من آزادی را نابود می کنم. جیم دیمینت در کتاب خود با عنوان مناسب چنین می گوید نجات آزادی: ما می توانیم لغزش آمریکا به سوسیالیسم را متوقف کنیم.
من آزادی را به تنهایی نابود نمی کنم. من کمک دارم برای مثال، از اکثریت جمعیت ایالات متحده – DeMint آنها را «معتادان مواد مخدر» می نامد (صفحه 44) که نمی توانند استفاده از دولت را متوقف کنند. همچنین در توطئه «تقریباً تمام قدرت سیاسی سازمانیافته در آمریکای امروز، [که] در کنار یک دولت بزرگتر، متمرکزتر و سوسیالیستتر قرار دارد» (صفحه ۵۰).
بنابراین... این من هستم، بیش از 150 میلیون نفر، «تقریباً همه» از تشکیلات سیاسی ایالات متحده – به گفته سناتور جمهوری خواه از کارولینای جنوبی و نان تست چای پارتی، همه ما کشور را به ورطه ورطه می بریم.
با این حال، من سهم بیشتری از سرزنش را نسبت به بسیاری از افراد وارد میکنم. که در نجات آزادی، دیمینت تصمیم گرفته است تا با نقل قول از نسخه قدیمی کتاب من، مشکل سوسیالیسم را نشان دهد. پرونده سوسیالیسم.
در اوایل (صفحه 10)، او بر یک جمله به خصوص شوم من تمرکز می کند:
سوسیالیسم مبتنی بر این ایده است که ما باید از منابع گسترده جامعه برای رفع نیازهای مردم استفاده کنیم. خیلی بدیهی به نظر می رسد – که اگر مردم گرسنه هستند، باید سیر شوند. اگر مردم بی خانمان هستند، باید برایشان خانه بسازیم. که اگر مردم بیمار هستند، تمام پیشرفت های فناوری پزشکی باید در دسترس آنها باشد. یک جامعه سوسیالیستی ثروت عظیم ثروتمندان را می گیرد و از آن برای رفع نیازهای اساسی همه جامعه استفاده می کند. پولی که برای اسلحه هدر می رود می تواند برای پایان دادن به فقر، بی خانمانی و سایر اشکال کمبود استفاده شود.
برای چشمی که آموزش ندیده، ممکن است چندان بد به نظر نرسد. حتی ممکن است ایده خوبی به نظر برسد. شاید غذا دادن به افرادی که گرسنه هستند حتی می تواند پیشرفت علت آزادی - با رهایی آنها از گرسنگی و مرگ.
اینطور نیست. دیدگاه جامعهای بدون گرسنگی و بیخانمانی، مبتنی بر اصول برابری و همبستگی – این به گفته دیمینت، انحراف آزادی است، تحریف «این گنج دست نیافتنی [که] در ایالات متحده شکوفا شده است» و آمریکا را ساخته است. حسادت دنیا." (صفحات 57 و 31). ما سوسیالیستها - علیرغم "نیت خیر" خود (صفحه 11) - معنای آزادی را تحریف کردهایم:
سوسیالیست ها اکنون تحت لوای سبک جدید آزادی سکولار- مترقی راهپیمایی می کنند: آزادی از مسئولیت، آزادی رفتار مخرب بدون قضاوت اخلاقی، آزادی از خطر و شکست، آزادی از نیاز، آزادی از مذهب، و آزادی برای داشتن برابری مادی با کسانی که سختتر کار میکنند و کارهای بیشتری انجام میدهند. (صفحه 8)
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
وقتی برای اولین بار در مورد این بنر آزادی بدی که ظاهراً با آن راهپیمایی کردهام، خواندم، به این فکر کردم که آیا شاید DeMint مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته است. شاید یکی از مدیران وال استریت، یا رئیس شرکت استخراج زغال سنگ Massey Energy.
زیرا آزادیهای بدی که ظاهراً ما سوسیالیستها از آن دفاع میکنیم، توصیف بسیار مناسبی برای نحوه عملکرد هر روزه مسئولین یک جامعه سرمایهداری است.
"رهایی از مسئولیت"؟ مدیرعامل Massey Energy، Don Blankenship، میلیونها دلار را صرف سیاستمداران، قضات و وکلا میکند تا مطمئن شود که مسئولیت زیادی در قبال سرنوشت افرادی که برای او زغال سنگ استخراج میکنند، نخواهد داشت. یا سرنوشت سیارهای که از تغییرات آب و هوایی رنج میبرد که بلانکنشیپ فکر میکند فریب محیطزیست است.
"آزادی رفتار مخرب بدون قضاوت اخلاقی"؟ این دقیقاً همان چیزی است که کمیسیون بورس و اوراق بهادار گلدمن ساکس را به انجام آن متهم میکند، وقتی که سرمایهگذاریهای بزرگی را ایجاد کرد که برای شکست طراحی شده بودند - به نفع برخی از مدیران صندوقهای تامینی و، بله، بانکدارانی که کارمزدهای هنگفتی را از همه دست اندرکاران دریافت کردند.
"رهایی از خطر و شکست"؟ بانکهای بزرگی که با نجات دولت ایالات متحده از وال استریت از لبه پرتگاه عقب نشینی کردند، از نظر همه حسابها دوباره به ترفندهای قدیمی خود عمل میکنند، زیرا هرکسی که در دو سال گذشته به آن توجه کرده باشد، میداند که آنها «بزرگتر از آن هستند که شکست بخورند». و اگر جمهوری خواهانی مانند جیم دیمینت به راه خود ادامه دهند، بانکداران حتی مجبور نخواهند شد از پیشنهادهای اصلاحات مالی بسیار ساده دموکرات ها تبعیت کنند.
"آزادی داشتن برابری مادی با کسانی که بیشتر کار می کنند و به موفقیت بیشتری دست می زنند"؟ صفوف ابرثروتمندان مملو از افرادی است که هرگز در زندگی خود مجبور نبودند یک روز کاری صادقانه انجام دهند و تنها «موفقیت»شان که ارزش صحبت کردن دارد تولد از والدینی فوقالعاده ثروتمند بود. آنها با بقیه ما «برابری مادی» ندارند – وضع آنها بسیار بسیار بهتر از اکثریت قریب به اتفاق مردمی است که باید برای به دست آوردن آن تلاش کنند.
به گفته جیم دیمینت، مشکل آزادی در جهان همین است. برخی از مردم مقدار زیادی از آن را دارند - اما برای بقیه ما، نه چندان.
بانکداران، مدیران عامل، فرزندان صندوق اعتماد، نخبگان سیاسی که بین واشنگتن و اتاقهای هیئت مدیره شرکتها رفت و آمد میکنند – آنها این آزادی را دارند که هر کاری را که انتخاب میکنند انجام دهند، در جایی که میخواهند زندگی کنند و هر طور که میخواهند زندگی کنند. هر هوس
برای اکثریت افرادی که در این دنیای ثروت و قدرت زندگی نمی کنند، آزادی های ما بسیار محدودتر است.
ما آزادیم که برای یک شرکت خاص کار نکنیم، اما آزاد نیستیم که کار نکنیم. ما مختار هستیم آنچه را که از کار کردن به دست میآوریم خرج کنیم یا پسانداز کنیم، اما آزاد نیستیم انتظار داشته باشیم که هر یک از این دو لزوماً همه نیازهای ما را برآورده کند، حتی پس از یک عمر کار. ما در خرید محصولات سازگار با محیط زیست آزاد هستیم، اما آزاد نیستیم که سیستم اقتصادی گستردهتر را برای پایدار کردن آن تغییر دهیم.
به طور خلاصه، اکثر افراد جامعه در تعیین سرنوشت خود به هر طریقی آزاد نیستند. آنها در معرض شرایط زندگی هستند که در مورد آن حرف چندانی نمیزنند – شرایطی که عمدتاً توسط آن گروه کوچکی از مردم شکل میگیرد که آزادی زیادی دارند و آن را برای خود نگه میدارند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
مشکلات مربوط به آزادی استانداردهای دوگانه جیم دیمینت زمانی آشکارتر می شود که او دیدگاه خود را از تاریخ آمریکا ارائه می کند (دیدگاهی مشکوک، اما مختصر – او از سال 1776 تا سال های ریگان را در کمتر از 1787 صفحه ارائه می دهد). از نظر او، اولین میکروبهای سرایت سوسیالیستی آتی «بزودی پس از اینکه سیزده ایالت قدرت «محدود» را به دولت فدرال در سال 30 واگذار کردند، ظاهر شد. (صفحه XNUMX)
در واقع، طبق گفته DeMint، آمریکا فقط قبل از اینکه ایالات متحده باشد واقعاً آزاد بود:
قبل از انقلاب آمریکا، آزادی طبیعت دوم آمریکایی ها بود. مدتها قبل از اعلامیه استقلال و امضای قانون اساسی ما به DNA ما وارد شد. آمریکا که به عنوان مستعمرات تجاری تأسیس شد، بر پایه سرمایه داری و تجارت آزاد بنا شد. آمریکایی ها افرادی با شخصیت خوب و ایمان قوی بودند که به دنبال آزادی مذهب به دنیای جدید آمدند. (صفحه 30)
من شخصاً مطمئن نیستم که شخصیت خوب را تضمین کنم هر شخصی که "به دنیای جدید آمد."
اما مهمتر از آن، احتمالاً متوجه چند مورد حذفی در آن قسمت شده اید. مانند: اگر آمریکاییها مردمی بودند که «به دنیای جدید آمدند»، در مورد افرادی که قبل از «دنیای جدید» در «دنیای جدید» زندگی میکردند چطور؟ در مورد بومیان آمریکا چطور؟ به نام سرمایه داری و تجارت آزاد، آنها از خانه های خود رانده شدند، به تعداد وحشتناکی کاملاً کشته شدند و با نام بی خطر "رزروها" به مستعمرات کیفری مجبور شدند. به نظر می رسد آزادی آنها قابل مصرف بوده است.
و یک سوال دیگر: در مورد برده ها چطور؟ آنها به «دنیای جدید «به دنبال آزادی مذهب» نیامدند؟ میلیونها نفر از آفریقا ربوده شدند، مجبور شدند بیرحمی وحشیانه وصف ناپذیر پاساژ میانی را تحمل کنند و اگر زنده بمانند، کارهای کمرشکن انجام دهند. آزادی از هر نوع، و نه چشم انداز دستیابی به هر نوع.
جای تعجب نیست که برده داری در نسخه دیمینت از تاریخ ایالات متحده وجود ندارد. این موضوع دقیقاً یک بار، در یک نیم جمله یک صفحه بعد مطرح می شود: "پس از جنگ داخلی، که نتیجه شکست آمریکا در اعمال اصول آزادی ما برای کار برده بود..." (صفحه 31)
در بقیه این جمله چیزهای بیشتری وجود دارد - چیزی در مورد گسترش بوروکراسی های دولتی، بلی، بلا. اما من مطمئن هستم که شما موافق خواهید بود که قسمت اول چند سوال ایجاد می کند.
«ناتوانی در به کارگیری اصول آزادی ما در مورد کار برده...» آیا به دیمینت اجازه نمی دهد تا در نظر بگیرد که نیمی از آمریکا که در آن «آزادی ماهیت دوم بود» - نیمه مرفه تر و از نظر سیاسی قدرتمندتر - «در به کار بستن اصول آزادی"؟ در مورد این واقعیت که نویسنده سندی که او به عنوان مقدمه کتابش مینویسد – البته اعلامیه استقلال توماس جفرسون – «اصول آزادی را به کار نگرفت» چطور؟
و به هر حال «به کار بردن اصول آزادی خود در مورد کار برده» دقیقاً به چه معناست؟ آیا می توان آن را به روش دیگری به جز توسط از بین بردن برده داری؟ اگر نه، پس آیا دیمینت فکر میکند که جنگ داخلی چیز خوبی بود؟ یک چیز بد؟
در واقع یک درسی در اینجا وجود دارد - اگرچه آن را در کتاب DeMint پیدا نخواهید کرد. در مورد الغای برده داری، گسترش آزادی مستلزم مبارزه گسترده علیه یک نظام سیاسی در جنوب بود. که ادعای دفاع از آزادی را داشت.
آن مبارزه فقط اتفاق نیفتاد. برای دستیابی به آزادی، اقدامات میلیونها نفر - بردگان خود، طرفداران لغو بردهداری که مخالف بردهداری بودند، شمالیها در ارتش اتحادیه - لازم بود. همین امر در طول تاریخ ایالات متحده یا هر کشور دیگری صادق بوده است - از لغو برده داری، تا زنانی که حق رای به دست آورده اند، تا کارگرانی که حق سازماندهی اتحادیه ها را به دست آورده اند، و همینطور.
به نقل از فردریک داگلاس – که تخصص او در موضوع آزادی بسیار برتر از جیم دیمینت است: «تمام تاریخ پیشرفت آزادی بشر نشان میدهد که تمام امتیازاتی که تاکنون در مورد ادعاهای اوت او داده شده، زاییده مبارزه جدی بوده است...اگر وجود نداشته باشد. مبارزه، هیچ پیشرفتی وجود ندارد."
کلاهبرداری آزادی جیم دیمینت زمانی مشخص می شود که ببینید او به آزادی چه کسی اهمیت می دهد و چه کسی را ندارد. او به «حفظ آزادی» برای عده قلیلی اهمیت می دهد – به ویژه آزادی عده قلیلی برای داشتن و کنترل بزرگترین نهادهای اقتصادی در یک جامعه سرمایه داری، و بنابراین قرار دادن تعداد بسیار بیشتری از مردم در معرض آزادی کمتر در هر جنبه از زندگیشان.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
به گفته جیم دیمینت، این تنها مشکل من با دنیا نیست. خیلی، خیلی های دیگر وجود دارد. شاید من باید یک وبلاگ راه اندازی کنم.
به عنوان مثال، به نظر می رسد دمینت این تصور را دارد که من یکی از اعضای حزب دموکرات هستم. او دوباره از کتاب من - در مورد اهمیت سازماندهی سوسیالیست ها در سطح مردم (صفحه 49) - در میان بخشی درباره جنایات ادعایی باراک اوباما و حزب دموکرات نقل قول می کند.
اما اوباما کاملاً اصرار دارد که سوسیالیست نیست، و من فکر می کنم او یک نکته دارد. به عنوان مثال، اگر فهرست مقامات ارشد وزارت خزانه داری او را مرور کنید، تعداد بسیار کمی خود را سوسیالیست می نامند. از سوی دیگر، بسیاری خود را مدیران سابق گلدمن ساکس می نامند.
دلیل اینکه دمینت پرونده من برای سوسیالیسم را در فصلی در مورد دموکرات ها می اندازد این است که او سوسیالیسم را با "دولت بزرگ" می شناسد، و او اصرار دارد که دموکرات ها حزب "دولت بزرگ" هستند.
هدف واقعی اینجاست نجات آزادی واضحتر میشود – به عنوان کمکی حساب شده به استراتژی سیاسی فعلی جناح راست. دیمینت و جمهوری خواهان می خواهند سیاست هایی را که با آنها مخالفت می کنند به لکه های ماندگار مک کارتیسم دهه 1950 آغشته کنند.
بنابراین، دیمینت تعریفی بسیار گمراه کننده از سوسیالیسم به عنوان «نظام اجتماعی-اقتصادی که در آن دارایی و توزیع ثروت تحت کنترل دولت است» ارائه می دهد. (صفحه 28)
درست است که سوسیالیسم با کنترل دولت بر اقتصاد مرتبط است. اما این بدان معنا نیست که تمام کنترل دولتی سوسیالیستی است. اولین سوالی که هر زمان که دولت نقشی در اقتصاد یا جامعه دارد این است که: دولت مالک کیست؟
اگر دولت توسط منافع تجاری شکل گرفته باشد که نفوذ خود را از طریق مشارکت در مبارزات انتخاباتی و لابی انجام می دهند - یا اگر دولت توسط طبقه کوچکی از روسای حزب اداره می شود که از نام سوسیالیسم استفاده می کنند، اما بر سیستم سرکوب و استثمار نظارت می کنند. اتحاد جماهیر شوروی سابق - پس این سوسیالیسم نیست. هر چه بیشتر از این جامعه شایسته نامیده شدن یک دموکراسی است، زیرا اکثر، اما نه همه، مردمی که در آن زندگی می کنند هر چند سال یک بار رای می دهند.
در مورد سوسیالیسم بحث جدی وجود ندارد نجات آزادی- نه در کتابی که در آن هر واقعیتی برای خدمت به دستور کار دیمینت پیچ خورده باشد و هر پرسش سیاسی در محدوده دنیای تنگ او گیر کند.
گویای این است که فصل چگونگی دخالت دیمینت در سیاست ملی با بازگویی جدی یک قسمت از دوران قدیمی آغاز می شود. نمایش اندی گریفیث-یکی که با اوپی پسر اندی به پایان می رسد که در مورد ایستادگی در برابر زورگویان درس می آموزد، که دمینت ادعا می کند که مسیر زندگی سیاسی او را هدایت کرده است.
اکنون، به اندازه کافی عجیب است که یک مرد بالغ ادعا می کند که درس های زندگی را از یک کودک خیالی در یک کمدی که نیم قرن پیش ساخته شده، آموخته است. اما وقتی این درسها دارای رنگهای سیاسی باشند، همه چیز واقعاً وحشتناک میشود.
همانطور که ممکن است به خاطر داشته باشید، نمایش اندی گریفیث درباره زندگی در یک شهر کوچک خیالی در کارولینای شمالی است. اولین نمایش خود را در اکتبر 1960 پخش کرد.
اتفاق دیگری در سال 1960 در کارولینای شمالی رخ داد. در 1 فوریه، چهار دانشجوی سیاه پوست در پیشخوان ناهار وولورث در گرینزبورو نشستند. آنها موجی از اعتراضات تحصن را به راه انداختند که در عرض چند ماه سراسر ایالت و سپس جنوب را در بر گرفت و جنبش حقوق مدنی را به سرعت بالا برد.
سال هایی که طی آن نمایش اندی گریفیث پخش شد (1960 تا 1968) سال هایی بود که تاریخ ساخته شد – زمانی که یکی از مهم ترین مبارزات مردمی در جهان بر سیستم آپارتاید آمریکایی پیروز شد. اما شما هرگز آن را از نمایش اندی گریفیث. این فیلم در جنوب و در دوران اوج مبارزات حقوق مدنی اتفاق میافتد و هرگز یک شخصیت سیاهپوست را در هیچ نقش برجستهای به تصویر نمیکشید.
به گفته جیم دمنت، این به شما حس دنیا را می دهد. برای یک چیز، این مورد لزوماً از سیاه پوستان استقبال نمی کند – و مطمئناً کسی نیست که برای مخالفت یا مبارزه ارزش قائل باشد.
اما هی، شاید من اشتباه می کنم. شاید سناتور جیم بتواند به من توضیح دهد که چرا نمایش اندی گریفیث فراگیر است، مانند دیدگاه او برای آمریکا. شاید او بتواند مرا متقاعد کند که چرا چشم انتظاری به جامعه ای سوسیالیستی که به گرسنگی، بی خانمانی و فقر برای همیشه پایان می دهد، تهدیدی جدی برای آزادی است.
از او دعوت می کنم که پاسخ دهد. من در SocialistWorker.org کمی جذابیت دارم – ما با خوشحالی یک مناظره را در وب سایت خود منتشر خواهیم کرد. من برای یک انجمن عمومی در واشنگتن، یا شاید در چمن بی طرف جایی بین کارولینای جنوبی و شیکاگو ملاقات خواهم کرد.
بیایید این را از بین ببریم او فکر می کند که سوسیالیسم آزادی را از بین می برد. من فکر می کنم که سرمایه داری هرگونه امکان آزادی یا دموکراسی واقعی را به سخره می گیرد. آن را بیاورید.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا