چند هفته پیش با هیئتی از دانشگاهیان آمریکایی برای صلح در قاهره بودم. همانطور که به نظر می رسد معمولی است، ما یک راننده جذاب داشتیم. او یک مسیحی قبطی بود که سرنگونی رئیس جمهور حسنی مبارک و اطرافیانش را تشویق کرد. او ما را تا تظاهرات عظیم و پرهیجان اول ماه مه در میدان تحریر، زادگاه انقلاب دموکراتیک همراهی کرد و با ما در مورد رویدادهایی صحبت کرد که اخیراً به مطبوعات رسیده است: ترس از حکومت نظامی، افزایش جنایت، فقدان گردشگران، فروپاشی خدمات اجتماعی، و - از همه قابل توجه - بی تفاوتی پلیس به طور گزینشی حاضر به حمله به مسیحیان و سایر اقلیت ها. وقتی تنها بودیم، راننده مان به من پیشنهاد داد. او گفت اگر قول بدهم نامش را نبرم و آنچه را که دیدم بنویسم، من و همسرم را به گردش کوچکی به محله ای معروف به «دهکده زباله» می برد.
قاهره یک کلانشهر پرجمعیت با حدود 18 میلیون نفر است که روزانه 1000 نفر در حال افزایش است. این بزرگترین شهر آفریقاست و کثیف است. سواحل جویبارهای فراوان، شکافهای خیابانهای متعدد و حتی بخشهای غنیتر آن مملو از زباله است. راننده ما با نزدیک شدن به مقصد به این واقعیت توجه کرد. به محض ورود به دهکده زباله، که از چند ساختمان آویزان شده بود، بنرهای بزرگی را دیدیم که روی آن چهره 10,000 مرد جوان در حملات اوباش مسلمان کشته شدند (که بعداً هر تعداد امام آن را محکوم کردند). در بالای غارهای عظیم کوه های مجاور، که به تازگی با کنده کاری های عظیم از مناظر کتاب مقدس آراسته شده اند، کلیساهایی ساخته شده اند که می توانند XNUMX اهل محله را در خود جای دهند. این عبادتگاه ها شاید تسلی بخشند. با این وجود، آنها بیش از یک توهین هم به خدا و هم به بشریت سر می بندند.
فقر هرگز مشمول ایمان خاصی نبوده است. روی مسیحیان و مسلمانان به طور یکسان کار می کند. نزدیک به چهارده میلیون نفر از ساکنان قاهره «فقیر» هستند، چهار میلیون نفر آب آشامیدنی ندارند، سه میلیون نفر به سیستم فاضلاب دسترسی ندارند و دو میلیون نفر «فقیر» هستند. اما درجه فلاکتی که 40,000 نفر از ساکنان این روستای زباله تجربه می کنند چیز خاصی است. ساکنان آن بیشتر زباله های قاهره را جمع آوری می کنند. اکثریت قریب به اتفاق آنها مسیحیان قبطی هستند که در اصل خوک هایی را پرورش می دادند که از زباله تغذیه می کردند. با تحریک موجی از تعصب اسلامی و ترس از آنفولانزای خوکی، در سال 300,000 2009 حیوان سلاخی شدند - اگرچه هیچ موردی از این بیماری تاکنون ثبت نشده است. اکنون فقط چند بز بیمار در این دهکده زباله پرسه میزنند که از خانههای بهم ریخته، کافههای بینشاط، مغازههای خالی، و زندگی تجاری با زبالهها تشکیل شده است. با خصوصیسازی سیستم دفع زباله، زبالهها آزادانه مسیر شکل کالا را دنبال میکنند. گاریهایی که توسط الاغهای لاغر و کامیونهای قدیمی کشیده میشوند، زبالهها را به روستا میبرند، جایی که خانوادههایی که در آپارتمانهای پر از جمعیت زندگی میکنند، آنها را مرتب میکنند، میبندند و برای فروش آماده میکنند. سپس محصول به کارخانههای بازیافت برده میشود و مجدداً فروخته میشود و در نتیجه زبالههای بیشتری ایجاد میشود که بهعنوان یک فرآیند دایرهای است که با بهرهبرداری و ناامیدی برجسته میشود.
زباله مرز بین فضای عمومی و خصوصی را محو می کند. صحنه ای را ایجاد می کند که افراد در آن زندگی خود را بازی می کنند. بوی تعفن آن هوایی را پر میکند که زبالهها تنفس میکنند. مگسهای انبوهی را فریب میدهد که تعداد زیادشان دید را تار میکند. حامل میکروب هایی است که بیماری های بی شماری را تولید می کنند. گرمای شدید را تشدید می کند که اغلب به 110 می رسد و جرقه های آتش سوزی را در اینجا و آنجا ایجاد می کند. بچه های غمگین در زباله ها بازی می کنند. همسران در محاصره زباله غذا می پزند، لباس می شویند و زایمان می کنند. مردها در میان زباله ها کار می کنند، در میان زباله ها قلیان می کشند، در میان زباله ها می خندند و گریه می کنند. افراد مسن با چشمهای گیج با بیحالی تماشا میکنند که زبالهها هر لحظه بالاتر در کوچههای خفقان انباشته میشوند. همه طوری به نظر می رسند که انگار در میان حیوانات موذی و بوی تعفن و گرما و گرد و غبار فقط منتظر مرگ هستند.
اما آیا روستای زباله است واقعا چنین توهین به کرامت انسانی؟ انقلاب دموکراتیک در جریان است: دولت جدیدی باید ساخته شود، بوروکراسی باید پاکسازی شود، ارتشی که باید با آن برخورد کرد. بسیاری می گویند، هر چند متأسفانه، کل اقتصاد ویران شده است و مسائلی مهمتر از وضعیت اسفبار 40,000 نفر زباله وجود دارد. دیگران اصرار خواهند داشت که خشم محصول نگرشهای بیگانه است و درخواست راهحل برای بیگانگان نامشروع است: چنین فقری در منطقه «طبیعی» است. هر شهری بخش فقیرانه، محله فقیر نشین، محله یهودی نشین خود را دارد. مسافران جهان مطمئناً متوجه خواهند شد که وحشت های بدتر (sic!) را می توان در جهنم های برزیل، چین، کنگو، دارفور، هند، اندونزی یا خدا می داند کجا پیدا می شود. همیشه بهانه ای برای اجتناب از جبران نابخشودنی ها وجود دارد. منحرف كردن نگاه بيننده از موضوع مورد نظر كار زيادي لازم نيست. حافظه من از راننده و زباله گردها در حال کمرنگ شدن است. تنها یادآوری سردی طولانی مدت سخنانی است که برتولت برشت نوشته است:
و برخی هستند که در تاریکی زندگی می کنند
و دیگرانی هستند که در نور زندگی می کنند
و شخص آن ها را در نور می بیند
کسانی که در تاریکی هستند ناپدید می شوند.
استفان اریک برونر سردبیر ارشد است لوگوها: مجله جامعه و فرهنگ مدرن و همچنین استاد برجسته علوم سیاسی در دانشگاه راتگرز. کتاب های او شامل بازپس گیری روشنگری: به سوی سیاست تعامل رادیکال (انتشارات دانشگاه کلمبیا).
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا