منبع: TomDispatch.com
به اندازه کافی قابل درک است که تفسیرها در مورد بحران بین روسیه و غرب بیشتر به اوکراین می پردازد. به هر حال، بیش از 100,000 سرباز روسی و مجموعهای از تسلیحات هولناک اکنون در اطراف مرز اوکراین مستقر شدهاند. با این حال، چنین دیدگاه محدودی توجه را از اشتباه استراتژیک آمریکا که به دهه 1990 بازمی گردد و هنوز هم در حال تکرار است، منحرف می کند.
در آن دهه، روسیه زانو زده بود. اقتصاد آن تقریباً کوچک شده بود ٪۱۰۰، در حالی که بیکاری در حال افزایش بود و تورم سر به فلک کشیده بود. (به یک بنای تاریخی رسید ٪۱۰۰ در سال 1999.) ارتش روسیه بود یک آشفتگی. پرزیدنت بیل کلینتون و تیم سیاست خارجی وی به جای استفاده از فرصت برای ایجاد نظم جدید اروپایی که روسیه را در بر می گرفت، با تصمیم به گسترش تهدیدآمیز ناتو به سمت مرزهای آن کشور، آن را هدر دادند. چنین سیاست نادرستی تضمین می کرد که اروپا یک بار دیگر تقسیم خواهد شد، حتی زمانی که واشنگتن نظم جدیدی را ایجاد کرد که روسیه پس از شوروی را کنار گذاشت و به تدریج از خود بیگانه کرد.
روسها گیج شده بودند - همانطور که باید میبودند.
در آن زمان، کلینتون و شرکت از بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه به عنوان یک دموکرات استقبال می کردند. (هرگز توجهی به اینکه او داشت پوسته های تانک لوبی شده در مجلس سرکش خود در سال 1993 و در سال 1996 در یک انتخابات کذب پیروز شد، تشویق شده است به طرز عجیبی توسط واشنگتن.) آنها او را به خاطر راه اندازی یک «انتقال» به اقتصاد بازار ستایش کردند، همانطور که سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل، در کتابش به شدت بیان کرد. زمان دست دوم، میلیون ها روس را با "کنترل زدایی" قیمت ها و کاهش خدمات اجتماعی ارائه شده توسط دولت در فقر فرو می برد.
روسها متعجب بودند که چرا واشنگتن با وسواس، اتحاد ناتوی جنگ سرد را به مرزهای خود نزدیکتر میکند، زیرا میدانست که روسیه در حال چرخش در موقعیتی نیست که هیچ کشور اروپایی را به خطر بیندازد؟
اتحاد نجات یافته از فراموشی
متأسفانه، کسانی که سیاست خارجی آمریکا را اداره می کردند یا بر آنها تأثیر می گذاشتند، فرصتی برای تأمل در چنین سؤال واضحی پیدا نکردند. به هر حال، دنیایی وجود داشت که تنها ابرقدرت کره زمین رهبری می کرد و اگر ایالات متحده وقت خود را برای درون نگری تلف می کرد، «جنگل» به عنوان متفکر نومحافظه کار با نفوذ رابرت كاگان به عبارت دیگر، دوباره رشد خواهد کرد و جهان "در معرض خطر" قرار خواهد گرفت. بنابراین، کلینتونیت ها و جانشینان آنها در کاخ سفید دلایل جدیدی برای ترویج استفاده از قدرت آمریکایی پیدا کردند، تثبیت که منجر به کمپین های زنجیره ای مداخله و مهندسی اجتماعی می شود.
گسترش ناتو تجلی اولیه این طرز فکر هزاره بود، چیزی که راینهولد نیبور در کتاب کلاسیک خود درباره آن هشدار داده بود. La طنز تاریخ آمریکا. اما چه کسی در واشنگتن توجه می کرد، زمانی که سرنوشت و آینده جهان توسط ما طراحی می شد، و فقط ما، در چه چیزی واشنگتن پست چارلز کراتهامر، مقاله نویس نومحافظه کار، در سال 1990 به عنوان آخرین "لحظه تک قطبی- یکی که در آن، برای اولین بار، ایالات متحده دارای قدرت بی نظیری می شود؟
با این حال، چرا از این فرصت برای گسترش ناتو، که در سال 1949 برای جلوگیری از نفوذ پیمان ورشو به رهبری شوروی به اروپای غربی ایجاد شده بود، استفاده کرد، با توجه به اینکه هم اتحاد جماهیر شوروی و هم اتحاد آن اکنون از بین رفته بودند؟ آیا شبیه نفس دادن به یک مومیایی نبود؟
برای این سوال، معماران گسترش ناتو پاسخهایی داشتند که شاگردان آخرالزمان هنوز هم آنها را بازگو میکنند. دموکراسیهای تازه متولد شده پس از شوروی اروپای شرقی و مرکزی، و همچنین سایر بخشهای این قاره، میتوانند با ثباتی که تنها ناتو زمانی که آنها را وارد صفوف خود کند، «استحکام» پیدا کنند. این که دقیقاً چگونه یک اتحاد نظامی قرار بود دموکراسی را ترویج کند، البته هرگز توضیح داده نشد، به ویژه با توجه به سابقه اتحادهای جهانی آمریکا که شامل افراد قدرتمند فیلیپین بود. فردیناند مارکوس, یونان تحت سلطه سرهنگ ها و حکومت نظامی ترکیه.
و البته اگر ساکنان اتحاد جماهیر شوروی سابق اکنون می خواستند به این باشگاه بپیوندند، چگونه می شد به حق آنها را انکار کرد؟ مهم نیست که کلینتون و تیم سیاست خارجی او این ایده را در پاسخ به تقاضای خشمگین برای آن در آن بخش از جهان ابداع نکرده باشند. کاملا برعکس، آن را آنالوگ استراتژیک در نظر بگیرید قانون سی در اقتصاد: محصولی را طراحی کردند و تقاضا را دنبال کرد.
سیاست داخلی نیز بر تصمیم برای سوق دادن ناتو به سمت شرق تأثیر گذاشت. پرزیدنت کلینتون در مورد فقدان مدارک جنگی خود یک تراشه بر روی شانه خود داشت. مانند بسیاری از روسای جمهور آمریکا (31 به طور دقیق)، او در ارتش خدمت نکرده بود، در حالی که رقیب او در انتخابات 1996، سناتور باب دول، در جنگ جهانی دوم به شدت مجروح شده بود. بدتر از آن، فرار او از پیش نویس دوران ویتنام بود توقیف شد توسط منتقدانش، بنابراین او احساس کرد که مجبور است به دلالان قدرت واشنگتن نشان دهد که شکم و خلق و خوی لازم برای محافظت از رهبری جهانی و برتری نظامی آمریکا را دارد.
در واقع، چون اکثر رأی دهندگان علاقه ای به سیاست خارجی نداشتند، هیچکدام نبود کلینتون و این در واقع به کسانی که در دولت او بودند برتری داد عمیقا متعهد به گسترش ناتو از سال 1993، زمانی که بحث ها در مورد آن به طور جدی آغاز شد، هیچ مخالف مهمی وجود نداشت. بدتر از آن، رئیسجمهور، یک سیاستمدار باهوش، احساس کرد که این پروژه ممکن است حتی به او در جذب رأیدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری 1996، به ویژه در غرب میانه، خانه میلیون ها آمریکایی با ریشه های اروپای شرقی و مرکزی است.
علاوه بر این، با توجه به حمایتی که ناتو در طول یک نسل در اکوسیستم امنیت ملی و صنعت دفاعی واشنگتن به دست آورده بود، ایده نابودی آن غیرقابل تصور بود، زیرا برای ادامه رهبری جهانی آمریکا ضروری تلقی می شد. خدمت به عنوان یک محافظ عالی برای ایالات متحده نفوذ عظیمی در مراکز برتر قدرت اقتصادی جهان در آن لحظه ایجاد کرد. و مقامات، متفکران، دانشگاهیان و روزنامهنگاران - که همگی نفوذ بسیار بیشتری بر سیاست خارجی داشتند و بسیار بیشتر از بقیه مردم به آن اهمیت میدادند - پذیرایی در چنین مکانهایی بهعنوان نمایندهای از کشورهای جهان برایشان خوشایند بود. قدرت پیشرو
در این شرایط، مخالفت های یلتسین با فشار ناتو به شرق (به رغم وعده های شفاهی به آخرین رئیس اتحاد جماهیر شوروی، میخائیل گورباچف، وادار شد که این کار را نکند) به راحتی قابل نادیده گرفتن است. از این گذشته، روسیه آنقدر ضعیف بود که اهمیتی نداشت. و در آن لحظات پایانی جنگ سرد، هیچکس حتی تصور چنین گسترش ناتو را نداشت. پس خیانت؟ فکر را نابود کن! مهم نیست که گورباچف قاطعانه چنین حرکت هایی را محکوم کرد و در گذشته نیز این کار را تکرار کرد دسامبر.
آنچه را که بکارید درو می کنید
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، اکنون به شدت عقب رانده است. او که ارتش روسیه را به نیرویی قدرتمند تبدیل کرده است، عضله ای را دارد که یلتسین فاقد آن بود. اما اجماع در داخل کمربند واشنگتن همچنان بر این است که شکایت های او از گسترش ناتو چیزی جز نیرنگی برای پنهان کردن نگرانی واقعی او نیست: یک اوکراین دموکراتیک. این تفسیری است که به راحتی ایالات متحده را از هرگونه مسئولیت در قبال رویدادهای جاری مبرا می کند.
امروز، در واشنگتن، مهم نیست که مخالفتهای مسکو مدتها قبل از انتخاب پوتین به عنوان رئیسجمهور در سال 2000 بوده است یا اینکه روزی روزگاری فقط رهبران روسیه نبودند که این ایده را دوست نداشتند. در دهه 1990، چندین آمریکایی سرشناس مخالف آن بودند و آنها هر چیزی جز چپ بودند. در میان آنها اعضای تشکیلات با اعتبار بی عیب و نقص جنگ سرد بودند: جورج کنان، پدر دکترین مهار. پل نیتزه، شاهینی که در دولت ریگان خدمت می کرد. ریچارد پایپس، مورخ هاروارد روسیه، یکی دیگر از تندروها. سناتور سام نون، یکی از بانفوذترین صداها در مورد امنیت ملی در کنگره؛ سناتور دانیل پاتریک مونیهان، سفیر سابق ایالات متحده در سازمان ملل متحد؛ و رابرت مک نامارا، وزیر دفاع لیندون جانسون. هشدارهای آنها همگی به طرز قابل ملاحظهای مشابه بود: گسترش ناتو روابط با روسیه را مسموم میکند و در عین حال به تقویت نیروهای خودکامه و ملیگرا کمک میکند.
دولت کلینتون کاملاً از مخالفت روسیه آگاه بود. برای مثال، در اکتبر 1993، جیمز کالینز، کاردار سفارت ایالات متحده در روسیه، فرستاد. کابل خطاب به وارن کریستوفر، وزیر امور خارجه، درست زمانی که میخواست برای دیدار با یلتسین به مسکو سفر کند و به او هشدار داد که گسترش ناتو برای روسها «عصبیانگیز» است، زیرا از نظر آنها، اروپا را تقسیم میکند و آنها را میبندد. او هشدار داد که گسترش ائتلاف به اروپای مرکزی و شرقی "در مسکو به طور جهانی به عنوان هدف روسیه و روسیه تنها تعبیر خواهد شد" و بنابراین به عنوان "نئو مهار" تلقی می شود.
در همان سال، یلتسین یک نامه به کلینتون (و رهبران بریتانیا، فرانسه و آلمان) که به شدت با گسترش ناتو در صورتی که به معنای پذیرش کشورهای شوروی سابق و در عین حال مستثنی کردن روسیه باشد، مخالفت کردند. او پیشبینی کرد که این امر در واقع «امنیت اروپا را تضعیف میکند». سال بعد، او علناً با کلینتون درگیر شد. هشدار که چنین گسترشی "بذر بی اعتمادی را می کارد" و "اروپا را پس از جنگ سرد در صلح سرد فرو می برد." رئیسجمهور آمریکا مخالفتهای خود را رد کرد: تصمیم برای پیشنهاد عضویت بخشهای سابق اتحاد جماهیر شوروی در موج اول گسترش این اتحاد در سال 1999 قبلاً اتخاذ شده بود.
مدافعان این ائتلاف اکنون ادعا می کنند که روسیه با امضای این پیمان آن را پذیرفته است قانون تأسیس ناتو-روسیه 1997. اما مسکو واقعاً چاره ای نداشت، زیرا در آن زمان به آن وابسته بود میلیاردها دلار در وام های صندوق بین المللی پول (فقط با تایید ایالات متحده، تأثیرگذارترین عضو آن سازمان، امکان پذیر است). بنابراین، آن را یک فضیلت از ضرورت ساخته است. این سند، درست است، دموکراسی و احترام به تمامیت ارضی کشورهای اروپایی را برجسته می کند، اصولی که پوتین انجام داده است. با این حال، این همچنین به امنیت «فراگیر» در سراسر «منطقه یورو آتلانتیک» و «تصمیمگیری مشترک» اشاره دارد، کلماتی که به سختی تصمیم ناتو برای گسترش از 16 کشور در اوج جنگ سرد به 30 کشور امروزی را توصیف میکنند.
در زمان برگزاری نشست ناتو در بخارست، پایتخت رومانی، در سال 2008، کشورهای حوزه بالتیک به عضویت آن درآمدند و ائتلاف بازسازی شده در واقع به مرز روسیه رسیده بود. با این حال پس از اجلاس سران بیانیه "آرزوهای اوکراین و گرجستان برای عضویت" را ستود و افزود: "ما امروز توافق کردیم که این کشورها به عضویت ناتو درآیند." دولت پرزیدنت جورج دبلیو بوش نمی توانست باور کند که مسکو ورود اوکراین به ائتلاف را دراز کشیده است. سفیر آمریکا در روسیه، ویلیام برنز - که اکنون رئیس سیا است - دو ماه قبل در کابلی هشدار داده بود که رهبران روسیه این احتمال را تهدیدی جدی برای امنیت خود میدانند. که کابل، که اکنون در دسترس عموم قرار دارد، همه به جز شکست قطاری مانند آنچه اکنون شاهد آن هستیم، پیشبینی کرده بودند.
اما این جنگ روسیه و گرجستان بود - با استثناهایی نادر به اشتباه به عنوان یک حمله غیرقابل تحریک و آغاز شده توسط مسکو معرفی شد - که اولین سیگنال را ارائه داد که ولادیمیر پوتین از نقطه اعتراض گذشته است. الحاق کریمه از اوکراین در سال 2014، پس از یک رفراندوم غیرقانونی، و ایجاد دو «جمهوری» در دونباس، که خود بخشی از اوکراین است، اقدامات بسیار چشمگیرتری بود که عملاً جنگ سرد دوم را آغاز کرد.
جلوگیری از فاجعه
و حالا ما اینجا هستیم. اروپای تقسیم شده، بی ثباتی فزاینده در میان تهدیدهای نظامی قدرت های مسلح هسته ای، و احتمال جنگ، در حالی که روسیه پوتین، سربازان و تسلیحات آن در اطراف اوکراین جمع شده اند، خواستار توقف گسترش ناتو، محرومیت اوکراین از عضویت در ائتلاف و ایالات متحده هستند. دولتها و متحدانش در نهایت اعتراض روسیه به نظم امنیتی پس از جنگ سرد را جدی میگیرند.
از میان بسیاری از موانع بر سر راه جلوگیری از جنگ، یکی از آنها به ویژه شایان ذکر است: این ادعای گسترده که نگرانی های پوتین در مورد ناتو پرده دودی است که ترس واقعی او را پنهان می کند. دموکراسی، به ویژه در اوکراین. با این حال، روسیه بارها با راهپیمایی ناتو به سمت شرق مخالفت کرد، حتی زمانی که هنوز از آن به عنوان یک دموکراسی در غرب یاد می شد و مدت ها قبل از اینکه پوتین در سال 2000 رئیس جمهور شود.
پس چرا اکنون افزایش روسیه؟
ولادیمیر پوتین چیزی جز یک دموکرات است. با این حال، این بحران بدون صحبت های مداوم در مورد ورود اوکراین به ناتو و تشدید کیف توسط کی یف غیرقابل تصور است. همکاری نظامی به خصوص با غرب ایالات متحده. مسکو هر دو را نشانههایی میداند که اوکراین در نهایت به ائتلاف ملحق خواهد شد، که - نه دموکراسی - بزرگترین ترس پوتین است.
اکنون برای اخبار دلگرم کننده: بلایای آینده سرانجام رسید دیپلماسی پر انرژی. ما می دانیم که شاهین ها در واشنگتن از هرگونه راه حل سیاسی که مستلزم سازش با روسیه باشد به عنوان مماشات ابراز تأسف خواهند کرد. آنها پرزیدنت بایدن را به نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا تشبیه می کنند که در سال 1938 در مونیخ جای خود را به هیتلر داد. برخی از از آنها طرفدار "حمل هوایی تسلیحات عظیم" به اوکراین، در برلین با شروع جنگ سرد هستند. دیگران فراتر رفته و بایدن را ترغیب کرد که «ائتلاف بینالمللی متشکل از نیروهای نظامی آماده و آماده برای بازدارندگی پوتین و در صورت لزوم آماده شدن برای جنگ» را تشکیل دهد.
با این حال، سلامت عقل همچنان می تواند از طریق آن غالب شود a سازش. روسیه می تواند به تعلیق عضویت اوکراین در ناتو برای مثلاً دو دهه رضایت دهد، چیزی که ائتلاف باید بتواند آن را بپذیرد زیرا به هر حال برنامه ای برای تسریع عضویت کیف ندارد. برای جلب رضایت اوکراین، آزادی تامین تسلیحات برای دفاع از خود تضمین میشود و برای رضایت مسکو، کیف موافقت میکند که هرگز به پایگاههای ناتو یا هواپیماها و موشکهایی که قادر به حمله به روسیه در خاک خود هستند، اجازه ندهد.
اگر بخواهد از بحران ها و جنگ در اروپا جلوگیری کند، این توافق باید فراتر از اوکراین باشد. ایالات متحده و روسیه باید اراده خود را برای بحث در مورد کنترل تسلیحات در آنجا احضار کنند، از جمله شاید نسخه بهبودیافته پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد در سال 1987 که رئیسجمهور ترامپ اعلام کرد. فرو رفته در سال 2019. آنها همچنین باید اقدامات اعتمادسازی مانند مستثنی کردن نیروها و تسلیحات از مناطق تعیین شده در امتداد مرزهای ناتو و روسیه و اقداماتی برای جلوگیری از (اکنون متداول) را بررسی کنند. برخورد نزدیک بین هواپیماهای جنگی آمریکایی و روسی و کشتی های جنگی که ممکن است از کنترل خارج شوند.
به دیپلمات ها. در اینجا برای آنها آرزوی موفقیت داریم.
حق چاپ 2022 راجان منون
راجان منون، یک TomDispatch به طور منظم، استاد بازنشسته روابط بین الملل آن و برنارد اسپیتزر در مدرسه پاول، کالج شهری نیویورک، مدیر برنامه استراتژی بزرگ در اولویت های دفاعی، و پژوهشگر ارشد در موسسه جنگ و صلح سالتزمن در دانشگاه کلمبیا است.. او نویسنده، اخیرا، از اندیشه مداخله بشردوستانه.
این مقاله برای اولین بار در TomDispatch.com، وبلاگ موسسه Nation، که جریان ثابتی از منابع، اخبار و نظرات جایگزین را از تام انگلهارد، ویراستار طولانی مدت در انتشارات، یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا، نویسنده فرهنگ پایان پیروزی، به عنوان رمان، آخرین روزهای انتشار. آخرین کتاب او ملتی ساخته نشده توسط جنگ (کتاب های مارکت) است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا