از آنجایی که پودموس به آرامی برنامه خود را برای انتخابات پارلمانی بعدی در سال 2015 فاش می کند، برخی مشاهده کردند که تفاوت اندکی آن با انتخابات اروپایی خود در ماه مه گذشته، در آخرین مورد که بیشتر به سمت مرکز در مورد برخی موضوعات مهم متمایل شده است. اگرچه این بر یکپارچگی آنها تأثیر نمی گذارد، اما برخی از سؤالات مشروع را ایجاد می کند.
Podemos کمتر از یک سال پیش متولد شد و معمولاً می توان فهمید که این حزب سیاسی شاخه ای از جنبش 15M است که صدها هزار اسپانیایی را در خیابان های تمام میادین شهر در می 2011 دید.
جاه طلبی آن نه تنها این بوده است که مانند هر حزب سیاسی دیگری در مبارزات انتخاباتی پیروز شود، بلکه ایجاد نهادهای جدیدی است که سیاست حزب را برای همیشه تغییر می دهد، از طریق دموکراتیک تر و مستقیم تر، به عبارت دیگر مشارکتی تر.
اما اگرچه ممکن است در ابتدا این دو هدف در یک راستا به نظر برسد، اما سیاست حزبی، مبارزات انتخاباتی و مهمتر از آن پیروزی، اغلب مستلزم دستیابی به رای دهندگان بزرگتر و سیاست های توافقی تر است، به عبارت دیگر حرکت به سمت سوسیال دموکراسی و دور شدن از دستور کار انقلابی تر. .
سیر تحول برنامه Podemos به سمت مرکز
اگرچه برنامه Podemos برای انتخابات سال آینده هنوز به طور رسمی مشخص نشده است، مصاحبه های متعدد و پیش نویس منتشر شده توسط Podemos به ما اجازه می دهد تا پیش بینی کنیم که ممکن است چه چیزی باشد.
در واقع، اگر هر دو برنامه را با هم مقایسه کنیم، اولی کمپین انتخاباتی اتحادیه اروپا در ماه مه 2014 و دومی انتخابات سال آینده، متوجه سه تفاوت اصلی در مورد نحوه برخورد با کسری عمومی، حداقل دستمزد و حقوق بازنشستگی خواهیم شد.
در ماه مه امسال، Podemos در برنامه خود مشخص کرده بود که چگونه بدهی عمومی باید تحت یک حسابرسی عمومی قرار گیرد. این بدان معناست که گروهی از مردم - که در آن زمان مشخص نبودند، اما میتوانیم تصور کنیم که مقامات منتخب یا شاید یک نهاد مستقل انتخاب شده توسط برخی از مؤسسات مشارکتکننده جدیدی که پودموس مشتاق ایجاد آنها است - مأمور بررسی کسری بودجه مرکزی و محلی شوند. دولتها تعیین کردند که کدام بخش نامشروع، یا باید بگویم غیرقانونی، و در نتیجه لغو میشود (مثل کاری که رئیسجمهور کوریا در اکوادور در سال 2007 انجام داد). بخش دیگر کسری، که نامشروع تلقی نمی شود، همچنان مورد مذاکره قرار می گیرد، چیزی که بازسازی نامیده می شود. این پیشنهاد همچنین حذف ماده 135 قانون اساسی اسپانیا را که به تازگی برای مطابقت با الزامات اتحادیه اروپا تغییر یافته بود، پیشنهاد می کرد.
با این حال، تنها شش ماه بعد Podemos به نظر میرسد که تغییر مهمی را در این زمینه انجام داده است. با توجه به پیشنهادات سیاستی در مورد کسری، برنامه (پیش نویس) اکنون به شرح زیر است (ترجمه خودم):تنها راه ممکن برای خروج از این دور باطل واقعی، تجدید ساختار به خوبی سازماندهی شده کسری بودجه اروپا و اسپانیا است، بنابراین سؤال این نیست که آیا ما می خواهیم این کار را انجام دهیم یا نه. (یعنی پرداخت بدهی) بلکه در چه شرایطی میخواهیم آن را انجام دهیم، با توجه به اینکه دیر یا زود مجبور به انجام آن از نظر مادی اجتنابناپذیر است، مگر اینکه بخواهیم تشنجی با پیامدهای غیرقابل تصور ایجاد کنیم.»
اساساً آنچه از آن زمان تا کنون تغییر کرده است این واقعیت است که پرداخت بدهی در برنامه سیاسی پودموس در نظر گرفته شده است و ماده 135 قانون اساسی اسپانیا دیگر در خطر حذف نیست، بنابراین چارچوب ایجاد شده توسط اتحادیه اروپا.
ثانیاً، پیشنهاد در مورد حداقل دستمزد از جهانی بودن به قابل اجرا شدن فقط برای کسانی تبدیل شد که در «وضعیت مخاطرهآمیز» زندگی میکنند، که بسیار نزدیکتر به آنچه در قوانین موجود امروزی تثبیت شده است.
در برنامه ماه مه، در این پیشنهاد آمده بود که حداقل دستمزد جهانی - به معنای جهانی هر شهروند اسپانیایی - حداقل حقوقی متناسب با آستانه فقر دریافت می کند. با این حال، در پیش نویس پیشنهادات پودموس برای انتخابات سال آینده، فقط یک سوال در مورد "طرح های اضطراری" برای "مستضعفان" یا حتی "افراد شاغل در موقعیت های مخاطره آمیز" وجود دارد. اگرچه این پیشنهاد ممکن است مفهوم امروزی «مستضعفان» را کمی گسترش دهد و ممکن است شبکه ایمنی بزرگ تری را برای نیازمندان ایجاد کند، معمولاً به عنوان عقب نشینی از برنامه اصلی آنها تلقی می شود.
در نهایت، پیشنهادات در مورد حقوق بازنشستگی نیز شیب نزولی در مقیاس انقلابی داشته است. نه تنها پیشنهاد اول برای کاهش سن بازنشستگی به 60 سال (در حال حاضر 67 سال در اسپانیا) ارائه شده بود، بلکه شامل پیشنهاد سیاست اقتصادی کاهش ساعات کاری به 35 سال در هفته نیز بود. امروز هفته 35 ساعت از دستور کار خارج شده و سن بازنشستگی به 65 سال تغییر یافته است که تنها 2 سال کمتر از سن واقعی بازنشستگی است.
آیا پودموس اعتقادات خود را رها می کند؟
پاسخ من به این منفی است. ادعای اینکه پودموس عقاید خود را رها می کند یا هویت خود را با انجام بازی سیاسی حزبی از دست می دهد، البته یک نتیجه گیری عجولانه خواهد بود.
اول از همه باید منتظر بمانیم و بعد از استقرار بقیه برنامه را ببینیم. در واقع، چیزهای زیادی وجود دارد که ما نمی دانیم و این سه پیشنهاد ممکن است تنها مواردی باشند که تحت تأثیر این استراتژی انتخاباتی هستند که شامل حرکت به سمت مرکز است. به علاوه، این واقعیت که پودموس مایل به سازش برای پیروزی واقعی در انتخابات است، ممکن است به این معنی باشد که ما واقعاً در حضور یک نیروی سیاسی واقعی هستیم که برخلاف دیگر نهادهای سیاسی اقلیتگرا، هدف بالایی دارد.
در واقع، مهمترین جنبه پودموس ممکن است این نباشد که در صورت پیروزی در انتخابات، سیاستهای فوری آنها چه خواهد بود، بلکه این باشد که چگونه مردم را به مشارکت در روند دموکراتیک تشویق میکنند و اینکه چگونه نهادهای جدید ممکن است به این مشارکت اجازه دهند. شاید فراتر از برنامه آنها برای انتخابات 2015، هر دوی این جنبه ها پیامدهای طولانی و ماندگاری در اسپانیا و اروپا داشته باشند. اما من همیشه اینقدر خوشبین نیستم…
پس چرا صورت دراز؟
اعتراف می کنم، از آنجایی که این یک ستون نظری است و می توانم آزادانه صحبت کنم، اگرچه پودموس به طور کلی به اعتقادات سیاسی خودم متوسل است، اما درک نگرش برخی از جناح های قدرتمند در چشم انداز سیاسی و اقتصادی اسپانیا برای من دشوار است. است.
به راحتی می توان دید که محافظه کاران در حال حاضر چه احساسی در مورد آنها دارند. روزنامههای متعلق به آنها روشن میکنند که پودموس را انقلاب بولیواری بعدی میدانند، نام بسیار بدی برای صدا زدن کسی در جریان اصلی سیاست اسپانیا (هی، به من نگاه نکن، من قوانین را تعیین نمیکنم). اما آنها نشان دهنده یک روند قدیمی هستند، شاید جناحی از قدرت و تجارت که سرعت خود را از دست می دهد.
به نظر می رسد اکنون، از آنچه که می توانم با زندگی در مادرید و با کالبدشکافی اخبار هر روز مشاهده کنم، یک روند جدید و جوان تر در جریان اصلی سیاست (PP، PSOE، UPyD و IU، به عبارت دیگر گرایش های اصلی از از راست به چپ) که جایگزین گارد قدیمی شده است و به سختی می توان فهمید که تعهدات آنها چیست و چه چشم اندازی برای کشور و اروپا خدمت می کنند. با این حال، آنچه واضح است این است که ذهنیت آنها نشان دهنده سطح خاصی از تبعیت نسبت به نهادهای اتحادیه اروپا، نسبت به آمریکا و اسرائیل و در نهایت نسبت به بخش مالی توانا و بدون مرز است.
هرکسی که در اسپانیا زندگی می کند، تلویزیون دارد و اخبار را می خواند، می داند که کمپین پودموس (اگر نه همه چیز) مدیون پوشش رسانه ای بسیار گسترده است، شاید حتی بیشتر از حزب مخالف (PSOE، سوسیال دموکرات ها).
حتی می توان گفت که مبارزات انتخاباتی آنها خیلی قبل از راه اندازی حزب (به طور رسمی در ژانویه 2014) آغاز شده بود. پابلو ایگلسیاس، رهبر امروز آن، در تلویزیون و اخبار ظاهر شد و خیلی قبل از اینکه پودموس وجود داشته باشد، به یکی از مشهورترین سخنرانان اسپانیا تبدیل شد.
با علم به اینکه رسانهها متعلق به شرکتهای بزرگی هستند که بخش مالی و سایر بخشهای تجاری در آنها نفوذ زیادی دارند (و گاهی اوقات حتی مالکیت مستقیم دارند)، چرا Podemos را مانند آنها تبلیغ میکنند؟
شاید این واقعیت است که پودموس هرگز اتحادیه اروپا را زیر سوال نمی برد که از نظر سیاسی اسپانیا را به هم پیوند می دهد و این امر مانع از اجرای اکثر پیشنهادات آنها می شود. یا شاید منطقهای کردن اسپانیا باشد که با دیدگاه اتحادیه اروپا در مورد یک اروپای فدرال متشکل از نهادهای کوچکتر (بهعنوان حذف ملتها) همخوانی دارد. شاید من اشتباه می کنم و باید قانون طلایی سیاست تام فرگوسن را دور بریزم که می گوید هر کسی که طلا را دارد، حکومت می کند. من فقط ممکن است گیج باشم و نباید به حواس عنکبوتی قدیمی خود اعتماد کنم که به من می گویند وقتی چیزی درست نیست. خواهیم دید. ادامه دارد…
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا