منبع: Truthout
کیم کلی، نویسنده اهل فیلادلفیا، ابتدا بهعنوان گزارشگری که صحنه هوی متال آمریکا را پوشش میداد، و اکنون بهعنوان یک روزنامهنگار مستقل و سازماندهنده سرسخت، گزارشهای صدایی متمایز و بینهایت رادیکال در مورد کارگر، سیاست و فرهنگ را در دهه گذشته پرورش داده است.
کتاب جدید وحیانی کلی، مبارزه مانند جهنم: تاریخ ناگفته کار آمریکایی، گزارش های خود را به عنوان ستون نویس کارگری گسترش می دهد وگ نوجوان - از جایی که او همه چیز را پوشش می دهد توضیح دهندگان اعتصاب به نیاز به همبستگی طبقاتی به تاریخچه ستیزه جوی کارگری آپالاشیا. این کتاب به داستان قهرمانان طبقه کارگر می پردازد که به حاشیه رانده شدند یا به سادگی از تاریخ کار آمریکا کنار گذاشته شدند. کلی نشان می دهد که چگونه بسیاری از حمایت های کارگری که ما اکنون بدیهی می دانیم از خون، عرق و اشک هزاران کارگر سیاهپوست، کارگران مهاجر، کارگران دگرباش، کارگران معلول و زندانی، و زنان کارگری که گاهی اوقات خارج از سنت سنتی جنگیده اند، زاده شده است. مرزهای سازماندهی کارگری، برای حق آنها برای امرار معاش برای خود و نسل های آینده.
«حقوقمان به ما داده نشد. حتی "ما حقوق خود را گرفتیم" نیست. در عوض، ما حقوق خود را ایجاد کردیم.» مثل جهنم بجنگ.
حقیقت درست قبل از او و سایر کارکنان در Condé Nast با کلی صحبت کرد شامل وگ نوجوان، اعلام کرد که در حال تشکیل اتحادیه ای در سطح شرکت هستند. در این مصاحبه، کلی در مورد نحوه سازماندهی خود با آن صحبت می کند معاون اتحادیه در سال 2015 علاقه او را به کار برانگیخت. نوشتن کتابش و مرور تاریخ که واضح نیست. و جهانی بودن داستان ها و مبارزات کارگری.
امی کین: مثل جهنم بجنگ درباره زنان، کارگران سیاهپوست، مهاجران غیرقانونی، کارگران سکس و کسانی است که در حاشیه جامعه هستند که علیرغم مشارکتهای بیشمارشان از تاریخ کار حذف شدهاند یا در پاورقیها قرار گرفتهاند. داستانهای آنها در تاریخ عمومی جنبش کارگری ما به چه شکلی فراموش شده است؟
کیم کلی: تعدادی کتاب کار وجود دارد، و برخی از آنها عالی هستند، و واقعاً در تحقیقات من برای این کتاب مؤثر هستند. اما اکثر شخصیتها و شخصیتهای اصلی آن کتابها سفیدپوست هستند، زیرا آنها کسانی هستند که در قدرت بودهاند. پیروزها میتوانند داستانها را تعریف کنند و افرادی که عموماً در موقعیتی هستند که این داستانها را ثبت کنند و بهعنوان یکی از صاحبنظران این تاریخ شناخته میشوند، شاید به آنچه زنان سیاهپوست جنوبی انجام میدادند توجه نداشتند. یا آنچه که معدنچیان بومی انجام می دادند، یا آنچه در مزارع زغال سنگ در حال وقوع بود. این تاریخ انتخابی در کار است - شما هرگز داستان کامل را در هیچ کتابی پیدا نخواهید کرد. من واقعاً سخت کار کردهام تا بسیاری از آن داستانها را در این کتاب بیاورم، اما هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که مجبور شدم کنار بگذارم.
یکی از سختترین چیزها در نوشتن این کتاب، واقعاً فقط کشف اطلاعات کافی در مورد افرادی بود که میخواستم دربارهشان بنویسم، زیرا بسیاری از این رهبران و انقلابیون، کارگران روزمره، و افرادی که خارج از خطهای اعتصاب هستند، لزوماً نبودند. در روزنامه ها نقل می شود یا از آنها خواسته می شود تجربیات خود را در طول این مبارزات به اشتراک بگذارند. بنابراین باید سعی کنید مواردی مانند: روزنامه ها چه گفتند؟ چه کسی در این مجله ظاهر شد؟ چه کسی توانسته است داستان زندگی این شخص را دنبال کند؟ خیلی سخت بود زیرا بسیاری از افرادی که می خواستم درباره آنها بنویسم، آنها را به عنوان پاورقی تحت اللفظی در داستان های بزرگتر یافتم. برای کارگر پوشاک روزا فلورس، من همه این چیزهای واقعاً جالب را در مورد او و زندگی او و نقش او در اعتصاب کارخانه فراه در سالهای 1972-74 دریافتم، اما او را به معنای واقعی کلمه یافتم زیرا نام او را در یک پاراگراف در مورد چیز بزرگتر دیدم.
چرا تصمیم گرفتید درباره افرادی مثل رزا کتاب بنویسید؟
این ها داستان هایی هستند که می خواهم بخوانم. اینها داستانهایی هستند که من به دنبال بیان آنها در کارم هستم، و صادقانه بگویم، برخی از بخش های این کتاب از مقالاتی که قبلاً برای آنها نوشته بودم رشد کرده است. وگ نوجوان که من فقط زمان یا فضای کافی برای حفاری عمیق نداشتم. این همان کاری است که من در زندگیام بهعنوان یک روزنامهنگار موسیقی انجام میدادم.
با توجه به این نکته، تاریخچه و تجربیات شخصی شما چگونه رویکرد فعلی شما را در زمینه نویسندگی نشان می دهد؟
من بیشتر عمرم را با نویسندگی و موسیقی گذرانده ام، به خصوص در این مقطع. من می گویم که اول یک دختر، سپس یک زن جوان، در صحنه هوی متال، خیلی سریع متوجه برخی چیزها در مورد نابرابری ها در جهان و انواع خشونت در جهان و انواع تهدیدها و خطراتی می شوی که با انواع خاصی از مردم مواجه می شوند. در داخل جوامع و وقتی بزرگ شدم، یک دختر سفیدپوست بودم که به نوعی از جنگل پناه گرفته بود. من آنقدر از دنیای اطرافم نمی دانستم. بنابراین، وقتی برای اولین بار شروع به نوشتن کردم، با کمی توجه بیشتر به نوشتن در مورد زنان یا گروههایی که اعضای زن دارند، چیزهایی از این قبیل، از آنجا شروع کردم. اما پس از آن جنگل را ترک کردم و بیشتر در مورد جهان و افراد بیشتری یاد گرفتم و خودم را از نظر سیاسی آموزش دادم. من از انواع متقاطع ظلم هایی که بر افراد با هویت های مختلف در این کشور تأثیر می گذارد بسیار آگاه شدم و شروع به تلاش برای پوشش دادن آن در کارم کردم. این موضوع در دنیای متال، که یک جنبش جهانی بسیار متنوع است، بحث برانگیز بود، اما هنوز، بهویژه در ایالات متحده، بهشدت محور سفیدپوست سیس است، و همه توشههایی که با آن همراه است. اما من سرسخت بودم و آنقدر فلز را دوست دارم که می خواستم آن را برای همه در دسترس قرار دهم. و شاید از نظر صوتی، چون من عاشق صدایی غیرقابل نفوذ هستم، اما میخواستم مردم در یک نمایش فلزی احساس خوشایندی داشته باشند، مهم نیست که چه کسی هستند، چگونه شناسایی میشوند، از کجا آمدهاند، تا زمانی که نازی نباشند. و به نوعی داشتن آن پس زمینه محکم و مانند، خوب، اینجا جایی است که من در آن هستم، این چیزی است که من معتقدم.
من درگیر نویسندگی کار شدم زیرا زمانی که در آن کار می کردم معاون، جایی که مدت زیادی سردبیر هوی متال بودم، دستمزد خوبی به من نمی دادند، به همین دلیل من در کنار کار آزاد کار کردم. در حوالی سال 2015 متوجه شدم که بیشتر به نوشتن مطالبی با محوریت سیاسی علاقه مند شدم. زمانی که سرانجام به اتحادیه تبدیل شدیم معاونمن فوق العاده درگیر شدم و هر جلسه و هر جلسه چانه زنی، هر کمیته ای را مثل خودم پشت سر گذاشتم in آی تی. و از طریق آن فرآیند، و آن تجربه، چیزهای زیادی در مورد نحوه کار نیروی کار در این کشور و نحوه چانه زنی قرارداد یاد گرفتم و در مورد جزئیات نابسامان، حتی حقوقی و تاریخی بیشتر یاد گرفتم، که سپس به زبان خودم ترجمه کردم. کار، شغل آزاد برای وگ نوجوان or La گوینده، تقریباً هر کسی که مرا بخواهد. در نهایت متوجه شدم که کمتر یک نویسنده موسیقی هستم که در مورد سیاست مینویسد تا شبیه نویسندهای باشم که چیز بزرگی برای موسیقی دارد. و زمانی که در سال 2019 از کار اخراج شدم، فکر میکردم، فقط سعی میکنم این کار را انجام دهم، سعی میکنم یک خبرنگار کارگر آزاد باشم و ببینم چگونه کار میکند، و یک سال بعد، ما قرارداد امضا کردیم. مقالات این کتاب بنابراین، حدس میزنم این یک قمار بسیار خوب بود.
یک چیز در مورد داستان های کارگری این است که آنها بسیار جهانی هستند. هر داستانی یک داستان کار است، زیرا همه یا شغلی داشته اند، یا شغلی دارند، یا شغلی خواهند داشت. شما می توانید با آن چیزها ارتباط برقرار کنید. متأسفانه، افراد می توانند بیشتر با نکات منفی ارتباط برقرار کنند تا مثبت، اما همه در مورد آن نظر دارند و همه به نوعی می خواهند بدانند در محل کار دیگران چه می گذرد، به خصوص اگر بهتر یا بدتر از محل کار آنها باشد.
چگونه تصمیم گرفتید که کدام داستان های کارگری را می خواهید در کتاب بگنجانید و کدام را کنار گذاشته اید؟ آیا داستانی وجود دارد که برش را انجام نداده باشد که آرزو می کردید آن را درج می کردید؟
من واقعاً خوش شانس بودم که توانستم یک ستون مهمان در آن انجام دهم ملت تقریباً درست پس از اتمام دستنوشته، بنابراین توانستم برخی از افرادی را که کوتاهتر شده بودند، انتخاب کنم و مقالات کاملی درباره آنها بنویسم. مردم دوست دارند ماریا اکی, آه کوون مک الراث, سیلمه دومینگو و جین ویرنس افرادی بودند که من توانستم به آنها اشاره کنم، اما نتوانستم آنقدر که میخواستم به آنها بپردازم. تعداد افرادی که بریده شده اند زیاد نیست، زیرا من بسیار سرسخت هستم. همچنین برای من واقعاً مهم بود که سعی کردم تا جایی که میتوانم تجربیات بسیاری از افراد را به نمایش بگذارم. هزاران کارگر دگرباش در سرتاسر جهان و تعداد زیادی از افراد معلول وجود دارد. این کتاب عمدتاً صدای زنان، افراد غیر دودویی، رنگین پوستان، کارگران سیاه پوست، کارگران بومی است. میدانید، فقط به ایده همه مردمی که واقعاً این شانس را پیدا نکردهاند که از رویای به اصطلاح آمریکایی سود ببرند، برگردیم؟ حتی در برخی از فصلها، من میگفتم: «بسیار خوب، به نظر میرسد از این نوع افراد در اینجا زیاد است. چه چیز دیگری در جریان است؟ چه کسی صدای دیگری دارد که باید در اینجا گنجانده شود؟ چگونه می توانم این را کمی قاطی کنم؟» من میخواستم آن را منصفانه و جذاب کنم، و همچنین میخواستم چیزی باشد که تقریباً هر کسی بتواند آن را انتخاب کند و چیزی را بیابد که به طور خاص با آنها صحبت میکند یا برخی از جنبههای تجربهاش را بیان میکند.
مردم همیشه برای بهتر کردن اوضاع مبارزه کرده اند و این مبارزه هرگز آسان نبوده، بلکه همیشه عادلانه بوده است.
بسیاری از آژیتاتورها و سازمان دهندگانی که در مورد آنها می نویسید به دلیل شخصیتی که داشتند، اعتقادات سیاسی یا کارشان به عنوان کار مشروع تلقی نمی شد، از اتحادیه ها کنار گذاشته شدند، مانند مورد کارگران جنسی یا کارگران زندانی. این به اصطلاح بیگانگان چگونه راه هایی برای تراشیدن مسیرهای خود پیدا کردند و همچنان صدای خود را به گوش مردم برسانند؟
یکی از چیزهایی که در تحقیق این کتاب بسیار جالب بود، دیدن روش هایی بود که مردم می توانستند خارج از محدوده کار سنتی عمل کنند. جنبش کارگری سازمان یافته برای میلیون ها نفر باورنکردنی بوده است، اما همانطور که شما گفتید، برای همه وجود نداشته است. و در طول تاریخ در مقاطع مختلف، فعالانه سعی در طرد مردم داشته است. حتی در حال حاضر، افرادی هستند که تحت برخی از قوانین اصلی کار ما، مانند قانون ملی روابط کار 1935، لحاظ نشدهاند. کارگران خانگی و کارگران کشاورزی هنوز از آن قانون محروم هستند. و این اتفاق افتاد به دلیل قانونگذاران نژادپرست جنوبی چه کسی تصمیم گرفت، خوب، خوب، این دو حرفه عمدتا سیاه پوست هستند، ما نژادپرست هستیم، بنابراین نمی خواهیم این کارگران هیچ گونه حمایتی داشته باشند. و این اولین یا آخرین بار نیست که چنین چیزی در این کشور و حتی در داخل کارگری اتفاق می افتد.
اما من به افرادی مانند دوروتی لی بولدن که اتحادیه سراسری کارگران خانگی را سازماندهی کرد، که از ردهبندی و از 9 سالگی کارگر خانگی بود. او تصمیم گرفت که باید کاری کند که با او بدرفتاری شود، دستمزدش کم شود و ارزشش کم شود. او متوجه شد که کارش همه چیز را در حرکت نگه می دارد، اما همه او و همکارانش را نامرئی و دور ریختنی می دیدند. روشی که او سازماندهی می کرد این بود که فقط می رفت و با مردم صحبت می کرد، از هر خط اتوبوسی استفاده می کرد و در راه خانه با کارگران صحبت می کرد. و او سازمانی را برای کارگران خانگی ایجاد کرد تا آنها را ارتقا دهد، آنها را آموزش دهد، به آنها کمک کند تا به برنامه های دولتی دسترسی پیدا کنند تا به آنها کمک کند تا برای رای دادن ثبت نام کنند، و واقعاً بر حق رای تأکید می کند. او آن را از هیچ خلق کرد. او توانست هزاران کارگر به حاشیه رانده شده را در آن منطقه، حتی در کشور، مهار کند. از طریق قدرت سازماندهی جمعی، کار کردن با یکدیگر و امتناع از گفتن "نه، شما مهم نیستید." منظورم این است که آنها تاریخ ساز شدند و به ایجاد طرحی برای دهه ها فعالیت در صنعت کارگران خانگی کمک کردند. برای عضویت در جنبش کارگری لازم نیست بازی را انجام دهید یا کارت اتحادیه امضا کنید، فقط باید زحمت زیادی بکشید. راه های مختلفی برای سازماندهی وجود دارد.
وقتی این سوال را پرسیدم، در واقع به دوروتی لی بولدن فکر میکردم - شگفتانگیز است که او چیز جدیدی ایجاد کرد، چیزی که هم یک سازمان کارگری بود و هم برای کارگران خانگی در تمام جنبههای زندگیشان، از جمله در مورد حقوق رای، آموزش دیده و از آنها حمایت میکرد. و من دوست دارم که در کتاب، کار او را به کار امروز استیسی آبرامز مرتبط کردید.
همه چیز وصل است! افرادی مانند گربه هالیس و رفقایشان در Haymarket Pol Collective در پورتلند، اورگان، آنچه را که آنها به دست آورده اند و این واقعیت که آنها آن را در حالی که در صنعت کار جنسی مشغول به کار بوده اند، دوست دارند - آنها رقصنده هستند، آنها بخشی از صنعت استریپ کلاب هستند - و آنها داده شده است، مانند صدها هزار دلار کمک دولت فدرال. و آنها آن کارگران ترنس سیاه پوست و بومی را در سراسر منطقه توزیع کرده اند. و این یک اتحادیه کارگری نیست، اما تنها چیزی که نیاز دارید این است که تعدادی کارگر دور هم جمع شوند. خیلی باحاله
امیدوارید کتاب را در دست چه کسانی پیدا کنید و چه پیامی برای آنها دارید؟
میگفتم میخواهم کتابی بسازم که مردم در راه تظاهرات یا اعتصاب در جیبهایشان بچسبانند، اما نمیدانم چطور این همه کلمه را ورق زدم! اساساً، من میخواهم برای هر نسلی قابل دسترسی باشد، اما فکر میکنم احتمالاً در میان افراد جوانتر، مانند افراد هم سن و سال من یا کوچکتر، طنینانداز خواهد شد، زیرا فکر میکنم نسل جوانتر، که حدس میزنم برای من به معنای Gen Z و بچه هزارهها باشد… ما در طول زندگی خود با ابهامات زیادی دست و پنجه نرم کرده ایم و بسیاری از ویرانی های سرمایه داری را از نزدیک دیده ایم. فکر میکنم آن نسل از نظر سیاسی بسیار آگاهتر و درگیرتر از من در 20 سالگی است.
رویای من این است که یک نفر ساعت را از شیفتش بیرون بیاورم و در کنار یک کتابفروشی قدم بزنم و شاید در ویترین ببیند و فکر کند "اوه چه خبر است؟" و آن را بردارید و تقریباً هر صفحه ای را باز کنید و چیزی را ببینید که بیرون می پرد. به آنها، چه نام باشد، چه اعتصاب، یا پلیسی که کار بدی انجام می دهد. قطعات بسیار زیادی وجود دارد که من در آنجا قرار داده ام که امیدوارم با افرادی که نیاز دارند احساس کنند دیده شده اند، نیاز به احساس مشارکت و پذیرفته شدن و مهم بودن دارند و بدانند که افرادی درست مثل آنها این کارهای باورنکردنی را انجام داده اند، طنین انداز شود، سه، 30، 300 سال پیش فقط برای اینکه بفهمم مردم همیشه برای بهتر کردن اوضاع مبارزه کرده اند، و این مبارزه هرگز آسان نبوده، بلکه همیشه عادلانه بوده است، که ارزش آن را دارد که در آنجا بمانیم و زندگی کنیم تا یک روز دیگر بجنگیم. و همه اینها به نظر می رسد چیزهای الهام بخش کارت یادداشت، اما من آن را چگونه می بینم.
اگر در جوانی چنین کتابی پیدا میکردم، حتی نمیدانم اصلاً وارد تجارت موسیقی میشدم یا نه - منظورم احتمالاً، اما امیدوارم نسل جدید، که از نظر سیاسی بسیار فعال و بسیار فعال هستند. مشتاق ایجاد تغییر، در آن الهام خواهد گرفت. شاید آنها درسها و شاید تاکتیکهایی بیابند و شاید، برخی از بخشها را بخوانند، مانند «اوه، من آنجا کار متفاوتی انجام میدادم» و سپس بروید آن را انجام دهید.
من آن را «تاریخ کار مردمی آمریکا» میخوانم و فقط میخواهم مردم آن را انتخاب کنند و بگویند: «اوه عالی، من هم میتوانم این کار را انجام دهم، من هم به اینجا تعلق دارم.» این تمام چیزی است که من واقعاً میخواهم مردم احساس کنند، این تاریخ باورنکردنی متعلق به آنها نیز هست، این فقط متعلق به پسری مانند پدرم نیست که سر کار کلاهی بر سر گذاشته است، افراد زیادی نیز وجود دارند، اما این فقط اینطور نیست. آنها، این همه ما هستیم.
این مصاحبه برای وضوح و طولانی بودن کمی ویرایش شده است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا