کتاب جدید مارک مکینون با داستان دو ساختمان بزرگ منفجر شده توسط تروریست ها آغاز می شود. رئیسجمهور که تا آن زمان یک رهبر بینظیر با روابط عمیق با سازمان اطلاعات مخفی کشور بود، با راهاندازی جنگ علیه تروریستها از این تراژدی استفاده میکند. رئیس جمهور که به دلیل حملات قاطع خود به طور ناگهانی محبوب شد، نیروهایی را به کشور کوچک مسلمانی که اشغال شده بود و سپس توسط دولت های قبلی رها شده بود، می فرستد. او از فوریت جنگ به عنوان دستاویزی برای تثبیت قدرت استفاده می کند و از نوکران خود در پست های کلیدی نام می برد. مکینون می نویسد، «الیگارشی» کشور، اقدام به راه اندازی یک سیستم «دموکراسی مدیریت شده» کردند، جایی که توهم انتخاب و اشتیاق عمومی برای ثبات، این واقعیت را می پوشاند که تصمیمات اساسی به شیوه ای غیر دموکراتیک گرفته می شود و قدرت همچنان باقی است. در دستان معدودی متمرکز شده است.
مکینون که در حال حاضر رئیس دفتر خاورمیانه است جهان و پست الکترونیکیالبته در مورد روسیه و رئیس جمهور آن، مامور سابق KGB، ولادیمیر پوتین صحبت می کند – اگرچه اگر مکینون متوجه تشابهات با کشور دیگری شود، این را نمی گوید. کشور مسلمان چچن است و حملات تروریستی علیه دو ساختمان آپارتمانی در شهر ریازان در 200 کیلومتری جنوب شرقی مسکو بود. سوالاتی در مورد دخالت KGB مطرح شد.
کتاب مکینون است جنگ سرد جدید: انقلاب ها، انتخابات تقلبی و سیاست خط لوله در اتحاد جماهیر شوروی سابق.
تقریباً بدون استثنا، خبرنگاران کانادایی وقتی دولتهای خارجی را پوشش میدهند، خیلی راحتتر میتوانند از چرخش روابط عمومی و دروغهای رسمی کوتاهی کنند – بهویژه زمانی که آن دولتها به عنوان رقیب کانادا یا شریک نزدیک آن، ایالات متحده دیده میشوند. اما وقتی سوژه به خانه نزدیکتر میشود، هوش انتقادی آنها ناگهان پژمرده میشود.
مکینون کمتر از بسیاری از خبرنگاران از این بیماری رایج رنج می برد. آدم این حس را پیدا می کند که این یک انتخاب آگاهانه است، اما هنوز یک انتخاب آزمایشی است.
در طول هفت سال گذشته، وزارت امور خارجه ایالات متحده، بنیاد سوروس و چندین سازمان همکار مجموعهای از «انقلابهای دموکراتیک» را در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق سازماندهی کردهاند. و در طی آن سالها، روزنامهنگاران هر «انقلاب» را، چه تلاش یا موفقیتآمیز، بهعنوان قیام خودجوش شهروندان آزادیخواه که از برادران و خواهران خود در غرب الهام گرفته و حمایت اخلاقی میکنند، به تصویر کشیدهاند.
شواهدی مبنی بر اینکه این حمایت صدها میلیون دلار، مداخله در انتخاب نامزدها و تغییر در سیاست های خارجی و داخلی را نیز شامل می شود، به طور گسترده در دسترس بوده است. و با این حال، برای هفت سال گذشته، این اطلاعات تقریبا به طور کامل سرکوب شده است.
شاید واضحترین شواهد سرکوب زمانی بود که آسوشیتدپرس (AP) در 11 دسامبر 2004 در اوج "انقلاب نارنجی" داستانی را منتشر کرد و اشاره کرد که دولت بوش 65 میلیون دلار به گروههای سیاسی در اوکراین داده است. هیچکدام «مستقیم» به احزاب سیاسی نرسید. این گزارش میگوید که از طریق گروههای دیگر «انتقال داده شد». بسیاری از رسانه ها در کانادا – به ویژه جهان و پست الکترونیکی و CBC - به AP متکی هستند، اما هیچ کدام داستان را اجرا نکردند. در همان روز، CBC.ca چهار داستان دیگر از AP را در مورد تحولات سیاسی اوکراین منتشر کرد، اما مناسب ندید که موردی را که به آرامی در مورد بودجه ایالات متحده تحقیق می کرد، درج کند.
به طور مشابه، کتابهای ویلیام رابینسون، اوا گولینگر و دیگران، بودجه ایالات متحده برای احزاب سیاسی در خارج از کشور را افشا کردهاند، اما توسط مطبوعات شرکتها مورد بحث قرار نگرفتهاند.
نقش کانادا تا دو سال و نیم بعد گزارش نشد که همزمان با انتشار فیلم جنگ سرد جدید–ه جهان و پست الکترونیکی بالاخره صلاح دید که یک حساب کاربری نوشته شده توسط مکینون منتشر شود. مکینون گزارش داد سفارت کانادا «نیم میلیون دلار برای ترویج «انتخابات عادلانه» در کشوری که مرز مشترکی با کانادا ندارد و یک شریک تجاری ناچیز است، هزینه کرد. بودجه کانادایی ناظران انتخابات قبلا گزارش شده بود، اما این واقعیت که این پول تنها بخشی از یک تلاش سازمان یافته برای تأثیرگذاری بر انتخابات بوده است، چنین نبود.
به دلایلی که همچنان مبهم باقی مانده است، سردبیران زمین پس از هفت سال سکوت، تصمیم گرفت که به مکینون اجازه دهد تا در مورد آنچه پول غرب در اتحاد جماهیر شوروی سابق انجام شده است، به مردم بگوید. شاید آنها تحت تأثیر انتخاب مکینون برای نوشتن کتابی در مورد این موضوع قرار گرفته اند. شاید تصمیم گرفته شد که وقت آن رسیده است که گربه را از کیف خارج کنیم.
این یک حساب جذاب است. مکینون در صربستان در سال 2000 کار خود را آغاز کرد، جایی که غرب، پس از حمایت مالی از گروههای مخالف و «رسانههای مستقل» که جریانی مداوم از پوشش انتقادی از دولت را ارائه میکردند – و همچنین انداختن 20,000 تن بمب بر روی این کشور – سرانجام موفق شد آخرین بمب را سرنگون کند. مقاومت سرسختانه علیه نئولیبرالیسم در اروپا.
مکینون به تفصیل توضیح می دهد که چگونه کمک های مالی غرب – تلاشی که توسط میلیاردر جورج سوروس رهبری می شد – به چهار حوزه اصلی سرازیر شد: اوتپور (صربی به معنای «مقاومت»)، یک جنبش جوانان سنگین دانشجویی که از گرافیتی، تئاتر خیابانی و تظاهرات غیرخشونت آمیز برای هدایت استفاده می کرد. احساسات منفی سیاسی علیه دولت میلوسویچ؛ CeSID، گروهی از ناظران انتخاباتی که وجود داشتند تا «در صورت تلاش مجدد میلوسویچ برای دستکاری در نتایج یک انتخابات، در عمل دستگیر شوند». B92، یک ایستگاه رادیویی که منبع ثابتی از اخبار ضد رژیم و سبک های راک تند نیروانا و کلش را ارائه می کرد. و سازمانهای غیردولتی مختلف بودجهای برای طرح «مسائل» دریافت کردند - که مکینون آنها را «مشکلات قدرت - که توسط حامیان غربی گروهها تعریف شده است» مینامد. او خاطرنشان می کند که سفارت کانادا در بلگراد، محل برگزاری بسیاری از جلسات اهداکنندگان بود.
سرانجام، احزاب مخالف ناهمگون باید متحد می شدند. مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده و یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه آلمان، که به رهبران اپوزیسیون گفتند که نامزد نشوند، بلکه به «ائتلاف دموکراتیک» بپیوندند که وکیل نسبتاً ناشناخته وویسلاو کوشتونیسا به عنوان تنها نامزد اپوزیسیون برای ریاست جمهوری، تسهیل شد. . رهبران اپوزیسیون تحت حمایت غرب، که نظر زیادی در این مورد نداشتند، موافق بودند.
کار کرد. کوشتونیسا رای را برنده شد، ناظران انتخابات به سرعت نسخه خود را از نتایج اعلام کردند که از طریق B92 و دیگر رسانه های تحت حمایت غرب پخش شد و ده ها هزار نفر در اعتراض به تلاش میلوسوویچ برای تقلب در رای در تظاهراتی که به رهبری آن برگزار شد، به خیابان ها ریختند. گروه شبه آنارشیست Otpor. میلوسویچ که "ستون های حمایت" خود را در دادگاه ها، پلیس و بوروکراسی از دست داده بود، اندکی بعد استعفا داد. مکینون می نویسد: «هفت ماه بعد، اسلوبودان میلوسویچ در لاهه خواهد بود.»
«انقلاب» صربستان به مدل تبدیل شد: «رسانههای مستقل»، سازمانهای غیردولتی و ناظران انتخابات را تأمین مالی کرد. اپوزیسیون را وادار کنید تا حول یک نامزد منتخب متحد شوند. و گروهی از دانشجویان خشمگین آزادی خواه که با رنگ پاشیده می شوند و با هیچ برنامه ای جز مخالفت با رژیم متحد شده اند، بودجه و آموزش می دهند. این مدل با موفقیت در گرجستان ("انقلاب رز")، اوکراین ("انقلاب نارنجی") و ناموفق در بلاروس استفاده شد، جایی که جین نماد ترجیحی بود. جنگ سرد جدید برای هر یک از این ها فصل هایی دارد و مکینون به عمق جزئیات ترتیبات تامین مالی و ائتلاف های سیاسی که با حمایت غرب ساخته شده اند می پردازد.
به نظر می رسد مکینون در مورد اعمال قدرت ایالات متحده توهمات کمی دارد. تز کلی او این است که، در اتحاد جماهیر شوروی سابق، ایالات متحده از «انقلاب های دموکراتیک» برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیکی خود استفاده کرده است. کنترل عرضه نفت و خطوط لوله و انزوای روسیه، رقیب اصلی آن در منطقه. او خاطرنشان میکند که در بسیاری از موارد – برای مثال آذربایجان و ترکمنستان – رژیمهای سرکوبگر از حمایت صمیمانه ایالات متحده برخوردار میشوند، در حالی که تنها دولتهای متحد روسیه برای رفتار ترویج دموکراسی مورد توجه قرار میگیرند.
و در حالی که مکینون ممکن است بیش از حد مؤدب باشد که به آن اشاره کند، گزارش او به طور قابل توجهی با گزارش هایی که به طور منظم توسط ویراستارانش بررسی می شود و توسط همکارانش نوشته می شود، در تضاد است. برای مثال، میلوسویچ، «قصاب بالکان» افسانه رسانههای غربی نیست. مکینون می نویسد صربستان «دیکتاتوری آشکاری نبود که اغلب در رسانه های غربی به تصویر کشیده می شد». در واقع، این بیشتر شبیه نسخه اولیه «دموکراسی مدیریت شده» [روسیه پوتین] بود.» او در مورد تأثیرات بمباران و تحریم های صربستان که ویرانگر بود، صریح است.
اما از راه های دیگر، مکینون کل تبلیغات را می بلعد. او خط رسمی ناتو در مورد کوزوو را تکرار می کند، برای مثال، غفلت از توجه به اینکه ایالات متحده و دیگران به شبه نظامیان خودکامه قاچاق مواد مخدر مانند ارتش آزادیبخش کوزوو کمک مالی می کردند، موضوع بسیاری از گزارش های گمراه کننده و ستایش آمیز همکاران مکینون در حدود سال 2000.
اساساً، مکینون نقش مرکزی غرب در بیثباتی یوگسلاوی را نادیده میگیرد، پس از اینکه دولت این کشور از اجرای بیشتر اصلاحات صندوق بینالمللی پول که قبلاً باعث بدبختی میشد خودداری کرد. مکینون پدیده بیثباتسازی از طریق خصوصیسازی را در اکثر کشورهایی که تحت پوشش خود قرار میدهد تجربه و بحث میکند، اما به نظر نمیرسد که نمیتواند آن را در منبع مشترک آن ردیابی کند یا آن را به عنوان اصل سیاست خارجی ایالات متحده و اروپا ببیند.
الکساندر یاکولف، کارمند سابق دفتر سیاسی روسیه به مکینون می گوید که سیاستمداران روسیه "اصلاحات اقتصادی را خیلی سریع پیش بردند" و "یک اقتصاد و دولت جرم انگاری شده را ایجاد کردند که در آن ساکنان اصطلاحاتی مانند "لیبرال" و "دموکراسی" را با فساد، فقر و درماندگی یکسان کردند. "
در یکی از لحظات دراماتیکتر کتاب، یاکولف 82 ساله مسئولیت را بر عهده میگیرد و میگوید: «ما باید اعتراف کنیم که آنچه اکنون در جریان است تقصیر کسانی نیست که این کار را انجام میدهند... این ما هستیم که مقصریم. ما اشتباهات بسیار جدی مرتکب شدیم.»
در دنیای مکینون، از بین بردن سریع و خصوصیسازی اقتصاد دولتی - که میلیونها نفر را در فقر و ناامیدی بر جای گذاشت - توضیحی برای رابطه عاشقانه مردم روسیه و بلاروس با روسای جمهور قدرتمندی است که آزادیها را محدود میکنند، مخالفان را به حاشیه میبرند، رسانهها را کنترل میکنند و حفظ ثبات، ثبات. اما به نحوی، ایدئولوژی پشت ویرانی ناشی از صندوق بینالمللی پول به تحلیل مکینون از انگیزههای پشت «جنگ سرد جدید» وارد نمیشود.
مکینون به واقعی ترین منافع ایالات متحده توجه می کند: نفت و مبارزه آمریکایی ها برای نفوذ منطقه ای با روسیه. اما آنچه از نظر او دور مانده است، عدم تحمل گستردهتر دولتهایی است که استقلال خود را ابراز میکنند و توانایی هدایت توسعه اقتصادی خود را حفظ میکنند.
سیاست انرژی و خط لوله توضیح قابل قبولی برای علاقه ایالات متحده به جمهوری های جنوب شوروی سابق است. او ممکن است اضافه کرده باشد که ایالات متحده از گرجستان به عنوان میدان صحنه در طول جنگ عراق استفاده کرد. وقتی صحبت از صربستان به میان می آید، مکینون مجبور می شود به روایتی غیرقابل قبول از انجام ماموریت اخلاقی ناتو برای جلوگیری از نسل کشی تکیه کند. با توجه به شواهد موجود، این ادعا دیگر معنی ندارد، اما همچنان در مطبوعات غربی رایج است.
مکینون به طور گذرا از هائیتی، کوبا و ونزوئلا نام می برد. در همه این مکان ها تلاش هایی برای سرنگونی دولت ها صورت گرفته است. در ونزوئلا، کودتای نظامی مورد حمایت آمریکا به سرعت خنثی شد. در هائیتی، کودتای تحت رهبری کانادا و ایالات متحده منجر به فاجعه حقوق بشری شد که ادامه دارد و انتخابات اخیر تأیید کرد که حزبی که سرنگون شد محبوبیت بیشتری نسبت به آلترناتیو ارائه شده توسط نخبگان اقتصادی داشت. در کوبا، نیم قرن است که تلاش برای سرنگونی دولت خنثی شده است.
برای توضیح این تلاشهای بیشتر و خشونتآمیزتر برای «تغییر رژیم»، ذکر منافع تحت اللفظی کافی نیست. ونزوئلا نفت قابل توجهی دارد، اما منابع طبیعی کوبا آن را به یک دارایی استراتژیک بزرگ تبدیل نمی کند، و با این معیار، هائیتی حتی کمتر از آن برخوردار است. توضیح اینکه چرا دولت ایالات متحده میلیون ها دلار به احزاب سیاسی، سازمان های غیردولتی و گروه های مخالف در این کشورها کمک می کند، نیاز به درک ایدئولوژی نئولیبرال و خاستگاه آن در جنگ سرد و فراتر از آن دارد.
اگر مکینون برخی زمینه های تاریخی بسیار مورد نیاز را به روایت خود از روش های امروزی تغییر رژیم اضافه کند، این امر آشکار می شود. در کتابش کشتن امیدویلیام بلوم بیش از 50 مداخله ایالات متحده در دولت های خارجی را از سال 1945 مستند می کند. تاریخ نشان داده است که این مداخلات به شدت ضد دموکراتیک، اگر نگوییم فاجعه بار هستند. حتی اصلاحات خفیف سوسیال دمکراتیک در دولت در کشورهای کوچک تحت تأثیر حملات نظامی قرار گرفت.
اگر دموکراسی واقعی مستلزم تعیین سرنوشت باشد – و حداقل توانایی تئوریک برای رد دستورات «اجماع واشنگتن» یا صندوق بینالمللی پول – آنگاه هر گونه ارزیابی از ارتقای دموکراسی به عنوان ابزار سیاست خارجی ایالات متحده باید با این تاریخ حساب شود. گزارش مکینون تقریباً قاطعانه غیرتاریخی نیست و باقی می ماند.
آخرین فصل از جنگ سرد جدیدبا عنوان "Afterglow" به ارزیابی تأثیرات نهایی ترویج دموکراسی در جمهوری های شوروی سابق اختصاص دارد. این ضعیف ترین فصل مکینون است. مکینون خود را محدود می کند که بپرسد آیا اکنون اوضاع بهتر از قبل است یا خیر. چارچوب سوال توقعات را پایین می آورد و تخیل دموکراتیک را به شدت خدشه دار می کند.
اگر این ملاحظات را کنار بگذاریم، باز هم ممکن است کنجکاوی خواننده را بهتر کند. آیا ممکن است چیزهای خوب حتی از انگیزه های بدبینانه ناشی شود؟ نویسندگان لیبرال مانند مایکل ایگناتیف و کریستوفر هیچنز استدلالهای مشابهی را در حمایت از جنگ عراق ارائه کردند و مکینون با این ایده لاس میزند که آیا فعالان جوان در صربستان و اوکراین از ایالات متحده استفاده میکنند یا اینکه آیا ایالات متحده از آنها استفاده میکند.
بنابراین، آیا اوضاع بهتر شد؟ اطلاعاتی که مکینون در پاسخ خود ارائه می دهد بسیار مبهم است.
او می گوید در صربستان زندگی بسیار بهتر است. یک راننده تاکسی به مکینون می گوید که انقلاب مزایای زیادی برای زندگی روزمره صرب ها نداشته است. با این حال، او می نویسد: «دوران کمبود بنزین و اخراج مردان جوان برای مبارزه برای «صربستان بزرگ» مدت ها گذشته است و خنده و موسیقی آخر شب که از رستوران های شلوغ بلگراد سرازیر می شد، خوش بینی را نشان می داد که شنیده نشده بود. تحت رژیم قدیم.»
در این مورد و بسیاری موارد دیگر، مکینون بدون نگاه کردن به واقعیت ها، یک خط تبلیغاتی به خوبی منتشر می کند. با فاصله گرفتن از جزئیات دقیقی که او در گزارش خود از نکات و حاشیه های ترویج دموکراسی آورده است، به نظر می رسد مکینون معتقد است که این یک نقشه شیطانی توسط میلوسویچ بود – و نه تحریم های اقتصادی یا بمباران و متعاقب آن تخریب بخش عمده ای از صنایع دولتی صربستان. زیرساخت - که منجر به کمبود بنزین شد. مکینون به صربها توصیه میکند که با نقش خود در جنگ روبرو شوند، در حالی که به بمباران ناتو اجازه داد که تنها اورانیوم ضعیفشده بر جای گذاشت، دانوب را با صدها تن مواد شیمیایی سمی پر کرد و 80,000 تن نفت خام را سوزاند (در نتیجه کمبود بنزین را به همراه داشت). ، خارج از قلاب.
در جورجیا، مکینون دوباره به زندگی شبانه در پایتخت به عنوان شاخصی از رفاه دموکراتیک کشور متکی است. شهر از این حس پر شده بود که همه چیز شروع به حرکت در مسیر درست کرده است... رستورانهای ژاپنی، میخانههای ایرلندی و بارهای شراب فرانسوی ظاهراً در هر گوشهای ظاهر میشوند.» فعالیت های اوقات فراغت نخبگان اقتصادی همین است. راه های زیادی برای قضاوت در مورد رفاه یک کشور وجود دارد، اما تکیه بر مناظر و صداهای ساکنان شهرها که از آنها لذت می برند به استثنای معیارهای دیگر عجیب است.
مکینون به طور گذرا اظهار می کند که رژیم ساکاشویلی مورد حمایت غرب منجر به "کاهش آزادی مطبوعات" شده است، اما "اقتصاد را تقویت کرده است."
در اوکراین، «روزنامهها و ایستگاههای تلویزیونی میتوانستند از هر کسی که میخواهند انتقاد کنند یا کاریکاتور کنند»، اما یوشچنکو، ایدئولوگ بازار آزاد مورد حمایت غرب، مرتکب یک سری اشتباهات و حرکات غیرمحبوب شد که منجر به شکستهای بزرگ انتخاباتی برای حزبش شد. "انقلابی" که آنها را به قدرت رساند.
به طور عجیبی، منابع مکینون - به غیر از راننده تاکسی عجیب و غریب - به نظر می رسد که کاملاً شامل افرادی باشد که از غرب بودجه دریافت می کنند. منتقدان مستقل، جدای از سیاستمداران قدیمی و معزول شده، عملاً در گزارش های او وجود ندارند.
هنوز این سوال مطرح می شود که آیا غرب خوب عمل کرده است؟ مکینون در صفحات پایانی مبهم و حتی بلاتکلیف است.
برخی از کشورها "آزادتر و در نتیجه بهتر" هستند، اما کمک های مالی غرب باعث شده است که رژیم های سرکوبگر احتمال بیشتری برای سرکوب نیروهای بالقوه دموکراسی ساز داشته باشند. در قزاقستان، ترکمنستان و آذربایجان، او از کمبود بودجه برای ارتقای دموکراتیک انتقاد میکند و سازمانهای غیردولتی محلی و گروههای مخالف را به دار آویخته میکند. او این ناهماهنگی را به ترتیباتی نسبت می دهد که در آن نیازهای آمریکا توسط رژیم های سرکوبگر بهتر برآورده می شود. در بخشهای دیگر فصل، او ترویج دموکراسی را در کل مشکلساز میداند.
در یک نقطه، او اظهار داشت که «کمکی که [سازمانهای ایالات متحده] به احزاب سیاسی در کشورهایی مانند اوکراین کرد، اگر یک سازمان غیردولتی اوکراینی چنین کمکی به دموکراتها یا جمهوریخواهان میکرد، غیرقانونی بود». همچنین تصور می شود که اگر مثلاً ونزوئلا میلیون ها دلار به NDP بدهد، کانادایی ها تحت تأثیر قرار نخواهند گرفت. در واقع، چشم انداز به همان اندازه مضحک به نظر می رسد که بعید ... و غیرقانونی است.
اطلاعات مکینون حاکی از آن است که اگرچه او آن را به صراحت نمی گوید، مرتبط ساختن ایده «دموکراسی» و آزادی های مرتبط با آن با بودجه غرب و مداخله به رهبری ایالات متحده در اداره کشورها احتمالاً تلاش های مردمی مشروع برای دموکراسی سازی را تضعیف می کند. برای مثال، مخالفان در روسیه به مکینون می گویند که وقتی برای تظاهرات جمع می شوند، مردم اغلب با کینه توزی به آنها نگاه می کنند و می پرسند چه کسی به آنها پول می دهد تا در خیابان بایستند. در یک مورد، مکینون اشاره می کند که گزارشی از یک دولت اقتدارگرا که ادعا می کند مخالفان مهره های غرب هستند، مرده است.
ارزیابی مکینون این شواهد را برای نتیجه گیری خود دنبال نمی کند. او از این دیدگاه دور نمی شود که همسویی با آمریکا یا روسیه تنها گزینه برای کشورهای منطقه است.
در حالی که ممکن است همسویی با یک امپراتوری یا امپراتوری دیگر اجتناب ناپذیر به نظر برسد، مانوی گرایی ضمنی روسیه یا ایالات متحده مکینون راه های دیگر ترویج دموکراسی را حذف می کند. مکینون، برای مثال، سنت چندین دهه همبستگی مردمی با نیروهای دموکراتیک را در کشورهایی – عمدتاً در آمریکای لاتین – که در آن دیکتاتورها اغلب از نظر مالی حمایت و مسلح میشدند، نادیده میگیرد. چنین جنبشهایی معمولاً به جای حمایت از انقلابهای دموکراتیک به مهار سرکوب بیش از حد محدود میشدند، اما این فقدان قدرت را میتوان حداقل تا حدی به فقدان پوشش رسانهای از سوی روزنامهنگاران جریان اصلی مانند مکینون نسبت داد.
اگر کسی به تصمیم گیری دموکراتیک اهمیت می دهد، پس مطمئناً به توانایی کشورها برای تصمیم گیری مستقل از دخالت قدرت های خارجی نیز توجه دارد. مکینون همچنین به چگونگی ایجاد چنین استقلالی نمی پردازد. می توان حدس زد که این امر شامل جلوگیری از دخالت های فوق الذکر می شود.
جنگ سرد جدید به دلیل گزارش کامل خود از عملکرد داخلی ترویج دموکراسی و دیدگاه کسانی که بودجه دریافت می کنند قابل توجه است. با این حال، کسانی که به دنبال تحلیلی هستند که چنین حسابداری کاملی را به اهداف و تأثیرات واقعی خود برساند، باید در جای دیگری جستجو کنند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا