چند سال پیش، مقالهای در روزنامه به یکی از بازدیدکنندگان اروپایی این نظر بدبین را نشان داد که آمریکاییها به این دلیل جذاب هستند که خاطرات کوتاهی دارند. با این حال، وقتی صحبت از جنگ های کشور می شود، او کاملاً هدف قرار نگرفت. آمریکاییها تاریخهای نظامی از نوع قهرمانانه «گروه برادران [آمریکایی]»، بهویژه مربوط به جنگ جهانی دوم را میپذیرند. آنها اشتهای به ظاهر بی حد و حصری برای بازگویی جنگ داخلی دارند، ویرانگرترین درگیری در کشور که به مرگ و میر ناشی از جنگ آمریکایی مربوط می شود.
برخی از لحظات تاریخی آسیب زا مانند "آلامو" و "پرل هاربر" به کلمات رمزی - تقریباً ابزارهای یادگاری - برای تقویت یادآوری قربانی شدن آمریکایی ها توسط آنتاگونیست های شرور تبدیل شده اند. توماس جفرسون و همتایانش در واقع مبنای این امر را در سند تأسیس کشور، اعلامیه استقلال، که یادآور خاطرات «وحشیهای هندی بیرحم» است - یک اهریمنسازی خودپسندانه که بعداً بهعنوان یک اهریمن شناخته شد، ایجاد کردند. دشمنان «11 سپتامبر» با شدتی در حد هیستری، جای خود را در این فراخوانی عمیق از بی گناهی نقض شده، گرفته است.
چنین «آگاهی قربانی» البته مختص آمریکایی ها نیست. در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، این عبارت - هیگایشا ایشیکی به زبان ژاپنی - در انتقادات چپ از محافظهکارانی که به کشتههای جنگ کشورشان توجه میکردند و به نظر میرسیدند که نمیتوانستند تصدیق کنند که چگونه امپراتوری ژاپن به طرز فجیعی دیگران را قربانی کرده است، تبدیل شد. هنگامی که اعضای کابینه ژاپن امروزی از معبد یاسوکونی بازدید می کنند، جایی که سربازان و ملوانان درگذشته امپراتور مورد احترام قرار می گیرند، آگاهی قربانیان را برمی انگیزند و به دلیل انجام این کار توسط جهان خارج از جمله رسانه های ایالات متحده به شدت مورد انتقاد قرار می گیرند.
در سرتاسر جهان، یادبودهای جنگ و روزهای یادبود، حفظ چنین یادگاری انتخابی را تضمین می کنند. ایالت زادگاه من ماساچوست نیز تا به امروز این کار را با به اهتزاز درآوردن پرچم سیاه و سفید "POW-MIA" جنگ ویتنام در مکانهای عمومی مختلف، از جمله پارک فنوی، خانه بوستون رد ساکس انجام میدهد - که هنوز برای کسانی که میجنگند غمگین هستند. مردانی که در عملیات دستگیر یا مفقود شدند و هرگز به خانه بازنگشتند.
امروزه ناسیونالیسم های پوپولیستی به یک شکل یا آن شکل، مظاهر آگاهی حاد قربانی هستند. با این حال، شیوه آمریکاییها برای یادآوری و فراموش کردن جنگهایش به چند دلیل متمایز است. از نظر جغرافیایی، این کشور بسیار امن تر از کشورهای دیگر است. تنها در میان قدرتهای بزرگ، در جنگ جهانی دوم از ویرانی نجات یافت و از آن زمان تاکنون از نظر ثروت و قدرت بینظیر بوده است. با وجود وحشت در مورد تهدیدات کمونیستی در گذشته و تهدیدات اسلام گرایان و کره شمالی در حال حاضر، ایالات متحده هرگز به طور جدی توسط نیروهای خارجی در معرض خطر قرار نگرفته است. جدا از جنگ داخلی، تلفات مربوط به جنگ تراژیک بوده اند، اما به طور قابل توجهی کمتر از تلفات نظامی و غیرنظامی کشورهای دیگر، از جمله دشمنان آمریکا هستند.
عدم تقارن در هزینههای انسانی درگیریهای مربوط به نیروهای ایالات متحده از زمان نابودی آمریکاییها و تسخیر فیلیپین توسط آمریکاییها بین سالهای 1899 و 1902 الگو بوده است. دفتر مورخ وزارت امور خارجه قرار می دهد تعداد کشتهشدگان در جنگ اخیر به «بیش از 4,200 آمریکایی و بیش از 20,000 جنگجوی فیلیپینی» رسید، و افزوده میشود که «200,000 غیرنظامی فیلیپینی بر اثر خشونت، قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند». (در میان دیگر علل تسریع کننده این مرگ و میرهای غیر نظامی، سربازان ایالات متحده اکثر کشاورزان گاومیش آبی را که برای تولید محصولات خود به آنها تکیه می کردند، شلیک کردند.) بسیاری از گزارش های علمی اکنون تخمین های بالاتری را برای تلفات غیرنظامیان فیلیپینی ارائه می دهند.
تقریباً همین عدم تقارن بیمارگونه مرگهای ناشی از جنگ را در جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام، جنگ خلیجفارس 1991، و تهاجمات و اشغالهای افغانستان و عراق پس از 11 سپتامبر 2001 مشخص میکند.
بمباران تروریستی از جنگ جهانی دوم تا کره و ویتنام تا 9 سپتامبر
در حالی که طبیعی است که مردم و ملتها به جای مرگ و ویرانی که خودشان بر آنها تحمیل میکنند، بر فداکاریها و رنجهای خود تمرکز کنند، در مورد ایالات متحده، چنین آستیگماتیسم شناختی با احساس استثنایی بودن این کشور، نه فقط در زمینههای مختلف، نمایان میشود. قدرت بلکه در فضیلت در پیروان «استثناگرایی آمریکایی»، این یک اصل اعتقادی است که بالاترین ارزشهای تمدن غربی و یهودی-مسیحی، رفتار ملت را هدایت میکند - که آمریکاییها به آن آغوش ظاهرا منحصربهفرد کشورشان از دموکراسی، احترام به تک تک افراد، و دفاع سرسختانه از نظم بین المللی "مبتنی بر قوانین".
چنین تبریکی به خود مستلزم و تقویت حافظه انتخابی است. برای مثال، «ترور» به واژهای تبدیل شده است که برای دیگران به کار میرود، نه برای خود. با این حال، در طول جنگ جهانی دوم، برنامهریزان بمباران استراتژیک ایالات متحده و بریتانیا به صراحت بمباران شهرهای دشمن را بمباران تروریستی میدانستند و تخریب روحیه غیرجنگجویان در قلمرو دشمن را ضروری و از نظر اخلاقی قابل قبول میدانستند. اندکی پس از ویرانی متفقین در شهر درسدن آلمان در فوریه 1945، وینستون چرچیل، که مجسمه نیم تنه او در داخل و خارج از دفتر ریاست جمهوری در واشنگتن چرخیده است. در حال حاضر در), اشاره به «بمباران شهرهای آلمان صرفاً برای افزایش وحشت، هرچند به بهانه های دیگر».
در جنگ علیه ژاپن، نیروهای هوایی ایالات متحده این روش را با انتقام تقریباً شادی آور پذیرفتند و پودر کردند. شهرهای 64 قبل از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در اوت 1945. هنگامی که 19 هواپیماربای القاعده در سال 2001 مرکز تجارت جهانی و پنتاگون را بمباران کردند، "بمباران تروریستی" با هدف تخریب روحیه از این پیشینه انگلیسی و آمریکایی جدا شد. به "تروریست های غیردولتی" تنزل داده شد. همزمان، هدف قرار دادن غیرنظامیان بیگناه به عنوان یک جنایت کاملاً مغایر با ارزش های متمدن "غربی" اعلام شد و در ابتدا شاهدی بر وحشی گری ذاتی اسلام بود.
تقدیس سایت ویران شده مرکز تجارت جهانی به عنوان "زمین صفر" - اصطلاحی که قبلاً با انفجارهای هسته ای به طور کلی و هیروشیما به طور خاص مرتبط بود - این لجرد ماهرانه را در دستکاری حافظه تقویت کرد. تعداد کمی از چهرههای عمومی آمریکایی تشخیص دادند یا برایشان اهمیت قائل بودند که این نامگذاری گرافیکی از هیروشیما گرفته شده است، که دولت شهری آن تعداد تلفات ناشی از بمباران اتمی را «تا پایان دسامبر 1945، زمانی که اثرات حاد مسمومیت با تشعشعات تا حد زیادی فروکش کرده بود» اعلام میکند. در اطراف 140,000. (تعداد تلفات تخمینی ناکازاکی بین 60,000 تا 70,000 نفر است.) زمینه این دو حمله - و همه بمب گذاری های آتشین شهرهای آلمان و ژاپن قبل از آنها - آشکارا با تروریسم غیردولتی و بمب گذاری های انتحاری که توسط تروریست های امروزی انجام می شود تفاوت زیادی دارد. با این وجود، «هیروشیما» همچنان گویاترین و نگرانکنندهترین نماد بمبگذاریهای تروریستی در دوران مدرن است – علیرغم اثربخشی که برای نسلهای حال و آینده، لفاظی «زمین صفر» پس از 9 سپتامبر، چشمانداز حافظه را تغییر داد و اکنون به آن اشاره میکند. قربانی شدن آمریکایی ها
حافظه کوتاه همچنین تقریباً تمام خاطرات آمریکایی ها از گسترش بمباران تروریستی آمریکا به کره و هندوچین را پاک کرده است. اندکی پس از جنگ جهانی دوم، بررسی بمباران استراتژیک ایالات متحده محاسبه که نیروهای هوایی انگلیسی-آمریکایی در تئاتر اروپا 2.7 میلیون تن بمب ریخته اند که 1.36 میلیون تن آن آلمان را هدف قرار داده است. در تئاتر اقیانوس آرام، کل تناژ هواپیماهای متفقین 656,400 بود که 24 درصد (160,800 تن) در جزایر اصلی ژاپن رها شد. از این مقدار، 104,000 تن «به 66 منطقه شهری هدایت شد». در آن زمان تکان دهنده، در نگاهی به گذشته، این اعداد ژاپنی به ویژه در مقایسه با تناژ مواد منفجره ای که نیروهای ایالات متحده در کره و بعداً ویتنام، کامبوج و لائوس تخلیه کردند، کم به نظر می رسید.
تاریخ رسمی جنگ هوایی در کره (نیروی هوایی ایالات متحده در کره 1950-1953) سوابق نیروهای هوایی سازمان ملل متحد به رهبری ایالات متحده بیش از یک میلیون سورتی پرواز انجام دادند و در مجموع 698,000 تن مهمات را علیه دشمن تحویل دادند. در خاطراتش در سال 1965 ماموریت با LeMayژنرال کرتیس لی می، که بمباران استراتژیک ژاپن و کره را هدایت کرد، این مشاهدات را ارائه کرد: «ما تقریباً تمام شهرهای کره شمالی و جنوبی را سوزاندیم. هر دوما بیش از یک میلیون غیرنظامی کره ای را کشتیم و چندین میلیون نفر دیگر را از خانه هایشان بیرون کردیم و فجایع غیرقابل اجتناب دیگری نیز در پی خواهد داشت.»
منابع دیگر تعداد تخمینی کشته شدگان غیرنظامی جنگ کره را ذکر می کنند به بلندی سه میلیون یا حتی بیشتر. دین راسک، یکی از حامیان جنگ که بعدها به عنوان وزیر امور خارجه خدمت کرد، به یاد می آورد ایالات متحده "هر چیزی را که در کره شمالی حرکت می کرد، هر آجری که روی دیگری ایستاده بود" بمباران کرد. در بحبوحه این «جنگ محدود»، مقامات ایالات متحده نیز در چندین نوبت به این نکته توجه داشتند که آنها را رد نکرده بودند. استفاده از سلاح های هسته ای. این حتی شامل حملات اتمی شبیه سازی شده به کره شمالی توسط B-29هایی بود که در عملیاتی در سال 1951 در عملیاتی با نام رمز هادسون هادسون در اوکیناوا عمل می کردند.
در هندوچین، مانند جنگ کره، هدف قرار دادن «هر چیزی که حرکت می کرد» عملاً یک شعار در میان نیروهای جنگنده ایالات متحده بود، نوعی رمز عبور که کشتار بی رویه را مشروع می کرد. به عنوان مثال، تاریخ اخیر جنگ ویتنام توسط نیک تورس به طور گسترده مورد تحقیق قرار گرفته است عنوان آن از یک دستور نظامی برای "کشتن هر چیزی که حرکت می کند." اسناد منتشر شده توسط آرشیو ملی در سال 2004 شامل متن یک مکالمه تلفنی در سال 1970 است که در آن هنری کیسینجر رله دستورات رئیس جمهور ریچارد نیکسون برای راه اندازی یک کمپین بمباران گسترده در کامبوج. هر چیزی که روی هر چیزی که حرکت می کند پرواز می کند.»
در لائوس بین سالهای 1964 تا 1973، سیا به هدایت آن کمک کرد سنگین ترین بمباران هوایی سرانه در تاریخ، پرتاب بیش از دو میلیون تن مهمات در طول 580,000 بمباران - معادل یک هواپیمای بمب در هر هشت دقیقه برای تقریباً یک دهه کامل. این شامل حدود 270 میلیون بمب از بمب های خوشه ای بود. تقریباً 10 درصد از کل جمعیت لائوس کشته شدند. علیرغم اثرات مخرب این حمله، حدود 80 میلیون بمب خوشهای پرتاب شده منفجر نشدند و کشور ویرانشده را تا به امروز مملو از مهمات مرگبار منفجر نشده باقی گذاشتند.
محموله بمب های تخلیه شده در ویتنام، کامبوج و لائوس بین اواسط دهه 1960 و 1973 معمولا بین هفت تا هشت میلیون تن محاسبه می شود - بسیار بیش از 40 برابر تناژی که در جزایر اصلی ژاپن در جنگ جهانی دوم رها شد. برآوردها از کل مرگ و میرها متفاوت است، اما همه آنها بسیار بالا هستند. در یک واشنگتن پست مقاله در سال 2012، جان تیرمن اشاره کرد بر اساس چندین تخمین علمی، تلفات نظامی و غیرنظامی ویتنامی بین 1.5 میلیون تا 3.8 میلیون نفر بود که عملیات تحت رهبری ایالات متحده در کامبوج منجر به کشته شدن 600,000 تا 800,000 نفر شد و تلفات جنگ لائوس حدود 1 میلیون نفر تخمین زده شد.
در سمت آمریکایی، وزارت امور کهنه سربازان قرار می گیرد مرگ های جنگی در جنگ کره 33,739. از روز یادبود 2015، دیوار طولانی یادبود کهنه سربازان ویتنام در واشنگتن با نام های 58,307 پرسنل نظامی آمریکایی بین سالهای 1957 و 1975 کشته شدند که اکثریت آنها از سال 1965 به بعد کشته شدند. این شامل تقریبا مردان 1,200 به عنوان مفقودالاثر (MIA، POW، و غیره)، مردان جنگنده گمشده که پرچم خاطره آنها هنوز بر فراز پارک فنوی در اهتزاز است.
کره شمالی و آینه ترک خورده جنگ هسته ای
امروزه آمریکایی ها عموماً ویتنام را به طور مبهم به یاد می آورند و کامبوج و لائوس را اصلاً به یاد نمی آورند. (برچسب نادرست "جنگ ویتنام" این پاک شدن دومی را تسریع کرد.) جنگ کره نیز "جنگ فراموش شده" نامیده می شود، اگرچه یک یادبود کهنه سربازان در واشنگتن دی سی سرانجام در سال 1995، 42 سال پس از جنگ، به آن اختصاص یافت. آتش بس که درگیری را به حالت تعلیق درآورد. در مقابل، کره ای ها فراموش نکرده اند. این امر به ویژه در کره شمالی صادق است، جایی که مرگ و ویرانی عظیمی که بین سالهای 1950 و 1953 متحمل شد از طریق تکرارهای رسمی بیپایان یادآوری زنده نگه داشته میشود - و این به نوبه خود با یک کمپین تبلیغاتی بیامان همراه است که توجه را به جنگ سرد و پس از آن جلب میکند. ارعاب هسته ای ایالات متحده در جنگ سرد این تمرین شدید در به خاطر سپردن به جای فراموش کردن تا حد زیادی پیش می رود توضیح دادن شمشیرهای اتمی کنونی کیم جونگ اون رهبر کره شمالی.
تنها با اندکی تخیل، می توان تصاویر آینه ای ترک خورده را در رفتار هسته ای و دورنمای روسای جمهور آمریکا و رهبری سلسله دیکتاتوری کره شمالی مشاهده کرد. چیزی که این شیشه ی ناامید کننده منعکس می کند، جنون احتمالی یا جنون ساختگی است، همراه با درگیری احتمالی هسته ای، تصادفی یا غیر از این.
برای آمریکایی ها و بسیاری از سایر نقاط جهان، کیم جونگ اون غیرمنطقی به نظر می رسد، حتی به طور جدی سرگردان است. (فقط نام او را با "دیوانه" یا "دیوانه" در جستجوی گوگل جفت کنید.) با این حال، او با تکان دادن به تکان های کوچک هسته ای خود، واقعاً به بازی قدیمی "بازدارندگی هسته ای" می پیوندد و آنچه را که در بین استراتژیست های آمریکایی شناخته شده است را تمرین می کند. به عنوان "نظریه دیوانه". اصطلاح اخیر بیشتر است معروف مرتبط با ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر در طول جنگ ویتنام، اما در واقع کم و بیش در برنامه های بازی هسته ای ایالات متحده گنجانده شده است. همانطور که در "ضرورت های بازدارندگی پس از جنگ سرد" بیان شده است، الف سند سیاست سری تئوری دیوانه که توسط کمیته فرعی فرماندهی استراتژیک ایالات متحده در سال 1995 (چهار سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) پیشنویس شد، بیان میکند که ماهیت بازدارندگی هستهای مؤثر ایجاد "ترس" و "ترور" در ذهن دشمن است. به این منظور، «اینکه خودمان را بیش از حد منطقی و خونسرد نشان دهیم، دردناک است».
وقتی کیم جونگ اون این بازی را انجام می دهد، به طور همزمان مورد تمسخر قرار می گیرد و می ترسند واقعاً دچار جنون شود. زمانی که آمریکاییها توسط رهبران خودشان و روحانیت هستهای اعمال میشوند، مشروط شدهاند که بازیگران منطقی را در بهترین حالت خود ببینند.
به نظر می رسد وحشت در قرن بیست و یکم، مانند قرن بیستم، در چشم بیننده است.
جان دبلیو داور استاد بازنشسته تاریخ در موسسه فناوری ماساچوست است. کتاب های بسیار او شامل جنگ بدون رحمت: نژاد و قدرت در جنگ اقیانوس آرام و استقبال از شکست: ژاپن در پی جنگ جهانی دومکه برنده جوایز متعددی از جمله پولیتزر، جایزه ملی کتاب و جایزه حلقه ملی منتقدان کتاب شده است. آخرین کتاب او، قرن آمریکایی خشونت آمیز: جنگ و ترور از جنگ جهانی دوم (کتابهای اعزام)، به تازگی منتشر شده است.
این مقاله برای اولین بار در TomDispatch.com، وبلاگ موسسه Nation، که جریان ثابتی از منابع، اخبار و نظرات جایگزین را از تام انگلهارد، ویراستار طولانی مدت در انتشارات، یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا، نویسنده انتهای پیروزی فرهنگبه عنوان یک رمان، آخرین روزهای انتشار. آخرین کتاب او است دولت سایه: نظارت، جنگ های مخفی، و یک دولت امنیت جهانی در یک قدرت تک نفره جهان (کتابهای Haymarket).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا
2 نظرات
همچنین هاوایی توسط ایالات متحده اشغال شده است، هاوایی ها سقوط کرده و به عنوان زینت استفاده می شوند. آنها از هاوایی به عنوان پایگاه نظامی برای کنترل اقیانوس آرام و دسترسی به آسیا استفاده می کنند. این ادعا که آنها بدون مجازات در سرزمین خودشان مورد حمله قرار گرفتند مضحک است، آنها این حمله را تحریک کردند. آلامو و پرل هاربر باید برای مکزیکی ها و هاوایی ها رویدادهای آسیب زا باشد، اظهارات پروفسور دوور نیز کاملاً درست نیست.
The most important thing: in all of this wrongly called “wars” is that the Americans have always been the agressors. As very often happens the author falls in the same fault he’s critizicing. The Alamo can’t be a traumatic event for the Americans, it was something that happened in Mexico to a bunch of opportunist who had a small colony in our territory, that a historian could regard this as a traumatic event for the U.S. tells how deeply indoctrinated they are , even the ones with a critic poin of view, and that not only the U.S. but the Americans, the population, are in total denial of the ocuppation of half the Mexican territory, Mexicans wouldn’t be considerer migrants in their own territory if it wasn’t for this state-population clinch . The Civil War was a slaughter among themselves, it’s not a reference of the victimization of Americans but of how cruel they are.