پوشش رسانه ای درگیری بین معترضان و نیروهای امنیتی دولتی
به گفته رهبران اپوزیسیون ونزوئلا، رسانه های مخالف و اکثر ناظران بین المللی، رویدادهای هفته گذشته در ونزوئلا نمونه کاملی از نشان دادن ماهیت واقعی دولت چاوز بود. حقایق فرضی داستان تا حد زیادی شبیه به واقعیت های فرضی آنچه در آوریل 2002 رخ داد، زمانی که دولت چاوز به طور موقت توسط مخالفان سرنگون شد. یعنی به گفته آنها، دولت چاوز به حامیان خود و نیروهای امنیتی خود دستور داد تا برای سرکوب تظاهرات ناخواسته به روی تظاهرکنندگان مخالف آتش گشودند. صدها معترض از جمله یکی از رهبران مخالفان را به طور غیرقانونی دستگیر و برخی از آنها را شکنجه کرد. به گفته بسیاری از سخنگویان اپوزیسیون، هدف دولت این است که مخالفان را ساکت کند تا در موقعیت بهتری قرار گیرد تا مطمئن شود که همه پرسی فراخوانی که در تلاش برای سازماندهی است به نتیجه نخواهد رسید.
نمونه بارز پوشش بین المللی شامل گزارش آسوشیتدپرس در 27 فوریه بود که ادعا می کرد، "ارتش 50,000 سرباز و پلیس را برای نشست سران در خیابان ها قرار داده و هشدار داده بود که اعتراضات مخالفان را تحمل نخواهد کرد." آنچه در این گزارش نادیده گرفته شده است. این است که دولت هرگز نگفت که «تظاهرات مخالفان را تحمل نخواهد کرد.» بلکه دولت گفت که مخالفان آزادی کامل برای اعتراض دارند، مگر در نزدیکی محل نشست G-15.
به نظر می رسد تلاش برای ارائه رویدادهای اخیر به این شکل با موفقیت همراه بوده است. روز پنجشنبه، سرمقاله واشنگتن پست اعلام کرد که چاوز به یک موفقیت دست یافته است "کودتا توسط فنی." سرمقاله با این جمله به پایان رسید: "اگر آقای چاوز همچنان به مردمش رای دموکراتیک را سلب کند، رهبران آن کشورها باید آماده باشند تا منشور دموکراسی OAS را مورد استناد قرار دهند و او را به انزوای اختصاص یافته برای خودکامگان تهدید کنند."
چی شد؟
مشکل این تصویر این است که درست مانند روزهای منتهی به کودتای آوریل 2002 و در جریان آن، داستان دیگری درباره آنچه در ونزوئلا اتفاق میافتد را کنار گذاشته است. یعنی برخی جزئیات ناخوشایند را کنار می گذارد و ماجرا را تنها از منظر اپوزیسیون ارائه می کند.
اول از همه، همانطور که در گزارش AP در بالا نقل شد، تعداد کمی از گزارش های رسانه ای زحمت ذکر این را دارند که رویارویی 27 فوریه بین تظاهرکنندگان مخالف و نیروهای گارد ملی عمدی و برنامه ریزی شده توسط برخی افراد در اپوزیسیون بوده است. یعنی تظاهرات اجازه داشت تا یک کیلومتری محل برگزاری نشست G-15 برود، اما نه بیشتر. روز قبل، معاون وزیر امنیت شهروندان کشور گفت که مخالفان آزادی کامل برای تظاهرات دارند، اما نه در شعاع یک کیلومتری نشست سران. رهبران مخالف می دانستند که نیروهای گارد ملی برای جلوگیری از پیشروی بیشتر تظاهرات مستقر خواهند شد. با این حال، به نظر می رسد که اکثر تظاهرکنندگان از ممنوعیت دولت برای ادامه راهپیمایی غافل بودند. تنها گروه کوچکی در رأس تظاهرات، از جمله یک شهردار مخالف، با ماسک های ضد گاز و تیراندازی برای رویارویی آماده شده بودند.
در حالی که حامیان مخالف ادعا می کنند که گارد ملی درگیری را آغاز کرده است، حامیان دولت ادعا می کنند که این تظاهرکنندگان مخالف بودند. اما واقعیت این است که (و مستندات عکاسی برای این وجود دارد) که تعداد زیادی از تظاهرکنندگان مخالف، که ظاهرا اکثراً فعالان جوان متعلق به Acción Democratica، Primero Justicia و Bandera Roja بودند، به خوبی برای مبارزه آماده شده بودند و حتی به دنبال آن بودند.
شکی نیست که گارد ملی ونزوئلا باید بیاموزد که چگونه با خویشتن داری بیشتری عمل کند. با این حال، باید دو چیز را در نظر داشت. اولاً، از نظر تاریخی، طبق گفته فعالانی که بیشترین بار درگیریهای گارد ملی را در دولتهای قبلی به دوش میکشیدند، گارد از نظر میزان نیرویی که برای کنترل تظاهراتهای تقابلی استفاده میکند، بهبود یافته است. گلوله های شلیک شده با گلوله جنگی قبلاً روش عملیاتی استاندارد بود، که اکنون چنین نیست.
دوم، اگر مقایسه ای بین المللی از این نوع تظاهرات انجام دهیم، جایی که تظاهرکنندگان عمداً به دنبال رویارویی با نیروهای امنیتی دولتی هستند، نبردی که در 27 فوریه در کاراکاس رخ داد، تفاوت چندانی با آنچه در برلین در سال 1988 رخ داد، نداشت. سیاتل در سال 1999، جنوا در سال 2002، و غیره. یعنی نیروهای امنیتی ایالتی با گاز اشک آور، گلوله های پلاستیکی و چوب شب تلاش می کنند تا جمعیت را متفرق کنند. هرگز منظره زیبایی نیست و نباید اتفاق بیفتد. با این حال، این استدلال که چنین حوادثی ثابت می کند که ونزوئلا یک دیکتاتوری است، همانطور که اپوزیسیون اکنون تقریباً به اتفاق آرا انجام می دهد، هیچ تاثیری در واقعیت ندارد. اگر اینطور بود، اکثر حکومتهای جهان امروز باید دیکتاتوری خوانده میشدند.
چند روز بعد، که در آن رهبران اپوزیسیون از پیروان خود خواستند به خیابان ها بیایند و دست به نافرمانی مدنی بزنند، "شواهد" بیشتری برای مخالفان ماهیت فرضی سرکوبگر دولت چاوز فراهم کرد. جدیترین جنبههای این رویاروییها، که عمدتا شامل تلاش تظاهرکنندگان برای مسدود کردن معابر اصلی و تلاش نیروهای گارد ملی یا پلیس نظامی برای آزاد نگهداشتن آنها بود، مرگ و اتهام شکنجه بود.
بر اساس گزارش های رسانه های مختلف، در مجموع هفت روز درگیری قبل از آرام شدن دوباره اوضاع، یازده کشته، ده ها زخمی و صدها نفر دستگیر شد. همه کشته ها غیرنظامیان و مجروحان از همه طرف، غیرنظامی، نظامی و روزنامه نگار بودند. به نظر میرسد که در این رویاروییها، هم غیرنظامیان طرفدار چاوز و مخالفان و هم نیروهای امنیتی دولتی وفادار به مخالفان و دولت، در این درگیریها تیراندازی کردند که منجر به کشته و زخمی شد.
برخی از این مرگها توجه زیادی را به خود جلب کردند، مانند قتل خوزه مانوئل ویلاس، کارمند سابق صنعت نفت و عضو سازمان مخالف «Gente del Petroleo» (مردم نفت). تصاویری به طور گسترده در رسانه های خبری و اینترنت دست به دست می شود و ویلاس را با پشت چرخان به سمت نیروهای گارد ملی در حومه کاراکاس سن آنتونیو نشان می دهد. سپس تصویر دوم ویلاس را نشان می دهد که ظاهراً مرده روی زمین دراز کشیده است. شهردار شهری که این حادثه در آن رخ داد، که یکی از اعضای اپوزیسیون است، به مطبوعات گفت که کالبد شکافی مشخص کرد که ویلاس با شلیک تفنگی که معمولاً گارد ملی از آن استفاده میکند، شلیک شده است. با این حال، وب سایت aporrea.org میگوید که اسناد و تصاویری که از کالبد شکافی بهدست آورده است، داستان دیگری را روایت میکند، و آن این است که ویلاس نه با گلوله، بلکه با تیلههای کوچکی که به سمت او شلیک شده بود، کشته شد که یکی از آنها از بدنش بیرون کشیده شد.
حادثه بدنام دیگری که مخالفان بر آن تاکید کردند، مرگ یوروین سوارز بود که مظنون به کشته شدن توسط نیروهای گارد ملی یا چاویستاس بود. با این حال، همانطور که مشخص شد، او در میدان آلتامیرا کشته شد، جایی که زخم گلوله به وضوح نشان داد که شلیک از بالا، از یکی از ساختمانهای اطراف میدان، با یک سلاح تهاجمی پرقدرت، مانند M16 یا HK33 وارد شده است. .[1] همانطور که اکثر افرادی که با ونزوئلا آشنایی دارند میدانند، پلازا آلتامیرا مرکز قلمرو مخالفان است و بعید است که نیروهای طرفدار دولت از یکی از ساختمانها به سمت معترضان شلیک کنند. احتمال بیشتری وجود دارد که شخصی در آنجا قرار داده شده باشد تا به معترضان شلیک کند تا به نظر برسد که دولت تظاهرات را با شلیک اسلحه سرکوب می کند، که دقیقاً همان چیزی است که به دست آمد. چندین نفر دیگر، از جمله حداقل دو خبرنگار، با شلیک گلوله از ساختمان های اطراف پلازا آلتامیرا هدف گلوله قرار گرفتند و زخمی شدند.
اینکه حقایق پرونده در نهایت فاش می شود برای افکار عمومی مخالف ونزوئلا بی ربط شده است زیرا روزنامه ها و کانال های تلویزیونی اصلی بلافاصله پس از انتشار این تصور نادرست این جزئیات واقعی را نادیده می گیرند. وجود دارد حوادث بیشتر از این قبیل، که در آن مطبوعات بلافاصله طرف دولت را مقصر دانستند، اما با بررسی دقیق تر، مشخص شد که به احتمال زیاد معترضان مخالف دولت بوده اند که باعث کشته و زخمی شدن آنها شده اند. دیگر حذفیات مهم رسانه های خصوصی جریان اصلی شامل دستگیری چند افسر پلیس متروپولیتن به شدت مسلح (تحت کنترل شهردار کاراکاس بزرگ اپوزیسیون) است که به تظاهرات مخالفان در 27 فوریه نفوذ کردند و به تظاهرات کنندگان پرداختند تا درگیری های خشونت آمیزی را انجام دهند. گارد ملی.[2]
همدستی رسانه ها در انتشار برداشت های نادرست از آنچه اتفاق افتاده است در ونزوئلا بسیار رایج شده است. به عنوان مثال، قتل سال گذشته سه سرباز و یکی از دوست دختران آنها بلافاصله پس از وقوع آن به گردن دولت افتاد. رسانههای بینالمللی، اگرچه دولت را مقصر نمیدانند، اما مطمئناً احتمال قوی را مطرح میکنند. با این حال، حدود 9 ماه بعد، اعترافات نشان داد که قاتلان بخشی از مخالفان بودند. عملاً هیچ یک از رسانه های ملی یا بین المللی به خود زحمت ندادند تا یافته های نهایی این پرونده را گزارش کنند.
شکنجه؟
علیرغم تحریف ها و گزارش های یک طرفه رسانه های ملی و بین المللی که این تصور را ایجاد می کند که دولت چاوز یک دیکتاتوری مستبد است، گزارش های نگران کننده از شکنجه که ظاهراً در هفته گذشته به دست نیروهای امنیتی دولتی رخ داده است. چنین حوادثی باید به طور کامل مورد بررسی قرار گیرد و مقامات دولتی مانند دادستان کل ایزایا رودریگز قول داده اند که چنین اتفاقی بیفتد. شکنجه، به ویژه در دست پلیس تحقیقاتی DISIP (کم و بیش مشابه اف بی آی ایالات متحده) و نیروهای پلیس محلی، سابقه طولانی در ونزوئلا دارد، همانطور که نگاهی کوتاه به گزارش های سالانه عفو بین الملل در مورد ونزوئلا نشان می دهد، و که ظاهراً با دولت چاوز از بین نرفته است. دولت چاوز باید فوراً هرگونه چنین وقایعی را در صورتی که صحت آنها ثابت شود، تحت پیگرد قانونی قرار دهد. سازمانهای حقوق بشر، اعم از ملی و بینالمللی، باید به دولت فشار جدی وارد کنند تا به وعدهاش عمل کند که دولت چاوز اولین دولت ونزوئلا در تاریخ است که در آن نقض حقوق بشر توسط دولت صورت نمیگیرد.
متأسفانه، فرهنگ سیاسی ونزوئلا احتمالاً حل چنین اتهامات جدی را تقریباً غیرممکن خواهد کرد. به عنوان مثال، گفته شده است که تنها کسی که در تاریخ ونزوئلا به فساد محکوم شده است یک شهروند چینی است (در RECADI[3] مورد)، حتی اگر به خوبی شناخته شده است که نسبت مقامات دولتی فاسد ونزوئلا بسیار بالا است. به نظر می رسد که سیستم قضایی ونزوئلا به شدت تمایلی به محکوم کردن کسی به فساد، صرف نظر از اینکه در کدام طرف حصار سیاسی باشد، ندارد. این واقعیت که قضات در ونزوئلا همیشه به خیرین سیاسی خود بسیار وابسته بوده اند، عامل بسیار مهمی در ناتوانی سیستم قضایی در پیگرد قضایی پرونده های انفجاری سیاسی است.
اوضاع پیچیده تر این است که اپوزیسیون از این اتهامات به عنوان دلیلی بر دیکتاتوری بودن دولت چاوز استفاده می کند. در فرهنگ سیاسی ونزوئلا، هر گونه اعتراف به اینکه شکنجه صورت گرفته است، دلیلی بر دیکتاتوری دولت است. در نتیجه، تلاش زیادی از سوی سخنگویان دولت برای رد احتمال وقوع چنین حوادثی صورت می گیرد.
در حالی که برای کسانی که از نقض حقوق بشر رنج می برند تفاوتی نمی کند، اما برای تعیین ماهیت یک دولت تفاوتی ایجاد می کند، اینکه آیا آن دولت شکنجه را به عنوان یک موضوع سیاستی به کار می گیرد یا اینکه آیا حوادث شکنجه، حوادث مجزای سازمان های دولتی است. که هنوز در حال پیگیری رویه هایی هستند که دولت به دلایلی نتوانسته آنها را لغو کند. انواع شکنجه هایی که ظاهراً اتفاق افتاده است نشان می دهد که این شکنجه دومی است. یعنی به نظر میرسد که آنها موارد تصادفی هستند که دولت احتمالاً نمیتواند از دنبال کردن چنین سیاستی چیزی به دست آورد.
در مورد تولید ماتریس افکار عمومی
نتیجه ترکیبی موارد فوق ایجاد چیزی است که در اسپانیایی به عنوان ماتریس افکار عمومی شناخته می شود.matriz de opinión) که شباهت هایی به «ماتریکس» در سه گانه فیلمی به همین نام دارد. یعنی واقعیتی صرفاً از طریق رسانه ایجاد میشود که به درک آن واقعیت کمک میکند، صرف نظر از اینکه چه چیزی در پس ادراکات است. از آنجایی که وضعیت ونزوئلا بسیار پیچیده است و پیگیری آن دشوار است، ناظران بینالمللی وضعیت ونزوئلا فقط باید به رسانههای بینالمللی تکیه کنند که گزارشهای سطحی و عموماً یکجانبه از آنچه اتفاق افتاده است ارائه میدهند. نتیجه، ادراک واقعیتی است که می تواند کاملاً متفاوت از آنچه واقعاً در زمین اتفاق می افتد باشد.
مشکل آنقدر نیست که خبرنگاران ملی و بین المللی عمداً بخواهند تصویری نادرست از آنچه در حال وقوع است ارائه دهند. بلکه مشکل عمیقتر است، به این معنا که خود روزنامهنگاران آنقدر مشروط به گفتمان اپوزیسیون شدهاند که رسانهها آن را با تهوع تکرار میکنند، که فراموش کردن ذکر جزئیاتی از جمله اینکه 27 فوریه برای روزنامهنگاران فراموش میشود. رویارویی با گارد ملی شامل تظاهرکنندگانی بود که به عمد سعی در شکستن یک سد امنیتی داشتند. چنین پوششی هرگز در گزارشهای مربوط به اعتراضات ضد صندوق بینالمللی پول در واشنگتن دیسی اتفاق نمیافتد، جایی که مانع امنیتی در اطراف منطقه جلسات صندوق بینالمللی پول بدیهی تلقی میشود. در ونزوئلا، آنچه رسانههای ملی و بینالمللی بدیهی تلقی میکنند این است که دولت سرکوبگر است. بنابراین، برخورد تظاهرات با نیروهای امنیتی دولتی، منطقاً باید نتیجه سرکوب دولت باشد، نه هدف مخالفان برای شکستن یک سد امنیتی. به طور مشابه، حذف تظاهرکنندگان مخالف مسلح و شلیک گلوله به نیروهای گارد ملی، کم و بیش به طور خودکار به عنوان تبلیغات دولتی فرض می شود.
بنابراین اصلاً غیرضروری است که روزنامه نگاران قصد تحریف اخبار را داشته باشند. این تحریف به خودی خود رخ می دهد، به دلیل سوگیری هایی که قبلاً توسط رسانه های جمعی خصوصی ترویج شده است. به عبارت دیگر، یک چرخه معیوب در کار وجود دارد که در آن گزارشهای جانبدارانه، گزارشهای جانبدارانهتری را تولید میکنند. از آنجایی که رسانه ها به طور فعال در ایجاد فضای عدم تحمل و تقابل در ونزوئلا نقش دارند، باید راهی برای شکستن این چرخه یافت. راهبرد تاسف بار دولت چاوز این بوده است که صرفاً با تعصب رسانه های خصوصی با برنامه های متقابل خود مقابله کند. تردید وجود دارد که این امر فراتر از حامیان دولت کشور تأثیر بگذارد، زیرا در میان مخالفان دولت، خود به خود این امر مسلم است که نمی توان به رسانه های دولتی اعتماد کرد.
در عوض، آنچه ونزوئلا (و در نتیجه جامعه بینالمللی) برای شکستن چرخه گزارشهای جانبدارانه به آن نیاز دارد، رسانههای واقعاً مستقل هستند. یعنی ونزوئلا به یک کثرت گرایی و تنوع رسانه ای نیاز دارد که هم از شرکت های بزرگ خصوصی و هم از دولت مستقل باشد. رسانه های اجتماعی یک راه حل است. دموکراتیزه کردن رسانه های موجود یکی دیگر از موارد است.
[1] جهان، 4 مارس 2004، صفحه 24.
[2] پرداخت پول معترضان برای درگیر کردن گارد ملی در درگیریهای خشونتآمیز ابتدا توسط رسانههای دولتی گزارش شد و بعداً به جونا گیندین، خبرنگار تحلیلی ونزوئل تایید شد، زمانی که او شاهد دستگیری هشت سازنده کوکتل مولوتف در میدان آلتامیرا بود که به چاکائو اعتراف کردند. پلیسی که برای ساختن و پرتاب کوکتل مولوتف به سوی نیروهای گارد ملی پول می گرفتند.
[3] RECADI مؤسسه ای مسئول کنترل ارز در طول دهه 1980 بود که مترادف با فساد ونزوئلا شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا