دو رویداد دوران ساز در سال 1917 روی داد. اولین آن انقلاب بلشویکی در نوامبر بود که به حکومت تزاری ها بر روسیه پایان داد و طلوع سوسیالیسم را در جهان بشارت داد. رویداد دوم که بلافاصله برای مردم خارج از منطقه خود اهمیت چندانی نداشت، ثابت کرد که آغاز پایان حکومت خارجی بر هند بود و ناقوس مرگ امپریالیسم بریتانیا را به صدا درآورد. این رویداد در چمپاران، ناحیه ای از بیهار، که در آن زمان در سایر نقاط کشور اطلاعات زیادی درباره آن وجود نداشت، رخ داد. این اولین مبارزه توده ای موفق بود که گاندی پس از بازگشت از آفریقای جنوبی رهبری کرد. حتی پس از گذشت بیش از نه دهه، جنبههای خاصی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد، زیرا آنها سبک کار گاندی را روشن میکنند.
چمپران (اکنون به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده است) از شمال با نپال و U.P. در غرب از نظر تاریخی، بسیار مهم بوده است، زیرا آریاییها پس از عبور از Sadaneera (که اکنون به نام گندک شناخته میشود) از طریق آن وارد بیهار شدهاند، و لرد بودا از محل زادگاه خود و بازگشت از آن عبور کرده و Asoka این را با برپایی ستونهایی با کتیبهها جشن گرفته است.
در نیمه دوم هجدهمth قرن، پس از به دست آوردن حقوق دیوانی یا حقوق جمع آوری درآمد از امپراتور مغول، شرکت هند شرقی چندین طرح روابط زمینی را آزمایش کرد و در نهایت در زمان مدیریت لرد کورنوالیس، اسکان دائمی را وارد کرد. زمینداران یا زمین داران تقریباً مالک مطلق زمین می شدند و شرکت متعهد شد تا زمانی که درآمدی را که برای همیشه و به موقع تعیین شده بود، در امور آنها دخالت نکند. به دلایل مختلف، مالکان ثابت کردند که ناکارآمد و اسراف هستند و به شدت بدهکار شدند. برای نجات خود از سلب مالکیت، املاک خود را به صورت دائم یا موقت اجاره کردند. در چمپاران، این اجارهدهندگان نیلکاران اروپایی بودند که میتوانستند با استفاده از روابط کشاورزی، مستاجران را مجبور به پرورش نیل کنند که از آن رنگ آبی برای رنگآمیزی لباسهای نیروی دریایی تولید و صادر میشد. شرایط و ضوابط کاشت نیل توسط کشاورزان دیکته می شد و این امر باعث ایجاد نارضایتی در بین مستاجرین شد و اعمال خشونت آمیزی برای سرکوب نارضایتی توسط کشاورزان انجام می شد. جان بیمز که در دهه 1860 به عنوان کلکسیونر به منطقه آمد، این وضعیت را در خاطرات خود شرح داد.
در دهه آخر 19th آلمان یک رنگ آبی مصنوعی را در بازار بین المللی معرفی کرد که جایگزین رنگ طبیعی شد. لطفاً به یاد داشته باشید که نوعی جهانی شدن در حال افزایش بود و می توانست تا آغاز جنگ جهانی اول ادامه یابد. این کار باعث شد که کاشتکاران حالت خیرخواهانهای داشته باشند و به مستاجران گفتند که آمادهاند تا آنها را از تعهد پرورش نیل رها کنند، به شرط آنکه موافقت کنند ضررهایشان را جبران کنند. از این امر خشمگین شد و تحریکات دهقانان به خشونت کشیده شد. دهقانان، عمدتاً بی سواد و بدون منابع، رهبر مؤثری برای هدایت آنها نداشتند. در دسامبر 1916، کنگره ملی هند نشست سالانه خود را در لاکنو، نه چندان دور از چمپاران برگزار می کرد. گروهی از دهقانان با نصیحت چند خیرخواه به آنجا رفتند. این جلسه فوقالعاده بود، زیرا برای اولین بار، یک روستایی نیمهسواد اجازه داشت از روی دایس صحبت کند. راج کومار شوکلا، به زبان هندی شکسته صحبت میکرد، اما با احساسات و صمیمیت فراوان که مخاطبان نخبه را برانگیخت، اما هیچکس حاضر نشد برای رهبری دهقانان آشفته به چمپاران برود. لوکمانیا تیلاک آنقدر ناخوشایند بود که نمی توانست درخواست آنها را بپذیرد. آنها که تقریباً افسرده شده بودند، از پاندیت مادان موهان مالویا مشورت خواستند که به آنها توصیه کرد که مهنداس گاندی را که اخیراً پس از رهبری یک مبارزه طولانی، اما موفق، از آفریقای جنوبی بازگشته بود، متقاعد کنند. اگر قبول می کرد که به آنجا برود، مطمئناً آنها را به هدف خود می رساند. شوکلا پس از آن با گاندی ملاقات کرد و داستان مصائب او را نقل کرد، اما گاندی با اینکه با دقت گوش داد و از شوکلا خواست تا پس از رسیدن به کانپور، مدتی در مورد درخواست او فکر کند.
وقتی گاندی به روزنامه گانش شانکار ویدیارتی رسید پراتاپ، متوجه شد که شوکلا قبلاً آنجاست و از او التماس می کند که به چمپاران بیاید. گاندی به او گفت که برای دیدار وکیل مدافع بوپندرا ناث باسو به کلکته (آن زمان کلکته) می رود و در آنجا به درخواست او فکر می کند و تصمیم می گیرد. ببین و ببین! وقتی گاندی آمد، شوکلا آنجا بود. صداقت و صداقت شوکلا در مورد گاندی بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و هر دوی آنها سفر خود را به چمپاران آغاز کردند.
در مسیر، آنها به پاتنا رسیدند و به محل راجندرا پراساد رفتند. گاندی رئیس پراساد بود. متأسفانه پراساد دور بود و خادمانش گاندی را به خاطر لباسش به عنوان مشتری روستایی گرفتند و نگذاشتند بماند. سپس گاندی به یاد آورد که یکی از همکلاسی هایش در لندن، مظاهرالحاک، وکیل برجسته ای در آنجا بود و از شوکلا خواست که او را به اقامتگاه هاک ببرد. هاک از او استقبال قلبی کرد. هر دو پس از یک شب اقامت در آنجا از گنگ گذشتند و راهی مطهری، مقر چمپاران شدند. شوکلا در ایستگاه راهآهن مظفرپور، جی بی کریپالانی، استاد کالج محلی را دید که به دلیل دیدگاههای ملیگرایانهاش تعلیق شده بود و در جستجوی فردی در کلاس اول بود. شوکلا با او آشنا بود. کریپالانی پس از پرسیدن به او اطلاع داد که متوجه شده است که گاندی با این قطار به مطهری می رود، اما به نظر می رسد که او آنجا نیست. شوکلا سپس او را به کوپه کلاس سوم برد و او را به گاندی معرفی کرد. اولین ملاقات پروفسور با گاندی بود و او از این که چنین شخصیت شناخته شده ای در لباس دهقانان در کوپه درجه سه مسافرت می کرد متحیر شد.
به محض ورود به مطهری، هم گاندی و هم شوکلا، با چمدانهایشان بر سر، چند کیلومتر به سمت میزبان خود که یک وکیل محلی بود، رفتند. شوکلا پس از استراحت، فیل را ترتیب داد تا گاندی را به روستای مجاور ببرد تا وضعیت دهقانان را ببیند. گاندی با چمپاران و گویش آن آشنایی نداشت. شوکلا راهنمای او بود. در حین حرکت به سمت دهکده، یک پاسبان دوان دوان آمد و دستوری از کلکتور به گاندی داد که در عرض 24 ساعت منطقه را ترک کند یا به دادگاه خود بیاید تا توضیح دهد که چرا نمیخواهد این کار را انجام دهد.
گاندی به محل سکونت خود بازگشت و در شب در کنار یک فانوس در حال نوشتن چیزی بود. صبح روز بعد، تعدادی از وکلای برجسته بیهار وارد شدند، که پس از درخواست مشاوره، به گاندی گفتند که این دستور غیرقانونی است و او باید به مقررات قانونی برای عدم رعایت آن مراجعه کند. گاندی در زمان مقرر در دادگاه حاضر شد. مدعی العموم عصبانی بود زیرا مطمئن بود که وکیلی مانند گاندی در کمترین زمان این دستور غیرقانونی را لغو خواهد کرد. اما گاندی چنین کاری نکرد. او هیچ حکم قانونی را نقل نکرد و بیانیه ای خواند و گفت که در جستجوی حقیقت آمده ام و تا انجام این وظیفه آرام نمی گیرم. تنها پس از رسیدن به حقیقت، در مورد اقدام بعدی خود تصمیم می گرفت. اگر او را به زور بیرون می انداختند، بدون توجه به عواقبش برمی گشت. کلکسیونر به او گفت که بیرون منتظر بماند تا او با او تماس بگیرد و قبل از صدور حکم کاری انجام ندهد.
گاندی بی سر و صدا زیر درخت بزرگی مانند بودا نشسته بود، صدها دهقان او را احاطه کرده بودند و او را تشویق می کردند. بعد از مدتی به او گفتند فردا بیاید. وقتی گاندی دوباره به دادگاه رفت، به او گفته شد که پرونده منتفی شده و دولت آماده است تا تسهیلات لازم را برای تحقیق به او ارائه دهد. گاندی یک میز و دو صندلی خواست، یکی برای خودش و دیگری برای مترجمش. وقتی از او پرسیدند که آیا اگر کسی از CID هم بنشیند آیا مخالفتی دارد، گاندی گفت: اصلاً. در آن صورت یک صندلی دیگر لازم بود. از آن زمان به بعد سه صندلی با یک میز در گاری گاو از روستا به روستا حمل می شد.
از اینجا دو چیز به دست می آید. اولاً، هیچ نبرد سیاسی نباید با تن دادن به پیچیدگی های قانونی، بلکه با بسیج توده ای انجام شود. دوم، هر نبرد سیاسی باید آشکار و بدون توسل به پنهان کاری و توطئه باشد.
در آن روزها، نظام کاست دارای سنگری بود. هیچ یک از افراد طبقه بالاتر غذا و نوشیدنی های تهیه شده توسط افراد طبقه پایین را نخورد و ننوشید. گاندی به صراحت برای همه کسانی که از بیهار یا خارج آمده بودند تا با او کار کنند، روشن کرد که همه باید بدون در نظر گرفتن طبقه و مذهب، در یک آشغال مشترک با هم بخورند و بنوشند. آشپز مسلمان بود، بتک میان. به او انواع انگیزه ها برای مسموم کردن غذا ارائه شد، اما او نپذیرفت، اگرچه بسیار فقیر بود. در اوایل دهه 1950، زمانی که راجندرا پراساد، رئیس جمهور وقت هند، در حالی که برای تسلیت مرگ یک رابطه به جایی می رفت، در یک اجتماع کوچک عمومی سخنرانی می کرد، غوغایی به پا شد زیرا نیروهای امنیتی اجازه ورود یک فرد بسیار مسن را نمی دادند. راجندرا پراساد این را دید و پایین رفت و آن مرد را اسکورت کرد و او را در کنار خود قرار داد. برای دقایقی با او به گویش محلی صحبت کرد و سپس تعریف کرد که چگونه یک گلدان به نام اروین تمام تلاش خود را کرد تا میان را به مخلوط کردن سم در غذا وادار کند و از حضار پرسید که آیا او موافقت کرده بود که دستور کاشت را انجام دهد. ما از جمله گاندی زنده بودیم و هیچ کس نمی توانست در مورد تأثیر آن بر مبارزات آزادی هند بگوید. این نویسنده به عنوان دانش آموز مدرسه در آنجا حضور داشت.
در میان یاران محلی گاندی تعدادی مسلمان مانند پیر محمد مونیس و شیخ گلاب وجود داشتند، پلانترز و دولت سعی می کرد آنها را با انگیزه یا اجبار جذب کند تا بتوانند از هم جدا شوند. آنها تلاش کردند تا به شورش های جمعی نیز دامن بزنند ناموفق.
روزی کشاورزان خانه شوکلا را سوزاندند. وقتی گاندی از این موضوع مطلع شد، چندین مایل پیاده روی کرد تا به روستای خود برسد. او با اعضای خانواده و روستائیان که به شدت ترسیده بودند ابراز همبستگی کرد. گاندی شبی ماند و با آنها غذا خورد. روی یونجه خوابید. این باعث جسارت در مردم محلی شد.
گاندی تعدادی مؤسسه برای گسترش سواد و آموزش نظافت و صنایع دستی تأسیس کرد. بدیهی است که او یک حرکت چند بعدی بود. مردم را به او نزدیک کرد. یک حادثه کافی است تا نشان دهد او چگونه به میزان فقر روستایی پی برده است. وقتی زنی را دید که لباس های کثیف پوشیده بود، از همسرش کاستوربا خواست که علت زندگی کثیف خود را جویا شود. زن به او گفت که او فقط یکی دارد ساری، بنابراین نمی شد هر روز حمام کرد و لباس هایش را تمیز نگه داشت.
اگرچه بوروکراسی آشکارا با او خصمانه و با کارگزاران دوست بود، سوابق محرمانه نشان میدهد که آنها نیز بسیار تحت تأثیر گاندی قرار گرفتهاند. اجازه دهید فقط دو گزارش از این قبیل را نقل کنیم. دبلیو اچ. لوئیس، افسر بخش فرعی بتیا به کلکسیونر چمپاران نوشت: "گاندی ترکیبی کنجکاو از شرق و غرب به نظر می رسد. او بخش زیادی از اعتقادات خود را مدیون راسکین و تولستوی است، به ویژه این دومی و اینها را مرهون زهد می داند. اگر ایدههای او فقط اندیشههای شرق بود، او راضی میشد که آنها را در زندگی شخصی خود در خلوت مراقبهاش به کار میبرد. تنها آموزههای غرب است که او را به یک اصلاحگر اجتماعی فعال تبدیل کرده است. " یکی دیگر از افسران J. T. Whitty، مدیر، Bettiah Raj، به کمیسر تیرهوت نوشت: "او مردی است که برای انجام یک ایده آماده است تا تمام طول بکشد. به راحتی می توان او را به شهادت رساند و نمی توان به راحتی سرکوبش کرد. " (هر دوی اینها در Proceedings of Government of Bihar and Orissa, Political (Special) Department، 1917، شماره پرونده 1571 ثبت شده است).
همانطور که مشخص است، دولت تسلیم شد و کمیسیونی با گاندی به عنوان یکی از اعضای آن تعیین شد تا کل موضوع را بررسی کند و راه حل هایی را پیشنهاد کند. کمیسیون پذیرش خواسته های دهقانان و اتخاذ اقدامات قانونی برای اجرای آنها را توصیه کرد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا