتی معاصر، نقطه مرکزی توانایی ایالات متحده در استفاده از مجامع بین المللی برای محافظت از خود در برابر اتهامات جنایات جنگی و تعریف اقدامات تروریستی منحصراً به عنوان اقداماتی است که علیه خود و متحدانش انجام می شود و در عین حال جنایات خود را نادیده می گیرد. یک استثنای مهم، تصمیم دادگاه جهانی در سال 1987 بود که ایالات متحده را به توقف حملات خود به نیکاراگوئه و پرداخت غرامت محکوم کرد. پاسخ ایالات متحده رد حکم دادگاه، تشدید حملات به رژیم نیکاراگوئه و دو بار وتوی قطعنامه شورای امنیت در انتقاد از ایالات متحده بود.
اگر قرار است هنجارهای بین المللی تنظیم کننده هدایت جنگ یا منع ترور معنایی داشته باشد، باید برای همه ملت ها و مردم اعمال شود و قدرت های بزرگ باید بالاترین استانداردها را رعایت کنند. فراخوان ایالات متحده برای "جنگ علیه تروریسم" مستقیماً با تعریف وحشیانه ترین اقدامات ایالات متحده و متحدانش به عنوان اقدامات ضروری برای پاکسازی جهان از تروریسم، این اصل اساسی را نقض می کند. تروریسم ایالات متحده علیه مردم افغانستان که خود قربانی یک دولت سرکوبگر هستند و به هیچ وجه مسئول ترور 9-11 نیستند، بیهوده بودن و غیرانسانی بودن سیاستی را نشان می دهد که به جای جستجوی ابزاری برای درک دلایل، به طور انعکاسی باعث کشتار جمعی می شود. چرا ایالات متحده هدف حمله تروریستی قرار گرفت، نه برای رسیدگی به مشکلاتی که در این مورد و موارد دیگر منجر به تروریسم می شود.
همانطور که آرونداتی روی مشاهده کرد: «هیچ چیز نمیتواند یک عمل تروریستی را توجیه یا توجیه کند، خواه توسط بنیادگرایان مذهبی، شبهنظامیان خصوصی، جنبشهای مقاومت مردمی انجام شده باشد و خواه به عنوان یک جنگ تلافیجویانه توسط یک دولت به رسمیت شناخته شده باشد. بمباران افغانستان انتقام نیویورک و واشنگتن نیست. این یک اقدام تروریستی دیگر علیه مردم جهان است. هر فرد بیگناهی که کشته می شود باید به تلفات وحشتناک غیرنظامیانی که در نیویورک و واشنگتن جان باختند، اضافه شود، نه اینکه با آنها مقابله شود. شایان تأمل است که آیا رهبری ایالات متحده در «جنگ علیه تروریسم» که ریشههای اجتماعی تروریسم را که در فقر و محرومیت از حق حاکمیت مردم تحت ستم نادیده میگیرد و خود مبتنی بر هدفگیری بیبند و بار غیرنظامیان است، نادیده میگیرد، میتواند امیدوار باشد که کمتر از این کاهش یابد. تروریسم را از بین ببرید.»
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا